درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الصوم
94/11/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط دوم: عقل/ فصل في شرائط صحة الصوم/ کتاب الصوم
مرحوم سيّد «رضواناللهتعالیعليه» فرمودهاند: «الثانی: العقل، فلا يصح من المجنون ولو أدوارا وإن كان جنونه فی جزء من النهار ولا من السكران ولا من المغمى عليه ولو فی بعض النهار وإن سبقت منه النية على الأصح.» [1]
مسأله، مسألهی مشکلی است و فقها (رضواناللهتعالیعليهم) مثل مرحوم سيد به طور مسلّم از مسأله صحبت نکردهاند و از آن گذشتهاند، و همینطور که در باب روزه فرمودهاند، دربارهی ساير عبادات و اعمال هم فرمودهاند. اینجا در روزه فرمودهاند: شرط صحت روزه اين است که عقل داشته باشد، پس اگر عقل نداشته باشد، روزهی از او صحيح نيست. بعد هم فرمودهاند: تفاوت نمیکند که اين جنون، جنون ادواری باشد يا نه. بنابراين اگر مثلاً کسی عاقل است، اما در وسط روز، يک ساعت ديوانه شود، روزهی او باطل است. بعد هم مسأله را به آدمهای مست و غشی سرايت دادهاند. مثلاً اگر يک ساعت در کما رفت و يا غش کرد، روزهی او باطل است. در ساير عبادات هم اين فرمايش را دارند.
قضيهی عجيبی از مرحوم آيت الله سيد احمد خوانساری که انصافاً از نظر علم خيلی عالی بوده، از نظر تقوا هم درسرحد عصمت بوده است، نقل میکنند. ايشان عمل معده داشتهاند و ايشان را به بیمارستان برده بودند. دکتر بيهوشی آمده بود که ایشان را بیهوش کند، اما ايشان فرموده بودند: مرا بيهوش نکنيد، من صبر میکنم و درحالی که بيهوش نيستم، مرا عمل کنيد. هرچه گفته بودند نمیشود، ايشان هم گفته بودند بيهوش کردن من هم نمیشود. گفته بودند: اگر بيهوش شوم، تقليد کسانی که از من تقليد میکنند از بين میرود. بالاخره مرحوم آقای خوانساری زور شده بودند و قرآن را گرفته بودند و سوره انعام را شروع کرده بودند. دکتر عمل میکرده و ايشان سوره انعام میخوانده بود. بالاخره عمل تمام شده بود، سورهی انعام ايشان هم تمام شده بود. مرادم اینجا است که اين ربطی به روزه هم ندارد، بلکه در نماز هم گفتهاند: اگر کسی در نماز غش کند، نمازش باطل است. یا مثلاً کسی که جنون ادواری دارد، اگر در رکعت اول نماز جنون پيدا کند، گفتهاند: نمازش باطل است.
ما در اين مسأله اشکال داريم و مدعی هستيم که همهی اینها، چه جنون ادواری، چه مغمی عليه و چه غش کردن، ضرری به روزه نمیزند و مثل خواب است. همینطور که اگر کسی يک ساعت يا دو ساعت بخوابد، روزهاش باطل نمیشود، اگر يک يا دو ساعت هم غش کند، باز روزهاش باطل نمیشود. همين آقای سيد احمد خوانساری (رضواناللهتعالیعليه) که در همه چيز خيلی بالا بوده است، اگر يک ساعت يا دو ساعت در زير عمل، بيهوش بودند، مثل اين است که خواب باشند، همینطور که خواب ضرری به روزه نمیزند، ضرر به مرجعيت و چيزهای ديگر هم نمیزند، مگر اینکه دليلی بيايد، که دليلی هم در مسأله نداريم. مگر اینکه کسی ادعای اجماع کند، يا کسی ادعای تسلّم اصحاب کند و قاعده را برعکس کند و بگويد: غش کردن با خواب تفاوت دارد و کسی که غش کند، عباداتش باطل است؛ یا اگر کسی يک ساعت ديوانه شود، روزهاش باطل است. البته نتوانستهاند بگويند: اگر کسی يک ساعت ديوانه شد، روزهاش باطل است؛ به اینمعنا که بتواند چيزی بخورد، بلکه میگويند: بايد آن روزه را بگيرد، بعد هم قضای آن را بگيرد. دراینجا کلمهی «يصح» آمده و بحث ما در اين است که چند چيز موجب فساد روزه است و يشترط اینکه اينگونه چيزها در روزه نباشد و الاّ روزه صحيح نيست. اما نديدهام کسی بگويد: این کسی که عمل میکند و يک ساعت، يا دو ساعت زير عمل است، روزهاش باطل میشود و میتواند روزهاش را بخورد. اما کلمهی صحت آمده و میفرمايند: «فلايصح»؛ ديوانه ولو ادواری باشد، يا اگر مغمی عليه غش کند، روزهاش صحيح نيست. ولی وقتی که میخواهند برای مقلدينشان فتوا بدهند، در اینجا گفتهاند: «الثاني: العقل، فلا يصح من المجنون»، اما وقتی میخواهند فتوا بدهند، میگويند: اگريک ساعت ديوانه شود، روزهاش باطل است و غير از اين است که بخوابد. گفتهاند: نمیتواند بعد از اینکه جنونش تمام شد، روزهاش را بخورد، بلکه بايد روزه را بگيرد و بعد هم قضای اين روزه را بگيرد.
ما میگوییم: اگر روزه باطل شده، میتواند بعد از آن چيزی بخورد و اگر باطل نشده، چرا میگوييد: بايد روزه را ادامه دهد و بعد هم قضای روزه را بگيرد؟ دليلی برای مسأله نداريم، الاّ اجماع، يا تسلّم اصحاب و امثال اینها.
عمدتا، به حديث رفع؛ «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَوَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ وَ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ»[2] تمسک کردهاند. روايت سند خوبی دارد و هفت هشت ده روايت است. مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل، در باب مقدمه واجب روايات را نقل میکنند.
اما اين روایت مربوط به اين حرفها نيست. روايت «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» يعنی اين مکلّف نيست و اصلاً در مقام بيان اين حرفها نيست که اگر کسی غش کند، روزهاش باطل است، يا صحيح است؛ میگوید: آدم مجنون، تکليف ندارد.
خدا رحمت کند طلبهای را که ديوانه شده بود، اما ديوانهی عاقلی بود. او از شاگردان حاج شيخ بود و ما از او خيلی استفاده میکرديم و و ذهنيّاتش خيلی خوب بود. آقای بروجردی نماز جماعت میخواندند، اما او نماز نمیخواند و در صحن مطهر راه میرفت. ما سر به سرش میگذاشتيم و میگفتيم: چرا نماز نمیخواني؟ میگفت: «اخذ ما وهب و سقط ما وجب»؛ خدا عقل را گرفته و نماز را هم ساقط کرده است. حديث رفع میخواهد اين را بگويد که تا محتلم نشود، يعنی تا بالغ نشود، تکليف ندارد. ديوانه هم تکليف ندارد، آدم خواب هم تکليف ندارد و اما اینکه اعمال او صحيح نيست، در مقام حکم وضعی نيست و در مقام حکم تکليفی است و اصلاً حديث رفع ربطی به بحث امروز ما ندارد. اين عرض مرا خيلی از بزرگان هم گفتهاند که حديث رفع مربوط به تکليف است و مربوط به وضع نيست و بيش از اين هم دلالت ندارد. «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» يعنی وقتی مکلف میشود که بالغ شود و يا وقتی مکلف میشود که از ديوانگی خوب شد. اگر خوابش برد و نتوانست نماز بخواند، چيزی بر او نيست و اگر تکليف داشتيم که قضا کند، پس باید قضا کند، اما در خيلی جاها دليل بر قضا هم ندارد.
اين يک مسأله است که اين مسأله خيلی به درد بخور است و آقايان هم خيلی جدّی گفتهاند: روزهی آدم مست باطل است. اما ما میگوییم: اين مثل آدم خواب است و همینطور که روزهی آدم خواب باطل نيست، آدم مست هم اگر مست کرد، مثلاً قبل از اذان صبح مست کرد و يکی دو ساعت مست بود، يا آدم غشی بود و غش کرد، يا بيهوش شد، مست شدن، غش کردن و بیهوش شدن، روزهی هيچکدام اینها را باطل نمیکند.
بنابراين هيچ دليلی به جز اجماع نداريم و اگر کسی اجماع را درست کند، حرفی است و الا دلیلی بر بطلان روزه نداریم. اما خود آقايان هم به هرکجا میرسند، مسأله را میفرمايند و بعد میگويند: «يدلّ علیه مضافاً الی الاجماع حديث رفع القلم» و اجماع را خراب میکنند؛ برای اینکه اجماع مدرکی میشود و وقتی مدرکی شد، ما میگوييم: مدرک ما مربوط به تکليف است، نه مربوط به وضع. بنابراين ما مدعی هستيم که آدم ديوانه اگر سفيه باشد، بايد روزههايش را بگيرد. آدم خُل فراوان است؛ مخصوصاً که دکتر چهرازی میگويد: در وضع فعلی، همهی مردم خُل هستند. اين ضعف عصبی که داريم و اين اختلافی که در ميان ما هست، در اثر ضعف عصب است و ضعف عصب يعنی خُل بازي. خُل بازی درآورديم و در جمهوری اسلامی با اختلافها چه وضعی درست کرديم. لذا اگر سفيه باشد، هيچ و اما اگر ديوانه شد، من اشکال ديگری هم دارم و آن این است که اگر ديوانه شد، مسأله سالبه به انتفاع موضوع است.
مرحوم سيد میفرمايند: «الثاني: العقل، فلا يصح من المجنون». اما ما میگوییم: اگر سفيه است، يصحّ من السفهاء و اگر ديوانه است، اصلاً تکليف ندارد. مثلاً شخصی که يک عمر ديوانه است، هيچ تکليفیی ندارد و وقتی خوب نشد، به او نمیگويند: نمازهايت را قضا کن. حالا اگر يک سال ديوانه بوده و بعد خوب شده است، «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ». ما میگوييم: اصل مطلب که مرحوم سيد و ديگران میگويند: يشترط در صوم، عقل، اين يعنی چه؟ معنا کردن اين جمله، کار مشکلی است. اگر مرادشان سفيه است، اين تکليف دارد و اگر مرادشان ديوانه است، پس «فلايصحّ» سالبه به انتفاع موضوع است. اگر بگويند: شرط روزه عقل است، ما میگوييم: اگر عقل نباشد، مسأله سالبه به انتفاع موضوع است و مگر میشود عقل نباشد و روزه بگيرد. در نماز هم همين را میفرمايند که شرط نماز عقل است. ما میگوييم: اگر ديوانه باشد؛ «اخذ ما وهب وسقط ما وجب» باشد، قضيه سالبه به انتفاع موضوع است. «لايصحّ» را در جايی استعمال میکنند که میتواند بخواند اما نخواند؛ در اینجا «يصحُّ» يا «فلايصحّ» میگويند. مثلا «يصحُّ» اینکه در رکعت سوم و چهارم يک حمد تنها بخواند. اما «لايصحّ» برای اینکه ديوانه است و در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند. اين سالبه به انتفاع موضوع است.
لذا اولاً: اين «لايصح» يعنی چه؟ و اینکه الان در ميان بزرگان مشهور شده و من جمله مرحوم سيد شايد صد جا در عروه فرمودهاند، ما اشکال داريم. يکی هم اینکه قضيهی «يصحُّ» و «لايصح» يک امر اضافی است. به کسی يا چيزی میگويند: «فلايصحّ» و «يصحُّ» که بتواند انجام دهد، اما انجام ندهد و يا تام الاجزا نياورد. به اين میگويند: نمازت صحيح نيست؛ برای اینکه تو میتوانستی در نماز رکوع کنی، اما نکردي. اما اگر به يک ديوانه بگويند: نماز تو صحيح نيست، مگر میتواند نماز بخواند، تا اینکه نمازش صحيح نباشد؟
آنچه در مسأله به درد میخورد، قضيهی غش کردن و بيهوش و مغمی عليه و غيره است. يک دفعه کسی از اجماع میترسد، مانند مرحوم سيد که خيلی جاها از اجماع میترسند و نه تنها احتياط میکنند، بلکه حسابی فتوا هم روی آن میدهند. مثل همين جا که مرحوم سيد حسابی فتوا میدهند. چهار پنج روايت صحيح السند وظاهرالدلاله داريم، مرحوم سيد هم میفرمايند: «الثانی: العقل، فلا يصح من المجنون ولو أدوارا وإن كان جنونه فی جزء من النهار ولا من السكران ولا من المغمى عليه ولو فی بعض النهار وإن سبقت منه النية على الأصح.» مثلاً مست بوده و در سحر شراب خورده و ده دقيقه، يا يک ربع ساعت مست بوده و در حال مستی روزه گرفته است. يا اینکه برای عمل جراحی، او را يکی دو ساعت بيهوش کردهاند. مثل اینکه چهار پنج روايت صحيح السند روی مطلب است و حسابی از آن اطلاقگيری میکنند. مثلاً نيت کرد و روزه گرفت، اما او را برای عمل بردند و بيهوش کردند، میفرمايند: روزهی او باطل است.
ما دو ايراد روی اين مسأله داريم که ان شاء الله هر دو ايراد را شما حل میکنيد.
يکی اینکه در «الثاني: العقل، فلا يصح من المجنون» میگوييم: مگر ديوانه میتواند روزه بگيرد که میگوييد: «فلايصحّ»؟ و اين «فلايصحّ» يک امر اضافی است و برای کسی میگويند که بتواند روزه بگيرد، اما نگيرد. مثل زنی که میتواند روزه بگيرد، اما حيض شود، يا العياذبالله يکی از مفطرات را به جا بياورد. در اینجاها میگوييم: «يبطل»، يا «لايصحّ» و يا «يصحُّ». اما ديوانه سالبه به انتفاع موضوع است؛ مجنون نمیتواند عمل رابه جا بياورد. نظير اين است که شما بگوييد: نماز بر اين کوه واجب نيست. اين سالبه به انتفاع موضوع است و معنايش اين است که کوه عقل ندارد و تکليف ندارد. حالا کسی نيت کرد و روزه گرفت و يک ساعت بعد از آفتاب او را بردند و عمل کردند، آقايان میگويند: اين روزه باطل است. يا کسی که نيت کرد و ديوانه شد، اين ايراد هست که اگر ديوانه باشد، اصلاً نيّت از او سر نمیزند و وقتی نيت از او سر نزد، روزه نمیشود و روزهی بدون نيت روزه نيست؛ بايد نيت باشد تا روزه باشد و بتوان گفت: «فلايصحّ». مثل اینکه کسی شب ديوانه شد و تا پيش از ظهر ديوانه بود و پيش از ظهر خوب شد. آن وقت مسألهای که سابقاً خوانديم، جلو میآيد که اگر کسی مسافر بود و پيش از ظهر آمد، آيا میتواند نيت کند يا نه؟ اگر روايت نداشتيم، میگفتيم: نه، اما روايت داريم که پيش از ظهر میتواند نيت کند.
لذا ایراد اول ما این است که کلمهی «فلايصحّ» يک امر اضافی است و امر اضافی آنجا است که بتواند روزه بگيرد، اما چون ديوانه است، «فلايصحّ عنه» و اما ديوانه نمیتواند روزه بگيرد، پس اطلاق کلمهی «فلايصحّ» در اینجا درست نيست.
حرف ديگر هم این است که دليلی برای مطلب نداريم و بايد قدرمتيّقن گيری کنيم و اجماع و امثال آن، سکران و مغمی عليه و امثال اینها را نمیگيرد. وقتی دليل نگرفت، مسألهی خوبی پيدا میشود و آن اینکه اگر کسی در روز، يکی دو ساعت غش کرد و بعد به هوش آمد، این که آقايان گفتهاند: بايد اين روزه را بگيرد و بعد هم قضای آن را بگيرد، ما میگوييم: به چه دليل؟
يا اگر کسی قبل از اذان مست شد و وقتی وارد صبح شد، مست بود، میگويند: بايد آن روزه را بگيرد و بعد هم قضای آن را بگيرد. ما میگوييم: به چه دليل؟
دليل فقط «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ» است که اگر «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ» را مربوط به تکليف دانستيد، دليل نداريم و ما قائليم به اینکه سکران و مغمی عليه و امثال اینها مثل خواب است و هيچ تفاوتی با خواب ندارد؛ همینطور که «رُفِعَ الْقَلَمُ» راجع به خواب نمیآيد، راجع به سکران و مغمی عليه هم نمیآيد.
آقای حکيم (رضواناللهتعالیعليه) میخواهند بين مغمی عليه و خواب فرق بگذارند، اما نمیتوانند.[3]
حالا اگر بتوانيم اين مسأله را حل کنيم، خوب است.
مرحوم سيّد «رضواناللهتعالیعليه» فرمودهاند: «الثانی: العقل، فلا يصح من المجنون ولو أدوارا وإن كان جنونه فی جزء من النهار ولا من السكران ولا من المغمى عليه ولو فی بعض النهار وإن سبقت منه النية على الأصح.» [1]
مسأله، مسألهی مشکلی است و فقها (رضواناللهتعالیعليهم) مثل مرحوم سيد به طور مسلّم از مسأله صحبت نکردهاند و از آن گذشتهاند، و همینطور که در باب روزه فرمودهاند، دربارهی ساير عبادات و اعمال هم فرمودهاند. اینجا در روزه فرمودهاند: شرط صحت روزه اين است که عقل داشته باشد، پس اگر عقل نداشته باشد، روزهی از او صحيح نيست. بعد هم فرمودهاند: تفاوت نمیکند که اين جنون، جنون ادواری باشد يا نه. بنابراين اگر مثلاً کسی عاقل است، اما در وسط روز، يک ساعت ديوانه شود، روزهی او باطل است. بعد هم مسأله را به آدمهای مست و غشی سرايت دادهاند. مثلاً اگر يک ساعت در کما رفت و يا غش کرد، روزهی او باطل است. در ساير عبادات هم اين فرمايش را دارند.
قضيهی عجيبی از مرحوم آيت الله سيد احمد خوانساری که انصافاً از نظر علم خيلی عالی بوده، از نظر تقوا هم درسرحد عصمت بوده است، نقل میکنند. ايشان عمل معده داشتهاند و ايشان را به بیمارستان برده بودند. دکتر بيهوشی آمده بود که ایشان را بیهوش کند، اما ايشان فرموده بودند: مرا بيهوش نکنيد، من صبر میکنم و درحالی که بيهوش نيستم، مرا عمل کنيد. هرچه گفته بودند نمیشود، ايشان هم گفته بودند بيهوش کردن من هم نمیشود. گفته بودند: اگر بيهوش شوم، تقليد کسانی که از من تقليد میکنند از بين میرود. بالاخره مرحوم آقای خوانساری زور شده بودند و قرآن را گرفته بودند و سوره انعام را شروع کرده بودند. دکتر عمل میکرده و ايشان سوره انعام میخوانده بود. بالاخره عمل تمام شده بود، سورهی انعام ايشان هم تمام شده بود. مرادم اینجا است که اين ربطی به روزه هم ندارد، بلکه در نماز هم گفتهاند: اگر کسی در نماز غش کند، نمازش باطل است. یا مثلاً کسی که جنون ادواری دارد، اگر در رکعت اول نماز جنون پيدا کند، گفتهاند: نمازش باطل است.
ما در اين مسأله اشکال داريم و مدعی هستيم که همهی اینها، چه جنون ادواری، چه مغمی عليه و چه غش کردن، ضرری به روزه نمیزند و مثل خواب است. همینطور که اگر کسی يک ساعت يا دو ساعت بخوابد، روزهاش باطل نمیشود، اگر يک يا دو ساعت هم غش کند، باز روزهاش باطل نمیشود. همين آقای سيد احمد خوانساری (رضواناللهتعالیعليه) که در همه چيز خيلی بالا بوده است، اگر يک ساعت يا دو ساعت در زير عمل، بيهوش بودند، مثل اين است که خواب باشند، همینطور که خواب ضرری به روزه نمیزند، ضرر به مرجعيت و چيزهای ديگر هم نمیزند، مگر اینکه دليلی بيايد، که دليلی هم در مسأله نداريم. مگر اینکه کسی ادعای اجماع کند، يا کسی ادعای تسلّم اصحاب کند و قاعده را برعکس کند و بگويد: غش کردن با خواب تفاوت دارد و کسی که غش کند، عباداتش باطل است؛ یا اگر کسی يک ساعت ديوانه شود، روزهاش باطل است. البته نتوانستهاند بگويند: اگر کسی يک ساعت ديوانه شد، روزهاش باطل است؛ به اینمعنا که بتواند چيزی بخورد، بلکه میگويند: بايد آن روزه را بگيرد، بعد هم قضای آن را بگيرد. دراینجا کلمهی «يصح» آمده و بحث ما در اين است که چند چيز موجب فساد روزه است و يشترط اینکه اينگونه چيزها در روزه نباشد و الاّ روزه صحيح نيست. اما نديدهام کسی بگويد: این کسی که عمل میکند و يک ساعت، يا دو ساعت زير عمل است، روزهاش باطل میشود و میتواند روزهاش را بخورد. اما کلمهی صحت آمده و میفرمايند: «فلايصح»؛ ديوانه ولو ادواری باشد، يا اگر مغمی عليه غش کند، روزهاش صحيح نيست. ولی وقتی که میخواهند برای مقلدينشان فتوا بدهند، در اینجا گفتهاند: «الثاني: العقل، فلا يصح من المجنون»، اما وقتی میخواهند فتوا بدهند، میگويند: اگريک ساعت ديوانه شود، روزهاش باطل است و غير از اين است که بخوابد. گفتهاند: نمیتواند بعد از اینکه جنونش تمام شد، روزهاش را بخورد، بلکه بايد روزه را بگيرد و بعد هم قضای اين روزه را بگيرد.
ما میگوییم: اگر روزه باطل شده، میتواند بعد از آن چيزی بخورد و اگر باطل نشده، چرا میگوييد: بايد روزه را ادامه دهد و بعد هم قضای روزه را بگيرد؟ دليلی برای مسأله نداريم، الاّ اجماع، يا تسلّم اصحاب و امثال اینها.
عمدتا، به حديث رفع؛ «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَوَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ وَ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ»[2] تمسک کردهاند. روايت سند خوبی دارد و هفت هشت ده روايت است. مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل، در باب مقدمه واجب روايات را نقل میکنند.
اما اين روایت مربوط به اين حرفها نيست. روايت «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» يعنی اين مکلّف نيست و اصلاً در مقام بيان اين حرفها نيست که اگر کسی غش کند، روزهاش باطل است، يا صحيح است؛ میگوید: آدم مجنون، تکليف ندارد.
خدا رحمت کند طلبهای را که ديوانه شده بود، اما ديوانهی عاقلی بود. او از شاگردان حاج شيخ بود و ما از او خيلی استفاده میکرديم و و ذهنيّاتش خيلی خوب بود. آقای بروجردی نماز جماعت میخواندند، اما او نماز نمیخواند و در صحن مطهر راه میرفت. ما سر به سرش میگذاشتيم و میگفتيم: چرا نماز نمیخواني؟ میگفت: «اخذ ما وهب و سقط ما وجب»؛ خدا عقل را گرفته و نماز را هم ساقط کرده است. حديث رفع میخواهد اين را بگويد که تا محتلم نشود، يعنی تا بالغ نشود، تکليف ندارد. ديوانه هم تکليف ندارد، آدم خواب هم تکليف ندارد و اما اینکه اعمال او صحيح نيست، در مقام حکم وضعی نيست و در مقام حکم تکليفی است و اصلاً حديث رفع ربطی به بحث امروز ما ندارد. اين عرض مرا خيلی از بزرگان هم گفتهاند که حديث رفع مربوط به تکليف است و مربوط به وضع نيست و بيش از اين هم دلالت ندارد. «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» يعنی وقتی مکلف میشود که بالغ شود و يا وقتی مکلف میشود که از ديوانگی خوب شد. اگر خوابش برد و نتوانست نماز بخواند، چيزی بر او نيست و اگر تکليف داشتيم که قضا کند، پس باید قضا کند، اما در خيلی جاها دليل بر قضا هم ندارد.
اين يک مسأله است که اين مسأله خيلی به درد بخور است و آقايان هم خيلی جدّی گفتهاند: روزهی آدم مست باطل است. اما ما میگوییم: اين مثل آدم خواب است و همینطور که روزهی آدم خواب باطل نيست، آدم مست هم اگر مست کرد، مثلاً قبل از اذان صبح مست کرد و يکی دو ساعت مست بود، يا آدم غشی بود و غش کرد، يا بيهوش شد، مست شدن، غش کردن و بیهوش شدن، روزهی هيچکدام اینها را باطل نمیکند.
بنابراين هيچ دليلی به جز اجماع نداريم و اگر کسی اجماع را درست کند، حرفی است و الا دلیلی بر بطلان روزه نداریم. اما خود آقايان هم به هرکجا میرسند، مسأله را میفرمايند و بعد میگويند: «يدلّ علیه مضافاً الی الاجماع حديث رفع القلم» و اجماع را خراب میکنند؛ برای اینکه اجماع مدرکی میشود و وقتی مدرکی شد، ما میگوييم: مدرک ما مربوط به تکليف است، نه مربوط به وضع. بنابراين ما مدعی هستيم که آدم ديوانه اگر سفيه باشد، بايد روزههايش را بگيرد. آدم خُل فراوان است؛ مخصوصاً که دکتر چهرازی میگويد: در وضع فعلی، همهی مردم خُل هستند. اين ضعف عصبی که داريم و اين اختلافی که در ميان ما هست، در اثر ضعف عصب است و ضعف عصب يعنی خُل بازي. خُل بازی درآورديم و در جمهوری اسلامی با اختلافها چه وضعی درست کرديم. لذا اگر سفيه باشد، هيچ و اما اگر ديوانه شد، من اشکال ديگری هم دارم و آن این است که اگر ديوانه شد، مسأله سالبه به انتفاع موضوع است.
مرحوم سيد میفرمايند: «الثاني: العقل، فلا يصح من المجنون». اما ما میگوییم: اگر سفيه است، يصحّ من السفهاء و اگر ديوانه است، اصلاً تکليف ندارد. مثلاً شخصی که يک عمر ديوانه است، هيچ تکليفیی ندارد و وقتی خوب نشد، به او نمیگويند: نمازهايت را قضا کن. حالا اگر يک سال ديوانه بوده و بعد خوب شده است، «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ». ما میگوييم: اصل مطلب که مرحوم سيد و ديگران میگويند: يشترط در صوم، عقل، اين يعنی چه؟ معنا کردن اين جمله، کار مشکلی است. اگر مرادشان سفيه است، اين تکليف دارد و اگر مرادشان ديوانه است، پس «فلايصحّ» سالبه به انتفاع موضوع است. اگر بگويند: شرط روزه عقل است، ما میگوييم: اگر عقل نباشد، مسأله سالبه به انتفاع موضوع است و مگر میشود عقل نباشد و روزه بگيرد. در نماز هم همين را میفرمايند که شرط نماز عقل است. ما میگوييم: اگر ديوانه باشد؛ «اخذ ما وهب وسقط ما وجب» باشد، قضيه سالبه به انتفاع موضوع است. «لايصحّ» را در جايی استعمال میکنند که میتواند بخواند اما نخواند؛ در اینجا «يصحُّ» يا «فلايصحّ» میگويند. مثلا «يصحُّ» اینکه در رکعت سوم و چهارم يک حمد تنها بخواند. اما «لايصحّ» برای اینکه ديوانه است و در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند. اين سالبه به انتفاع موضوع است.
لذا اولاً: اين «لايصح» يعنی چه؟ و اینکه الان در ميان بزرگان مشهور شده و من جمله مرحوم سيد شايد صد جا در عروه فرمودهاند، ما اشکال داريم. يکی هم اینکه قضيهی «يصحُّ» و «لايصح» يک امر اضافی است. به کسی يا چيزی میگويند: «فلايصحّ» و «يصحُّ» که بتواند انجام دهد، اما انجام ندهد و يا تام الاجزا نياورد. به اين میگويند: نمازت صحيح نيست؛ برای اینکه تو میتوانستی در نماز رکوع کنی، اما نکردي. اما اگر به يک ديوانه بگويند: نماز تو صحيح نيست، مگر میتواند نماز بخواند، تا اینکه نمازش صحيح نباشد؟
آنچه در مسأله به درد میخورد، قضيهی غش کردن و بيهوش و مغمی عليه و غيره است. يک دفعه کسی از اجماع میترسد، مانند مرحوم سيد که خيلی جاها از اجماع میترسند و نه تنها احتياط میکنند، بلکه حسابی فتوا هم روی آن میدهند. مثل همين جا که مرحوم سيد حسابی فتوا میدهند. چهار پنج روايت صحيح السند وظاهرالدلاله داريم، مرحوم سيد هم میفرمايند: «الثانی: العقل، فلا يصح من المجنون ولو أدوارا وإن كان جنونه فی جزء من النهار ولا من السكران ولا من المغمى عليه ولو فی بعض النهار وإن سبقت منه النية على الأصح.» مثلاً مست بوده و در سحر شراب خورده و ده دقيقه، يا يک ربع ساعت مست بوده و در حال مستی روزه گرفته است. يا اینکه برای عمل جراحی، او را يکی دو ساعت بيهوش کردهاند. مثل اینکه چهار پنج روايت صحيح السند روی مطلب است و حسابی از آن اطلاقگيری میکنند. مثلاً نيت کرد و روزه گرفت، اما او را برای عمل بردند و بيهوش کردند، میفرمايند: روزهی او باطل است.
ما دو ايراد روی اين مسأله داريم که ان شاء الله هر دو ايراد را شما حل میکنيد.
يکی اینکه در «الثاني: العقل، فلا يصح من المجنون» میگوييم: مگر ديوانه میتواند روزه بگيرد که میگوييد: «فلايصحّ»؟ و اين «فلايصحّ» يک امر اضافی است و برای کسی میگويند که بتواند روزه بگيرد، اما نگيرد. مثل زنی که میتواند روزه بگيرد، اما حيض شود، يا العياذبالله يکی از مفطرات را به جا بياورد. در اینجاها میگوييم: «يبطل»، يا «لايصحّ» و يا «يصحُّ». اما ديوانه سالبه به انتفاع موضوع است؛ مجنون نمیتواند عمل رابه جا بياورد. نظير اين است که شما بگوييد: نماز بر اين کوه واجب نيست. اين سالبه به انتفاع موضوع است و معنايش اين است که کوه عقل ندارد و تکليف ندارد. حالا کسی نيت کرد و روزه گرفت و يک ساعت بعد از آفتاب او را بردند و عمل کردند، آقايان میگويند: اين روزه باطل است. يا کسی که نيت کرد و ديوانه شد، اين ايراد هست که اگر ديوانه باشد، اصلاً نيّت از او سر نمیزند و وقتی نيت از او سر نزد، روزه نمیشود و روزهی بدون نيت روزه نيست؛ بايد نيت باشد تا روزه باشد و بتوان گفت: «فلايصحّ». مثل اینکه کسی شب ديوانه شد و تا پيش از ظهر ديوانه بود و پيش از ظهر خوب شد. آن وقت مسألهای که سابقاً خوانديم، جلو میآيد که اگر کسی مسافر بود و پيش از ظهر آمد، آيا میتواند نيت کند يا نه؟ اگر روايت نداشتيم، میگفتيم: نه، اما روايت داريم که پيش از ظهر میتواند نيت کند.
لذا ایراد اول ما این است که کلمهی «فلايصحّ» يک امر اضافی است و امر اضافی آنجا است که بتواند روزه بگيرد، اما چون ديوانه است، «فلايصحّ عنه» و اما ديوانه نمیتواند روزه بگيرد، پس اطلاق کلمهی «فلايصحّ» در اینجا درست نيست.
حرف ديگر هم این است که دليلی برای مطلب نداريم و بايد قدرمتيّقن گيری کنيم و اجماع و امثال آن، سکران و مغمی عليه و امثال اینها را نمیگيرد. وقتی دليل نگرفت، مسألهی خوبی پيدا میشود و آن اینکه اگر کسی در روز، يکی دو ساعت غش کرد و بعد به هوش آمد، این که آقايان گفتهاند: بايد اين روزه را بگيرد و بعد هم قضای آن را بگيرد، ما میگوييم: به چه دليل؟
يا اگر کسی قبل از اذان مست شد و وقتی وارد صبح شد، مست بود، میگويند: بايد آن روزه را بگيرد و بعد هم قضای آن را بگيرد. ما میگوييم: به چه دليل؟
دليل فقط «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ» است که اگر «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الصَّبِيِّ» را مربوط به تکليف دانستيد، دليل نداريم و ما قائليم به اینکه سکران و مغمی عليه و امثال اینها مثل خواب است و هيچ تفاوتی با خواب ندارد؛ همینطور که «رُفِعَ الْقَلَمُ» راجع به خواب نمیآيد، راجع به سکران و مغمی عليه هم نمیآيد.
آقای حکيم (رضواناللهتعالیعليه) میخواهند بين مغمی عليه و خواب فرق بگذارند، اما نمیتوانند.[3]
حالا اگر بتوانيم اين مسأله را حل کنيم، خوب است.