< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

92/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: در حجّ نيابي، آيا نايب بايد مسلمان و بالغ باشد؟

مرحوم محقق در مسئله‌ی نیابت 4 شرط ایراد فرمودند و دیگران هم از ایشان متابعت کردند و ادعای اجماع هم روی آن شده است. نائب باید مسلمان باشد، یعنی شیعه باشد و مؤمن باشد. باید بالغ باشد و عقل کامل داشته باشد و حج واجب باید بر گردن خودش نباشد.
مسئله از جهتی واضح است. به این معنا که یک نحو تسلّم در میان أصحاب، هم قدماء و هم متأخرین هست و اجماعات منقول فراوانی مخصوصاً از متأخرین هست.
اما بحث طلبگی و اینکه این 4 شرط را چطور اثبات کنیم. دیروز عرض کردم که این تکرار است. فقها بارها وقتی به عبادتی می‌رسند یا به حکمی می‌رسند، این شرایط عامه‌ی تکلیف یا شرایط غیر عامه‌ی تکلیف را می‌فرمایند و من جمله در اینجا در حج نذری مفصل درباره‌اش صحبت شد و صاحب جواهر صحبت کردند یا مرحوم سید در عروه صحبت کردند. اما صحبتها دلچسب نیست و این دو روزه که من پافشاری می‌کنم برای اینست که شاید از شما یک دلیل موجهی برای این فتوای مشهور پیدا شود.
راجع به اینکه نائب باید حج دیگری بر ذمّه‌اش نباشد، سابقاً صحبت کردیم و گفتیم دلیل نیست جز «امر به شیء مقتضی نهی از ضد». امر به شیء مقتضی نهی از ضد هم در اصول تمام نیست، بنابراین در مسئله‌ی ما اگر این نائب شود در حالی که واجب الحج است، گناه کرده اما حج این صحیح است. روایت بر فساد حج این نداریم و قاعده‌ی فقهی و اصولی هم نداریم، بنابراین لاأقل نمی‌دانیم آیا این حجش صحیح هست یا نه و اصل می‌گوید حج این صحیح است. این مسئله‌ی اول است و رد شدن از آن مشکل است و همینطور که در عروه و محشین بر عروه، یا فتوا و یا احتیاط کردند که اگر کسی حجی به ذمّه‌اش باشد، نمی‌تواند حج نیابی بیاورد، خوب است. اما درواقع دلیل برای آن نداریم.
راجع به کفرش نیز دلیل بر اینکه باید نائب مؤمن باشد، مثلاً شما به مکه بروید و کسی را برای حج میقاتی مثلاً برای پدرتان پیدا نکنید، و به یک سنی دهید که این حج را به جا بیاورد و صد در صد هم طبق گفته‌ی شما و رساله‌ی مرجع تقلید شما عمل کند، این حج باطل است و این حج فایده ای ندارد، لذا باید مؤمن و شیعه باشد. اما این هم دلیل ندارد. برمی‌گردد به بحث دیروز که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی تمسک کرده بودند به آیاتی که از مشرک و کافر چیزی قبول نیست. (إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَکَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ يَشَاءُ ...)[1]، (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلاَمِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ‌)[2]. آن آیات خوب است. آیه درباره‌ی ولایت هم داریم و روایات ما از جمله روایت ثقلین و روایت بنی الاسلام عن الخمس و اگر ولایت نباشد، آنگاه به قول آقا امام زمان بین رکن و مقام عبادت کند تا بمیرد، ذره‌ای فایده ندارد.
اشکال ما این بود که همه‌ی اینها درست است اما چرا این نیابتی که کرده، باطل است. پس بفرمایید که نماز و روزه‌ی خودش باطل است، اما این شخص اگر حجی به جا بیاورد و از اول که محرم می‌شود تا آخر که قربانی می‌کند، صد درصد بر طبق فتوای مرجع تقلید به جا بیاورد، حال چرا این حج باطل باشد! اینکه این کافر است و به جهنم می‌رود و جهنم رفتش مسلّم است. البته همان آیه‌ای که آقای بروجردی تمسک کرده بود (مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ) داشت. یعنی باید مستضعف نباشد. بهشت نمی‌رود اما به جهنم هم نمی‌رود برای اینکه جهنم برای معاند و لجوج است و این (مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ) است. اما همان که مشهور در میان همه‌ی ماست، اینکه بهشت برای شیعه و جهنم هم برای غیرشیعه است.
و اما کجای این اشکال دارد که باید بگوییم حج نیابتی او باطل است. این آیات دلالت ندارد و آیات می‌گوید این کافر است و به جهنم می‌رود. حال اگر در عملی قصد قربت کند. مثلاً نیوتن اگر واقعاً قصدش خدمت به خلق خدا بوده، پس چرا ثواب نداشته باشد!. یا انیشتین که یهودی بوده، اگر قصدش به راستی برای خدا و خدمت به خلق خدا بوده، چرا بگوییم هیچ ثوابی ندارد و همین مقدار که در دنیا به او بارک الله بگویند، کفایت می‌کند. لذا دیروز روایت را خواندیم که برای پدرش حج به جا می‌آورد. فرمود تخفیف عذاب است. دیروز می‌گفتیم شما که می‌فرمایید «یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالاصول». این حجش را به جا آورده و این فرع نیست که در سرش بگذارند و بگویند چرا حج به جا نیاوردی. چرا این روایتها را از کار بیندازیم؟! چرا بگوییم نیوتن با این همه خدمتش ثواب نکرده؟! الان اینجا که روشن و گرم است، انصافاً خدمت است. حتی کمی بالاتر بگو ولو قصد قربت هم نداشته باشد، باز (إِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ‌)[3]. لذا هیچ عقلی نمی‌تواند حکم کند که خدمت پاستور هیچ است. شما گفتید و در کتابهایتان نوشتید و به مردم هم یاد دادید و مردم همین حرفها را می‌زنند. اما پاستور با این همه زحمتها و مشقتهایی که شبانه روز کشیده تا توانسته این کشفیات را بکند. یک سردردی هم داشته و خوشحال بوده که این سردرد موجب شده که عیاشی نباشد و همیشه کار کنم. حال بگوییم این کارش هیچ است برای اینکه کافر است. یک وقت می‌گویید معاند است و به جهنم می‌رود، اما چرا تخفیف عذاب نداشته باشد و خدمتش پاداش نداشته باشد و خدا به او بارک الله نگوید. لذا آنها هم مانند ما طلبه‌ها مستضعف و بدبخت و بیچاره بودند تا مردند و اتفاقا کم پیدا می‌شود در مخترعین که احتیاج به نان شب هم نداشته باشد. فقط او کافر است. اگر دلیل برایش اثبات شده باشد و معاند و لجوج باشد، به جهنم می‌رود و اگر معاند و لجوج نباشد و مستضعف باشد به این معنا که حج در پیش او ثابت نشده، این به جهنم هم نمی‌رود. حال بگویید بهشت نمی‌رود زیرا بهشت برای متقین است و مقام قرب الهی است و مخصوص متقین است. اما چرا کار نیوتن که این همه خدمت به خلق کرده، پوچ باشد و فعله کلافعل باشد! یعنی هرچه برای خدا بکند، خدا به او بارک الله نمی‌گوید. این اگر به راستی قصد قربت داشته باشد و به راستی برای خدمت به خلق خدا باشد، توسلی باشد و قصد تقرب نکند اما کارش مفید برای اجتماع باشد، باید بگوییم پاداش دارد. الان این سنّی که حج میقاتی را از اول تا آخر به جا می‌آورد و برای اینکه پول بگیرد باید احرام ببندد و قصد قربت کند و طبق شیعه حج میقاتی را تا آخر به جا می‌آورد. این نیابت است و نیابتش توسلی است و تقربی هم نیست و می‌تواند قصد پولی و نائب داشته باشد. بالاخره نیابتش درست است و منوب عنه نیز از اول تا آخر درست است اما شما می‌فرمایید این حج باطل است. لذا هرچه انسان فکر می‌کند، نمی‌تواند این حج را باطل کند. اگر دلیل قدر متیّقن بیاورید، ما می‌گوییم دلیل متیّقن برعکس است برای اینکه نمی‌دانم شرط هست یا نیست، پس شرط نیست. اگر حساب قدرمتیّقن باشد، ما نمی‌دانیم این حج نیابی 9 جزء یا 10 جزء است، پس 9 جزء است. یعنی شما می‌گویید حج نیابتی یشترط فیه 10 جزء و یکی از آن اسلام است و ما نمی‌دانیم آیا اسلام شرط هست یا نه، پس رفع مالایعلمون می‌گوید شرط نیست. لذا اگر بتوانید یک دلیل بیاورد، خدمت به فقه است اما می‌بینیم که فقها در این لنگند. مثلاً بعضی از محشین بر عروه که می‌خواهند درست کنند، می‌گویند اطمینان به این نیست برای اینکه کافر است. در بلوغش هم همین را می‌گوید که این بچه‌ی ده ـ چهارده ساله یا یک طلبه‌ی حسابی که خوب می‌تواند همه‌ی اعمال را به جا بیاورد، اما می‌گویندباید 15 سالش تمام شود. زیرا «رفع القلم عن الصبی» داریم، پس اطمینان به این نیست. این دلیل نیست و فرض ما اینجاست که این از اول تا آخر حج را به جا می‌آورد. این بچه‌ی ده ـ چهارده ساله به راستی می‌خواهد برای پدرش حج به جا بیاورد و اصلاً این همه صدمه خورده تا برای پدرش حج به جا بیاورد. حال ما بگوییم اطمینان نیست که تمام کند و ممکن است یک چیزی از اعمال را با «رفع القلم عن الصبی» بیندازد. اما این دلیل نمی‌شود و فرض ما اینست که ما می‌دانیم این درست به جا می‌آورد. اما کفر مانع است یا عدم بلوغ مانع است.
به عنوان مثال یک شخصی سفیه است و در معاملات گول می‌خورد اما در عبادات سفاهت ندارد به این معنا که خوب نماز می‌خواند و خوب روزه می‌گیرد و خوب اعمال حج را به جا می‌آورد. حال چرا ما بگوییم حج این باطل است و نائب هم نمی‌تواند بشود و اگر واجب الحج باشد، شخص دیگری باید برایش حج به جا بیاورد!
اگر قضیه مانند معاملات باشد که قرآن می‌فرماید (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ)، برای اینکه مال را هدر می‌دهد و برای همین شما مال را به دست او ندهید تا رشد کند و اگر رشد دارد، مال را به او بدهید. حال اگر در حج رشد دارد، به این معنا که خوب می‌تواند اعمال را انجام دهد، و شیطان نتواند او را گول بزند تا مقداری از آن را کم و زیاد کند؛ حال چرا بگوییم شرط در نائب عقل کامل است بنابراین اگر در معاملات سفیه باشد، ولو در عبادات سفیه نیست، اما باز نمی‌تواند نائب شود؟!
راجع به بلوغش نیز عمده «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» است و آن هم مربوط به تکلیف است یعنی نماز بر او واجب نیست و روزه بر او واجب نیست. اما اینکه او نمی‌تواند کاری بکند و مرحوم صاحب جواهر هم فرمودند عباداتش تمرینی است و فعله کلافعل است. به این صاحب جواهر عرض می‌کنیم این بچه یک پشته هیزم از صبح تا عصر آورده و فروخته و پولش را گرفته، حال چطور بگوییم کاری که کرده فعله کلافعل است و مالک این پول نیست. «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» نمی‌خواهد این را بگوید بلکه می‌گوید نماز برایش واجب نیست. حتی اگر گناه هم بکند، در سرش می‌زنند و مگر می‌شود که بچه‌ی ده ـ دوازده ساله گناه کند. این قدر متیقنی که این آقا می‌گوید در اینجا خوب است که «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» قدر متیقنش اینست که تکلیف ندارد.
ما هم اثبات کردیم و قبلاً در باب قصاص و دیات هم صحبت کردیم که «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» مربوط به جنایات است و مربوط به اینست که اگر دست کسی را شکست، دست او را نمی‌شکنند اما مسلّماً ولی باید از مال او دیه بدهد. حال اگر کسی حرف ما را هم نزند اما «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» یک قدر متیّقن دارد و قدر متیقنش رفع تکلیف است. پس در اینجا این تکلیف ندارد اما تکلیف برای خودش آورده است. یعنی قبول کرده که نائب شود. در نذرش هم همین را می‌گوییم. مثلاً نماز ظهر و عصر برای بچه واجب نیست اما اگر نذر کند که نماز جعفر طیار بخواند، ما می‌گوییم برایش واجب است و آن نذر، نماز را برایش واجب کرده است و «رفع القلم» هم مربوط به این نیست. «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» مربوط به نماز و روزه‌ی واجب است و اما راجع به غیر از تکالیف نمی‌دانیم این را می‌گیرد یا نه؛ و قدر متیقّن است و نمی‌گیرد.
شما اگر در اقل و أکثر برائتی شوید، همین است. مسلماً هرکس باید نماز بخواند، هرکس باید نماز صحیح بخواند. حال این می‌خواهد نماز صحیح بخواند و نمی‌دانم سه تسبیحات بگوید یا یکی بگوید. ما می‌گوییم باید نماز بخواند و نماز صحیح هم بخواند و نمی‌داند سه تسبیح است یا یک تسبیح است و در این حال رفع مالایعلمون می‌گوید یک تسبیح بس است و آن رفع مالایعلمون حکومت بر کلیات پیدا می‌کند و این نماز را با یک تسبیحات اربعه می‌خواند و نمازش صحیح است. در حجّ نیز همین است، چه نیابی و چه غیرنیابی. هرکجا در باب حج شک کنیم، اصل جاری می‌شود. یک جا در باب حج پیدا نمی‌کنیم که نتوانند برائت جاری کنند. همه جا برائت است و هیچ جا قدر متیقن نیست. الاّ اینکه کسی اشتغالی شود و اما اگر اشتغالی نشود، همه برائت است و در همین 4 شرط هم برائت می‌آید. مثلاً نمی‌دانیم آیا ایمان شرط هست یا نه؛ و رفع مالایعلمون می‌آید. یا نمی‌دانم آیا در حج نیابی بلوغ شرط است یا نه، رفع مالایعلمون می‌آید. نمی‌دانم در حج نیابی عقل کامل می‌خواهد یا نه؛ باز رفع مالایعلمون می‌آید. نمی‌دانم آیا باید حج واجب به ذمّه‌اش نباشد یا نباشد و شرط هست که نباشد و رفع مالایعلمون است. پس هر چهار شرط اصل دارد. احدی هم نگفته که در باب حج اشتغالی شوید بلکه در همه‌ی خصوصیات برائتی می‌شویم و شما هستید که باید دلیل بیاورید که شرط اینست که حجی به ذمه‌اش نباشد و شما باید دلیل بیاورید که ایمان و عقل کامل و بلوغ شرط است.
ما با اصل جلو می‌آییم و می‌گوییم این 4 شرط، هیچکدام شرط نیست. بله، شما می‌توانید جلوی ما را بگیرید و همین که شیخ انصاری را در مکاسب گیر می‌اندازد، لذا ایشان یک فتوا خلاف مشهور ندارد. نمی‌توانیم یک فتوای خلاف مشهور در مکاسب پیدا کنیم و این خیلی خوب است. اینکه بگوییم شهرت گفته بلکه اجماع گفته که در حج نیابی 4 شرط است. بلوغ، عقل، اسلام و اینکه حجی بر ذمه‌ی نائب نباشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo