< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

94/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای جدال/ محظور ششم: جدال/ مقصدسوم: بقیه‌ی محظورات/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
دیروز عرض کردم یکی از تروک احرام، سایه انداختن روی سر برای مردها است؛ مثل این‌که در ماشین سقف‌دار بنشیند یا مثلاً در طوافش روی سرش چتر بگیرد و بالاخره در راه تظلیل کند.
در این باره همه و من جمله مناسک‌ها نوشته‌اند: علاوه بر این‌که کار حرامی است، باید کفاره هم بدهد. برای کفاره هم باید یک گوسفند در منی قربانی کند و فرموده‌اند: فرقی هم بین این‌که مضطر باشد یا نباشد نیست. اگر نمی‌تواند طواف کند، مگر با تظلیل یا گرفتن چتر روی سرش و یا پوشاندن سرش، گفته‌اند: ولو مضطر است و مثلاً باید این کار را بکند، گرچه حرمت تکلیفی از بین می‌رود، اما حرمت وضعی، یعنی قربانی به حال خود باقی است.
مرحوم محقق این مسأله‌ی به این مهمی را در ضمن مسأله‌ی تراشیدن سر ذکر فرموده است و آن را مسأله‌ی مستقل نکرده است.[1] البته الان در مناسک‌ها یک مسأله‌ی مستقلی است؛ اما فرموده‌اند: اگر سهواً، یا غفلتاً، یا نسیاناً و یا جهلاً- جهل قصوری و جهل تقصیری- باشد،، گفته‌اند: چیزی بر او نیست، حکم تکلیفی و حکم وضعی ندارد.
راجع به سهو و نسیان و جهل روایت نداریم و روایت راجع به تراشیدن سر داشتیم[2] که صاحب جواهر آن روایت را برای تظلیل هم آورده‌اند و نمی‌دانم چرا این کار را کرده‌اند و بنا شد شما به من بفهمانید که چرا چنین کرده‌اند.
چیزی که مسأله را مشکل کرده است، این است که روایتی داریم که روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله است که می‌گوید تظلیل حرام است، اما موجب کفاره نیست. مرحوم صاحب جواهر روایت را نقل می‌کنند و می‌فرمایند اعراض اصحاب روی آن است بنابراین به روایت اهمیت نمی‌دهیم و می‌گوییم که تظلیل اگر بدون جهت باشد، هم حرام است و هم کفاره دارد. اگر با جهت باشد، حرام نیست اما کفاره دارد.[3]
این خلاصه‌ی حرف مرحوم محقق و بعد هم حرف مرحوم صاحب جواهر (رضوان‌ الله ‌تعالی ‌علیهما) است.
صحیحه ابن بَزِيع: «عَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ- مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ- وَ أَنَا أَسْمَعُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى.»[4]
که دیروز می‌گفتم فقها و من جمله صاحب جواهر و مرحوم محقق «الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ» را حمل بر اضطرار کرده‌اند؛[5] یعنی چاره‌ای جز این ندارد. اگر بخواهد بدون چتر طواف کند، مثلاً سردرد می‌گیرد و یا باران تند است و اگر بخواهد بدون چتر راه برود و یا طواف کند، حتماً سرما می‌خورد و نمی‌شود؛ لذا گفته‌اند: «الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ»، یعنی اذا اضطرّ بذلک. تقریباً می‌توان ادعا کرد در مناسک‌ها هم یک اجماعی داریم که این روایت را حمل بر اضطرار کرده‌اند. خواه ناخواه صورت سهو و نسیان و جهلش را نیز به این روایت ملحق کرده‌اند. اما مرحوم محقق در صورت سهو و جهل و نسیان گفته‌اند: لاشیء علیه و برای صورت اضطرار فرموده‌اند: تعمّدی است و باید قربانی بدهد.
اشکالی که دیروز داشتیم این بود که «عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ» اضطرار نیست؛ خیلی از ما در وقتی که باران می‌آید چتر روی سر می‌گیریم و کم پیدا می‌شود که مضطر باشد و مثلاً می‌خواهد تر نشود، چتر روی سرش می‌گیرد. یا ما بگوییم ماشین سقف ندار هست و این می‌تواند تهیه کند، اما سخت است؛ یعنی مضطر نیست، اما به این روایت بگوییم کفاره دارد. لذا روایت این است: «رَجُلٌ عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ- مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ- وَ أَنَا أَسْمَعُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى» و اگر حرف من درست باشد، «أَنْ يَفْدِيَ شَاةً» حمل بر استحباب می‌شود. لذا همه‌ی آقایان و من جمله مرحوم محقق و صاحب جواهر روایت را بر صورت اضطرار حمل کرده‌اند و گفته‌اند: معنای «عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ»این است که «عَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ اِضْطِرَارًا مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ- وَ أَنَا أَسْمَعُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى
ولی بینی و بین الله این دلالت را ندارد، بلکه دلالت می‌کند که مطلقا -سهواً أو نسیاناً أو جهلاً أو عمداً- اگر کسی تظلیل کند، کفاره دارد و اگر نمی‌توان گفت، «أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى» را حمل بر استحباب می‌کنیم. اما آقایان این عرض مرا نفرموده‌اند، از همین جهت حمل بر استحباب نکرده‌اند و گفته‌اند: صورت اضطرارش چون عمدی است و روایت متعمّداً که راجع به حلق رأس بود و این روایت می‌گوید کفاره دارد، اما اگر سهواً یا نسیاناً یا جهلاً باشد، «لاشیء علیه».
در اینجا دو اشکال هست: یکی این‌که آوردن آن روایت در اینجا و آن روایت برای سهل و نسیان و جهل، که گفت: لاشیء علیه، نمی‌شود. بنابراین اینجا هم لاشیء علیه. مرحوم محقق این کار را کرده و این را مستقل حساب نفرموده و در ضمن حلق رأس هر حکمی برای آن بوده، برای این هم آورده است.[6]
اشکال دیگر این‌که کلمه «مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ» أعم است از این‌که مضطر باشد یا نباشد. لذا ظهورش این می‌شود که تظلیل مطلقا کفاره دارد و حیث این‌که در صورت اضطرارش فرموده‌اند کفاره دارد، اما صورت سهو و نسیان و امثال این‌ها را گفته‌اند: لاشیء علیه؛ بنابراین همه‌ی روایت را حمل بر استحباب می‌کنیم.
صحیحه أبي بصير: «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ يُضْرَبُ عَلَيْهَا الظِّلَالُ وَ هِيَ مُحْرِمَةٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَالرَّجُلُ يُضْرَبُ عَلَيْهِ الظِّلَالُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ؟ قَالَ: نَعَمْ إِذَا كَانَتْ بِهِ شَقِيقَةٌ وَ يَتَصَدَّقُ بِمُدٍّ لِكُلِّ يَوْمٍ[7]
می‌گوید: حتی صورت اضطرارش هم کفاره ندارد. «يَتَصَدَّقُ بِمُدٍّ لِكُلِّ يَوْمٍ»، یعنی اگر دو سه روز تظلیل کند و اگر از مدینه با ماشین سرپوش به مکه بیاید، همین مقدار که مثلاً یک کیلو خرما بدهد، کفایت می‌کند.
دلالت روایت خیلی عالی است. «فَالرَّجُلُ يُضْرَبُ عَلَيْهِ الظِّلَالُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ؟ قَالَ: نَعَمْ إِذَا كَانَتْ بِهِ شَقِيقَةٌ» حکم تکلیفی ندارد و می‌فرماید: اگر سردرد دارد، «يَتَصَدَّقُ بِمُدٍّ لِكُلِّ يَوْمٍ» که این مسلّما حمل بر استحباب می‌شود و هیچ‌کس نگفته واجب است؛ یعنی هر روز یک صدقه‌ای بدهد.
مرحوم صاحب جواهر روایت اولی که دیروز خواندم، حمل بر استحباب کرده و گفته: یک گوسفند و این روایت دوم را گفته اعراض اصحاب روی آن است، بنابراین روایت را طرد کن.[8] الان هم مناسک‌ها همین‌طور است و همان حرف مرحوم صاحب جواهر (رضوان‌ الله‌ تعالی ‌علیه) را می‌گویند و اسم این روایت رانمی‌آورند و به روایت ابن بزیع عمل می‌کنند و در آن هم «مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ» را حمل بر ضرورت می‌کند.
اگر بترسیم- که می‌ترسیم- باید همانند بزرگان بگوییم. من هم در مناسک همین‌طور که بزرگان فرموده‌اند، عرض کرده‌ام. خلاصه‌ی حرف این است که بزرگانِ الان و بزرگانِ دیروز و من جمله محقق و صاحب جواهر فرموده‌اند: تظلیل مثل حلق رأس است. آن وقت گفته‌اند: اگر سهواً یا نسیاناً یا جهلاً باشد، لاشیء علیه، لا تکلیفاً و لا وضعاً و اما اگر اضطراراً باشد، حکم تکلیفی ندارد و «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه»‌ تکلیفش را می‌برد، اما حکم وضعی هست و حکم وضعی هم یک قربانی در منی است.
آن وقت صاحب جواهر و بزرگانی مثل مرحوم آقای خوئی استدلال می‌کنند[9] و عجب اینجا است که از جاهایی که مرحوم آقای خوئی (رضوان‌ الله‌ تعالی ‌علیه) اعراض اصحاب را جلو می‌آورد، همین جا است. ایشان پشمی به کلاه اعراض اصحاب نمی‌بیند، اما در بزنگاه‌ها، همین را که بعضی اوقات صاحب جواهر می‌گویند: روایت معرض عنها است، بنابراین حجت نیست، مرحوم آقای خوئی هم می‌فرمایند و در همین جا هم می‌فرمایند: روایت ابی بصیر معرض عنها عندالاصحاب است و روایت ابن بزیع به حال خودباقی است و «مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ» هم حمل بر ضرورت می‌شود.
اگر نترسیم، بگوییم تظلیل اصلاً کفاره ندارد. اگر عمدی باشد، حرام است، اما کفاره ندارد و صورت عمدش که کفاره ندارد، برای صورت سهو و نسیان و جهل و اضطرار هم مخصوصاً با «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»[10] کفاره نیست. این خلاصه بحث است و از یک جهت آسان است؛ همین‌طور که مرحوم صاحب جواهر مشی فرموده‌اند و به ما یاد داده‌اند که چه کنیم، بحث آسان است، اما با این شرحی که من عرض کردم، بحث مشکل است.
محظور ششم: بحث مشکلتر از این بحث، که به راستی بحث مشکل و سر و صداداری است، محظور ششم است که گفته‌اند: جدال است.[11]
معنای جدال یعنی کسی بخواهد حرف خودش را با سر و صدا به کرسی بنشاند. در روایات ما راجع به جدال خیلی داغ صحبت شده است؛ حتی گناهش را تا سرحد کفر برده است.
مرحوم شهید دوم (رضوان‌ الله‌ تعالی ‌علیه) در «منیة»- که از نظر اخلاقی برای ما نوشته‌اند و انصافاً کتاب اخلاقی طبلگی و کتاب خوبی است- روایات را ذکر می‌کنند. دیگران هم مثل مرحوم صاحب وسائل و دیگران می‌فرمایند: یکی از محرمات، جدال است. دیده‌اند که ما طلبه‌ها مباحثه می‌کنیم و هرکدام می‌خواهیم عقیده‌ی خودمان را تحمیل کنیم و داد و بیداد می‌شود و این استدلال می‌کند، دیگری استدلال می‌کند و نمی‌شود گفت حرام است و گناهش در سرحد کفر است. آن وقت گفته‌اند: در آنجا که بخواهد حقی را باطل کند و یا باطلی را حق کند، حرام است. لذا گفته‌اند: مباحثه‌ی طلبه‌ها- که این مباحثه خیلی منزّه و عالی است و به راستی آدم را ملا می‌کند- طوری نیست و مباحثه‌ای گناهش در سرحد کفر است که کدورت آور و جنگ آور باشد و بخواهد حقی را ناحق کند، یا ناحقی را حق کند و این است که گناهش بزرگ است؛ اما مباحثه‌ی ما طلبه‌ها که می‌خواهیم هرکدام عقیده‌ی خودمان را بیان کنیم و گاهی هم سر و صدا می‌کنیم، این سر و صدا طوری نیست، بلکه مباحثه خیلی خوب است. این یک مطلب است که این جدالی که در روایات و در قرآن شریف آمده است: «فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَ لاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ»،[12] معنایش این است. «لارَفَثَ»، یعنی همبستر شدن زن با مرد و مرد با زن؛ «لاَ فُسُوقَ»، یعنی گناه کردن و «لاجِدالَ» یعنی سر و صدا کردن برای این‌که حقی را باطل کند ویا باطلی را حق کند.
اما کم کم بحث به اینجا رسیده که یک نحو اجماعی هم پیدا شده و مرحوم صاحب جواهر هم سه چهار صفحه روی این بحث می‌کند و می‌فرمایند: اصلاً جدال این است که بگوید: «لا والله و لا والله».[13]
و این اصلاً قَسم نیست و یک تعارف است؛ یعنی یک مکالمه است. معمولاً ما طلبه‌ها داریم، اما کم است که در حرفهایمان بگوییم به خدا قسم و این «لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّه‌»همان به خدا قسم ما است. این قسم نیست و قسم خیلی مؤنه دارد تا کفاره بر آن بار باشد و اگر قسم واقعی باشد و بگوید: و الله من این کار را می‌کنم و بعد نکند، گفته‌اند: باید لاأقل سه روز را روزه بگیرد و آن قسم این است که با کلمه‌ی الله باشد و بگوید: «بالله» و یا «والله». این را گفته‌اند حرام است، ولی ندیده‌ام کسی بگوید گناه کبیره است. لذا «لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّه‌» متعارف در میان عرب‌ها است و مثل به خدا قسم ما است. مردم خیلی قسم می‌خورند. مثلاً می‌گوید به حضرت ابالفضل می‌آیم و یا به ابالفضل آنچه می‌گویم راست می‌گویم، یا به خدا قسم و به امام حسین قسم درست می‌گویم. هیچ‌کدام این‌ها قسم فقهی نیست، بلکه یک چیز متعارفی است و بد است؛ انسان باید بدون این سر و صداها حرفش را بزند.
خدا رحمت کند مرحوم آقای اراکی و مرحوم آقای سیدمحمدتقی خوانساری که دعای باران را خواندند. اینها لب ایوان مدرسه فیضیه می‌نشستند و قبل از نماز با هم مباحثه می‌کردند و هیچ‌کس نمی‌دانست که این‌ها چه می‌گویند؛ آیا مباحثه می‌کنند، یا حرف‌های معمولی می‌زنند، اما یک ساعت با هم مباحثه می‌کردند. تعارف‌های ما و حرف‌های ما هم قسم نمی‌خواهد. حالا اگر کسی در حرف‌ها بگوید: به خدا قسم، این کفاره ندارد و حرام هم نیست. چنانچه اگر عرب‌ها بگویند: «لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّه‌»، که «لَا وَ اللَّهِ» یعنی این‌طور نیست و «وَ بَلَى وَ اللَّه‌» یعنی این‌طور است، مثل این‌که ما می‌گوییم: به حضرت عباس من این‌طور نگفتم و یا به خانمش می‌گوید: به حضرت عباس زود می‌آیم، هیچ‌کدام این‌ها قسم نیست . اما معلوم است که بد است و آیه‌ی شریفه هم می‌فرماید: «وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَانِكُمْ»[14]. اما علی کل حال قسم نیست، حرام هم نیست. حال در حج باشد، یا در حج نباشد، اگر به راستی جدی بخواهد حقی را ناحق کند و یا ناحقی را حق کند، بگوییم: این قربانی دارد و قربانی هم خیلی بالا است؛ دفعه‌ی اول یک گوسفند و دفعه‌ی آخر یک شتر باید کفاره بدهد.
اگر مطالعه کرده باشید، فقها می‌فرمایند: از تروک احرام، جدال است، اما کم کم که می‌خواهند بحث را تمام کنند، می‌فرمایند مراد ما از جدال که این کفاره را دارد، «لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّه‌» است و اما اگر غیر از این باشد، کفاره ندارد. اما نفـرموده‌اند گناه دارد یا ندارد. مرحوم صاحب جواهر مفصل روی این بحث کرده‌اند و تقاضا دارم شما هم روی این بحث حسابی مطالعه کنید.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo