< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

92/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اگر سنّي، شيعه شود آيا قاعده ی جُب دارد؟

مشهور در میان أصحاب اینست که اگر سنّی شیعه شد، قاعده‌ی جبّ دارد. بنابراین اعمالی که به جا آورده است، ولو اعمال از نظر شیعه باطل است، اما آن اعمال قضاء ندارد. أصل مسئله مسلّم پیش اصحاب است و فرقی بین کافر و مرتدّ و مخالف نیست همینطور که اگر کافر مسلمان شد، قاعده‌ی جبّ دارد و گذشته‌هایش معفوّ است، مرتدّ نیز اگر مسلمان شد، گذشته‌هایش معفوّ است و سنّی هم اگر شیعه شد، گذشته‌هایش معفوّ است. اما یک اختلافی در خصوصیات هست که مسئله را مشکل کرده است البته از نظر شهرت و من جمله مرحوم سیّد در عروه و محشین بر عروه مسئله در نزد اینها مشکل نیست و مثل اینکه فرموده‌اند این سنّی باید نمازهایش را طبق مذهب سنّی گری خوانده باشد، آنگاه قضا ندارد و حجّش را باید طبق مذهب سنّی گری به جا آورده باشد، آنگاه حجة الاسلامش کافیست و حجّش قضاء ندارد؛ و اما اگر اصلاً به جا نیاورده و یک سنّی لاابالی و بی نمازی بوده و یا راجع به ارکان، ارکان را به جا نیاورده، گفتند قضا دارد. درحقیقت برمی‌گردد به اینکه فرمودند مسئله‌ی سنّی مشکلتر از مسئله‌ی کافر و مرتدّ است. آن کافر و مرتدّ «مافات مضی» و اما این سنّی اگر لاابالی باشد و بی نماز باشد، باید نمازش را قضاء کند. یا اگر حجّش را طبق فتاوای خودشان به جا نیاورده و حج باطلی به جا آورده، الان باید حجّش را قضاء کند، و نمی‌دانم چرا این تفاوت هست.
در مسئله دو دسته روایت داریم. یک دسته روایات می‌گوید سنّی اگر شیعه شد، قاعده‌ی جبّ دارد و یک دسته از روایات می‌گوید سنّی اگر شیعه شد، قاعده‌ی جبّ ندارد و از خود روایات فهمیده می‌شود که روایاتی که می‌گوید قاعده‌ی جبّ ندارد، حمل بر استحباب کردند. البته حمل بر استحباب هم مشکل است اما علی کل حالٍ اصل مسئله یک چیز مسلّمی است هم در میان قدماء و هم در میان متأخرین، که در قاعده‌ی جبّ گذشته‌ها گذشته و این هم راجع به کافر است و هم راجع به مرتدّ و یا مخالف.
تا اینجا مسئله آسان است و مسئله حرفی ندارد، برای اینکه اگر قاعده‌ی جبّ داریم، عفو راجع به همه است و اگر نداریم، قاعده‌ی جبّ مربوط به هیچکس نیست، لذا قاعده‌ی جبّ هست، بنابراین کافر و مرتدّ و مخالف یعنی سنّی علی نهج واحد. مثلاً مثل صاحب جواهر یا مثل مرحوم سیّد در عروه فرمودند و مرحوم صاحب جواهر روایات هم نقل کردند و روایات مخالف هم نقل کردند و روایات مخالف را مانند دیگران حمل بر استحباب کردند و از مسئله گذشتند و مسئله خیلی روشن و صاف است؛ و اما وقتی در فروعات آمدند، چیزهایی گفتند که موافق با این اصل نیست، من جمله اینکه فرق است بین سنّی و کافر و کافر اگر اعمالش را به جا نیاورده باشد، قاعده‌ی جبّ است و اما سنّی اگر اعمالش را طبق مذهب خودش به جا نیاورده باشد، قضاء دارد. این زور است، اگر قضاء دارد، پس بگویید قاعده‌ی جب نداریم و اگر قاعده‌ی جبّ هست، باید بگوییم قضاء ندارد؛ حال اعمالش را صحیح به جا آورده و یا باطل و یا اصلاً اعمالش را به جا نیاورده است و یک سنّی لاابالی بوده است و یا یک سنّی مستضعف و یا یک سنّی که اصلاً نماز نخوانده و روزه نگرفته و الان مستبصر شده است.
قاعده‌ی «الکفار یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» را ما قبول نداشتیم اما آقایان قبول دارند و می‌گویند مثلاً نماز ظهر و عصر برای یهودی و مرتدّ و سنّی واجب است. حال اگر نماز ظهر و عصر را نخواند و کافر در شب مسلمان شد، به او نمی‌گویند نماز ظهر و عصر را بخوان و به مرتدّ هم نمی‌گویند نماز ظهر و عصر را بخوان اما به سنّی می‌گویند نماز ظهر و عصر را بخوان. می‌گوییم اگر قاعده‌ی جبّ هست، پس راجع به هر سه هست و اگر قاعده‌ی جبّ نیست، پس راجع به هیچکدام نیست. اگر «الکفار یُعاقبون بالفروع» است، پس مرتدّ و سنی هم «یعاقبون بالفروع» است و بعد هم که مسلمان شد، راجع به کافر و مرتدّ می‌گویند گذشته‌ها گذشته و اما به سنّی می‌گویند نمازهایت را قضاء کن. البته اختلاف است، اما مثلاً در باب زکات فتوا دادند که اگر زکات برایش واجب بوده و داده، می‌گویند باید باز زکات را بدهی برای اینکه زکات را به جای خود مصرف نکردی. نمی‌دانیم چرا چنین است! اگر قاعده‌ی جبّ هست، این آقا زکات نداده و یا بی جا داده، حال چرا باید بگوییم قضاء کن. همچنین راجع به حج، مثلاً طواف نساء را به جا نیاورده، حال که این مسلمان شده، زنش برای او حلال است، اما خیلی از محشین بر عروه گفتند اگر ارکان حج را به جا نیاورد، باید دوباره حج را به جا بیاورد. برای طواف نساء هم نائب بگیرد تا طواف نساء را برای او به جا بیاورند. اینطور مسائل که فرق گذاشتند بین کافر و سنّی.
سنّی اگر اعمالش را باطل به جا آورده، باید دوباره اعمالش را به جا بیاورد و اگر اعمالش را طبق سنّی گری به جا آورده، قضا ندارد و اما اگر اعمالش را باطل به جا آورده، مثلاً نمازش را باطل به جا آورده، باید این نماز را قضاء کند. ملتزم شدن به این مسئله خیلی مشکل است و حقّ قضیه اینست که ما دیروز راجع به «الکفار یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالأصول» حرف زدیم، حال شما قائل شوید و یا قائل نشوید، آنچه دیروز مسلّم شد، قاعده‌ی جبّ با سیره‌ی قطعیه بود که گفتیم «کافر مافات م‌َضي و ماسیأتيك فأين قم فاغتِنمِ الف‌ُرص‌َه‌َ بين‌َ الع‌َد‌َمين» اینکه الان می‌گوید «أشهد ان لا اله الاّ الله»، بگو مسلمان است و گذشته‌ها گذشته است. بحث رسید به اینجا و مخالفی هم نبود. گرچه دیروز اگر یادتان باشد روی قاعده‌ی جبّ صحبت کردیم و می‌گفتند دلیل حسابی ندارد و ما می‌گفتیم دلیلش خیلی عالیست و بالاخره کسانی که می‌گویند دلیل ندارد و کسانی که می‌گویند دلیل دارد و بالاخره قاعده‌ی جبّ یک قاعده‌ی مسلّم در فقه ماست.
راجع به کافر گفتیم و راجع به مرتدّ گفتیم و الان راجع به سنّی می‌گویند روایت دارد که قاعده‌ی جب دارد و گذشته‌هایش گذشته و اما فرعٌ فرعٌ فرعٌ این بدبخت را بدتر از کافر می‌کنند و می‌گویند نمازهایت را قضا کن و زکات بده و اگر نماز سنّی گری خوانده قضا ندارد و الاّ اگر نماز صحیح سنّی گری نخواندی، باید قضای آن را بخوانی. اگر حج سنّی گری به جا آوردی، قاعده‌ی جب است و اگر حج سنّی گری به جا نیاوردی، الان باید به جا بیاوری.
دو نمونه روایت بخوانیم و ببینیم که آیا می‌شود چیزی از این روایتها استفاده کرد یا نه.

روایات باب 23 از ابواب وجوب حج:
روایت 1:
صحیحه برید سئلت أباعبدالله علیه السلام: عن رجلٍ حجّ و هو لا یعرف هذا الامر الحق أعلیه حجة الاسلام؟ قال: قد قضى فريضته و لو حجّ لکان احبّ اليّ.[1]
فرمود لازم نیست دوباره حج به جا بیاورد و اما من دوست دارم که اگر می‌تواند حجّی به جا بیاورد.
تقریباً نصّ در اینست که «قد قضی فریضة».
در باب 23 چند روایت هست و این روایت 1 بود. از آن طرف در همین باب 23 روایاتی داریم که کافی نیست، روایت 4 و 5 و 6.

روایت 4 :
صحیحه أبی بصیر عن أبی عبدالله علیه‌السلام: و كذلک الناصب إذا عرف فعليه الحجّ و إن كان قد حجّ. [2]
معمولاً ناصب در اینجا ناصبی نیست که ما می‌گوییم العیاذبالله سبّ ائمه‌ی طاهرین و یا سبّ امیرالمؤمنین بکند. بلکه سابقاً اگر یادتان باشد، معمولاً به سنّی‌ها در مقابل شیعه در روایات ما ناصب آمده، لذا در همین جا نیز همه‌ی فقهاء ناصب را به سنّی معنا کردند. لذا سؤال کرد که «سنّی اذا عرف فعلیه الحجّ؟» فرمود بله باید حجش را به جا بیاورد. «و ان کان قد حج»، ولو اینکه حج سنّی گری هم به جا آورده، فایده ندارد و باید حجّش را به جا بیاورد.
همه‌ی فقهاء گفتند که به قرینه‌ی «ولو حجّ لکان أحب الی» حمل نص بر ظاهر و یا حمل بر استحباب است. علی کل حالٍ همه‌ی روایات باب 23 می‌گوید این سنّی وقتی شیعه شود، حجی که به جا آورده، کفایت می‌کند. ولو اینکه طواف نساء به جا نیاورده، اما الان زن او زنش است و بچه‌هایش حلالزاده هستند و حسابی حج خودش را به جا آورده و کفایت می‌کند.
حال حرف در اینجاست که این روایتها به خوبی می‌گوید همینطور که کافر قاعده‌ی جبّ دارد، سنّی هم قاعده‌ی جبّ دارد؛ اما در فروعات گفتند این اگر حجش را بنا بر طبق فتاوای خودشان به جا آورده باشد، قضاء ندارد و اما اگر حجش را به جا نیاورده، قضا دارد. راجع به نماز هم می‌گویند اگر این نماز می‌خوانده، قضا ندارد و اما اگر نماز نمی‌خوانده، الان باید قضای نماز را بخواند.
در اینجا چه فرقی بین کافر و سنّی هست؟!
اگر قاعده‌ی «یُعاقبون بالفروع کما یُعاقبون بالأصول» باشد، پس همه مثل هم هستند و اما اگر «یُعاقبون بالفروع لا یعاقبون بالفروع» که ما دیروز گفتیم، همه مثل هم هستند. مسئله‌ی دیگر قاعده‌ی جبّ است. «الاسلام یجبّ ما قبله» اگر قاعده‌ی جبّ داریم، راجع به همه‌ی آنها هست، چه کافر و چه مرتد و چه سنّی؛ و اگر قاعده‌ی جبّ نداریم، راجع به هیچکدام نداریم و راجع به همه‌ی آنها بفرمایید قضاء دارد. اما اینکه به سنّی سختگیری کنید و بگویید دوباره زکات بده و یا نمازهایت را بخوان و حجّت را به جا بیاورد برای اینکه شیعه شدی، آنگاه این خیلی زور است.
کافر روی مذهب خودش نماز نمی‌خوانده است. البته می‌دیده و می‌دانسته که نماز جماعت در مسجدها هست و مردم به نماز مقید هستند و در ماه رمضان می دیده و می‌دانسته که مردم روزه می‌گیرند، حال مثلاً این بهائی که پدر و مادرش بهائی بودند، مستبصر شده و مسلمان شده، به او می‌گویند نمازهایت را لازم نیست که بخوانی و روزه‌هایت را لازم نیست که بگیری و حجی که برایت مستقر بوده، هیچ و بالاخره «الاسلام یجبّ ما قبله».
لذا اگر یهودی «الاسلام یجبّ ما قبله» است، سنّی هم «الاسلام یجبّ ما قبله» است. راجع به سنّی که نماز به ولایت نماز نیست و وضو و نماز و غسل سنّی‌ها باطل است، بنابراین نماز باطل خوانده است، حال بگوییم اگر طبق فتاوای خودشان نماز صحیح خوانده، قاعده‌ی جبّ ندارد و اما اگر طبق فتاوای خودشان نماز صحیح خوانده، پس قضاء ندارد. این چه فرقی می‌کند. اگر بگوییم «الکفار یعاقبون بالفروع»، یک تکالیف بالفعل داشته که نماز صحیح بخوان. راجع به کافر و مرتد و سنی همینطور بوده و این تکلیف بالفعل روی نماز باطل نبوده بلکه روی نماز صحیح بوده است. حال این نماز صحیح را نخوانده است. این هم دو قسم است، یک دفعه اصلاً نماز نخوانده و یک دفعه نماز خوانده اما باطل خوانده است. حال بگوییم آنجا که اصلاً نخوانده قاعده‌ی جب دارد و آنجا که باطل خوانده، قاعده‌ی جبّ ندارد. راجع به کافر هم همینطور است، مثلاً ارمنی شراب می‌خورد. اگر علناً بخواهد این کار را بکند، نمی‌شود اما در خانه شراب می‌خورد و شما هم می‌دانید و اشکالی ندارد. یعنی اینطور نیست که او را بگیرند و شرابها را بریزند و به او تازیانه بزنند. در اینجا هم نماز نمی‌خواند و هیچکس هم کاری به او ندارد. می‌گوید طبق مذهب ما نماز نیست. یک دفعه می‌خواهد به اسلام توهین کند که این مطلب دیگریست. همین لاابالی در حجاب، یک دفعه مسلمان و شیعه است و یک دفعه ارمنی است. حال در بین خودشان و در خانه سربرهنه‌اند و نامحرم بازی ندارند. اینها تکلیف ندارد. مثلاً یک فقیهی را نداریم که بگوید ارمنی‌ها که زیر نظر اسلام عزیز هستند، باید طبق اسلام عمل کنند. هیچکس نگفته طبق اسلام عمل کند بلکه گفتند باید جرّی نباشد و باید توهین به اسلام عزیز نداشته باشد. در سنّی هم همینطور است و معلوم است که حجّ سنّی باطل است و خیلی چیزها را به جا نمی‌آورد و از همان وقت که مُحرم می‌شود، حجش باطل است، اما چون بر طبق مذهبش عمل می‌کند، مانند ارمنی است که طبق مذهبش عمل می‌کند. می‌گویید طبق مذهبش عمل کرده، بنابراین «لکلّ قوم نکاح»، عقد این درست است و با هم زن و شوهر هستند. ولو به مکه رفته و طواف نساء را به جا نیاورده، اما می‌گویید زن و شوهرند و اشکال ندارد. حال که شیعه شده، می‌گویید حجّ خودت را به جا بیاور. آنگاه می‌گوید اگر واجب نبود که واجب نبوده و اگر واجب بود، طبق اعمالم عمل کردم و اما اینکه شما می‌گویید حج خودت را دوباره به جا بیاور و این را به کافر نمی‌گویید، این یک تبعیض است و تبعیض درست نیست.
ما شرط متأخر را قبول نداریم اما الان که این آقا گفتند، می‌گوییم که مثلاً این یهودی باید نماز بخواند و روزه بگیرد با شرط متأخر و شرط متأخرش اینست که باید مسلمان شود. حال مسلمان نشد و نماز هم نخواند، آنگاه می‌گویید «یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالاصول»، حال مسلمان شد، آنگاه می‌گویید نمازهایی که نخواندی، گناه کردی و اما قضای نمازها را نمی‌خواهد. برای سنّی هم همین را بگویید برای سنّی هم با شرط متأخر نماز شیعه گری واجب است، اما نخوانده و نماز را بر طبق فتاوای خودشان خوانده که صحیح واقعی نیست و یا اصلاً نماز نخوانده است. در آنجا که اصلاً نماز نخواند، می‌گویید قاعده‌ی جبّ می‌گوید لازم نیست و اما آنجا که نماز باطل خوانده، می‌گویید نمازت را قضا کن. این با چه قاعده‌ای جور درمی‌آید!
بنابراین حق مطلب اینست که اولاً «الکافر یعاقبون بالفروع کما یعاقبون بالأصول» نداریم. قاعده‌ی جبّ داریم، قاعده‌ی جبّ هم راجع به کافر و هم راجع به مرتد است و هم راجع به سنّی است و اینکه اگر کافر نماز نخواند و الان مسلمان شده، به او می‌گویند گذشته‌ها گذشته است. قدری بالاتر اگر آدم کشی هم کرده باشد، باز می‌گویید «الاسلام یجبّ ما قبله» و او را رها کنید. راجع به مرتدّ هم همین را می‌گویید و اما راجع به سنّی می‌گویید آدم کشته و باید او را قصاص کنند و یا نماز نخوانده و باید قضا کند، یا به حج نرفته و باید حج او را به جا بیاورند. اگر «الاسلام یجبّ ما قبله» هست پس راجع به همه اینست و حق مطلب نیز همین است و روایت هم همین را می‌گوید که: «عن رجلٍ حجّ و هو لا یعرف الحق أعلیه حجة الاسلام؟ قال: قد قضى فريضة الله، والحج احب الي.» لذا «قد قضی فریضة» به قاعده‌ی جب و قاعده‌ی جبّ راجع به این سنّی هم می‌آید و فرقی بین سنّی و مرتد و کافر نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo