درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دوم: حکم بردن صید به حرم/اول: خوردن از صید/فصل دوم:
موجبات ضمان/ مقصد دوم: احکام صید/ رکن سوم: لواحق/ کتاب حج
در اینجا مسائلی به نام ضمانات ذکر فرمودهاند.
مسألهی اول این است که اگر کسی صیدی کرد، نباید از آن صید بخورد و اگر از آن صید بخورد، ولو یک لقمه باشد، کفاره متعدّد میشود. مثلاً یک آهویی ذبح کرد و مقداری از آن را خورد؛ باید دو کفاره بدهد: یک کفاره برای صیدی که کرده و یکی هم برای این که از آن صید خورده است.[1] بعد در میان أصحاب مشهور شده است که اگر دو نفر یا جمعیتی از این صید بخورند، هرکدام از آنها باید کفاره بدهند. مثلاً یک آهو صید کردند و پختند و همه خوردند؛ کسی که صید کرده، باید یک کفاره بدهد، اما کسانی که خوردند، همه باید کفاره بدهند؛ مثلاً اگر ده نفر خوردند، باید ده کفاره، یعنی مثلاً ده گوسفند بدهند. این قول در میان أصحاب مشهور شده است؛ به اندازهای که صاحب جواهر روی آن ادّعای اجماع دارند و دیگران هم از قدماء و متأخرین گفتهاند که این شهرت هست.
مخالف، مرحوم مقدّس اردبیلی[2] و شاگردشان صاحب مدارک است، که هردو انصافاً ملاّ هستند و مخصوصاً شاگرد از نظر فقهی خیلی ان قلت قلتهای تحقیقی دارند. این دو نفر مخالفت کردهاند و گفتهاند اگر جمعیتی از آن صید بخورند، همان یک کفاره کفایت میکند. چنانچه گفتهاند: اگر صیّاد از این گوشت بخورد، همان یک کفاره کفایت میکند.[3]
در مسأله دو قسم روایت وجود دارد: یک قسمت دلالت میکند بر قول مشهور و یک قسمت دلالت میکند بر قول مقدّس اردبیلی. اگر ما باشیم و جمع بین روایات، باید آن روایاتی که میگوید تعدّد، حمل بر استحباب کنیم؛ برای این که آنها میگوید چهار گوسفند و یک روایت میگوید یک گوسفند کافی است، جمع دلالی دارد و حمل بر استحباب شود.
مرحوم مقدّس حمل بر تقیه کردهاند و این هم خوب است، برای این که مقدّس اردبیلی و صاحب مدارک و صاحب جواهر هم اقرار دارند که عامه این تعدّد را گفتهاند؛ هم راجع به صیاد این تعدد را گفتهاند و هم راجع به آکل. پس این روایاتی که تعدّد را میگوید، حمل بر تقیه کنیم و روایاتی که میگوید یکی کفایت میکند، بگیریم.
این حرف مقدس و صاحب مدارک خوب است، اما چیزی که هست، این است که جمع دلالی مقدم بر جمع سندی است. اگر عرف وفّق جمع بین دلیلین کند، توفیق عرفی هست و معنای توفیق عرفی این است که اصلاً تعارضی بین روایتها نیست، تا حمل بر تقیه شود. اما از آن طرف چون مشهور در میان عامه است، استشمام تقیه از آن میشود و بگوییم روایتها حمل بر تقیه شود. ولی معلوم است آن جمع دلالی أحوط است؛ برای این که اگر دو گوسفند بکشد، بهتر است. مسأله از نظر اصولی دوَران امر است بین أقل و أکثر؛ این صیاد اگر یک گوسفند بکشد، میداند واجب است و اما، آیا واجب است دو گوسفند بکشد یا نه؟ رفع ما لایعلمون میگوید: واجب نیست. یا آکل یا مهمان از آن گوشت بخورد، نمیدانیم آیا چیزی بر او واجب میشود یا نه، بگوییم رُفع مالایعلمون میگوید نه. اما این، باز با استحباب منافاتی ندارد. لذا میدانم واجب است کفارهای بدهم، اما نمیدانم آیا تعدّد است یا نه؛ أقل و أکثر ارتباطی میگوید: أقل واجب و أکثر مستحب است.
مسأله از نظر ان قلت قلت طلبگی خیلی خوب است، اما دست برداشتن از این شهرت، جرأت میخواهد و اتفاقاً مقدس اردبیلی هرچه در تقوایش مقدس بوده، در فتوایش جسور بوده است. این از خصوصیات مقدّس اردبیلی است. شیخ انصاری هم در تقوا مقدّس بوده و هم در فتوا مقدس بوده است؛ اما اگر انسان زبده را مطالعه کند، میبیند در این زبده، شذاذ یعنی چیزهایی که مشهور نگفتند و ایشان با روایت و یا با دلیل با شهرت مخالفت کرده است.
مرحوم صاحب مدارک هم انصافاً خیلی ملاّ و بالاست و شاید از مقدس اردبیلی دقیق تر و ملاّتر باشد و او هم مثل استاد خودش در فتوا جسور است. صاحب مدارک و صاحب معالم، هم مباحثه بودهاند و هر دو خیلی بالا هستند و مرحوم صاحب معالم فقهی نوشتهاند که در دسترس نیست و میگویند او هم کسی بوده که خیلی در فتوا محتاط بوده است. این دو هم مباحثه، یکی جسور در فتوا بوده و یکی محتاط در فتوا بوده است. و این جسور بودن در فتوا، ظاهراً از مقدّس اردبیلی به صاحب مدارک به ارث رسیده است.
صحيحهی علي بن جعفر: «عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْمٍ اشْتَرَوْا ظَبْياً فَأَكَلُوا مِنْهُ جَمِيعاً وَ هُمْ حُرُمٌ مَا عَلَيْهِمْ قَالَ عَلَى كُلِّ مَنْ أَكَلَ مِنْهُمْ فِدَاءُ صَيْدٍ كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ عَلَى حِدَتِهِ فِدَاءُ صَيْدٍ كَامِلًا.» [4]
دلالت روایت خیلی خوب است و تکرار دارد و دو سه مرتبه اصرار کرده که مثلاً اگر آهویی صید کرد و مهمانی داد و هفت هشت ده نفر از این آهو خوردند، در اینجا باید یک کفاره بدهد، برای این که صید کرده و یک کفاره هم بدهد برای این که از آن صید خورده است و کسانی هم که خوردهاند، هرکدام یک کفاره بدهند؛ مثلاً اگر ده نفر بودهاند، باید 11 گوسفند کفاره بدهند. نظیر این روایت، روایات صحیح السند و ظاهرالدلاله هست.
صحیحه ابان بن تغلب: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ مُحْرِمِينَ أَصَابُوا فِرَاخَ نَعَامٍ فَذَبَحُوهَا وَ أَكَلُوهَا فَقَالَ عَلَيْهِمْ مَكَانَ كُلِّ فَرْخٍ أَصَابُوهُ وَ أَكَلُوهُ بَدَنَةٌ يَشْتَرِكُونَ فِيهِنَّ فَيَشْتَرُونَ عَلَى عَدَدِ الْفِرَاخِ وَ عَدَدِ الرِّجَالِ قُلْتُ فَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ قَالَ يُقَوِّمُ بِحِسَابِ مَا يُصِيبُهُ مِنَ الْبُدْنِ وَ يَصُومُ لِكُلِّ بَدَنَةٍ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً.»[5]
اگر یکی بوده بر او یک کفاره است و اگر ده تا بودهاند، بر همهی آنها ده کفاره است و علی کل حال هرکه از این شتر وحشی خورده، باید سهمی بدهد؛ اگر یک نفر خورده، همان یک نفر و اگر ده نفر خوردهاند، هر ده نفر مشترکاً شتری را میخرند و نحر میکنند. نظیر این روایت هم هست، البته به اندازهی آن روایتها نیست.
اما علی کل حال هم آن طرف روایت صحیح السند دارد و هم این طرف روایت صحیح السند دارد و آن روایت میگوید: هرکه از این صید خورد، باید یک کفارهی مستقل بدهد و این روایت میگوید: هرکه از این صید خورد، باید سهمی از کفاره بدهد. لذا آن روایت میگوید: اگر ده نفر خوردند، مثلاً ده شتر صید کنند و این روایت میگوید: یک شتر هم صید کنند، کفایت میکند.
معلوم است که اگر دو دسته روایت را پیش هم بگذاریم، قاعدهی جمع دلالی این است که آن روایت که میگوید: یکی کفایت میکند، واجب میشود و آنکه میگوید: ده تا کفاره بدهند، ظهور است و مستحب میشود. حمل نصّ بر ظاهر و جمع دلالی است و تصرف در هیأت میکنیم و حمل بر استحباب میکنیم.
اما از زبده فهمیده میشود که مرحوم مقدس اردبیلی آن روایاتی که میگوید ده تا، حمل بر تقیه کرده است.[6]
اما قبل از این که به تقیه برسیم، جمع دلالی و حمل بر استحباب هست و اگر حمل بر استحباب کنیم، بهتر از این است که حمل بر تقیه کنیم و اگر حمل بر تقیه کنیم، برمیگردد به این که اگر صیدی کرد، یک کفاره کفایت میکند و اگر از آن خورد و یا خوردند، یک کفاره کفایت میکند. بنابراین تعدّد مستحب است.
و اگر با اصل جلو بیاییم و از دو دسته روایت را صرف نظر کنیم، نمیدانیم آیا بر این کسی که از صید خورده، چیزی واجب است یا نه، رُفع مالایعلمون میگوید: نه، بلکه کسی که صید کرده، باید کفاره بدهد و سابقاً خواندیم که این صید را باید دفن کنند و کسی از آن نخورد؛ چون آنچه صید کرده، نجس نیست، اما مأکول اللحم هم نیست و باید آن را دفن کنند. حال اگر خورد، کفاره بدهد، اما این که هرکه از آن خورد، یک کفاره بدهد، رفع مالایعلمون میگوید لازم نیست.
اینها بحثهای طلبگی است و بحثهای افرادی مثل مرحوم مقدس اردبیلی و صاحب مدارک و سید مرتضی است که جسور در فتوا هستند و اما مثل صاحب جواهر نمیتواند این کار را بکند و صاحب جواهر و شیخ انصاری این جسارت در فتوا را ندارند، لذا هم برای خودشان و هم برای مقلدینشان و هم برای ما طلبهها مشکل کردهاند. لذا گذشتن از شهرت، کار مشکلی است؛ اما انصاف قضیه این است که حرف مقدس اردبیلی و شاگردشان صاحب مدارک، حرف متین و دقیقی است. مقدس اردبیلی و شاگردشان صاحب مدارک، سه دلیل فقهی عالی دارند: یکی قانون أقل و أکثر، یکی قانون مخالفت با عامه و «فان الرشد فی خلافهم» و یکی هم اصل، یعنی رُفع ما لایعلمون.
مسأله دوم: فرمودهاند: اگر کسی صید همراهش است، مثلاً یک آهوی زنده یا بچه آهوی زندهای گرفت؛ این شخص وقتی وارد حرم شد، باید او را آزاد کند؛ زیرا همهی حیوانها در حرم آزاد هستند. لذا باید آن حیوان را رها کند؛ حال اگر رها نکرد، گناه کرده، اما کفاره ندارد. ولی اگر این صید مُرد، کفاره به ذمّه این آقا میآید. در این باره روایت داریم و سند و دلالت روایت هم خوب است و ظاهراً اختلافی هم در مسأله نیست.[7]
روایت 3 از باب 36 از ابواب کفارات صید: ابن بکیر از اصحاب اجماع و خیلی بالا است، اما تهمت وقف به او زدند و گفتند واقفی است. حالا کسی از اصحاب اجماع باشد و به قول شیخ طوسی «اجتمع الاصحاب علی العمل بروایاته»، ممکن است واقفی باشد؟ لذا در رجال ما این تهمت به ایشان زده شده است. دشمن تهمت زده و دوست این تهمت را مشهور کرده است. و این روایاتی که از عامه یا از خاصه است که یکی میگوید: واقفی است و یکی میگوید: فطحی است، همه اینها دروغ است و ما باید ببینیم که این صحت در گفتار دارد یا نه، و اگر بزرگانی مثل نجاشی و شیخ طوسی تایید کرده باشند که او از نظر گفتار موثّق است، ما نه تنها باید روایاتش را بگیریم، بلکه باید بدانیم که این برچسبها تهمت است. اینطور بود که میخواستند شاگردان امام صادق علیه السلام را از امام صادق علیه السلام جدا کنند و یکی از کارهایشان همین بود که به بزرگانی مثل ابن بکیرها و زرارهها تهمت میزدند و حتی کار به جایی میرسد که بعضی از اوقات امام صادق علیه السلام پشت سر زراره حرف میزدند و بعد از زراره عذرخواهی میکردند و میفرمودند: جانت در مخاطره بود و مجبور شدم این حرف را بزنم.
حالا این روی اینها مطالعه کنید، مخصوصاً این که قضیه اهل بیت علیهم السلام قضیه سادهای نبوده است و ما بیش از ده هزار روایت راجع به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داریم که بیش از چهار هزار روایت از سنّیها است. حالا اگر راجع به امام زمان امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف ده هزار روایت داشته باشیم، معلوم است که اوّلهم علیٌ علیه السلام و آخرهم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. منتخب الاثر حضرت آیت الله صافی، شش هزار و چندی روایت راجع به امام زمان است که خیلی از آن نیز از عامه است. باید بگوییم از این بابت باید از عامه تشکر کنیم که درحالی که سنّی هستند، اما این انصاف را به خرج دادهاند که روایات اهل بیت علیهم السلام یعنی روایات امامت دوازده امام علیهم السلام را عالی جمع کردهاند. و در میان ما شیعیان، الحمدلله این عبقات خیلی کار کرده و احقاق الحق خیلی کار کرده و خودشان را فدا میکردند، اما انصافاً خیلی کار میکردند. در آن زمانها سایت نبود و عبقات و احقاق الحق را به تنهایی نوشتند. مثلاً فرار میکرد و به هندوستان میرفت و در آنجا احقاق الحق مینوشت؛ زیرا دشمنِ خودی و نفوذی نمیگذاشت. الحمدلله شیعه خیلی در ولایت کار کرده است و متأسفانه ما اصلاً کار نکردهایم و اگر کاری کردهایم، از این جوال به آن جوال چیزهایی از خودمان نقل کردهایم، اما مثل الغدیر کار اساسی نکردهایم. الغدیر 12 جلد کتاب نوشته که یک روایت از شیعه نیست و تمام این 12 جلد مربوط به ولایت و از سنّی است. لذا ابن بکیر به قاعده اصحاب اجماع، که مرحوم آقای خوئی اصحاب اجماع را قبول ندارند، ولی مثل شیخ طوسیها و نجاشیها میگویند: «اجتمت الاصحاب» بر این که روایات ابن بکیر و امثال او که بیست و چهار نفرند، حجت است.[8]
روایت این است: صحیحهی بكير بن أعين: « قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ ظَبْياً فَأَدْخَلَهُ الْحَرَمَ فَمَاتَ الظَّبْيُ فِيالْحَرَمِ فَقَالَ: إِنْ كَانَ حِينَ أَدْخَلَهُ خَلَّى سَبِيلَهُ فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ أَمْسَكَهُ حَتَّى مَاتَ فَعَلَيْهِ الْفِدَاءُ. ».[9]
وقتی وارد حرم شد، باید حیوان را رها کند. اگر رها نکرد، تا طواف نساء را به جا آورد و به عنوان سوغاتی برد، حج او باطل نیست، اما گناه کرده است و این مدت که محرم بوده و صید نزد او بوده، گناه بوده است. اما اگر این صید مُرد، کفاره دارد و کفارهاش مثل این است که صید کرده باشد. مثلاً اگر شتر بوده، باید شتر و اگر گوسفند بوده، گوسفند و اگر گاو بوده، گاو به عنوان کفاره بدهد. اختلافی هم نیست و سند و دلالت روایت خوب است و مخصوصاً این که به قول صاحب جواهر «بلاخلاف، بل اجمع الاصحاب بقسمیه.»[10]
در اینجا مسائلی به نام ضمانات ذکر فرمودهاند.
مسألهی اول این است که اگر کسی صیدی کرد، نباید از آن صید بخورد و اگر از آن صید بخورد، ولو یک لقمه باشد، کفاره متعدّد میشود. مثلاً یک آهویی ذبح کرد و مقداری از آن را خورد؛ باید دو کفاره بدهد: یک کفاره برای صیدی که کرده و یکی هم برای این که از آن صید خورده است.[1] بعد در میان أصحاب مشهور شده است که اگر دو نفر یا جمعیتی از این صید بخورند، هرکدام از آنها باید کفاره بدهند. مثلاً یک آهو صید کردند و پختند و همه خوردند؛ کسی که صید کرده، باید یک کفاره بدهد، اما کسانی که خوردند، همه باید کفاره بدهند؛ مثلاً اگر ده نفر خوردند، باید ده کفاره، یعنی مثلاً ده گوسفند بدهند. این قول در میان أصحاب مشهور شده است؛ به اندازهای که صاحب جواهر روی آن ادّعای اجماع دارند و دیگران هم از قدماء و متأخرین گفتهاند که این شهرت هست.
مخالف، مرحوم مقدّس اردبیلی[2] و شاگردشان صاحب مدارک است، که هردو انصافاً ملاّ هستند و مخصوصاً شاگرد از نظر فقهی خیلی ان قلت قلتهای تحقیقی دارند. این دو نفر مخالفت کردهاند و گفتهاند اگر جمعیتی از آن صید بخورند، همان یک کفاره کفایت میکند. چنانچه گفتهاند: اگر صیّاد از این گوشت بخورد، همان یک کفاره کفایت میکند.[3]
در مسأله دو قسم روایت وجود دارد: یک قسمت دلالت میکند بر قول مشهور و یک قسمت دلالت میکند بر قول مقدّس اردبیلی. اگر ما باشیم و جمع بین روایات، باید آن روایاتی که میگوید تعدّد، حمل بر استحباب کنیم؛ برای این که آنها میگوید چهار گوسفند و یک روایت میگوید یک گوسفند کافی است، جمع دلالی دارد و حمل بر استحباب شود.
مرحوم مقدّس حمل بر تقیه کردهاند و این هم خوب است، برای این که مقدّس اردبیلی و صاحب مدارک و صاحب جواهر هم اقرار دارند که عامه این تعدّد را گفتهاند؛ هم راجع به صیاد این تعدد را گفتهاند و هم راجع به آکل. پس این روایاتی که تعدّد را میگوید، حمل بر تقیه کنیم و روایاتی که میگوید یکی کفایت میکند، بگیریم.
این حرف مقدس و صاحب مدارک خوب است، اما چیزی که هست، این است که جمع دلالی مقدم بر جمع سندی است. اگر عرف وفّق جمع بین دلیلین کند، توفیق عرفی هست و معنای توفیق عرفی این است که اصلاً تعارضی بین روایتها نیست، تا حمل بر تقیه شود. اما از آن طرف چون مشهور در میان عامه است، استشمام تقیه از آن میشود و بگوییم روایتها حمل بر تقیه شود. ولی معلوم است آن جمع دلالی أحوط است؛ برای این که اگر دو گوسفند بکشد، بهتر است. مسأله از نظر اصولی دوَران امر است بین أقل و أکثر؛ این صیاد اگر یک گوسفند بکشد، میداند واجب است و اما، آیا واجب است دو گوسفند بکشد یا نه؟ رفع ما لایعلمون میگوید: واجب نیست. یا آکل یا مهمان از آن گوشت بخورد، نمیدانیم آیا چیزی بر او واجب میشود یا نه، بگوییم رُفع مالایعلمون میگوید نه. اما این، باز با استحباب منافاتی ندارد. لذا میدانم واجب است کفارهای بدهم، اما نمیدانم آیا تعدّد است یا نه؛ أقل و أکثر ارتباطی میگوید: أقل واجب و أکثر مستحب است.
مسأله از نظر ان قلت قلت طلبگی خیلی خوب است، اما دست برداشتن از این شهرت، جرأت میخواهد و اتفاقاً مقدس اردبیلی هرچه در تقوایش مقدس بوده، در فتوایش جسور بوده است. این از خصوصیات مقدّس اردبیلی است. شیخ انصاری هم در تقوا مقدّس بوده و هم در فتوا مقدس بوده است؛ اما اگر انسان زبده را مطالعه کند، میبیند در این زبده، شذاذ یعنی چیزهایی که مشهور نگفتند و ایشان با روایت و یا با دلیل با شهرت مخالفت کرده است.
مرحوم صاحب مدارک هم انصافاً خیلی ملاّ و بالاست و شاید از مقدس اردبیلی دقیق تر و ملاّتر باشد و او هم مثل استاد خودش در فتوا جسور است. صاحب مدارک و صاحب معالم، هم مباحثه بودهاند و هر دو خیلی بالا هستند و مرحوم صاحب معالم فقهی نوشتهاند که در دسترس نیست و میگویند او هم کسی بوده که خیلی در فتوا محتاط بوده است. این دو هم مباحثه، یکی جسور در فتوا بوده و یکی محتاط در فتوا بوده است. و این جسور بودن در فتوا، ظاهراً از مقدّس اردبیلی به صاحب مدارک به ارث رسیده است.
صحيحهی علي بن جعفر: «عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْمٍ اشْتَرَوْا ظَبْياً فَأَكَلُوا مِنْهُ جَمِيعاً وَ هُمْ حُرُمٌ مَا عَلَيْهِمْ قَالَ عَلَى كُلِّ مَنْ أَكَلَ مِنْهُمْ فِدَاءُ صَيْدٍ كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ عَلَى حِدَتِهِ فِدَاءُ صَيْدٍ كَامِلًا.» [4]
دلالت روایت خیلی خوب است و تکرار دارد و دو سه مرتبه اصرار کرده که مثلاً اگر آهویی صید کرد و مهمانی داد و هفت هشت ده نفر از این آهو خوردند، در اینجا باید یک کفاره بدهد، برای این که صید کرده و یک کفاره هم بدهد برای این که از آن صید خورده است و کسانی هم که خوردهاند، هرکدام یک کفاره بدهند؛ مثلاً اگر ده نفر بودهاند، باید 11 گوسفند کفاره بدهند. نظیر این روایت، روایات صحیح السند و ظاهرالدلاله هست.
صحیحه ابان بن تغلب: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ مُحْرِمِينَ أَصَابُوا فِرَاخَ نَعَامٍ فَذَبَحُوهَا وَ أَكَلُوهَا فَقَالَ عَلَيْهِمْ مَكَانَ كُلِّ فَرْخٍ أَصَابُوهُ وَ أَكَلُوهُ بَدَنَةٌ يَشْتَرِكُونَ فِيهِنَّ فَيَشْتَرُونَ عَلَى عَدَدِ الْفِرَاخِ وَ عَدَدِ الرِّجَالِ قُلْتُ فَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ قَالَ يُقَوِّمُ بِحِسَابِ مَا يُصِيبُهُ مِنَ الْبُدْنِ وَ يَصُومُ لِكُلِّ بَدَنَةٍ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً.»[5]
اگر یکی بوده بر او یک کفاره است و اگر ده تا بودهاند، بر همهی آنها ده کفاره است و علی کل حال هرکه از این شتر وحشی خورده، باید سهمی بدهد؛ اگر یک نفر خورده، همان یک نفر و اگر ده نفر خوردهاند، هر ده نفر مشترکاً شتری را میخرند و نحر میکنند. نظیر این روایت هم هست، البته به اندازهی آن روایتها نیست.
اما علی کل حال هم آن طرف روایت صحیح السند دارد و هم این طرف روایت صحیح السند دارد و آن روایت میگوید: هرکه از این صید خورد، باید یک کفارهی مستقل بدهد و این روایت میگوید: هرکه از این صید خورد، باید سهمی از کفاره بدهد. لذا آن روایت میگوید: اگر ده نفر خوردند، مثلاً ده شتر صید کنند و این روایت میگوید: یک شتر هم صید کنند، کفایت میکند.
معلوم است که اگر دو دسته روایت را پیش هم بگذاریم، قاعدهی جمع دلالی این است که آن روایت که میگوید: یکی کفایت میکند، واجب میشود و آنکه میگوید: ده تا کفاره بدهند، ظهور است و مستحب میشود. حمل نصّ بر ظاهر و جمع دلالی است و تصرف در هیأت میکنیم و حمل بر استحباب میکنیم.
اما از زبده فهمیده میشود که مرحوم مقدس اردبیلی آن روایاتی که میگوید ده تا، حمل بر تقیه کرده است.[6]
اما قبل از این که به تقیه برسیم، جمع دلالی و حمل بر استحباب هست و اگر حمل بر استحباب کنیم، بهتر از این است که حمل بر تقیه کنیم و اگر حمل بر تقیه کنیم، برمیگردد به این که اگر صیدی کرد، یک کفاره کفایت میکند و اگر از آن خورد و یا خوردند، یک کفاره کفایت میکند. بنابراین تعدّد مستحب است.
و اگر با اصل جلو بیاییم و از دو دسته روایت را صرف نظر کنیم، نمیدانیم آیا بر این کسی که از صید خورده، چیزی واجب است یا نه، رُفع مالایعلمون میگوید: نه، بلکه کسی که صید کرده، باید کفاره بدهد و سابقاً خواندیم که این صید را باید دفن کنند و کسی از آن نخورد؛ چون آنچه صید کرده، نجس نیست، اما مأکول اللحم هم نیست و باید آن را دفن کنند. حال اگر خورد، کفاره بدهد، اما این که هرکه از آن خورد، یک کفاره بدهد، رفع مالایعلمون میگوید لازم نیست.
اینها بحثهای طلبگی است و بحثهای افرادی مثل مرحوم مقدس اردبیلی و صاحب مدارک و سید مرتضی است که جسور در فتوا هستند و اما مثل صاحب جواهر نمیتواند این کار را بکند و صاحب جواهر و شیخ انصاری این جسارت در فتوا را ندارند، لذا هم برای خودشان و هم برای مقلدینشان و هم برای ما طلبهها مشکل کردهاند. لذا گذشتن از شهرت، کار مشکلی است؛ اما انصاف قضیه این است که حرف مقدس اردبیلی و شاگردشان صاحب مدارک، حرف متین و دقیقی است. مقدس اردبیلی و شاگردشان صاحب مدارک، سه دلیل فقهی عالی دارند: یکی قانون أقل و أکثر، یکی قانون مخالفت با عامه و «فان الرشد فی خلافهم» و یکی هم اصل، یعنی رُفع ما لایعلمون.
مسأله دوم: فرمودهاند: اگر کسی صید همراهش است، مثلاً یک آهوی زنده یا بچه آهوی زندهای گرفت؛ این شخص وقتی وارد حرم شد، باید او را آزاد کند؛ زیرا همهی حیوانها در حرم آزاد هستند. لذا باید آن حیوان را رها کند؛ حال اگر رها نکرد، گناه کرده، اما کفاره ندارد. ولی اگر این صید مُرد، کفاره به ذمّه این آقا میآید. در این باره روایت داریم و سند و دلالت روایت هم خوب است و ظاهراً اختلافی هم در مسأله نیست.[7]
روایت 3 از باب 36 از ابواب کفارات صید: ابن بکیر از اصحاب اجماع و خیلی بالا است، اما تهمت وقف به او زدند و گفتند واقفی است. حالا کسی از اصحاب اجماع باشد و به قول شیخ طوسی «اجتمع الاصحاب علی العمل بروایاته»، ممکن است واقفی باشد؟ لذا در رجال ما این تهمت به ایشان زده شده است. دشمن تهمت زده و دوست این تهمت را مشهور کرده است. و این روایاتی که از عامه یا از خاصه است که یکی میگوید: واقفی است و یکی میگوید: فطحی است، همه اینها دروغ است و ما باید ببینیم که این صحت در گفتار دارد یا نه، و اگر بزرگانی مثل نجاشی و شیخ طوسی تایید کرده باشند که او از نظر گفتار موثّق است، ما نه تنها باید روایاتش را بگیریم، بلکه باید بدانیم که این برچسبها تهمت است. اینطور بود که میخواستند شاگردان امام صادق علیه السلام را از امام صادق علیه السلام جدا کنند و یکی از کارهایشان همین بود که به بزرگانی مثل ابن بکیرها و زرارهها تهمت میزدند و حتی کار به جایی میرسد که بعضی از اوقات امام صادق علیه السلام پشت سر زراره حرف میزدند و بعد از زراره عذرخواهی میکردند و میفرمودند: جانت در مخاطره بود و مجبور شدم این حرف را بزنم.
حالا این روی اینها مطالعه کنید، مخصوصاً این که قضیه اهل بیت علیهم السلام قضیه سادهای نبوده است و ما بیش از ده هزار روایت راجع به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داریم که بیش از چهار هزار روایت از سنّیها است. حالا اگر راجع به امام زمان امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف ده هزار روایت داشته باشیم، معلوم است که اوّلهم علیٌ علیه السلام و آخرهم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. منتخب الاثر حضرت آیت الله صافی، شش هزار و چندی روایت راجع به امام زمان است که خیلی از آن نیز از عامه است. باید بگوییم از این بابت باید از عامه تشکر کنیم که درحالی که سنّی هستند، اما این انصاف را به خرج دادهاند که روایات اهل بیت علیهم السلام یعنی روایات امامت دوازده امام علیهم السلام را عالی جمع کردهاند. و در میان ما شیعیان، الحمدلله این عبقات خیلی کار کرده و احقاق الحق خیلی کار کرده و خودشان را فدا میکردند، اما انصافاً خیلی کار میکردند. در آن زمانها سایت نبود و عبقات و احقاق الحق را به تنهایی نوشتند. مثلاً فرار میکرد و به هندوستان میرفت و در آنجا احقاق الحق مینوشت؛ زیرا دشمنِ خودی و نفوذی نمیگذاشت. الحمدلله شیعه خیلی در ولایت کار کرده است و متأسفانه ما اصلاً کار نکردهایم و اگر کاری کردهایم، از این جوال به آن جوال چیزهایی از خودمان نقل کردهایم، اما مثل الغدیر کار اساسی نکردهایم. الغدیر 12 جلد کتاب نوشته که یک روایت از شیعه نیست و تمام این 12 جلد مربوط به ولایت و از سنّی است. لذا ابن بکیر به قاعده اصحاب اجماع، که مرحوم آقای خوئی اصحاب اجماع را قبول ندارند، ولی مثل شیخ طوسیها و نجاشیها میگویند: «اجتمت الاصحاب» بر این که روایات ابن بکیر و امثال او که بیست و چهار نفرند، حجت است.[8]
روایت این است: صحیحهی بكير بن أعين: « قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ ظَبْياً فَأَدْخَلَهُ الْحَرَمَ فَمَاتَ الظَّبْيُ فِيالْحَرَمِ فَقَالَ: إِنْ كَانَ حِينَ أَدْخَلَهُ خَلَّى سَبِيلَهُ فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ أَمْسَكَهُ حَتَّى مَاتَ فَعَلَيْهِ الْفِدَاءُ. ».[9]
وقتی وارد حرم شد، باید حیوان را رها کند. اگر رها نکرد، تا طواف نساء را به جا آورد و به عنوان سوغاتی برد، حج او باطل نیست، اما گناه کرده است و این مدت که محرم بوده و صید نزد او بوده، گناه بوده است. اما اگر این صید مُرد، کفاره دارد و کفارهاش مثل این است که صید کرده باشد. مثلاً اگر شتر بوده، باید شتر و اگر گوسفند بوده، گوسفند و اگر گاو بوده، گاو به عنوان کفاره بدهد. اختلافی هم نیست و سند و دلالت روایت خوب است و مخصوصاً این که به قول صاحب جواهر «بلاخلاف، بل اجمع الاصحاب بقسمیه.»[10]
[4]وسائل
الشیعة، شیخ محمد بن حسن حر عاملی، ج13، ص44، أبواب كَفّارات
الصَّيد، باب18، ح2، شماره17197، ط آل البیت.
[5]وسائل
الشیعة، شیخ محمد بن حسن حر عاملی، ج13، ص12، أبواب كَفّارات
الصَّيد، باب2، ح11، شماره17113، ط آل البیت.