درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
93/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اگر کسی شرط گند چنانچه محصور
شد از احرام خارج شود
مرحوم محقق یک مسئلهای را عنوان کردند که دیروز متذکر شدم، و بعد مرحوم محقّق، این مسئله معرکه آرا شده است. به اندازهای که صاحب جواهر ده قول در این مسئله نقل میکنند.
مسئله اهمیت هم ندارد یعنی نتیجه عملی یا ندارد یا خیلی کم است. اما از نظر علمی، برای خود مسئلهایست؛ لذا این اختلافی هم که در بعد از مرحوم محقق در میان فقهاء افتاده است، به خاطر همین است که صورت علمی دارد. و آن هم اینست که اگر کسی در وقت احرام بگوید خدایا اگر من محصور شدم یا مسدود شدم، این احرام من احرام نباشد. من مُحلّ شوم. و الان محصور یا مسدود شد، آیا به واسطه این شرط مُحل میشود یا نه! درحالی که اگر این شرط را نکند، قرآن میفرماید و روایت میفرماید که اگر مسدود یا محصور شدی، از همان جا حج تو تمام میشود. آن هَدی را به مِنی بفرست تا در آنجا برایت ذبح کنند و از همان جا هم به خانه برگرد. لذا اگر شرط کند، همین است و اگر شرط هم نکند، همین است. لذا بسیاری از فقها گفتند این شرط لغو است و تأثیری ندارد برای اینکه در قاعده حصر و قاعه سدّ، قرآن میگوید محلّ شدی و از همان جا برگرد.
البته مسئله سدّ و حصر، خود یک مسئله فوق العاده مهمی است که دیروز میگفتم اصلاً مرحوم محقق نباید در اینجا این مسئله را متعرض شده باشند بلکه باید فرعی از قاعده سد و حصر گذاشته باشند که مفصل دربارهاش صحبت میکنند لذا دروز عرض کردم مباحثه امروز ما سه مسئله است و اما هر سه زائد است. دو مسئله را قبلاً گفته بودند و یک مسئله را نیز بعد میفرمایند و متعرض شدن این مسئله در اینجا هیچ وجهی ندارد. ما در آنجا باید ببینیم که مسئله سد و حصر چیست. اگر مثلاً کسی را در عرفات گرفتند و به زندان بردند، چه باید بکند؟! یا کسی را در میقات و مثلاً در مسجد شجره بعد از میقات او را گرفتند، حال این چه باید بکند؟!
قرآن میفرماید این باید ذبح کند و مثلاً کسی را تعیین میکند و به آنجا میرود و گوسفند را سر میبرد و بعد از ذبح، این حلق میکند یعنی سر میتراشد، آنگاه مُحلّ میشود.
مسئله بعد اینست که الان که مُحل شد، آیا این حج کافی برای اوست و یا باید سال دیگر اگر واجب الحج باشد، حجش را به جا آورد، که این مسئله بعد است و عرض میکنم که مشهور در میان فقها گفتند همین حج نصف به جای تام است و تقبل ناقص به جای کامل است. اما در مسئله اختلاف عجیبی پیدا شده است. بعضی گفتند که این شرط فایده دارد. من جمله خود مرحوم محقق در همین جا در شرایع میفرماید فایدهاش اینست که اگر شرط کند به مجرد اینکه محصور شود، مُحلّ میشود. و اما اگر شرط نکند، محلّ نمیشود و باید صبر کند تا ذبحش را در منی بکنند و بعد مُحلّ میشود. و این شرط او را مُحلّ میکند.
نتیجه میگیرند، اما حرف در اینست که به چه دلیل! اگر گفت خدایا من اگر مسدود شدم یا محصور شدم، مُحل شوم. حال قرآن به این گفته وقتی مُحلّ میشوی که «ان یَبلغ المَحلّه». وقتی مُحل میشوی که سر بتراشی و اما تا سر نتراشی و تا قبل ازذبح نشود، مُحلّ نمیشوی. یا حتی مثلاً بعد در باب سد و احصار صحبت میکنیم که اگر نتوانست گوسفند را بفرسد، در همان جا که مسدد و محصور شد، گوسفند را میتراشد و بعد سر میتراشد و بعد مُحلّ میشود. قرآن و روایات این را میگوید، حال ما در مقابل روایت و آیه قد علم کنیم و بگوییم اگر شرط کرد که مُحلّ شدم،آن شرط او را محلّ میکند. معلوم است که این خلاف کتاب و سنت است و ما نداریم چیزی که انسان را مُحل کند، بلکه تقصیر میخواهد و یا طواف نساء میخواهد. حال اگر ما بگوییم به واسط شرط، انسان میتواند چه در عمره و چه در حج، خودش را مُحل کند، لذا حرفی که مرحوم محقق فرمودند و صاحب جواهر هم بعد از ده قول این طرف و ان طرف زدن، میفرمایند 10 قول در مسئله هست و انتخاب میکنند همین قول مرحوم محقق «رضواناللهتعالیعلیه» را، و به عقیده من اضعف اقوال، قول محقق «رضواناللهتعالیعلیه» است برای اینکه میخواهند چیزی درست کنند که در قرآن و روایات نیست و اینکه یک آدم محرمی با شرط، مُحلّ شود.
اگر کسی نگوید که این شرط خلاف کتاب و سنت است. برای اینکه در کتاب و سنت میگوید مسدود و محصور مُحلّ میشود به واسطه تقصیر و به واسطه اینکه ذبح را بفرستد آنجا و بعد این تقصیر کند یا حلق کند و یا مو گرفتن و بالاخره تقصیر کند، آنگاه مُحلّ میشود. حال اگر شرط کند، خلاف قرآن شریف است. در روایات فراوانی هم هست طبق همین آیه شریفه که مسدود و محصور در وقتی مُحلّ میشود که تقصیر کند و اگر بخواهد تقصیر کند، باید اول قضیه ذبح را درست کند و هَدی او در منی و یا در همان جا که محصور شده و یا نائب بگیرد، بالاخره باید قضیه ذبح درست شود و بعد قضیه حَلق درست شود و قضیه قصیرش درست شود، آنگاه مُحلّ میشود. این شرطی که میکند خدایا من به مجرد اینکه مسدود و محصور شدم، مُحلّ شوم؛ این شرط مخالف کتاب و سنت است.
مرحوم محقق میفرمایند فایده این شرط اینست که به مجرد اینکه مسدود و محصور میشود، مُحل میشود. میگویند شرط او را مُحل کرد و آنگاه میگوییم قرآن و روایات میگویند شرط مُحل نمیکند بلکه (ان یبلغ الهَدی محلّه) آنوقت است یعنی قضیه ذبح و حلق باید درست شود و وقتی تقصیر کرد، مُحلّ میشود. مرحوم محقق میفرمایند وقتی شرط کرد، به مجرد محصور، مُحل میشود و این شرط مخالف کتاب و سنت است. بنابراین این مسئله به این بغرنجی که ده قول هم در مسئله مرحوم صاحب جواهر نقل میکند، ما باید بگوییم این شرط فایده ندارد. این شرط لغو و خلاف کتاب و سنت است. اگر کسی محصور شد، احکامی دارد که قرآن و روایات اهل بیت فرمودند و طبق قرآن و روایات باید عمل شود و شرط این هیچ کاری نمیتواند برایش بکند. اگر هم حرف مرا زدید، کمی بالاتر اینکه اصلاً اینگونه شرطها خلاف کتاب و سنت است و شرط خلاف کتاب و سنت، باطل است.
اگر این سه چهار صفحه جواهر را مطالعه کرده باشید، آنگاه آنچه من عرض کردم خلاصه این سه چهار صفحه است با این ایرادی که عرض کردم. لذا این روایت مخالف کتاب و سنت است و این روایت هم نمیخواهد بگوید اگر شرط کرد به مجرد اینکه محصور شد، مُحلّ میشود بلکه روایت هم میگوید اگر محصور شد، باید ذبح کند. یا در منی و یا در جایی که محصور شده و باید حلق و تقصیر کند، یا در منی و یا در جایی که محصور شده و بعد از اینکه حلق کرد و تقصیر کرد، مُحل میشود. امام «سلاماللهعلیه» هم نفرمودند که این شرط کند یا نکند و فرموده است این شرط درست است اما در وقتی نتیجه عملی دارد که به مسئله سد و حصر عمل کند. لذا روایتی پیدا نکردیم که حرف مرحوم محقق را بزند و به عبارت دیگر اگر روایتی بیاید اینطور میشود که برای مُحلّ شدن، یکی تقصیر و یکی نماز طواف لازم است و یکی هم اینکه کسی شرط کند که اگر محصور شدم، مُحلّ شوم و ما چنین چیزی نداریم و فقها هم نگفتند. یعنی اگر در تمام کتاب حج بگردید، یک فقیهی را پیدا نمیکنید که بگوید غیر نماز طواف و غیر تقصیر یا غیر حلق و یا اینکه اگر کسی شرط کرد که مُحلّ شود، پس مُحلّ شود.
مسئله بعدی اینست که میفرمایند: اذا تحلّل المسدود و المحصور لایسقط عنه الحج فی القابل اذا کان الحج واجبا علی.
آیا این حج نیمه کاره کافی از حج اوست یا کافی نیست؟ مشهور گفتند کافی نیست و مرحوم محقق هم میفرمایند کافی نیست و این باید مُحل شود و برود و سال دیگر اگر واجب الحج است، حجش را به جا آورد. اگر واجب الحج هم نیست، مُحلّ میشود و تمام میشود و اما اگر واجب الحج باشد، این حج نیمه کاره ولو عمره تمتع را به جا آورده باشد، ولو محرم به حج شده باشد، ولو این سد در منی واقع شده باشد، بالاخره حج ناقص نمیتواند جای حج کامل باشد.
اینها دو دلیل آوردند و یکی استصحاب است. گفته این واجب الحج بوده و الان نمیدانیم حجش ساقط شده یا نه، پس حجش ساقط نشده است. دلیل دیگری که مرحوم صاحب جواهر آوردند و گفتند روایاتی که در باب سدّ و حصر است، میگوید حج او ساقط نشده است. اگر کسی بگوید ظاهر آیه شریفه که میفرماید اگر کسی مسدود و محصور شد، ذبح کند و بعد از آن حَلق کند، مُحلّ میشود. یا روایات میفرماید که در قاعده سدّ و حصر، اگر کسی مسدود شد، ذبح کند و تقصیر کند، مُحل میشود. ظهور این روایتها یعنی اینکه حجی که به گردنش بوده، ساقط میشود؛ و ما بگوییم ظهور روایت اینست که این کار را بکن و بعد هم حجت را به جا آور. من نتوانستم یک روایت اینگونه پیدا کنم. لذا ظاهر روایت تبدیل است. تقبل ناقص به جای کامل است. قرآن تقبل ناقص به جای کامل کرده است و گفته این حج نیمه کاره تو جای حج توست. استصحاب هم جاری نیست. زیرا تعدد موضوع است برای اینکه واجب الحج بوده تا جائی که حج ناقص را به جا نیاورده و این کسی که حج ناقص را به جا آورده غیر از کسی است که اصلاً هیچ چیزی به جا نیاورده است. وقتی چنین باشد، تعدّد موضوع است و استصحاب هم نمیتوانیم بکنیم. پس استصحاب نداریم و روایتها هم ظهور در این دارد که حج ناقص به جای کامل است. مثلاً کسی که «من زاد فی صلاته فعلیه اعاده»، حال ان تخصیص خورده است. گفته اگر حمد و سوره را نخواندی و به رکوع رفتی، نمازت درست است. در اینجا میگوییم این روایتها حکومت پیدا میکند به روایتها که اجزاء و شرایط درست میکند و میفرماید اگر کسی نمازش را بدون حمد و سوره بخواند نمازش باطل است، اما اگر کسی نسیاناً نمازش را بدون حمد و سوره بخواند، نمازش صحیح است، یعنی تقبل ناقص به جای کامل است. یعنی نماز بدون حمد و سوره را خدا قبول میکند به جای نماز با حمد و سوره.
قرآن میفرماید این حج است و روایات اهل بیت هم میفرماید این حج مسدود و محصور که در حج یا در عمره آخر کارش تقصیر یا طواف نساء است و شارع مقدس میگوید تقصیر کند و حلق کن و طواف نساء کن و سر بتراش یعنی این سر تراشیدن تو به جای حج توست.
مرحوم محقق یک مسئلهای را عنوان کردند که دیروز متذکر شدم، و بعد مرحوم محقّق، این مسئله معرکه آرا شده است. به اندازهای که صاحب جواهر ده قول در این مسئله نقل میکنند.
مسئله اهمیت هم ندارد یعنی نتیجه عملی یا ندارد یا خیلی کم است. اما از نظر علمی، برای خود مسئلهایست؛ لذا این اختلافی هم که در بعد از مرحوم محقق در میان فقهاء افتاده است، به خاطر همین است که صورت علمی دارد. و آن هم اینست که اگر کسی در وقت احرام بگوید خدایا اگر من محصور شدم یا مسدود شدم، این احرام من احرام نباشد. من مُحلّ شوم. و الان محصور یا مسدود شد، آیا به واسطه این شرط مُحل میشود یا نه! درحالی که اگر این شرط را نکند، قرآن میفرماید و روایت میفرماید که اگر مسدود یا محصور شدی، از همان جا حج تو تمام میشود. آن هَدی را به مِنی بفرست تا در آنجا برایت ذبح کنند و از همان جا هم به خانه برگرد. لذا اگر شرط کند، همین است و اگر شرط هم نکند، همین است. لذا بسیاری از فقها گفتند این شرط لغو است و تأثیری ندارد برای اینکه در قاعده حصر و قاعه سدّ، قرآن میگوید محلّ شدی و از همان جا برگرد.
البته مسئله سدّ و حصر، خود یک مسئله فوق العاده مهمی است که دیروز میگفتم اصلاً مرحوم محقق نباید در اینجا این مسئله را متعرض شده باشند بلکه باید فرعی از قاعده سد و حصر گذاشته باشند که مفصل دربارهاش صحبت میکنند لذا دروز عرض کردم مباحثه امروز ما سه مسئله است و اما هر سه زائد است. دو مسئله را قبلاً گفته بودند و یک مسئله را نیز بعد میفرمایند و متعرض شدن این مسئله در اینجا هیچ وجهی ندارد. ما در آنجا باید ببینیم که مسئله سد و حصر چیست. اگر مثلاً کسی را در عرفات گرفتند و به زندان بردند، چه باید بکند؟! یا کسی را در میقات و مثلاً در مسجد شجره بعد از میقات او را گرفتند، حال این چه باید بکند؟!
قرآن میفرماید این باید ذبح کند و مثلاً کسی را تعیین میکند و به آنجا میرود و گوسفند را سر میبرد و بعد از ذبح، این حلق میکند یعنی سر میتراشد، آنگاه مُحلّ میشود.
مسئله بعد اینست که الان که مُحل شد، آیا این حج کافی برای اوست و یا باید سال دیگر اگر واجب الحج باشد، حجش را به جا آورد، که این مسئله بعد است و عرض میکنم که مشهور در میان فقها گفتند همین حج نصف به جای تام است و تقبل ناقص به جای کامل است. اما در مسئله اختلاف عجیبی پیدا شده است. بعضی گفتند که این شرط فایده دارد. من جمله خود مرحوم محقق در همین جا در شرایع میفرماید فایدهاش اینست که اگر شرط کند به مجرد اینکه محصور شود، مُحلّ میشود. و اما اگر شرط نکند، محلّ نمیشود و باید صبر کند تا ذبحش را در منی بکنند و بعد مُحلّ میشود. و این شرط او را مُحلّ میکند.
نتیجه میگیرند، اما حرف در اینست که به چه دلیل! اگر گفت خدایا من اگر مسدود شدم یا محصور شدم، مُحل شوم. حال قرآن به این گفته وقتی مُحلّ میشوی که «ان یَبلغ المَحلّه». وقتی مُحل میشوی که سر بتراشی و اما تا سر نتراشی و تا قبل ازذبح نشود، مُحلّ نمیشوی. یا حتی مثلاً بعد در باب سد و احصار صحبت میکنیم که اگر نتوانست گوسفند را بفرسد، در همان جا که مسدد و محصور شد، گوسفند را میتراشد و بعد سر میتراشد و بعد مُحلّ میشود. قرآن و روایات این را میگوید، حال ما در مقابل روایت و آیه قد علم کنیم و بگوییم اگر شرط کرد که مُحلّ شدم،آن شرط او را محلّ میکند. معلوم است که این خلاف کتاب و سنت است و ما نداریم چیزی که انسان را مُحل کند، بلکه تقصیر میخواهد و یا طواف نساء میخواهد. حال اگر ما بگوییم به واسط شرط، انسان میتواند چه در عمره و چه در حج، خودش را مُحل کند، لذا حرفی که مرحوم محقق فرمودند و صاحب جواهر هم بعد از ده قول این طرف و ان طرف زدن، میفرمایند 10 قول در مسئله هست و انتخاب میکنند همین قول مرحوم محقق «رضواناللهتعالیعلیه» را، و به عقیده من اضعف اقوال، قول محقق «رضواناللهتعالیعلیه» است برای اینکه میخواهند چیزی درست کنند که در قرآن و روایات نیست و اینکه یک آدم محرمی با شرط، مُحلّ شود.
اگر کسی نگوید که این شرط خلاف کتاب و سنت است. برای اینکه در کتاب و سنت میگوید مسدود و محصور مُحلّ میشود به واسطه تقصیر و به واسطه اینکه ذبح را بفرستد آنجا و بعد این تقصیر کند یا حلق کند و یا مو گرفتن و بالاخره تقصیر کند، آنگاه مُحلّ میشود. حال اگر شرط کند، خلاف قرآن شریف است. در روایات فراوانی هم هست طبق همین آیه شریفه که مسدود و محصور در وقتی مُحلّ میشود که تقصیر کند و اگر بخواهد تقصیر کند، باید اول قضیه ذبح را درست کند و هَدی او در منی و یا در همان جا که محصور شده و یا نائب بگیرد، بالاخره باید قضیه ذبح درست شود و بعد قضیه حَلق درست شود و قضیه قصیرش درست شود، آنگاه مُحلّ میشود. این شرطی که میکند خدایا من به مجرد اینکه مسدود و محصور شدم، مُحلّ شوم؛ این شرط مخالف کتاب و سنت است.
مرحوم محقق میفرمایند فایده این شرط اینست که به مجرد اینکه مسدود و محصور میشود، مُحل میشود. میگویند شرط او را مُحل کرد و آنگاه میگوییم قرآن و روایات میگویند شرط مُحل نمیکند بلکه (ان یبلغ الهَدی محلّه) آنوقت است یعنی قضیه ذبح و حلق باید درست شود و وقتی تقصیر کرد، مُحلّ میشود. مرحوم محقق میفرمایند وقتی شرط کرد، به مجرد محصور، مُحل میشود و این شرط مخالف کتاب و سنت است. بنابراین این مسئله به این بغرنجی که ده قول هم در مسئله مرحوم صاحب جواهر نقل میکند، ما باید بگوییم این شرط فایده ندارد. این شرط لغو و خلاف کتاب و سنت است. اگر کسی محصور شد، احکامی دارد که قرآن و روایات اهل بیت فرمودند و طبق قرآن و روایات باید عمل شود و شرط این هیچ کاری نمیتواند برایش بکند. اگر هم حرف مرا زدید، کمی بالاتر اینکه اصلاً اینگونه شرطها خلاف کتاب و سنت است و شرط خلاف کتاب و سنت، باطل است.
اگر این سه چهار صفحه جواهر را مطالعه کرده باشید، آنگاه آنچه من عرض کردم خلاصه این سه چهار صفحه است با این ایرادی که عرض کردم. لذا این روایت مخالف کتاب و سنت است و این روایت هم نمیخواهد بگوید اگر شرط کرد به مجرد اینکه محصور شد، مُحلّ میشود بلکه روایت هم میگوید اگر محصور شد، باید ذبح کند. یا در منی و یا در جایی که محصور شده و باید حلق و تقصیر کند، یا در منی و یا در جایی که محصور شده و بعد از اینکه حلق کرد و تقصیر کرد، مُحل میشود. امام «سلاماللهعلیه» هم نفرمودند که این شرط کند یا نکند و فرموده است این شرط درست است اما در وقتی نتیجه عملی دارد که به مسئله سد و حصر عمل کند. لذا روایتی پیدا نکردیم که حرف مرحوم محقق را بزند و به عبارت دیگر اگر روایتی بیاید اینطور میشود که برای مُحلّ شدن، یکی تقصیر و یکی نماز طواف لازم است و یکی هم اینکه کسی شرط کند که اگر محصور شدم، مُحلّ شوم و ما چنین چیزی نداریم و فقها هم نگفتند. یعنی اگر در تمام کتاب حج بگردید، یک فقیهی را پیدا نمیکنید که بگوید غیر نماز طواف و غیر تقصیر یا غیر حلق و یا اینکه اگر کسی شرط کرد که مُحلّ شود، پس مُحلّ شود.
مسئله بعدی اینست که میفرمایند: اذا تحلّل المسدود و المحصور لایسقط عنه الحج فی القابل اذا کان الحج واجبا علی.
آیا این حج نیمه کاره کافی از حج اوست یا کافی نیست؟ مشهور گفتند کافی نیست و مرحوم محقق هم میفرمایند کافی نیست و این باید مُحل شود و برود و سال دیگر اگر واجب الحج است، حجش را به جا آورد. اگر واجب الحج هم نیست، مُحلّ میشود و تمام میشود و اما اگر واجب الحج باشد، این حج نیمه کاره ولو عمره تمتع را به جا آورده باشد، ولو محرم به حج شده باشد، ولو این سد در منی واقع شده باشد، بالاخره حج ناقص نمیتواند جای حج کامل باشد.
اینها دو دلیل آوردند و یکی استصحاب است. گفته این واجب الحج بوده و الان نمیدانیم حجش ساقط شده یا نه، پس حجش ساقط نشده است. دلیل دیگری که مرحوم صاحب جواهر آوردند و گفتند روایاتی که در باب سدّ و حصر است، میگوید حج او ساقط نشده است. اگر کسی بگوید ظاهر آیه شریفه که میفرماید اگر کسی مسدود و محصور شد، ذبح کند و بعد از آن حَلق کند، مُحلّ میشود. یا روایات میفرماید که در قاعده سدّ و حصر، اگر کسی مسدود شد، ذبح کند و تقصیر کند، مُحل میشود. ظهور این روایتها یعنی اینکه حجی که به گردنش بوده، ساقط میشود؛ و ما بگوییم ظهور روایت اینست که این کار را بکن و بعد هم حجت را به جا آور. من نتوانستم یک روایت اینگونه پیدا کنم. لذا ظاهر روایت تبدیل است. تقبل ناقص به جای کامل است. قرآن تقبل ناقص به جای کامل کرده است و گفته این حج نیمه کاره تو جای حج توست. استصحاب هم جاری نیست. زیرا تعدد موضوع است برای اینکه واجب الحج بوده تا جائی که حج ناقص را به جا نیاورده و این کسی که حج ناقص را به جا آورده غیر از کسی است که اصلاً هیچ چیزی به جا نیاورده است. وقتی چنین باشد، تعدّد موضوع است و استصحاب هم نمیتوانیم بکنیم. پس استصحاب نداریم و روایتها هم ظهور در این دارد که حج ناقص به جای کامل است. مثلاً کسی که «من زاد فی صلاته فعلیه اعاده»، حال ان تخصیص خورده است. گفته اگر حمد و سوره را نخواندی و به رکوع رفتی، نمازت درست است. در اینجا میگوییم این روایتها حکومت پیدا میکند به روایتها که اجزاء و شرایط درست میکند و میفرماید اگر کسی نمازش را بدون حمد و سوره بخواند نمازش باطل است، اما اگر کسی نسیاناً نمازش را بدون حمد و سوره بخواند، نمازش صحیح است، یعنی تقبل ناقص به جای کامل است. یعنی نماز بدون حمد و سوره را خدا قبول میکند به جای نماز با حمد و سوره.
قرآن میفرماید این حج است و روایات اهل بیت هم میفرماید این حج مسدود و محصور که در حج یا در عمره آخر کارش تقصیر یا طواف نساء است و شارع مقدس میگوید تقصیر کند و حلق کن و طواف نساء کن و سر بتراش یعنی این سر تراشیدن تو به جای حج توست.