< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الصوم

94/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسأله‌ 2: اگر تقیةً افطار کند، روزه‌اش باطل می‌شود/ فصل فی اعتبار العمد و الاختیار فی الإفطار/ فصل دوم: ما یمسک عنه الصائم (مفطرات روزه)/ کتاب الصوم
مرحوم سید در مسأله‌ی 2 فرموده‌اند: «اذا افطر تقیّةً من ظالمٍ بطل صومه»؛[1] اگر کسی از ظالمی بترسد که روزه بگیرد، می‌تواند روزه‌اش را بخورد و اصلاً روزه‌ی او باطل است.
عبارت نارسا است و معنایش همین است که مثلاً هنوز مغرب نشده و سنّی روزه‌اش را می‌خورد و ما از او می‌ترسیم، ما هم می‌توانیم روزه‌مان را بخوریم، اما این روزه باطل است؛ یعنی بعد باید قضای این روزه را انجام دهیم. یا مثلاً در مسجدالحرام است و از ظالم می‌ترسد و نمی‌تواند مهر بگذارد و باید روی فرش سجده کند، آن‌وقت اگر مجبور باشد، می‌تواند روی همان فرش سجده کند، اما این نماز باطل است. به این معنا که باید قضای این نماز را بخواند.
مسأله‌ی تقیّه، مسأله‌ی خیلی دامنه دار و مفیدی است. همیشه هم مفید بوده؛ در زمان ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) مفید بوده، حتی در زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) هم مفید بوده است؛ برای این که مسلمان‌ها را در جایی گیر می‌انداختند و مثلاً از آن‌ها امور خلاف شرعی مثل العیاذبالله سبّ به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) می‌خواستند. بالاخره در آن زمان این‌طور بوده و اما بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم)، در زمان ائمه طاهرین (علیهم السلام) و شاگردان ائمه طاهرین (علیهم السلام) و در زمان شیعه این تقیه چیز فوق‌العاده مشهوری شده است. بعد هم ما مبتلا بوده‌ایم، الان هم مبتلا هستیم که باید با این سنّی‌ها بسازیم و نماز باطل بخوانیم.
این تقیه به اقسامی منقسم می‌شود:
یک قسم تمیز بین حق و باطل است؛ یعنی مطلبی است که شیعه نمی‌داند وضع این مطلب چیست. ائمه طاهرین (علیهم السلام) در مرجّحات فرموده اند: «خُذْ بِمَاخَالَفَ الْعَامَّةَ فَإِنَّ الرُّشْدَ فِي خِلَافِهِمْ»[2]؛ اگر نتوانستی حق و باطل را تمیز بدهی و دو قول در مسأله هست، بدان، قولی که سنّی‌ها دارند، باطل است؛ «فَإِنَّ الرُّشْدَ فِي خِلَافِهِمْ». این یک صورت تقیه است که به آن تمیز بین حق و باطل می‌گویند و این از مرجّحات است. لذا در اصول ما این طور شده که اگر دو روایت با هم متعارض شد، امام (علیه السلام) اول فرموده‌اند: شهرت و بعد از شهرت فرموده‌اند: مخالف با عامه و مخالفت با عامه خطی شده برای این که ما به واسطه‌ی او پی ببریم که این قول حق است، یا باطل است؛ «خُذْ بِمَاخَالَفَ الْعَامَّةَ فَإِنَّ الرُّشْدَ فِي خِلَافِهِمْ».
یک قسم تقیه هم هست که به آن تقیه‌ی مداراتی می‌گویند و این همیشه بوده است، حتی در زمان ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) که شیعه در اقلیت بوده و آنها در اکثریت بوده‌اند، امام صادق (علیه السلام) سفارش می‌کردند که به نماز این‌ها بروید و با این‌ها معاشرت داشته باشید و طبق رفتار آنها رفتار کنید. حتی در روایات فراوانی داریم که نماز خواندن پشت سر این‌ها مثل نماز خواندن پشت سر پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) است.[3] یعنی یک چنین تأکید روی آن است، درحالی که می‌دانیم نمازشان باطل است. یعنی خیلی فساد در نماز این کسی که در مسجدالحرام نماز می‌خواند هست؛ از نظر طهارت و نجاست فساد دارد، از نظر وضو و غسل اشکال دارد، از نظر حمد و سوره اشکال دارد و از نظر مابقی اجزا و شرایط اشکال دارد، ولی امام صادق (علیه السلام)، یا امام باقر (علیه السلام) سفارش می‌کردند که به نماز این‌ها بروید و نمازهایتان را بخوانید و ثواب هم خیلی دارد. روی این تقیه‌ی مداراتی خیلی سفارش شده است؛ مثلاً سفارش شده در مدینه و مکه که ما در اقلیت هستیم، از آنها متابعت کنیم و نمازه و روزه و مابقی اعمال را طبق آنها عمل کنیم.
قسم سوم تقیه، تقیه‌ی اتّهامی است. اسم تقیه‌ی اتّهامی را تقیه‌ی صاحب حدائقی هم گذاشتند، ولی شاید از جمله‌ی «خُذْ بِمَاخَالَفَ الْعَامَّةَ فَإِنَّ الرُّشْدَ فِي خِلَافِهِمْ» همین تقیه فهمیده شود. ولی علی کل حال اسمش را تقیه‌ی صاحب حدائقی گذاشته‌اند و اصحاب خیلی روی آن پافشاری نداشته‌اند، درحالی که از نظر بعضی از بزرگان در روایات چیز خیلی به درد بخوری است و خیلی از کارها را حل می‌کند. اما در مسأله‌ی تقیه نمی‌دانم چه شده که فقها به آن اهمیت نداده‌اند.
تقیه‌ی اتّهامی این است که در زمان امام باقر (علیه السلام) و مخصوصاً امام صادق (علیه السلام)، یکی از کارهایی که حکام عامه می‌کردند، این بود که در مقابل امام صادق (علیه السلام) دکان می‌تراشیدند و ابوحنیفه درست می‌کردند و مثلاً به درس قتاده و درس ابوحنیه را خیلی اهمیت می‌دادند. و روی درس امام صادق (علیه السلام) کارشکنی می‌کردند. حتی برای درس آنها پول می‌دادند و برای درس امام (علیه السلام) پول می‌گرفتند. حالا اگر این کم هم بوده، اما ترویج خیلی بالا بوده است. آن‌ها تصویب کرده بودند که فقه ابوحنیفه و مالک و شافعی و حنبل حجت است و همه‌ی فقها باید به فقه این چهار نفر برگردند. علاوه بر این آخوندهای درباری را خیلی ترویج می‌کردند و کارشان همین شکست شخصیت شیعه و مخصوصاً شکستن شخصیت ائمه طاهرین (علیهم السلام) بود. لذا مثلاً درس امام صادق (علیه السلام) را خلوت می‌کردند و با پول، تملق، چاپلوسی، ترویج کردن و شبه طلبه را درست کردن و وارد کردن در درس، درس ابوحنیفه را شلوغ می‌کردند و این کار چیز فوق‌العاده فراوانی مخصوصاً در زمان امام صادق و امام باقر(‌علیهما السلام) شده بوده است. آن‌وقت یکی از کارهایی که این‌ها راجع به ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌کردند، این بود که نسبت‌های ناروائی به ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌دادند که مستنکر عرفی داشت. به عنوان مسأله‌ی فقهی، که ابوحنیفه چنین می‌گوید و امام صادق(علیه السلام) چنین می‌گوید و خودت حکم کن که کدام بهتر می‌گویند، ابوحنیفه را بلند می‌کردند و امام صادق (علیه السلام) را در میان عوام مردم زمین می‌زدند. به این تقیّه‌ی اتّهامی می‌گویند.
لذا زمانی این تقیه، فراوان‌تر از همه‌ی تقیه‌ها بوده است؛ یعنی وقتی فقه عامه نُضج گرفت و مثل موطّأ را نوشتند و بالاخره فقه عامه را در مقابل فقه ائمه طاهرین (علیهم السلام) ترویج کردند، این اتهام‌ها به ائمه طاهرین (علیهم السلام) خیلی فراوان شد. لذا یکی از کارهای ائمه طاهرین (علیهم السلام) همین بود که در هر جایی که زمینه پیدا می‌شد، می‌فرمودند‌: ما این حرف‌ها را نزده‌ایم؛ ما خلاف گفته‌ی رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم)، نگفته‌ایم و نمی‌گوییم و نخواهیم گفت؛ هرچه مخالف با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم)، است، کذب است و از ما نیست و تهمت است. صاحب حدائق نیز این را متذکر است که خیلی از روایات مستنکره در میان شیعه تقیه‌ای است و از ائمه طاهرین (علیهم السلام) نیست و اتّهاماتی است که به شیعه و ائمه طاهرین (علیهم السلام) زده شده است.
شاید این جمله‌ی امام صادق (علیه السلام) که می‌فرماید: «خُذْ بِمَاخَالَفَ الْعَامَّةَ فَإِنَّ الرُّشْدَ فِي خِلَافِهِمْ» اشاره به همین باشد که این‌ها برای این که ما را خراب کنند، چیزهایی که استنکار عرفی دارد و چیزهایی که ضروریٌ البطلان است، به ما نسبت می‌دهند که ما را در میان مردم بدبین کنند و شمائید که باید مواظب باشید و بدانید هرچیزی که استنکار عرفی و استنکار شرعی دارد، از ما نیست و بدانید به ما نسبت داده شده است و «مَا خَالَفَ قَوْلُ رَبِّنَا لَمْ أَقُلْهُ»[4]، «فَاضْرِبُوهُ عَلَی الْجِدَارِ»[5]. مثلاً پیش عوام می‌گفتند: ببینید امام صادق (علیه السلام) چه چیزهایی می‌گوید! مخالف قرآن حرف می‌زند! مخالف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم)، حرف می‌زند!
لذا این روایات «مَا خَالَفَ قَوْلُ رَبِّنَا لَمْ أَقُلْهُ»، «فَاضْرِبُوهُ عَلَی الْجِدَارِ»، «زُخْرُفٌ»[6] و «بَاطِلٌ»[7]، اشاره به همین روایات اتّهامیه است. مثل این که زمانی رسم شده بود برای خراب کردن ائمه طاهرین (علیهم السلام) و مخصوصاً امام باقر و امام صادق (‌علیهما السلام) که منبرشان شلوغ شد و نتوانستند جلوی مردم را بگیرند، بنا کردند درس امام باقر و امام صادق (‌علیهما السلام) را به اتّهام خراب کنند؛ یعنی چیزهایی که در اسلام مسلّم بوده، منکر می‌شدند و چیزهایی که مسلّما در اسلام نبوده است، به امام باقر و امام صادق (‌علیهما السلام) نسبت می‌دادند.
گفتم: نمی‌دانم چه شده که شیعه از اول روی این تقیّه‌ی اتهامی پافشاری نکرد، برای این که شاگردان امام صادق (علیه السلام) می‌دانستند این یک توطئه برای خراب کردن شیعه و برای خراب کردن ائمه طاهرین (علیهم السلام) است و این‌ها نارواها و تهمت‌هایی است. می‌گفتند: امام صادق (علیه السلام) می‌گوید: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) چنین گفته است و یا امام باقر (علیه السلام) اینطور می‌گوید، در حالی که مسلّم در اسلام غلط است. یا قول مالک و قول ابوحنیفه را شهرت بسزایی می‌دادند و وقتی این شهرت بسزا در میان مردم ماسید، ضدِ آن را به امام صادق (علیه السلام) نسبت می‌دادند و بالاخره به عوام مردم می‌گفتند: این قول پیغمبر (صلی الله علیه وآله و سلم)، این هم قول پسر پیغمبر(صلی الله علیه وآله و سلم)، امام صادق (علیه السلام) است و این برای خراب کردن شیعه و برای خراب کردن ائمه طاهرین (علیهم السلام)، مخصوصاً این در زمان امام باقر و امام صادق (‌علیهما السلام) خیلی شهرت پیدا کرده بود.
در زمان مابقی ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) چون آنها الا حضرت رضا (علیه السلام) که نوبت به این چیزها نرسید و نگذاشتند، منبر و محراب نداشتند، کمتر مورد تهمت واقع می‌شدند. آنکه این فقه شیعه را امضا کرده، امام باقر (علیه السلام) و مخصوصاً امام صادق (‌علیه السلام) است؛ آنکه فقه شیعه را زنده کرده است، شاگردان امام صادق (علیه السلام) هستند. لذا بلاهایی بر سر شاگردان امام صادق (علیه السلام) می‌آوردند:
اگر می‌شد، آنها را با پول می‌بردند. همین که مشهور است که می‌گفتند: هرکه می‌خواهد به درس ابوحنیفه بیاید، هر روز یک دینار به او می‌دهیم و اما اگر خواست به درس امام صادق (علیه السلام) برود، باید یک دینار بدهد. لذا بعضی‌ها می‌رفتند چند روز کار می‌کردند، تا یک دینار پیدا کنند و در هفته یک روز بتوانند به درس امام صادق (علیه السلام) بروند. پس اگر می‌شد، با پول می‌بردند و زمین می‌زدند و الا با انگ‌ها و تهمت‌ها می‌بردند. گاهی یک چیزی را عوامانه مسلّم می‌کردند. همیشه در میان عوام مزخرف بوده و مخصوصاً در میان سنّی‌ها که سنی‌ها مزخرف عوامانه و مزخرف اعتقادی و فقهی زیادی دارند. چیزی که واقعیت نداشت در میان عامه مسلّم می‌کردند و وقتی مسلّم می‌شد و خلافش مستنکر عرفی می‌شد، خلافش را به امام صادق (علیه السلام) نسبت می‌دادند و می‌گفتند: این فتوای امام صادق (علیه السلام) است. یا حتی مثلاً شاگردان امام صادق (علیه السلام) را محکم به زندان می‌انداختند و تکفیر می‌کردند.
ابن ابی عمیر را به جرم همین روایت‌های به حسب ظاهر مشهور از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) تکفیر کردند. و ‌گفتند: مرتدّ شده است و به هفت سال زندان محکوم ‌کردند و در آن هفت سال، به تناوب، بیست و یک هزار تازیانه به او زدند. همه‌ی این‌ها به خاطر این نبود که او از شاگرد امام صادق (علیه السلام) است، چرا که امام صادق (علیه السلام) شاگردان زیادی داشتند، بلکه به خاطر این بود که این‌ها افراد سرشناسی بودند و می‌دیدند که وجود آن‌ها ترویج شیعه است، لذا هرطور می‌شد آن‌ها را خراب می‌کردند. اگر می‌شد با پول ببرند، می‌بردند؛ اگر می‌شد با ریاست ببرند، می‌بردند. خیلی‌ها به دنبال بزرگان شیعه بودند که آنها را ببرند قاضی و قاضی القضات یا رئیس اداره کنند و پست حسابی به آن‌ها بدهند و از این راه شیعه و سرشناسان شیعه را ببرند.
راجع به ائمه طاهرین (علیهم السلام)، اگر می‌توانستند با زندان و کتک زدنِ شاگردان و حتی تعطیل کردن درس آنها برخورد می‌کردند. راوی می‌گوید: رفتم خدمت امام صادق (علیه السلام)، دیدم «والباب علیه المغلق والستر علیه المرخی»؛[8] می‌گوید: رفتم خدمت امام صادق (علیه السلام) و دیدم در بسته است و پرده کشیده شده و امام صادق(علیه السلام) تنها در هوای گرم در اطاق نشسته است. درحالی که هزار شاگرد داشت، درس را تعطیل می‌کردند و دربِ خانه‌ی امام صادق (علیه السلام) را می‌بستند. اما مهم‌تر، این حرف صاحب حدائق است[9] که تهمت می‌زدند؛ چیزهایی را از امام باقر و امام صادق (‌علیهما السلام) نقل می‌کردند و می‌گفتند که امام باقر(علیه السلام) اینطور می‌گوید و از رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل می‌کند و لذا مرتدّ شده و نباید به درس او برویم، شاگردانش هم مرتدّ شده‌اند.
این تقیه‌ی اتّهامی برای عامه خیلی کار کرد؛ البته کار شیطانی کرد و برای شیعه خیلی زجرآور بود. همین ابن ابی عمیر کتاب‌هایی در فقه داشت و وقتی او را گرفتند، اتّهامی نداشت و یکی از تجار بود و اتهامش فقط این بود که نسبت به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) چیزهایی می‌گوید که پیغمبر (صلی الله علیه وآله و سلم) نگفته است. یعنی مرتدّ می‌کردند. چند کتاب داشت و خواهرش از ترس کتاب‌ها را زیر پوست انارها مخفی کرد و باران آمد و همه‌ی کتابها را از بین برد. لذا الان در رجال ما مشهور شده که مرسلات ابن ابی عمیر حجت است. یعنی وقتی ابن ابی عمیر از زندان آزاد شد، کتاب‌هایش نابود شده بود و روایت را نقل می‌کرد و نمی‌توانست سندش را نقل کند و می‌گفت: اما بدانید امام صادق (علیه السلام) این‌طور فرموده، یا امام باقر(علیه السلام) این‌طور فرموده است؛ ولو مرسل است و نمی‌توانم سند و شخص را بگویم، اما روایت این است. لذا مشهور شده که مرسلات ابن ابی عمیر حجت است. خیلی از اصحاب اجماع- اصحاب اجماعی که شش یا بیست و چهار نفر درست کرده‌اند- این‌طور بوده‌اند. یا وقتی بعضی از کتاب‌ها را موشکافی کنیم، می‌بینیم اهل رجال روی همین حرف‌ها جلو آمده‌اند و مثلاً مرسلات کامل الزیارات و مرسلات فقیه و امثال این‌ها را حجت کرده‌اند.
اما گفتم: این تقیّه‌ی اتهامی درحالی که زیاد است، اما نمی‌دانم چه شده که در میان اهل رجال و در فقه ما خیلی کم روی آن گفتگو شده است. آنچه همیشه در میان اصحاب مشهور بوده، یک قسم تقیه بوده است، همین که مرحوم سید در این‌جا می‌فرمایند وآن این است که اگر کسی مجبور شد، مثل زن که مجبور است در مقابل شوهرش تسلیم شود، مرحوم سید می‌فرمایند: اگر کسی مجبور شود، تسلیم شود، اما روزه‌اش باطل است و باید قضا کند. در مقابلِ بعضی که اصلاً می‌گویند این تقیه منحصر به سنّی‌ها است و درباره غیر سنی تقیه نیست و باید ببینیم «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه»‌ [10] و «رُفِعَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ»[11] در آنجا جاری است یا جاری نیست.
این اواخر چیزی به نام تقیّه‌ی مداراتی پیدا شده که حضرت امام (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) خیلی روی آن پافشاری دارد. البته دیگران هم گفته‌اند، اما کسی که جداً قول را زنده کرد، حضرت امام (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) است و ایشان می‌فرمایند: نماز خواندن پشت سر سنّی‌ها برای این که وحدت حفظ شود ولو نماز باطل است، اما تقبّل باطل به جای صحیح است. ولو روزه باید مغرب خورده شود، اما اگر غروب در مسجدالحرام روزه را بخورد، برای این که اتحاد حفظ شود، آن‌وقت روزه‌اش صحیح است و تقبل ناقص به جای کامل می‌شود. به این تقیه‌ی مداراتی می‌گویند.
ما می‌گوییم: ثواب‌هایی که بار است، به خاطر وحدت است و اما تکلیف نمی‌تواند برگردد. اما حضرت امام (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) خیلی با شهامت می‌گویند تکلیف برمی‌گردد؛ یعنی روزه‌ی او تا غروب است و اگر در شهرش باشد تا مغرب است و هر دو روزه درست است. نماز باید مغرب شروع شود، اما اگر کسی تقیةً غروب نماز بخواند، نمازش هم درست است.[12] ایشان به روایت‌هایی تمسک کرده‌اند که آن روایت‌ها خیلی مهم و به درد بخور و صحیح السند است که بر نماز جماعت با عامّه ثواب بار کرده‌اند و ما می‌گوییم: ثواب به خاطر وحدت است، اما نمازتان همین نماز نیست و باید مجددا بخوانید. ولی حضرت امام، مخصوصاً این اواخر می‌گفتند و دیگران هم پافشاری دارند که نماز درست است و تقبل باطل به جای صحیح است.



[12]الرسائل العشرة، امام سید روح الله الموسوی الخمینی، ص59.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo