< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب النکاح

92/06/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: مقدار عدّۀ زن حامله
 فرمودند عده‌ی زن آبستن، وضع حمل اوست. لذا ممکن است 9 ماه یا 10 باشد و یا ممکن است یک لحظه باشد. در وقتی که زن حامله را طلاق دادند، عده‌ی او وضع حمل اوست. در این باره روایات فراوانی داشتیم و در مسئله اختلافی هم نیست و اگر هم روایاتی بگوید أقرب الاجلین، یا باید تأویل کرد و یا باید آن را طرح کرد.
 مسئله‌ی امروزمان درباره‌ی اینست که اگر این حمل، حمل ناقص باشد. یعنی مثلاً بچه را سقط کرده باشد. گاهی بچه آدمک است و روح در آن دمیده نشده و یا چهار ماه به بالاست و روح در آن دمیده شده و یا حتی علقه و مضغه است، در این باره‌ها فقها اشکال نکردند و گفتند که اگر سقط جنین شد، باز عده‌ی او تمام است.
 در مسئله شهرت و اجماع هم هست و روایت هم هست. یکی از آن روایتها را می‌خوانیم.
 
 روایت 1 از باب 11 از ابواب عدذ:
 صحیحه عبدالرحمن بن حجاج عن أبي الحسن عليه السلام قال: سألته عن الحبلى إذا طلقها زوجها فوضعت سقطا تم أو لم يتم أو مضغة؟ قال: كل شئ وضعته يستبين أنه حمل تم أو لم يتم فقد انقضت عدتها و ان کان مضغه.
 ولو یک تکه گوشت هم باشد، اگر سقط جنین شد، مثل آنجاست که وضع حمل کرده باشد.
 مرحوم صاحب جواهر اشکال در مسئله دارد، اینکه درباره‌ی مضعه خوب است اما درباره‌ی نطفه و علقه که مقداری خون است و یا یک تک سلول است، آیا در اینجا هم باید بگوییم وضع حملش تمام شده یا نه! مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید مسئله مختلفٌ فیهاست و مثل شهید در مسالک فرمودند بله، ولو نطفه باشد، این یک بچه است و تفاوت نمی‌کند بین نطفه و مضغه و علقه و کسون اللحمه و ولوج روح و امثال اینها. برای اینکه یصدق اینکه سقط حمل کرده است. برای مرحوم صاحب جواهر مشکل است و می‌فرمایند این صدق عرفی ندارد. در مثل آدمک و یا مثل چهارماه به بعد که ولوج روح باشد، این صدق حمل می‌کند و اما در غیر چهارماه به آن طرف، سقط جنینی که یا علقه و یا مضغه و نطفه و یا آدمکی باشد که روح در آن دمیده شده باشد، گفتند صدق وضع حمل نمی‌کند و ما در روایات داریم و آیه‌ی شریفه‌ی (...وَ أُولاَتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ...) ﴿الطلاق‌، 4﴾ هست و ظهور عرفی آن اینست که بچه به دنیا بیاورد. آنگاه روایت را از نظر سند گفتند ضعیف السند است، درحالی که روایت از نظر سند اشکالی ندارد و نمی‌دانم مرادشان چیست، اما بعضی از فقها گفتند روایت مضغه را دارد، اما نطفه و علقه را ندارد و صدق عرفی ندارد، بنابراین تعبّد از مضغه به آن طرف است و اما الحاق کنیم نطفه و علقه را به مضغه، چون صدق عرفی وضع حمل ندارد، بگوییم عده‌ی او سه ماه است. ولی ظاهراً (و ان کان مضغة) از باب مثال است و حضرت فرمودند اگر حملش ناقص باشد، باز عده‌ی او تمام می‌شود. مضغه دخالت ندارد و وقتی دخالت نداشت، پس در علقه هم همینطور است. نطفه نیز همین است. در وقتیکه زن و مرد با هم مقاربت کردند، یک تک سلول به واسطه‌ی قُبُل زن و اسپرم مرد درست می‌شود. اینطور که اینها می‌گویند یک عروسی حسابی هم پیدا می‌شود. قُبُل خیلی کم است، اما اسپرم خیلی زیاد است و اینها به اُوُل هجوم می‌آورند و یکی از آنها وارد حجله می‌شود و می‌گویند در یک خانه‌ای است. او در خانه را می‌بندد و می‌گویند این دم دارد و می‌گویند قرآن هم می‌فرماید عَلَق دم دارد و دم آن بریده می‌شود و این زن و شوهر در این حجله هستند و طولی نمی‌کشد که این دو، یکی می‌شود و تک سلول می‌شود و اینها با مکبرات که الان می‌بینند، می‌گویند یک آدم به تمام معناست. یعنی همینطور که قبل از چهار ماه، روح در آن دمیده می‌شود و یک ادمک است، می‌گویند این تک سلول هم یک آدمک است. وقتی یک آدمک شد، فرق نمی‌کند نطفه باشد یا علقه باشد یا مضغه باشد یا آدمک باشد و یا روح در آن دمیده شده باشد. این مراتب انسان است که طی می‌کند تا برسد به جایی که روح در آن دمیده شود و این چهار ماه کم کم 9 ماه شود و بچه به دنیا بیاید. اگر این حرفها را بزنیم و بگوییم فرقی نیست، اگر نطفه را سقط کرد و یا سقط شد و یا علقه را و یا مضغه را و یا قبل از اینکه روح در آن دمیده شود و یا بعد از اینکه روح در آن دمیده شود، این وضع حمل شده و عده‌ی او تمام شده است.
 مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید نطفه و علقه صدق عرفی ندارد و ایشان در فقه این دقتهایی که من کردم، نکرده و می‌گویند صدق عرفی ندارد و وضع حمل نیست. وضع حمل در وقتیست که بچه 9 ماهه و سالم به دنیا بیاید. آنگاه وضع حمل می‌شود و الاّ مابقی صدق عرفی ندارد و اسم آن وضع حمل نیست و روایت و آیه که می‌فرماید: (يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ)، شامل این نمی‌شود. می‌گوید روایت هم ضعیف السند است.
 روایت که صحیح السند است و نمی‌دانم مراد صاحب جواهر از اینکه می‌گوید روایت ضعیف السند است، چیست! وقتی روایت صحیح السند باشد، دلالتش هم تا مضغه خیلی خوب است، «و ان کان مضغة» و عده تمام است، آنگاه مضغه خصوصیت ندارد و از باب مثال است و آنگاه می‌گوییم «و ان کان نطفه». اگر کسی جرئت داشته باشد و بگوید «و ان کان مضغة» از باب مثال است و این مضغة با علقه هیچ تفاوتی ندارد و علقه که مقداری خون است، مراد سلولها و بچه‌های در علقه و مضغه است. اینطور که می‌گویند از عجائب است، در اول یک سلول است و این سلولها میلیون میلیون زیاد می‌شود تا اینکه بالاخره به حسب دیدن، کمی خون است و بعد مقداری گوشت است و بعد می‌گویند این سلولها یک جهش ماهیتی پیدا می‌کند یعنی مقداری از این سلولها استخوانی و مقداری گوشتی می‌شود. علم هنوز نتوانسته پیدا کند که این تغییر ماهیت از کجا پیدا می‌شود. همه‌ی این سلولها مثل هم بوده و ناگهان یک ضدیت حسابی در میان آنها پیدا شده و بالاخره یک آدمک می‌شود. همین سلولها که (يُصَوِّرُکُمْ فِي الْأَرْحَامِ) است، پروردگار عالم آن را یک آدمک می‌کند و سپس روح در آن دمیده می‌شود.
 از نظر عرف هم انصافاً نطفه و علقه و مضغه و آدمک هیچکدام وضع حمل نیست. از همین جهت نیز ما اسم آن را سقط جنین میگذاریم. و هیچکس نگفته وضع حمل کرده بلکه می‌گوید سقط جنین کرده است. اما در وقتی که روح در آن دمیده شود، ممکن است در اینجا بگوییم وضع حمل کرده است. این از نظر علمی و عرفی است.
 اگر روایت ضعیف السند باشد، باید بگوییم وضع حملش بعد از ولوج روح است و اگر روایت صحیح‌السند باشد، با القای خصوصیت «و ان مضغه»، بگوییم وضع حمل است، حتی اگر نطفه باشد. همینطور که شما فضلا می‌گویید دیه از نطفه شروع می‌شود. اگر نطفه در رحم منعقد شد که این سلولها به بدنه‌ی رحم چسبیدند و اگر کسی دارو خورد و آمپول زد و نطفه را سقط کرد، شما می‌گویید بیست مثقال طلا یا 15 مثقال معمولی طلا باید دیه دهد. لذا مسئله، انصافاً مسئله‌ی مشکلی می‌شود و اینکه صاحب جواهر با اینکه روایت ضعیف السند است و نطفه و علقه را نمی‌گیرد و باز روایت ضعیف السند است و مضغه را نمی‌گیرد و امثال اینها، نه با علم سازگار دارد و نه با عرف. اگر روایت ضعیف السند باشد، باید بگوییم تا ولوج روح نشود، اگرچه وضع سقط جنین هم باشد، اما عده باقیست. استصحاب هم می‌گوید عده باقیست الاّ اینکه کسی بگوید روایتها گفته 3 ماه و اصلاً عده 3 ماه است و این وضع حمل یک تعبّد و تخصص است و استصحاب به عکس می‌شود. می‌دانیم 3 ماه عده دارد و نمی‌دانیم بیشتر یا کمتر هست یا نه، و اصل می‌گوید نه. اما همینطور که مطالعه کردید، صاحب جواهر «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تبعاً لشهرت، می‌گوید روایت ضعیف السند است و مضغه را نمی‌گیرد و وقتی مضغه را نگرفت، باید تا ولوج روح برویم، و اگر روایت صحیح السند باشد، گفتند نمی‌توانیم القای خصوصیت کنیم و مضغه را می‌گیرد و نطفه و علقه را نمی‌گیرد، پس اگر مضغه باشد، تعبداً این وضع حمل کرده و اما اگر قبل از مضغه باشد، یعنی نطفه یا علقه باشد، وضع حمل صادق نیست. لذا اینطور می‌شود که مضغه، علقه و نطفه نیست. ما می‌گوییم «و ان کان مضغه» از باب مثال است و نه اینکه خصوصیت داشته باشد. روایت هم صحیح السند است، پس حتی نطفه را نیز می‌گیرد. اینطور که ما می‌گوییم، اگر از اجماع و شهرت نترسیم، اینست و اما اگر از اجماع و شهرت بترسیم، این حرف صاحب جواهر که بگوییم «و ان کان مضغه» یک تعبد است و قبل آن را نمی‌گیرد و بعد از آن را می‌گیرد، انصافاً کار مشکلیست.
 مرحوم شهید روی رجال مبنایی دارد و مبنا هم عجیب است. پسرشان صاحب معالم هم این مبنا را دارد و می‌گویند روایتی صحیح است، یعنی می‌توان به آن عمل کرد که دو شاهد عادل روایت را نقل کرده باشند و این کم پیدا می‌شود، اما صاحب جواهر که منتقی را نوشته، شاید 10 روایت هم نداشته باشیم که دو شاهد عادل روایت را نقل کرده باشد. حتی در خیلی جاها در منتقی روایت موثقه است و صحیحه هم نیست، همچنین مرحوم شهید در مسالک و شرح لمعه، در خیلی جاها به روایت عمار ساباطی عمل کرده است یعنی تمسک به روایت موثقه کرده است، اما مبنای این دو در رجال، چیز عجیبی است. می‌فرمایند در موضوعات و در احکام شهادت است و شهادت باید عدلین باشد، بنابراین اگر یک نفر روایت را نقل کند، حجت نیست ولو اینکه عادل باشد و باید دو عادل روایت را نقل کنند. اگر آن حرفها درست باشد، طوری نیست شهید در مسالک در اینجا بگوید روایت ضعیف السند است و به آن عمل نمی‌کنیم و وقتی عمل نکردیم، روی عرف می‌رویم و عرف، نطفه و علقه و مضغه و آدمک را حمل نمی‌داند و حمل مختص به چهارماه به بعد است و ولو ناقص است، اما حمل صادق است. با این حرفها، می‌توان حرف مرحوم شهید را به کرسی نشاند، اما روی فرمایش صاحب جواهر که ایشان خبر ثقه را حجت می‌داند، این روایت صحیح السند است و نمی‌دانم این ضعف سند از کجا پیدا شده و مرادشان چیست و این «و کان مضغه»، قبل از آدمک را می‌گیرد و خود آدمک را هم می‌گیرد و کسی بگوید «و ان کان مضغه» از باب مثال است و اینطور که ما می‌گوییم نصفه و علقه را نیز می‌گیرد. اما خلاف مشهور است و مشهور در میان اصحاب فرمودند مضغه را نیز می‌گیرد و تمسّک به روایت هم کردند و حرف من را نیز نزدند و فرمودند تعبّد است. اگر گفتید مضغه عرفاً خصوصیت ندارد، ولو ان وصلیه است اما در مقابل ولوج روح است و مضغه خصوصیت پیدا نمی‌کند و هم نطفه و هم مضغه و علقه و آدمک را می‌گیرد.
 مسئله‌ی دیگری که من به عنوان تتمه نوشتم. حال یا شما بگویید تتمه و یا بگویید مسئله‌ی سوم و خیلی مسئله‌ی مبتلابهی است و می‌دانم چرا خوب متعرض آن نشدند و مسئله‌ی قبل این چیزهایی بود که گفتیم و اما این مسئله‌ی بعدی را نگفتند درحالی که همیشه مبتلابه بوده است و آن اینست که اگر کسی بچه‌اش را سقط کرد برای اینکه عده‌اش تمام شود، آیا عده‌اش تمام می‌شود یا نه؟!
 یعنی درحال حمل او را طلاق دادند و مثلاً چهارماهه یا پنج یا شش ماهه بود و به بیمارستان رفت و یا با خوردن دارو بچه را سقط کرد، آیا این خانم می‌تواند شوهر کند یا نه؟! این خانم شوهری پیدا کرده و حالا آبستن است و اگر بخواهد تا وضع حمل صبر کند می‌ترسد که شوهر از دستش برود و یا وضع نکبتبار امروز ما که یک عاشقی پیدا کرده و می‌ترسد که این عاشق را از دست بدهد، و آنگاه سقط بچه می‌کند برای اینکه عده‌اش تمام شود و این شوهر کند. آیا این می‌شود یا نه؟!
 این مسئله دائرمدار اینست که ببینید فتوای شما راجع به حیل شرعیه چیست! اگر راجع به حیل شرعیه فتوای شما جواز باشد، پس وضع حمل این خانم تمام شده و می‌تواند شوهر کند. اما در حیل شرعیه اگر فتوای شما عدم جواز باشد، برفرض که این وضع حمل کند، فایده ندارد و باید صبر کند تا 9 ماهش تمام شود.
 راجع به حیل شرعیه سابقاً صحبت کردیم و مسئله‌ی روز هم هست. یعنی همیشه مسئله بوده و الان مسئله‌ی روز است. مرحوم صاحب جواهر جداً می‌فرمودند حیل شرعیه مطلقاَ ممضا نیست، که ما هم همین را می‌گفتیم.
 ایشان یک قاعده‌ای درست کردند که قاعده‌ی خوبیست. می‌فرمودند ما می‌بینیم در شرع مقدس اسلام، هرکسی که بخواهد کلاه سر شرع بگذارد، شرع سر او کلاه می‌گذارد. یعنی شارع مقدس روی ضدّ مطلوب او حکم می‌کند. مثل اینکه پدرش را می‌کشد برای اینکه ارث ببرد و اسلام می‌گوید تو اصلاً ارث نمی‌بری. یا زنش را طلاق می‌دهد برای اینکه ارث نبرد و شارع می‌گوید این زن تا یکسال ارث می‌برد. مثلاً کسی مالش را هبه می‌کند که از این اطواربازیها هم زیاد شده است. آقا مقدس است و می‌خواهد خمس ندهد و دو سه روز مانده به سال، مالش را به زنش هبه می‌کند و یک ماه بعد هم زن مال را به شوهرش هبه می‌کند و می‌گوید سر سال من چیزی ندارم، بنابراین لازم نیست خمس بدهد. یا بدهکار به مردم است و برای اینکه مفلس صدق نکند، در ورشکستگی است، لذا همه‌ی اموالش را به پسرش هبه می‌کند. ورشکسته شده و می‌گوید مالی ندارم و خانه هم استثناست و چیزی دیگری هم ندارم. به عنوان ورشکستگی فرار می‌کند که به مردم بدهکار نشود. از این افراد زیاد است. و من جمله این بانکها و ربای اسلامی. برای اینکه از ربا فرار کند، کارهایی انجام می‌دهند که به حسب ظاهر ربا نخورند. اسم این را ربای قوطی کبریتی می‌گذارند. آن وقتها اینطور بود که 1000 تومان قرض الحسنه می‌داد و اما یک قوطی کبریت را به صدتومان می‌فروخت. معامله‌ی او هم صحیح است برای اینکه روی معامله جد و داعی هست و چون داعی هست، جداً قوطی کبریت را به 100 تومان می‌خرد و اینکه گفتند معامله هزلی است، اما هزلی هم نیست. حال آیا این درست هست یا نه؟!
 مرحوم صاحب عروه در ملحقات عروه می‌فرمایند مطلقا درست است و مرحوم صاحب جواهر هم در مقابل مرحوم سید، درحالی که مرحوم سید ارادت عجیبی از نظر علمی به صاحب جواهر دارد، مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید مطلقا درست نیست و ما هم می‌گوییم مطلقا درست نیست و با کلاه گذاشتن روی شرع، شرع هم یک کلاه حسابی سرت می‌گذارد و ضد حکم تو را حکم می‌کند.
 وقت گذشت، اجازه دهید فردا هم کمی درباره‌اش صحبت کنم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo