درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
شرایط طواف
بحث دیروز درباره ی یک امر مهمی بود و اینکه طواف 7 شرط دارد و شرط دومش اینست که باید از حجرالأسود شروع شود و به حجرالأسود ختم شود.
آیا این دقت عقلی میخواهند! که ظاهراً ممکن هم نیست. یعنی جداً همه ی این حاجیها به دقت عقلی مقابل حجرالأسود ابتدا کنند و در برگشت هم مقابل حجرالأسود ختم کنند و یا اینکه سمت کفایت میکند، به معنای اینکه محاذات عرفی است. و اگر گفتیم محاذات عرفی کفایت میکند، حال در مقابل حجرالأسود نباشد اما به طرف حجرالأسود باشد، کافیست. و اما اگر بخواهیم در این کارها دقت عقلی کنیم، اولاً باید روایاتی در این باره وارد شده باشد که وارد نشده است و همین جمله ی «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود» کم در روایات وارد شده است. قضیه را مفروغٌ عنه گرفتند و از همین جهت خیلی سوال و جواب نشده است و همین روایت «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود» نیز مربوط به سوال دیگری بوده است. سؤال میکند که وارد حجر اسماعیل شده، آیا طوافش کفایت میکند یا نه؟ حضرت میفرمایند نه. اگر بخواهد از حجر اسماعیل شروع کند، نمیشود بلکه باید «من الحجر الأسود الی الحجر الأسود» باشد. و یک امر عرفی و مشهور اینکه در هر شوط در این طواف، باید از حجرالأسود شروع کند و به حجرالأسود ختم کند. اگر نرسیده به حجرالأسود رها کند، طواف نیست و اگر چهار یا پنج قدم از حجرالأسود بگذرد و نیت کند، کافی نیست بلکه من الحجر الی الحجر، یک شوط میشود. اما دقت عقلی که به راستی این محاذی باشد، یا ممکن نیست و نمیدانیم آیا این خطهایی که کشیدند محاذات درست میکند یا نه و یک نفر میتواند روی خط بایستد و این کار یا ممکن نیست و یا خیلی دقت عقلی میخواهد و این «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود» را مثل قبله میبیند. ما باید رو به قبله نماز بخوانیم، حال آیا به راستی رو به مسجدالحرام یا کعبه هستیم! و بسیاری از ما در وقتی که نماز میخوانیم به دقت عقلی یقین داریم که رو به کعبه یا مسجد نیستیم و از همین جهت هفت یا هشت درجه کم یا زیاد اشکال ندارد و به عبارت دیگر این سمت یا طرف کفایت میکند. همین مقدار که بگویند از طرف حجرالأسود شروع کرد و به طرف حجرالأسود ختم کرد، کفایت میکند. دیروز میگفتم عامه به این چیزها اهمیت نمیدهند و همین مقدار که حجرالأسود را از دور دیدند، شروع و ختم میکنند و این مسئله اجماعی است و هم عامه و هم خاصه میگویند «من الحجرالأُسود الی الحجرالأسود».
لذا دقت عقلی ممکن نیست، که به راستی انسان خطی بکشد و شروع کند و روی آن خط ختم کند به معنای اینکه وقتی شروع میکند طرف چپ او صد در صد مقابل حجرالأسود باشد و وقتی ختم میکند طرف چپ او صد در صد مقابل حجرالأسود باشد. حال اگر صد در صد مقابل حجرالأسود باشیم و یا کمی جلو یا عقب، اما طرف عرفاً صدق کند، کفایت میکند.
تعجب اینجاست که مناسکها هم مشکل کردند. مسئله ی دیگر اینکه باید از طرف چپ شروع کند و از طرف چپ ختم کند و این هم مسئله ی مشکلی است و مناسکها مشکل کردند و مقلیدن دردسر عجیبی افتادند. حال اگر کسی در همین حجرالأسود دقت بخواهد و بگوید من باید با دقت عقلی از حجرالأسود شروع کنم و به حجرالأسود ختم کند. دیروز گفتم نیت اجمالی میکند و معنایش اینست که هنوز به حجرالأسود نرسیده، نیت میکند که من وقتی به حجرالأسود رسیدم، این ختم شوط من و ابتدای شوط بعدی باشد. دیروز گفتم این نیت هم با «من الحجرالأسود الی الحجر الأسود» جور درمیآید و اما تعلیقی است. حال اسمش را تعلیقی یا فرضی و یا نیت اجمالی بگذارید. حرف اول این شد که «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود» عرفاً، یعنی سمتاً یا محاذیاً. اما تقابل دقت عقلی نیست. اگر این حرف را بزنیم آسان میشود. اگر حرف من باشد، یک قدم جلو یا یک قدم عقبتر از خطی که کشیدند، باز سمت هست و محاذی عرفی هست و کفایت میکند. بله، اگر سه یا چهار قدم عقب است و میبیند که تقابل نیست و یا سه چهار قدم جلو افتاده و میبیند که تقابل نیست، معلوم است که این درست نیست. اما یک دفعه با چشمها میبیند که مقابل حجرالأسود است اما با دقت عقلی نمیداند که مقابل حجرالأسود هست یا نه؛ ما میگوییم کفایت میکند برای اینکه سمت در اینگونه چیزها من جمله مکه کفایت میکند. لذا در نماز خواندن، معمولاً قبله ی اصفهان کج است و مرحوم شیخ بهائی در مقابل کوه صفه درست کرده و میگوید در همه جا باید مقابل کوه صفه باشد. تقریباً هفت یا هشت درجه قبله ی اصفهان کج است. حال این روی این چیزها دقت ندارد و صاف برای نماز میایستد و یا کمی کج میایستد، مسلّم سمت هست و همین سمت کفایت میکند. حال اگر بگوییم یقیناً در مقابل مسجد و خانه ی خدا باشد، نه ممکن است و نه میشود، اما همین مقدار که طرف جنوب باشد، کفایت میکند و همین که الان درجه بندی کردند و چهار یا پنج درجه کمتر یا بیشتر.
یک بار میخواستند آشوبی در اصفهان درست کنند و یک مهندس و یک دستگاه قبله نما و سه چهار نفری راه افتاده بودند و به هر مسجدی میرسیدند میگفتند قبل این مسجد صاف نیست و کج است و مثلاً هشت درجه کج است. اینها میخواستند آشوب درست کنند. مثلاً به مسجد حکیم آمده بودند و میگفتند قبله ی مسجد حکیم ده ـ دوازده درجه اشتباه است و فلان مسجد پانزده درجه و یا فلان مسجد چهار درجه. بنابراین همه ی اینها غلط است و همین مقدار که سمت بایستد، رو به قبله، کفایت میکند. البته از نظر توهم اینطور است که من و شما پیش هم هستیم و تقابل بین من و شما هست اما اگر شما ده قدم عقبتر روید و من بیست قدم عقب روم، آنگاه تقابل عقلی نیست اما تقابل عرفی هست. و کم کم من و شما یک فرسخ از هم جدا شدیم و اما میبینیم که تقابل عرفی هست و من و شما در مقابل یکدیگر هستیم. البته توهم و تخیل است و همین توهم و تخیل کفایت میکند به معنای اینکه من در سمت شما و شما در طرف من هستید و کفایت میکند که بگوییم این دو با هم تقابل دارند.
اگر مسئله ی اول را پذیرفتید، خوب است وگرنه مسئله ی دوم ظاهراً مسئله را حل میکند و دقت عقلی هم درست میشود اما علی سبیل التعلیق است. مثلاً در هر شوطی چهار یا پنج قدم مانده به حجرالأسود میگوید من هروقت به حجرالأسود رسیدم ختم این شوط من و ابتدای شوط بعدی باشد. هرگاه به حجرالأسود برسد، ختم میشود برای اینکه نیتش تعلیقی بوده است. بعد هم باز تعلیقی بوده است و واقعاً من الحجرالأسود شروع و الی الحجرالأسود ختم میشود با نیت تعلیقی من، و اگر کسی هم بخواهد دقت عقلی کند، باید اینطور کند. ممکن است کسی بگوید فتوای من اینست که باید تقابل عقلی باشد و میگوییم این ممکن نیست، پس تقابل تقریبی باشد و اگر بگویید قبول ندارم، آنگاه تقابل تعلیقی باشد و ظاهراً تقابل تعلیقی مسئله را حل میکند.
در شرط سوم فرمودند باید از طرف چپ شروع شود.
اصل مسئله یک مسئله ی مسلّم پیش عامه و خاصه است و اگر کسی از طرف راست طواف کند یا میگویند دیوانه است و یا میگویند چیزی سرش نمیشود و به او تذکر میدهند. پس باید از طرف چپ حجرالأسود به طوری که بدن ما از طرف چپ به طرف خانه ی خدا باشد و از طرف چپ شروع میکند و به طرف چپ ختم میکند.
اصل مسئله چیز واضحی است و در این باره اصلاً روایت نداریم. یعنی گفته ی فقهاست که «ان یطوف علی یساره» و همه گفتند اجماعاً بقسمیه و روایت هم نداریم و روات مسئله را به ضرورت باقی گذاشتند و ائمه طاهرین هم مسئله را به ضرورت باقی گذاشتند و اصلاً در این باره صحبتی نشده است.
اصل مسئله معلوم است اما مسئله در پیش ما شیعیان بغرنج عجیبی شده است. میبینیم که سنّیها من الحجر شروع میکنند و الی الحجر ختم میکنند بدون اینکه فکر کنند که در این شوطی که میکنند خانه ی خدا طرف چپ نیست، و اصلاً بیرون میرود. بعضی اوقات اتفاق میافتد و همین الان هم اگر خلوت باشد، با دقت عقلی این مسئلهای که ما از طرف چپ شروع کنیم و تمام بدن من همیشه به طرف خانه ی خدا باشد، ممکن نیست. از همین جهت میبینیم آدمهای وسواسی ناگهان میرسند به جایی و کج میروند و مردم نگاه میکنند که چرا این کج و راست میشود. و یک بازیهای در طواف درمیآورد و همه ی اینها غلط است و اگر انگشت نما شویم، حرام است که بگویند شیعه بازی درآورده است. پس آنچه لازم است، اینست که من الحجرالأسود الی الحجرالأسود شروع میکنم و از طرف چپ شروع میکنم یعنی طرف راست به طرف مسجدالحرام و طرف چپ به طرف خانه ی خدا باشد و دور میزنم. حال بعضی اوقات بدن با دقت عقلی رو به خانه ی خدا نیست و بالاخره باید عرفاً صدق طواف کند.
حال آنچه بحث ماست، اینست که آنچه شرط است، باید از طرف چپ شروع شود. به این معنا که باید طرف راست من رو به مسجدالحرام باشد و طرف چپ رو به خانه ی خدا باشد و 7 شوط عرفی باشد. حال اگر با دقت عقلی هم صدق نکند، اگر عرفاً طواف باشد، کفایت میکند.
حال اگر به طرف دیگری رود که اصلاً عرفاً دور خانه ی خدا نیست، مسئلهایست و اما اگر دور خانه ی خدا طواف میکند، ولو اینکه صورتش از طرف خانه ی خدا برگشته اما طواف در اطراف خانه ی خداست. یا ولو پشت به خانه ی خدا شود اما طوافش عرفاً در اطراف خانه ی خداست. گاهی در هر شوطی، صورت به تمام معنا رو به قبله و گاهی به تمام معنا پشت به قبله است و به عبارت دیگر علی یساره که فقها در مناسک فرمودند، به دقت عقلی نیست. قدری بالاتر اینکه به دقت عرفی هم نیست. با دقت عرفی هم گاهی پشت به خانه ی خدا یا رو به خانه ی خداست و این علی یمین و علی یساره صدق نمیکند. بنابراین باید ببینیم این شوط آیا عرفاً در اطراف خانه ی خدا بود یا نه و اگر عرفاً در اطراف خانه ی خدا بوده، کفایت میکند و به عبارت دیگر سنّیها در این کار خیلی بر ما مقدم هستند و به این حرفها فکر نمیکنند بلکه اگر ببینند که اگر ما در طواف به خود و دیگران اذیت میکنیم، نگاه تند و مسخره آمیزی هم میکنند. بنابراین علی یساره که مرحوم محقق فرمودند، باید از طرف چپ طواف کند و باید همینطور که همه طواف میکنند این هم طواف کند ولو در میان طواف با دقت ببیند که صورت رو به خانه ی خدا نیست و یا ببیند که طرف چپ رو به خانه ی خدا نیست. این ضرر به اصل شوط نمیزند برای اینکه در اصل شوط عرفاً به دور خانه ی خدا طواف کرده است.
مسئله ی چهارم اینست:
ان یدخل الحجر فی الطواف اجماعاً بقسمیه.
باید وارد حجر اسماعیل نشود، بلکه همینطور که دست راست رو به حجراسماعیل است، از پشت حجر اسماعیل بگذرد و حجر اسماعیل را مثل خانه ی خدا حساب کند و اما اگر وارد حجر اسماعیل شد، آن شوط باطل است و باید دوباره آن شوط را انجام دهد.
آقایان اشکالهایی در اینجا دارند و اینکه باید رها کند و ظاهراً رها کردن نمیخواهد و اگر میتواند عقب عقب برگردد و برسد به آنجا که هنوز حجر اسماعیل نیست، آنگاه به عنوان طواف خانه ی خدا از پشت حجر اسماعیل از حجر اسماعیل رد میشود و این کفایت میکند. اینطور که من عرض میکنم لازم نیست شوط را عوض کند و میتواند برگردد و آنجا که طواف در حجر اسماعیل بوده باطل است و اصل شوطها طوری نیست و این شوط هم تا آنجا که رسیده به حجرالأسود طوری نیست و این مقداری که وارد حجر اسماعیل شده، اشکال دارد و اما برمیگردد و میرسد به آنجا که حجر اسماعیل نیست و از آنجا طواف را شروع میکند. و از حجر اسماعیل رد میشود و خواه ناخواه طوافش خارج از حجر اسماعیل شده است.
صحیحه حلبی، قلت لابي عبد الله عليه السلام : رجل طاف بالبيت فاختصر شوطا واحدا (فدخل) في الحجر كيف يصنع ؟ قال: يعيد الطواف الواحد[الشوط].[1]
طوافهایی که کرده درست است و این طواف را اعاده کند.
آقایان میگویند معنایش اینست که تا وارد حجر شد، مانند نماز است و همینطور که اگر در وسط نماز را رها کرد، باطل میشود، این طواف هم باطل میشود. و اگر توجه داشته باشید، بعضی از بزرگان در مناسک میفرمایند همه ی طوافها باطل میشود و وقتی وارد حجر شد، مثل آنست که طواف را باطل کرده باشد. ولی این روایت این حرف را میزند و بعد هم نمیخواهد بگوید که ورود در حجر اسماعیل طواف را باطل میکند، بلکه میگوید ورود در حجر اسماعیل و این مقداری که در حجر اسماعیل راه رفته، طواف نیست و طواف باید خارج حجر اسماعیل باشد و این داخل حجر اسماعیل شده است. و کسی نگفته از مبطلات طواف وارد شدن به حجر اسماعیل است و آنچه گفتند اینست که یشترط فی الطواف اینکه حجر اسماعیل داخل در طواف نباشد. حال اگر کسی حجر اسماعیل را داخل طواف کرد، در یکی یا در هفت طواف؛ حال اگر در هفت طواف وارد کرد، طواف باطل است برای اینکه بعضی جاها اصلاً طواف نکرده است. اگر در یک شوط باشد، همان شوط باطل است و این روایت همان یک شوط را میگوید و باید همان طواف واحد را اعاده کند و من گفتم به دو گونه میتواند اعاده کند، یکی اینکه این طواف را به حساب نیاورد و دور بزند تا به حجرالأسود برسد و اگر هفت طواف کرده آن را شش طواف حساب کند و یک دور دیگر بزند و یکی هم اینکه عقب عقب از حجر اسماعیل بیرون بیاید و دو سه قدم مانده به حجر اسماعیل دوباره از همین جا طواف را شروع کند و به حجر الأسود ختم کند.
بحث دیروز درباره ی یک امر مهمی بود و اینکه طواف 7 شرط دارد و شرط دومش اینست که باید از حجرالأسود شروع شود و به حجرالأسود ختم شود.
آیا این دقت عقلی میخواهند! که ظاهراً ممکن هم نیست. یعنی جداً همه ی این حاجیها به دقت عقلی مقابل حجرالأسود ابتدا کنند و در برگشت هم مقابل حجرالأسود ختم کنند و یا اینکه سمت کفایت میکند، به معنای اینکه محاذات عرفی است. و اگر گفتیم محاذات عرفی کفایت میکند، حال در مقابل حجرالأسود نباشد اما به طرف حجرالأسود باشد، کافیست. و اما اگر بخواهیم در این کارها دقت عقلی کنیم، اولاً باید روایاتی در این باره وارد شده باشد که وارد نشده است و همین جمله ی «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود» کم در روایات وارد شده است. قضیه را مفروغٌ عنه گرفتند و از همین جهت خیلی سوال و جواب نشده است و همین روایت «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود» نیز مربوط به سوال دیگری بوده است. سؤال میکند که وارد حجر اسماعیل شده، آیا طوافش کفایت میکند یا نه؟ حضرت میفرمایند نه. اگر بخواهد از حجر اسماعیل شروع کند، نمیشود بلکه باید «من الحجر الأسود الی الحجر الأسود» باشد. و یک امر عرفی و مشهور اینکه در هر شوط در این طواف، باید از حجرالأسود شروع کند و به حجرالأسود ختم کند. اگر نرسیده به حجرالأسود رها کند، طواف نیست و اگر چهار یا پنج قدم از حجرالأسود بگذرد و نیت کند، کافی نیست بلکه من الحجر الی الحجر، یک شوط میشود. اما دقت عقلی که به راستی این محاذی باشد، یا ممکن نیست و نمیدانیم آیا این خطهایی که کشیدند محاذات درست میکند یا نه و یک نفر میتواند روی خط بایستد و این کار یا ممکن نیست و یا خیلی دقت عقلی میخواهد و این «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود» را مثل قبله میبیند. ما باید رو به قبله نماز بخوانیم، حال آیا به راستی رو به مسجدالحرام یا کعبه هستیم! و بسیاری از ما در وقتی که نماز میخوانیم به دقت عقلی یقین داریم که رو به کعبه یا مسجد نیستیم و از همین جهت هفت یا هشت درجه کم یا زیاد اشکال ندارد و به عبارت دیگر این سمت یا طرف کفایت میکند. همین مقدار که بگویند از طرف حجرالأسود شروع کرد و به طرف حجرالأسود ختم کرد، کفایت میکند. دیروز میگفتم عامه به این چیزها اهمیت نمیدهند و همین مقدار که حجرالأسود را از دور دیدند، شروع و ختم میکنند و این مسئله اجماعی است و هم عامه و هم خاصه میگویند «من الحجرالأُسود الی الحجرالأسود».
لذا دقت عقلی ممکن نیست، که به راستی انسان خطی بکشد و شروع کند و روی آن خط ختم کند به معنای اینکه وقتی شروع میکند طرف چپ او صد در صد مقابل حجرالأسود باشد و وقتی ختم میکند طرف چپ او صد در صد مقابل حجرالأسود باشد. حال اگر صد در صد مقابل حجرالأسود باشیم و یا کمی جلو یا عقب، اما طرف عرفاً صدق کند، کفایت میکند.
تعجب اینجاست که مناسکها هم مشکل کردند. مسئله ی دیگر اینکه باید از طرف چپ شروع کند و از طرف چپ ختم کند و این هم مسئله ی مشکلی است و مناسکها مشکل کردند و مقلیدن دردسر عجیبی افتادند. حال اگر کسی در همین حجرالأسود دقت بخواهد و بگوید من باید با دقت عقلی از حجرالأسود شروع کنم و به حجرالأسود ختم کند. دیروز گفتم نیت اجمالی میکند و معنایش اینست که هنوز به حجرالأسود نرسیده، نیت میکند که من وقتی به حجرالأسود رسیدم، این ختم شوط من و ابتدای شوط بعدی باشد. دیروز گفتم این نیت هم با «من الحجرالأسود الی الحجر الأسود» جور درمیآید و اما تعلیقی است. حال اسمش را تعلیقی یا فرضی و یا نیت اجمالی بگذارید. حرف اول این شد که «من الحجرالأسود الی الحجرالأسود» عرفاً، یعنی سمتاً یا محاذیاً. اما تقابل دقت عقلی نیست. اگر این حرف را بزنیم آسان میشود. اگر حرف من باشد، یک قدم جلو یا یک قدم عقبتر از خطی که کشیدند، باز سمت هست و محاذی عرفی هست و کفایت میکند. بله، اگر سه یا چهار قدم عقب است و میبیند که تقابل نیست و یا سه چهار قدم جلو افتاده و میبیند که تقابل نیست، معلوم است که این درست نیست. اما یک دفعه با چشمها میبیند که مقابل حجرالأسود است اما با دقت عقلی نمیداند که مقابل حجرالأسود هست یا نه؛ ما میگوییم کفایت میکند برای اینکه سمت در اینگونه چیزها من جمله مکه کفایت میکند. لذا در نماز خواندن، معمولاً قبله ی اصفهان کج است و مرحوم شیخ بهائی در مقابل کوه صفه درست کرده و میگوید در همه جا باید مقابل کوه صفه باشد. تقریباً هفت یا هشت درجه قبله ی اصفهان کج است. حال این روی این چیزها دقت ندارد و صاف برای نماز میایستد و یا کمی کج میایستد، مسلّم سمت هست و همین سمت کفایت میکند. حال اگر بگوییم یقیناً در مقابل مسجد و خانه ی خدا باشد، نه ممکن است و نه میشود، اما همین مقدار که طرف جنوب باشد، کفایت میکند و همین که الان درجه بندی کردند و چهار یا پنج درجه کمتر یا بیشتر.
یک بار میخواستند آشوبی در اصفهان درست کنند و یک مهندس و یک دستگاه قبله نما و سه چهار نفری راه افتاده بودند و به هر مسجدی میرسیدند میگفتند قبل این مسجد صاف نیست و کج است و مثلاً هشت درجه کج است. اینها میخواستند آشوب درست کنند. مثلاً به مسجد حکیم آمده بودند و میگفتند قبله ی مسجد حکیم ده ـ دوازده درجه اشتباه است و فلان مسجد پانزده درجه و یا فلان مسجد چهار درجه. بنابراین همه ی اینها غلط است و همین مقدار که سمت بایستد، رو به قبله، کفایت میکند. البته از نظر توهم اینطور است که من و شما پیش هم هستیم و تقابل بین من و شما هست اما اگر شما ده قدم عقبتر روید و من بیست قدم عقب روم، آنگاه تقابل عقلی نیست اما تقابل عرفی هست. و کم کم من و شما یک فرسخ از هم جدا شدیم و اما میبینیم که تقابل عرفی هست و من و شما در مقابل یکدیگر هستیم. البته توهم و تخیل است و همین توهم و تخیل کفایت میکند به معنای اینکه من در سمت شما و شما در طرف من هستید و کفایت میکند که بگوییم این دو با هم تقابل دارند.
اگر مسئله ی اول را پذیرفتید، خوب است وگرنه مسئله ی دوم ظاهراً مسئله را حل میکند و دقت عقلی هم درست میشود اما علی سبیل التعلیق است. مثلاً در هر شوطی چهار یا پنج قدم مانده به حجرالأسود میگوید من هروقت به حجرالأسود رسیدم ختم این شوط من و ابتدای شوط بعدی باشد. هرگاه به حجرالأسود برسد، ختم میشود برای اینکه نیتش تعلیقی بوده است. بعد هم باز تعلیقی بوده است و واقعاً من الحجرالأسود شروع و الی الحجرالأسود ختم میشود با نیت تعلیقی من، و اگر کسی هم بخواهد دقت عقلی کند، باید اینطور کند. ممکن است کسی بگوید فتوای من اینست که باید تقابل عقلی باشد و میگوییم این ممکن نیست، پس تقابل تقریبی باشد و اگر بگویید قبول ندارم، آنگاه تقابل تعلیقی باشد و ظاهراً تقابل تعلیقی مسئله را حل میکند.
در شرط سوم فرمودند باید از طرف چپ شروع شود.
اصل مسئله یک مسئله ی مسلّم پیش عامه و خاصه است و اگر کسی از طرف راست طواف کند یا میگویند دیوانه است و یا میگویند چیزی سرش نمیشود و به او تذکر میدهند. پس باید از طرف چپ حجرالأسود به طوری که بدن ما از طرف چپ به طرف خانه ی خدا باشد و از طرف چپ شروع میکند و به طرف چپ ختم میکند.
اصل مسئله چیز واضحی است و در این باره اصلاً روایت نداریم. یعنی گفته ی فقهاست که «ان یطوف علی یساره» و همه گفتند اجماعاً بقسمیه و روایت هم نداریم و روات مسئله را به ضرورت باقی گذاشتند و ائمه طاهرین هم مسئله را به ضرورت باقی گذاشتند و اصلاً در این باره صحبتی نشده است.
اصل مسئله معلوم است اما مسئله در پیش ما شیعیان بغرنج عجیبی شده است. میبینیم که سنّیها من الحجر شروع میکنند و الی الحجر ختم میکنند بدون اینکه فکر کنند که در این شوطی که میکنند خانه ی خدا طرف چپ نیست، و اصلاً بیرون میرود. بعضی اوقات اتفاق میافتد و همین الان هم اگر خلوت باشد، با دقت عقلی این مسئلهای که ما از طرف چپ شروع کنیم و تمام بدن من همیشه به طرف خانه ی خدا باشد، ممکن نیست. از همین جهت میبینیم آدمهای وسواسی ناگهان میرسند به جایی و کج میروند و مردم نگاه میکنند که چرا این کج و راست میشود. و یک بازیهای در طواف درمیآورد و همه ی اینها غلط است و اگر انگشت نما شویم، حرام است که بگویند شیعه بازی درآورده است. پس آنچه لازم است، اینست که من الحجرالأسود الی الحجرالأسود شروع میکنم و از طرف چپ شروع میکنم یعنی طرف راست به طرف مسجدالحرام و طرف چپ به طرف خانه ی خدا باشد و دور میزنم. حال بعضی اوقات بدن با دقت عقلی رو به خانه ی خدا نیست و بالاخره باید عرفاً صدق طواف کند.
حال آنچه بحث ماست، اینست که آنچه شرط است، باید از طرف چپ شروع شود. به این معنا که باید طرف راست من رو به مسجدالحرام باشد و طرف چپ رو به خانه ی خدا باشد و 7 شوط عرفی باشد. حال اگر با دقت عقلی هم صدق نکند، اگر عرفاً طواف باشد، کفایت میکند.
حال اگر به طرف دیگری رود که اصلاً عرفاً دور خانه ی خدا نیست، مسئلهایست و اما اگر دور خانه ی خدا طواف میکند، ولو اینکه صورتش از طرف خانه ی خدا برگشته اما طواف در اطراف خانه ی خداست. یا ولو پشت به خانه ی خدا شود اما طوافش عرفاً در اطراف خانه ی خداست. گاهی در هر شوطی، صورت به تمام معنا رو به قبله و گاهی به تمام معنا پشت به قبله است و به عبارت دیگر علی یساره که فقها در مناسک فرمودند، به دقت عقلی نیست. قدری بالاتر اینکه به دقت عرفی هم نیست. با دقت عرفی هم گاهی پشت به خانه ی خدا یا رو به خانه ی خداست و این علی یمین و علی یساره صدق نمیکند. بنابراین باید ببینیم این شوط آیا عرفاً در اطراف خانه ی خدا بود یا نه و اگر عرفاً در اطراف خانه ی خدا بوده، کفایت میکند و به عبارت دیگر سنّیها در این کار خیلی بر ما مقدم هستند و به این حرفها فکر نمیکنند بلکه اگر ببینند که اگر ما در طواف به خود و دیگران اذیت میکنیم، نگاه تند و مسخره آمیزی هم میکنند. بنابراین علی یساره که مرحوم محقق فرمودند، باید از طرف چپ طواف کند و باید همینطور که همه طواف میکنند این هم طواف کند ولو در میان طواف با دقت ببیند که صورت رو به خانه ی خدا نیست و یا ببیند که طرف چپ رو به خانه ی خدا نیست. این ضرر به اصل شوط نمیزند برای اینکه در اصل شوط عرفاً به دور خانه ی خدا طواف کرده است.
مسئله ی چهارم اینست:
ان یدخل الحجر فی الطواف اجماعاً بقسمیه.
باید وارد حجر اسماعیل نشود، بلکه همینطور که دست راست رو به حجراسماعیل است، از پشت حجر اسماعیل بگذرد و حجر اسماعیل را مثل خانه ی خدا حساب کند و اما اگر وارد حجر اسماعیل شد، آن شوط باطل است و باید دوباره آن شوط را انجام دهد.
آقایان اشکالهایی در اینجا دارند و اینکه باید رها کند و ظاهراً رها کردن نمیخواهد و اگر میتواند عقب عقب برگردد و برسد به آنجا که هنوز حجر اسماعیل نیست، آنگاه به عنوان طواف خانه ی خدا از پشت حجر اسماعیل از حجر اسماعیل رد میشود و این کفایت میکند. اینطور که من عرض میکنم لازم نیست شوط را عوض کند و میتواند برگردد و آنجا که طواف در حجر اسماعیل بوده باطل است و اصل شوطها طوری نیست و این شوط هم تا آنجا که رسیده به حجرالأسود طوری نیست و این مقداری که وارد حجر اسماعیل شده، اشکال دارد و اما برمیگردد و میرسد به آنجا که حجر اسماعیل نیست و از آنجا طواف را شروع میکند. و از حجر اسماعیل رد میشود و خواه ناخواه طوافش خارج از حجر اسماعیل شده است.
صحیحه حلبی، قلت لابي عبد الله عليه السلام : رجل طاف بالبيت فاختصر شوطا واحدا (فدخل) في الحجر كيف يصنع ؟ قال: يعيد الطواف الواحد[الشوط].[1]
طوافهایی که کرده درست است و این طواف را اعاده کند.
آقایان میگویند معنایش اینست که تا وارد حجر شد، مانند نماز است و همینطور که اگر در وسط نماز را رها کرد، باطل میشود، این طواف هم باطل میشود. و اگر توجه داشته باشید، بعضی از بزرگان در مناسک میفرمایند همه ی طوافها باطل میشود و وقتی وارد حجر شد، مثل آنست که طواف را باطل کرده باشد. ولی این روایت این حرف را میزند و بعد هم نمیخواهد بگوید که ورود در حجر اسماعیل طواف را باطل میکند، بلکه میگوید ورود در حجر اسماعیل و این مقداری که در حجر اسماعیل راه رفته، طواف نیست و طواف باید خارج حجر اسماعیل باشد و این داخل حجر اسماعیل شده است. و کسی نگفته از مبطلات طواف وارد شدن به حجر اسماعیل است و آنچه گفتند اینست که یشترط فی الطواف اینکه حجر اسماعیل داخل در طواف نباشد. حال اگر کسی حجر اسماعیل را داخل طواف کرد، در یکی یا در هفت طواف؛ حال اگر در هفت طواف وارد کرد، طواف باطل است برای اینکه بعضی جاها اصلاً طواف نکرده است. اگر در یک شوط باشد، همان شوط باطل است و این روایت همان یک شوط را میگوید و باید همان طواف واحد را اعاده کند و من گفتم به دو گونه میتواند اعاده کند، یکی اینکه این طواف را به حساب نیاورد و دور بزند تا به حجرالأسود برسد و اگر هفت طواف کرده آن را شش طواف حساب کند و یک دور دیگر بزند و یکی هم اینکه عقب عقب از حجر اسماعیل بیرون بیاید و دو سه قدم مانده به حجر اسماعیل دوباره از همین جا طواف را شروع کند و به حجر الأسود ختم کند.