< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الحج

92/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حج، چند مرتبه براي انسان واجب است؟

مسئله‌ی دیروز این بود که حجة الاسلام در مدت عمر یک مرتبه واجب است. می‌تواند همه ساله به حج برود، اما اگر مستطیع است، یک مرتبه واجب است و مابقی مستحب است و اگر مستطیع نیست و به حج برود، حج او صحیح است، اما حج مستحبی است و واجب نیست. لذا اگر استطاعت پیدا کرد، باید حج واجبش را برود.
دو دسته روایت داریم، و دو دسته روایات جمع دلالی هم دارد. یعنی عرف موفق می‌شود برای جمع کردن بین روایات به همینطور که عرض کردم و اینکه حجة الاسلام یک مرتبه واجب است و مابقی که به آن حجة الاسلام هم نمی‌گویند و اگر هرساله برود، مستحب است به شرط اینکه مستطیع باشد. اگر هم مستطیع نباشد، حج برایش واجب نیست و اما اگر به مکه و به حج رفت، حجش درست و قبول است، اما استحباباً و نه وجوباً.
آیه‌ی شریفه که فرموده: (... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ)[1] . این آیه حج را واجب کرده است و حتی اگر کسی نرود مترتب کرده بر او کفر عملی را. لذا در روایات هم فراوان داریم که اگر کسی به حج نرفت، دم مرگ به او می‌گویند «موت یهودیا و نصرانیا» و این یهودیا و نصرانیا از باب مثال است، یعنی مردن تو مردن اسلام نیست و مردن کفر است. به این کفر عملی می‌گویند. آیه‌ی شریفه برای وجوب حج و اما برای مستطیع، دلالت خوبی دارد. (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً) بعد هم گناه بار می‌کند بر کسی که استطاعت دارد و به مکه نمی‌رود. از خود آیه می‌شود استدلال کنیم بر اینکه یک مرتبه بیشتر واجب نیست، برای اینکه قرآن می‌فرماید هرکه مستطیع است، به مکه رود و حج به جا بیاورد، این هم مستطیع است و رفت و حج را به جا آورد، خواه ناخواه تکلیف ساقط است و نداریم امری که دلالت بر تکرار کند. در اصول اگر یادتان باشد، فرمودند امر نه دلالت می‌کند بر مرة و نه دلالت می‌کند بر تکرار. بلکه ترغیب می‌کند روی اصل ماهیت و اینکه حج بجا بیاور، الا اینکه این وقتی یک مرتبه حج به جا آورد، آن ماهیت را در خارج آورده است. آن متعلق تکلیف در خارج آمده و خواه ناخواه تکلیف ساقط شده است. اگر بخواهد بگوید دفعه‌ی دوم و سوم، آنگاه دلیل می‌خواهد. لذا آیه‌ی شریفه هم دلالت بر مره نمی‌کند اما لازمه اینست که کسی که مکلف به را به جا اورد و در خارج ایجاد کرد، تکلیف را آورده است و اگر بخواهد بگوید دفعه‌ی دوم و دفعه‌ی سوم، دلیل می‌خواهد. لذا دلالت خود آیه خوب است و مضافاً به این هم هست که یک مرتبه حج را به جا آورد و نمی‌داند که آیا حج بر او واجب هست یا نیست، آنگاه رُفع مالایعلمون می‌گوید لازم نیست. لذا می‌توانیم بگوییم خود آیه شریفه لاأقل به ضمیمه‌ی اصل دلالت دارد بر اینکه حج برای مستطیع در مدت عمر، یک مرتبه واجب است. حال علاوه بر این روایات فراوانی برای این مسئله داریم، روایات را مرحوم صاحب وسائل در جلد 8، باب 3 از ابواب وجوب حج فرمودند. در همان اول جلد هشتم، ایشان ابواب مختلفی راجع به وجوب حج دارند و این باب سوم است. یکی از روایتها اینست:
صحیحه فضل بن شاذان عن الرضا (عليه السلام) قال : إنما أمروا بحجة واحدة لا أكثر من ذلك، لان الله وضع الفرائض على أدنى القوة،...، وكذلك سائر الفرائض إنما وضعت على أدنى القوم قوة، فكان من تلك الفرائض الحج المفروض واحدا ثم رغب بعد، أهل القوة بقدر طاقتهم.[2]
دلالت روایت خیلی عالیست. یک مرتبه بیشتر حج واجب نیست و اما اگر کسی امکانات مالیش خوب است، می‌تواند همه ساله به حج برود.
چند روایت اینگونه داریم، لذا اجماع هم در مسئله هست، چه قدماء و چه متأخرین هم روی این روایتها فتوا دادند و مسئله از نظر فقهی مسئله‌ی واضحی است.
یک دسته روایات هم داریم که می‌فرماید: «الحج واجبٌ فی کل عامٍ».
در باب 2 روایاتی هست که نوشتم «فقد کرّر فی تلک الروایات قوله علیه السلام انّ الله فرض علی أهل الجده الحج فی کل عامٍ.» [3]دلالت خیلی خوب است. «انّ الله فرض علی اهل الجده الحج فی کل عامٍ»، اما جمع دلالی دارد یعنی العرف وفّق اینکه جمع بین روایات کند و فرض در اینجا را به معنای مستحب مؤکّد بگیرد. همان که در روایت فضل بن شاذان هم همین بود که «ثم رغب بعد أهل القوة بقدر طاقتهم»، معنایش اینطور می‌شود که دو دسته روایت داریم، یک دسته روایت می‌گوید حج در همه ساله واجب است و یک دسته می‌گوید در یک سال واجب است و معنایش اینست که یک سال واجب و مابقی مستحب مؤکّد است. اما نمی‌دانم چه شده که مرحوم صدوق «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در من لایحضر، هر دو دسته روایتها را نقل می‌کند، الاّ اینکه می‌فرماید: «انی أفتی بروایات ان الله فرض علی أهل الجده الحج فی کل عامٍ». اینکه من فتوا می‌دهم، معنایش اینست که روایات فضل بن شاذان و روایات باب 3 را طرد می‌کنم. لذا نمی‌دانیم مراد مرحوم صدوق چیست. روایتها از نظر سند خیلی عالیست و از نظر گفته‌ی اصحاب هم اعراض نیست و عمل اصحاب هم روی روایات است و هیچ وجهی برای اینکه «انی أفتی بروایات ان الله فرض علی أهل الجده الحج فی کل عام» هیچ وجهی ندارد، اما نمی‌دانم مراد صدوق چیست و دیروز گفتم مطالعه کنید، شاید چیزی به نظر شما برسد، و اما آن هم برای توجیه و نه برای عمل. «ان الله فرض علی أهل الجده الحج فی کل عامٍ» معنایش همین است و در اولش نیز همین است برای اینکه قرآن می‌فرماید: (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ) و این من استطاع یعنی اهل جده. آن روایتی هم که خواندیم، گفت «اهل القوة» و فرض همین اهل القوة است. بنابراین وجهی از برای قول صدوق پیدا نمی‌شود، یعنی نمی‌دانیم مراد مرحوم صدوق چه بوده برای اینکه مسئله هرچه واضحتر باشد مشکلتر می‌شود. یعنی دو دسته روایت داریم و هر دو دسته صحیح السند و ظاهرالدلاله است و دو دسته جمع دلالی دارد و معنایش اینست که مکه برای مستطیع یک مرتبه واجب است و اما اگر همه ساله برود، خوب است. اما دفعه‌ی اول که به جا آورده از او ساقط شده و یک دفعه به جا آورده و برای بارهای دیگر، واجب نیست. عموم اذهانی بفهمیم، همین است و عموم مقامی بفهمیم، همین است و بالاخره تکلیف ساقط شده است. حال اگر بخواهید یک تکلیف بیاورید، باید این روایات یا آیه شریفه را تخصیص دهیم، که این کار مشکل است و یا روایات را تاویل کنیم که قابل تاویل نیست، لذا چون مرحوم صدوق نیست، معلوم نیست ما را؛ و اما آنچه ما را معلوم است، همین است که أجمع الفقهاء، همینطور که مرحوم محقق فرمودند و مرحوم صاحب جواهر هم در سه چهار جا این را گفتند و اجماع داریم بلکه ضرورت داریم و هیچ اختلافی در مسئله نیست، بلکه رسیده به اینجا که «والعجب من الصدوق» اینکه در مقابل همه قد علم کرده است درحالی که وجهی از برای قول صدوق نیست.
مسئله‌ی سوم
گفتند این حج واجب فوری است. به این معنا که در همان سالی که مستطیع می‌شود، باید در همان سال برود و اگر بخواهد تأخیر بیندازد، عذر موجهی می‌خواهد و تا آن عذر موجه نباشد، حق ندارد به مکه نرود. به این واجب فوری می‌گویند.
یک حرف در اصول است که امر دلالت بر مره و تکرار می‌کند یا نه؟ گفتند: نه. یا امر دلالت بر فور یا تاخیر می‌کند یا نه؟! گفتند نه. اما یک مسئله هست و اینست که خود امر متعلق به ماهیت است و ماهیت من حیث هی هی نه دلالت بر فور است و نه دلالت بر تاخیر. اما وقتی امر می‌کند، عرف می‌گوید تاخیرش جایز نیست. بگوییم امر دلالت بر فور می‌کند، عرفاً و نه ماهیتاً؛ چنانچه در مره الان همین را گفتیم. امر دلالت بر مره و تکرار نمی‌کند اما وقتی امر را آوردیم، تکلیف ساقط می‌شود و لازمه‌اش مرّه می‌شود. لذا ندیدم کسی بگوید اما شما عزیزان بفرمایید که امر دلالت می‌کند بر مرّه به تلازم عرفی و نه ماهیت، دلالت می‌کند بر فور به تلازم عرفی و نه به ماهیت. برای اینکه به قول بزرگان حق اینست که اوامر و نواهی متعلق به طبیعت من حیث هی هی است. و در طبیعت من حیث هی هی نه مره خوابیده و نه تکرار و نه فور خوابیده است و نه تراخی. اما یک مسئله‌ی دیگر هست و اینکه اگر مولا غلامش را صدا کند و او هم جواب بله دهد و مولا بگوید بیا کار دارم و این غلام نرود و یک ساعت بعد برود، آنگاه مولا می‌تواند بپرسد چرا نیامدی. آنگاه یک دفعه دلیل می‌آورد و می‌گوید دستم بند بود و یک دفعه دلیل ندارد و آنگاه می‌توانند این را توبیخ کنند. اگر حرف من درست باشد، معنایش اینست که امر دلالت می‌کند بر طبیعت من حیث هی هی، اما لازمه‌ی این امر، عرفاً اینست که تسامح و تساهل در امر مأمورٌ به نکنند. امر دلالت می‌کند بر حیث هی هی و لا مرّه و لا تکرار و اما اگر امر را آورد و مأمورٌ به را آورد و امر ساقط می‌شود و اگر بخواهد دوباره بگوید، امری نیست که بیاورد، پس بنابراین تلازم عرفی دلالت بر مرّه می‌کند. اگر کسی عرض مرا بگوید در اینجا می‌توانیم بگوییم آیه دلالت می‌کند بر فور، مخصوصاً با این طنطراقش که می‌فرماید: (وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ). و اینکه گفته است اگر مستطیع هستی به خانه‌ی من بیا. اگر تسامح کند و بدون عذر به مکه نرود، مولا می‌تواند بپرسد چرا و اگر بتواند چرا بگوید، معنایش اینست که دلالت بر فور دارد، مگر اینکه عذری در کار باشد. ولی علاوه بر این عرض من، روایات فراوانی داریم بر اینکه حج واجب فوریست و نمی‌تواند بدون عذر به مکه نرود و تا مستطیع شد، مکه را به جا نیاورد.
یکی از روایتها اینست:
روایات باب 7 از ابواب وجوب حج، جلد 8 [11]:
ظاهراً مرحوم صاحب وسائل پنج یا شش روایت در این باب نقل می‌کند.
روایت 1:
صحیحه ذريح المحاربي، عن الإمام الصادق(ع): من مات ولم يحج حجة الإسلام ولم يمنعه من ذلك حاجة تجحف به أو مرض لا يطيق فيه الحج أو سلطان يمنعه فليمت يهوديا أو نصرانيا.[4]
دلالتش خیلی خوب است. اینکه اگر کسی واجب الحج شد و فوراً به مکه نرفت، این گناه کرده و گناهش هم خیلی بزرگ است. مگر اینکه یک مانعی باشد و نتواند برود. اگر مانع باشد، مانع می‌گوید تأخیر بینداز و اگر مانع نباشد، باید به مکه برود.
از نظر دلالت هر چهار ـ پنج روایت خیلی خوب است و به خوبی دلالت می‌کند که حجة الاسلام واجب فوری است. آنگاه اگر عرض مرا هم بفرمایید و بگویید روایتها مطابق با قاعده است. قاعده دلالت می‌کند که امر در همه جا واجب فوریست.
ما حرف دیگری داریم که قدری مشکل است، مخصوصاً پیاده کردن آن در جامعه‌ی ما؛ و اینست که ما راجع به همه‌ی واجبات می‌گوییم. حتی واجبات موقّته.
مثلاً در نماز، اول وقت است و کاری هم ندارد و به جای اینکه به مسجد برود، برای ناهار می‌رود. این استخفاف است و وقتی استخفاف شد، تسویف است و وقتی تسویف شد، قرآن می‌فرماید: (وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ) [5]، وای به کسی که در وقت نماز، نماز نمی‌خواند و در وقتی نماز ساهی نماز است. یعنی مانعی ندارد و می‌تواند نماز اول وقت بخواند، اما نمی‌خواند. راجع به سایر واجبات هم علاوه بر آن قاعده‌ی کلی که راجع به اصول عرض کردم، از روایات و مخصوصاً راجع نماز، که مسلّم شما عزیزان برای مریدهایتان زیاد این روایت را خواندید و روایت هم صحیح السند است که امام صادق «سلام‌الله‌علیه» در دم مرگ خویشان خود را جمع کرد. بعضیها تخیل کردند که آقا می‌خواهند وصیت مالی کنند. لذا خویشان جمع شدند. آخرین حرف آقا این بود که: «لاتنال شفاعتنا من استخف بالصلاة»، نمی‌گویند نماز نخواند بلکه استخفاف به نماز را می‌گویند و استخفاف به نماز اینست که اول وقت نماز نخواند. و این عقب انداختن هر واجبی، استخفاف و تسویف است و ما قائلیم به اینکه ربطی به حج ندارد بلکه در همه‌ی واجبات اینطور است. حال موقت باشد یا غیرموقت باشد. مثل حج که موقت است و اگر امسال به جا نیاورد، باید سال دیگر به جا بیاورد و نماز هم اگر این ساعت نخواند، باید ساعت دیگر بخواند و این اداست و قضا نمی‌شود؛ اگر نخواند تا قضا شود، آنگاه (من ترك صلاة متعمدا فقد كفر) است و این منظور نیست بلکه استخفاف و سبک شمردن نماز، و متأسفانه خیلی از ما طلبه‌ها اینطور هستیم. الحمدلله بعضی اوقات مقیدید برای اینکه مسجد دارید و این خیلی خوب است و این یک تقید خوب و زور و عالیست و اما کسانی که مسجد ندارند، نمازهایشان هر وقت که شد می‌خوانند و یا دم مغرب می‌خوانند. بالاخره اوّله اذان ظهر و آخره مغرب.
کسی که خیلی آدم خوبی بود، می‌گفت می‌دانی چرا به من مقدس می‌گویند! برای اینکه همیشه نماز صبح من، یک رکعتش اینطرف وقت است و رکعت دیگر در آن طرف وقت است و ادا هم هست. معمولاً بزرگان این حرف مرا نفرمودند و شما روی عرض من دقتی بفرمایید و ببینید ردّ حرف من چیست. حال خلاصه‌ی حرف این شد که راجع به حج همه گفتند که در سالی که واجب الحج است باید برود و گفتند که فوری است و اگر نرفت، گناه کرده است و اما اگر نرفت و بعد حج را به جا آورد، اداست. زیرا گفتند تسویف است و استخفاف است و تمسّک کردند به این روایاتی که خواندم، و عرض من اینست که فرمایش اقایان خیلی خوب است، اما راجع به همه‌ی واجبات همین است و اینکه ما اختصاص دهیم به حج و بگوییم حجة الاسلام یجب فوراً اجماعاً نصاً و فتواً؛ این ظاهراً وجهی ندارد. امیدوارم وجهی پیدا کنید و فردا حرف مرا رد کنید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo