< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

93/06/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وقوف در عرفات

بحث دیروز به اینجا رسید که اگر کسی عرفات را فراموش کند و به مشعر بیاید؛ این اگر می‌تواند، به عرفات برگردد و مقداری در عرفات باشد و به مشعر برگردد و به مردم ملحق شود، به معنای اینکه مشعر را از طلوح فجر تا طلوع آفتاب درک کند، و اما اگر نمی‌تواند برگردد، همان مشعر برایش کفایت می‌کند و مشعر هم به جای عرفات می‌شود و هم به جای خودش. اما فقها دیروز گفتم که این مسئله را به نسیان اختصاص دادند و این کم پیدا می‌شود. آنچه زیاد پیدا می‌شود صورت عذر است و مثل اینکه در منی خوابش ببرد یا دشمن او را بگیرد و نگذارد به عرفات برود و یا جاهل به مسئله باشد. چنانچه در روایت هم داریم که صورت جهل را سوال می‌کند و حضرت جواب می‌دهند که این چطور نفهمید که مردم در منی نیستند و او جواب داد آدم جاهلی بوده و اینطور شده است. اما صورت نسیانش کم پیدا می‌شود. ولی فقهاء مسئله و روایات را اختصاص دادند به صورت نسیان و فرمودند اگر جهلاً این کار را بکند یا عذراً این کار را بکند یعنی عرفات را به جا نیاورد، گفتند حج او فاسد است.
عبارت مرحوم محقق اینست:
من نسي الوقوف بعرفة رجع فوقف بها و لو إلى طلوع الفجر من یوم النحر، إذا عرف أنه يدرك المشعر قبل طلوع الشمس
یعنی عبارت را بردند روی کسی که نسیان کرده باشد. درحالی که دیروز وقتی روایت معاویة بن عمار را خواندیم، نسیان در آن نبود و روایة معاویة بن عمار این بود که «من ترک الوقوف بعرفات» و ما می‌گوییم این «من ترک الوقوف بعرفات» اگر صورت یقین را نگیرد، اما صورت عذر و صورت جهل را می‌گیرد، چنانچه صورت نسیان را هم می‌گیرد. حتی الان عرض کردم که صورت نسیانش کم است و اگر کسی بخواهد بگوید «من ترک الوقوف بعرفات» و بخواهد قدر متیقن گیری کند، قدر متقینش عذر است، مثل اینکه خوابش ببرد و یا دشمن او را بگیرد و نگذارد به عرفات برود و در شب عید او را آزاد کند. و اما عرفات را نسیان کند، گاهی می‌شود اما کم است. لذا قدر متیقن از روایت معاویة بن عمار، صورت عذر است. حال اگر کسی بگوید که نه، آنگاه می‌گوییم «من ترک الوقوف بعرفات» هم عمد را می‌گیرد و هم عذر و هم نسیان را می‌گیرد. یک کسی بگوید عمد را نمی‌توان گفت و نمی‌شود کسی که می‌خواهد حج به جا آورد، عمداً به عرفات نرود؛ بنابراین «من ترک الوقوف بعرفات عمداً» را کنار بگذارید. اما اینکه ما روایت معاویة بن عمار و امثال آن روایت را اختصاص دهیم به نسیان، وجهی ندارد. از عبارت فقها چه قدماء و چه متأخرین و حتی مناسک می‌بینیم مسئله را اختصاص دادند به نسیان و صورت عذر یا صورت جهل را مخصوصاً نگفتند. لذا در اینجا مرحوم محقق همین کار را کردند و می‌فرمایند «من نسی الوقوف بعرفه» حجش درست است. «رجع فوقف بها و لو الی طلوع الفجر»، یعنی مقداری از شب را برگردد و در عرفات بماند و برگردد به مشعر و مشعر اختیاری را درک کند و بعد می‌گوییم حتی اگر مشعر اضطراری را درک کند، باید این کار را بکند و کفایت می‌کند و اما اختصاص دهیم به «من نسی» ظاهراً با اطلاق روایات نمی‌سازد و با کلمات قوم هم که این مدت بحث کردیم و بعد نیز بحث می‌کنیم که جاهل مقصّر در باب حج معذور است، الاّ ما أخرجه الدلیل. آنگاه به طریق اولی جاهل قاصر معذور است و به طریق اولی آنکه عذر دارد، مثل اینکه نگذاشتند به عرفات بیاید و یا در منی خوابش برده، به طریق اولی باید بگوییم معذور است. اگر یادتان باشد، صاحب جواهر چندین جا در این مباحثه‌ و بعد هم چندین جا اقرار می‌کنند که جاهل مقصّر فضلاً از جاهل قاصر است. این در نیاوردن اجزاء معذور است، «أی رجلٍ رَکِبَ أَمْراً بِجَهَالَةٍ فَلَا شَیْ‌ءَ عَلَیْه». لذا اگر مرحوم محقق در مسئله امروز به جای «من نسی الوقوف بعرفه رجع فوقف بها و لو الی طلوع الفجر» گفته بودند «من ترک الوقوف بعرفه رجع فوقف بها و لو الی طلوع الفجر». یعنی به جای من نسی فرموده بودند من ترک و این گاهل نسیاناً است و مصداقش خیلی کم است و گاهی جهلاً است و مصداقش خیلی زیاد است و معمولاً مردم در احکام حج جاهل بودند و اصلاً در احکام جاهلند زیرا روی آن کار نکردند. ولی آنه فرضش بیش از همه است، صورت عذرش است. مثل اینکه خوابش برده و یا او را گرفتند و یا مریض بود. مثلاً در مکه خیلی سخت مریض شد، اما ناگهان حالش خوب شد و مُحرم شد و در شب آمد درحالی که عرفاتش گذشته است. حال کمی، ولو اینکه از راه عرفات به مشعر برود و بالاخره به عرفات آمد که اسمش را وقوف اضطراری می‌گذارند و بعد به مشعر رفت و یا اینکه بدون رفتن به عرفات به مشعر آمد. آنگاه این اگر بتواند به عرفات برمی‌گردد و دیروز روایت معاویة بن عمار می‌گفت اگر نتوانست، مشعر هم عرفاتش می‌شود و هم مشعر و به عبارت دیگر جزء ذکری است و اگر آورد که آورد و اگر عذراً نیاورد، جزء نیست. یعنی مثل حمد و سوره می‌بیند. همینطور که حمد و سوره جزء ذُکری است به معنای اینکه اگر می‌دانست و نیاورد، نماز باطل است و اما اگر نمی‌دانست و حمد و سوره را نیاورد و یا غلط آورد و یا اینکه نسیان کرد و یا معذور شد و نتوانست حمد و سوره را بیاورد، می‌گویید نمازش درست است زیرا شرط ذکری است. در اینجا هم عرفات شرط ذُکری می‌شود و اگر عمداً نیاورد، بگویید حج او باطل است و اما اگر غیرعمد باشد، نسیان باشد یا جهل باشد، باید حج او درست باشد؛ زیرا دیروز از روایة معاویة بن عمار که یک روایت هم نیست بلکه هفت یا هشت روایت است و می‌گوید عرفات شرط ذُکری است. مشعر نیز همینطور است.
این مسئله تا اینجا تمام شد و حال فتوای شماست یا اینکه بنا شد شما این عبارت فقها را درست کنید که چرا اختصاص دادند به «من نسی». اینطور که ما دیروز و امروز مشی کردیم، اگر مرحوم محقق به جای «من نسی الوقوف» فرموده بودند «من ترک الوقوف بعرفه رجع فوقف بها و لو الی طلوع الفجر من یوم النحر»، آنگاه عرفه این درست است. قدری بیشتر اینکه اصلاً اگر نتواند عرفات را بیاورد، مشعر کفایت می‌کند و عرفه شرط ذُکری است و برای این جزء نیست. معنای شرط ذُکری همین است که اگر کسی نسیان کرد و حمد و سوره را نیاورد، نماز تام الاجزا و الشرایط آورده و نماز این که حمد و سوره را نسیان کرده است، نماز بدون حمد و سوره است و به این شرط ذُکری می‌گویند. در مقابل شرط واقعی مثل رکوع که برای همه است و لذا اگر نسیان کرد و نیاورد، نمازش باطل است.
در اینجا مرحوم صاحب جواهر یک مسئله را متعرض شدند که معمولاً فقها قدیماً و جدیداً متعرض نشدند و مسئله ی خوبی است و اینست که این به مشعر آمده است، حال اگر می‌داند که می‌تواند به عرفات برود، پس به عرفات می‌رود و موقف اضطراری عرفات را درک می‌کند و به مشعر برمی‌گردد و وقتی به مشعر برگشت، وقوف به مشعر را طی می‌کند و با مردم به منی می‌رود. مسئله ی بعد هم هست که اگر یقین دارد که نمی‌تواند، همین مشعرالحرام برایش کافیست.
مسئله ی دیگری هم هست که بعد درباره‌اش صحبت می‌کنیم که اگر بتواند اضطراری مشعر را درک کند، یعنی تا قبل از ظهر روز عید؛ باز همین کار را بکند و برگردد و اضطراری عرفه را به جا بیاورد و اضطراری مشعر را هم به جا بیاورد و آنگاه حج او درست است.
حال مسئله‌ای که صاحب جواهر مطرح کردند، صورت شک است. نمی‌داند اگر برگردد، آیا می‌تواند مشعر را درک کند یا نه؛ حال یا مشعر اختیاری و یا مشعر اضطراری!
مرحوم صاحب جواهر از صاحب مدارک نقل می‌کند که اگر شک دارد که آیا می‌تواند برگردد یا نه، گفتند لازم نیست برگردد. گفتند به خاطر اینکه اصل داریم. این عرفات را نتوانسته به جا بیاورد و به مشعر آمده و حال که به مشعر رسیده فهمید که عرفات نرفته است. یا جاهل بوده و یا معذور بوده و یا ناسی بوده و بالاخره در مشعر فهمید که عرفات را درک نکرده است، اما نمی‌داند آیا اگر به عرفات برود و برگردد، می‌تواند مشعر را درک کند یا نه!
مرحوم صاحب جواهر از صاحب مدارک نقل می‌کند که ایشان می‌گفتند لازم نیست برود و او عرفات بر این واجب نیست. گفتند شک می‌کنیم که آیا در صورت تردید لازم هست برود یا نه و بالاخره گفتند لازم نیست. مرحوم صاحب مدارک فرمودند اصل اینست که واجب نیست، حال آیا معنایش اینست که این شرط ذُکری است و یا معنایش اینست که عرفه بر او واجب نیست و یا معنایش اینست که برگشت به عرفاتش را نمی‌دانیم واجب هست یا واجب نیست، پس واجب نیست. صاحب جواهر حرف صاحب مدارک را می‌پسندد.
مرحوم صاحب جواهر روی حرف دیگری جلو می‌آیند که مرحوم محقق هم به آن اشاره دارد و اینست که می‌فرماید روایاتی داریم که فرمودند «ان ظنّ» یا «ان خشی»، که در روایت بود که اگر می‌ترسد که به مشعر نرسد، لازم نیست و اگر مظنه دارد که به مشعر نمی‌رسد، باز لازم نیست. مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند خشی و خاف و ظنّ در قرآن و در روایات ما زیاد گفته شده و از آن یقین اراده شده است و مانحن فیه نیز همین است. اینکه در روایات می‌گوید اگر می‌ترسد، معنایش اینست که اگر یقین دارد. یعنی اگر یقین دارد که می‌رسد، برود و اگر یقین دارد که نمی‌رسد، نرود و این صورت تردیدش حکم یقین را دارد. مرحوم محقق اشاره دارند به این فرمایش صاحب جواهر و عبارت مرحوم محقق اینست:
«من نسی الوقوف بعرفه رجع فوقف بها و لو الی طلوع الفجر من یوم النحر اذا عرف أن یدرک المشعر قبل طلوع الشمس»[1]، یعنی به جای ان تردّد فرموده اذا عرف، یعنی روایات خشی و ظنّ و خاف را به معنای یقین معنا کرده است. اگر یقین دارد که می‌تواند عرفات اضطراری را درک کند، برود و اما اگر یقین ندارد، ولو اینکه مردّد است، لازم نیست برود و همان مشعر را که درک می‌کند، کافیست و اگر عرفات را به جا نیاورد، طوری نیست. صاحب جواهر این حرف را فرمودند و اگر به مرحوم محقق هم نسبت داده بودند خیلی خوب بود که اصلاً در روایات ما که آمده «اذا خشی»، «ان ظنّ» و «ان خاف»؛ همه ی اینها را معنا کنیم به «ان عرف یا ان علم» یعنی اگر می‌داند که می‌تواند به عرفات برود و وقتی برمی‌گردد مشعر را درک می‌کند، انگاه برود و گرنه یک دفعه می‌داند که درک نمی‌کند و یک دفعه شک دارد که درک نمی‌کند و در هر دو صورتش لازم نیست برگردد. این همان حرف صاحب مدارک می‌شود الاّ اینکه صاحب مدارک تمسک به اصل کردند و مرحوم صاحب جواهر تمسک به دلیل کردند و ظاهراً مرحوم محقق هم تمسک به دلیل کردند یعنی معنای ان ظنّ و ان خشی و ان خاف در روایات ان علم است. در قرآن زیاد داریم که خاف گفته شده و عَلمَ اراده شده است. مثلاً در قرآن آمده که بین زن و شوهر (وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن یُرِیدَا إِصْلاَحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُمَا)[2]. معنای ان خاف اینست که «ان علمَ» یعنی ان وقع نزاعی بین زن و شوهر، آنگاه زن و شوهر خودشان باید حل کنند. دو نفر از طرف مرد و دو نفر از طرف زن بنشینند و اگر به راستی بخواهد مسئله حل شود، خدا توفیق حلش را می‌دهد. در خیلی جاها داریم که کلمه ظنّ گفته شده به معنای عَلِمَ. در ادبیت هم گفتند «خاف» گفته شده به معنای علم و یا «خشی» گفته شده به معنای عَلِمَ. لذا مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند این روایات ما که خشی و خاف و ظنّ و غیره دارد، همه همان استعمال عرفی است و معنایش «ان عَلِمَ» است. بنابراین کسی که عرفات را درک نکرده و به مشعر آمده، اگر می‌داند که اگر برگردد، می‌تواند مشعر را درک کند، برگردد و گرنه دو صورت است. یک صورتش مردد است که آیا می‌شود یا نه و یک صورتش یقین دارد که نمی‌شود و در هر دو صورت لازم نیست برگردد و مشعر به تنهایی کفایت می‌کند. ظاهراً فرقی بین حرف صاحب جواهر و صاحب مدارک نیست. از همین جهت نیز اگر مطالعه کرده باشید، مرحوم صاحب جواهر، صاحب مدارک را ردّ نمی‌کند و اول می‌فرمایند صاحب مدارک فرموده اگر نمی‌داند که آیا می‌تواند درک کند یا نه، آیا واجب است که برگردد یا نه؛ پس واجب نیست. برای اینکه عرفات از بین رفته و این می‌خواهد یک عرفات اینگونه درست کند و صاحب مدارک گفته اصلاً واجب نیست. صاحب جواهر همین را می‌فرمایند که لازم نیست برگردد اما می‌فرماید این روایاتی که خشی و خاف و ظنّ آورده، استعمالهایی است که در قرآن و روایات زیاد آمده و خاف یا ظنّ یا خشی گفته شده و از آن عرفان اراده شده است. صاحب شرایع این حرفها را نمی‌زنند و مثل اینکه مرحوم محقق قضیه را مفروغٌ‌عنه گرفته است و به جای این حرفها فرموده است «من نسی الوقوف بعرفه رجع فوقف بها و لو الی طلوع الفجر من یوم النحر اذا عرف أن یدرک المشعر قبل طلوع الشمس».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo