درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب النکاح
92/06/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: 1- مقدار عدّۀ زني که وسط ماه، خون حيض ببيند، 2-عدۀ زن حامله
درمسئلهي 14، یک مسئلهي فوق العاده واضحی است؛ اما برای مثل مرحوم محقق مشکل شده است. و این از عجائب است.
مسئله اینست که عده 3 ماه شد، بنابر آنچه بالاخره بحثمان تمام شدو رسید به اینجا که عدهي خانم 3 ماه است، مگر اینکه یائسه باشد یا نابالغ باشد و یا حامل باشد و اما زنهای دیگر باید 3 ماه عده نگاه دارند. معلوم است گاهی کم اتفاق میافتد، در اول ماه عادت میشود و مثلاً عادتش ده روز است و بعد هم 20 روز پاک است و دوباره اول ماه عادت میشود و در ماه سوم هم اول ماه عادت میشود. گاهی اول ماه هم نیست بلکه وسط ماه عادت میشود و تا دهم ماه بعد هم حیض میبیند و هم پاک میشود تا بالاخره ده روز اول ماه چهارم، این سه ماه عادتش تمام میشود. گاهی هم مثلاً پانزدهم ماه است و 15 روز از ماه سوم را در این میاندازد تا 3 ماه شود. یک امر فوق العاده واضحی است. اصلاً خانمی را پیدا کنیم که اول ماه به اول ماه حیض شود، هست، اما خیلی کم است. بنابراین مسئلهي ما اینست که اگر خانمی وسط ماه حائض شد، دو ماه و نیم که تمام شد، 15 روز از ماه سوم را اضافه میکند و 3 ماه عادتش تمام میشود.
اما مرحوم محقق در اول همین را میفرماید و بعد یک نقل میکند از اینکه اگر کسی وسط ماه عادت شد، 15 روز این ماه را حساب نمیکند و باید عادتش 3 ماه باشد.
میفرماید: قیل و هو الأشبه، و نمیدانیم این «و هو الأشبه» یعنی چه! حال اگر قولی هم در مسئله باشد و یا احتیاطی کرده باشد که عادت را مثلاً سه ماه و نیم قرار داده باشد و کسی چیزی گفته و احتیاطی کرده و اما این حرف مرحوم محقق خیلی عجیب است که میفرمایند اگر اول ماه عادت شود، 3 ماه و اگر وسط ماه عادت شود، 15 روز این ماه را حساب نکند و سه ماه و پانزده روز عدهي او میشود و بعد میفرمایند «و هو الأشبه». درحالی که مسئله واضح است، قول حسابی هم از قدماء و متأخرین روی آنست، قول حسابی هم روی بیشتر از 3 ماه نداریم، اما مرحوم محقق میفرمایند: «و قیل و هو الأشبه». عجب هم اینست که مرحوم صاحب جواهر اهمیت به این حرف نمیدهد و میفرماید أشبه هم نیست و ما باید حساب روز را بکنیم و عدهي این خانم باید 3 ماه باشد، درحالی که صاحب جواهر باید فرموده باشند اوّلاً خانمی پیدا شود که اول ماه حیض شود خیلی کم است تا سه ماه او تمام شود. معمولاً خانمها پنجم یا دهم یا بیستم ماه حیض میشوند و اما خانمی پیدا شود که اول ماه به اول ماه حیض شود، خیلی کم است. صاحب جواهر باید فرموده باشند اصل این نادر است. بعد هم اصلاً وجهی نیست از برای اینکه در روایات ما هست عده 3 ماه است و ما عده را سه ماه و پنج روز یا سه ماه و ده روز کنیم و ماهی که در آن عادت میبیند حساب نکنیم و ماههای بعدی را حساب کنیم. معلوم است که این قول شاذ است و حتی أحوط را نیز نمیشود گفت برای اینکه غالب زنها اول ماه عادت نمیشوند و این خیلی کم است. عادت خانمها در اول ماه و یا دوم ماه خیلی کم است و اگر عادت مستقیمه داشته باشد و معمولاً پنجم یا دهم ماه یا پانزدهم ماه و گاهی اول ماه باشد، خیلی کم است. لذا ما بگوییم أحوط، آنگاه یک نحو لغویت در روایتها لازم میآید واینکه شما گفتید سه ماه و روایات مختص میشود به فرد نادر و نمیشود حمل روایات بر فرد نادر کرد. لذا من احتمال میدهم که این «و هو الاشبه» مرحوم محقق، «و هو الأحوط» بوده و نساخی که ضبط کردند، به جای و هو الاشبه گفتند و هو الأحوط. لذا اگر بخواهیم احتیاط کنیم، معنایش اینست که اگر خانمی اول ماه عادت شود، عدهاش سه ماه است و اما اگر دوم ماه عادت شود، سه ماه نیست بلکه بیشتر است. اگر پنجم ماه عادت شود، عادتش بیشتر است و اگر دهم ماه عادت شود، عادتش بیشتر است و عادتش سه ماه و ده روز است. این روایاتی که خواندیم، در حد تواتر است. دیروز هم بحث کردیم که روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله میگوید عدهي خانم 3 ماه است. لذا مسئله واضح است، اما مسئله جداً مشکل شده؛ از جهت این جملهای که مرحوم محقق در شرایع فرمودند و شرّاح شرایع که خیلی شرح بر شرایع شده و این دلیل بر حقیقت مرحوم محقق است و خلوص مرحوم محقق، که مثل صاحب جواهر افتخار میکند که متن فقهش، شرایع شده است. مرحوم شهید دوم افتخار میکند که متن دورهي فقهش، شرایع شده است. این حقیقت و صمیمیت خیلی کار میکند. لذا نمیدانیم مسئله چگونه است. اگر بخواهیم اصل مسئله را عنوان کنیم، مسئله از اوضح واضحات است و اگر بخواهیم روی این و هو أشبه مرحوم محقق حرف بزنیم، از اعجب عجائب است و یا اشکل مشکلات است.
عبارت مرحوم محقق اینست:
متی طلّقت فی أول الهلال اعتدت بثلاثة أشهر و اهلة ولو طلقت في اثنائه اعتدت بهلالین و أخذت من الثالث بقدر الفائت من الشهر الأول. و قیل تکمله ثلاثین و هو الأشبه.
یک قیلی گفته اگر اول ماه عادت نشد و وسط ماه عادت شد و یا دههي اول ماه عادت شد، آن کمبود را در ماه اول حساب نکند و سه ماه میشود و بعضی اوقات سه ماه و ده روز و یا سه ماه پانزده روز میشود که گفتم سه ماه تمام خیلی کم پیدا میشود و خیلی کم است خانمی که اول ماه عادت شود. لذا روایات را نمیشود حمل کرد، لذا حتی من تخیل میکنم «و قیل تکمله ثلاثین و هو الأشبه»، این و هو الأحوط بوده و اما باز توجیه الغلط غلطٌ آخر و معنای «و هو الأحوط» هم اینست که روایات را حمل بر فرد نادر کن و این نیست.
مرحوم محقق این اقوی که ما در رسالهها داریم، و همینطور که اگر در رساله بگوید و هو الاقوی، شما میگویید فتواست، و چون یک قول دیگری بوده و ضعیف بوده، میگویید و هو الأقوی. اما رسم مرحوم محقق است که در جایی که کسی چیزی گفته باشد و به نظر ایشان ناتمام باشد، ایشان میفرمایند «وهو الاشبه» و نباید این را فرموده باشند زیرا این «وهو الاشبه» مربوط به عامه است و چون آنها استحسان را حجت میدانند و قیاس و استحسان را حجت میدانند، این اشبه با قول آنها سازگار دارد، اما بالاخره رسم مرحوم محقق این شده که هرگاه بخواهند بگویند و هو الأقوی، میگویند «و هو الاشبه».
فرع پانزدهم:
لو ارتابت بالحمل بعد انقضاء العدة، والنکاح لم یبطل و لا لم تنکح یجوز له النکاح.
اگر خانمی شک کند که آیا حامله هست یا نه، درحالی که سه ماهش تمام شده و عدهاش تمام شده؛ حال باید صبر کند تا وضع حمل کند چون عدهي حامله گاهی 9 ماه و گاهی 5 ماه و گاهی یک ماه است. پس اگر بعد از انقضاء العده شک کند که حامله هست یا نه، اصل میگوید که حامله نیست. اگر ازدواج کرده باشد، طوری نیست و اگرنه، میتواند ازدواج کند، برای اینکه سه ماهی که عدهاش بوده، تمام شده، بنابراین بگوییم که میتواند شوهر کند. اما معلوم است که اگر صبر کند تا رفع شک شود، خیلی خوب است. مرحوم محقق میفرمایند برای اینکه اگر صبر نکند، گاهی در مشقّت واقع میشود. یعنی با اصل جلو آمده و سه ماهش تمام شده و نمیداند حامله هست یا نه؛ پس حامله نیست و میتواند ازدواج کند و حال ازدواج کرد و ناگهان فهمید که حامله است، آنگاه عقدش باطل است و این زن و شوهر باید از هم جدا شوند، و چون در مشقّت میافتد، پس صبر کند تا شکش برطرف شود. اگر مرحوم محقق نفرموده بودند که چون در مشقّت میافتد بلکه یک قاعدهي کلی در همهي اصول و حتی در همهي روایات فرموده بودند که احتیاط خیلی خوب است. مادامی که موجب هرج و وسوسه گری نشود، معلوم است که حتی روایت دلالت بر مطلبی دارد که احتیاط کند، چه رسد به اصول عملیه. لذا به قول بزرگان «الاحتیاط حسن علی کل حال».
رفع مالایعلمون داریم، اما معلوم است که احتیاط چه در موضوعات و چه در احکام خیلی عالیست. مادامی که موجب مشقت و عسر و هرج نشود. لذا این مسئله هم واضح است و اما اگر به جای این «ارائة الطریقی» که مرحوم محقق میکنند که اگر به این خانم گفتید ازدواج کن، گاهی ازدواج میکند و یک ماه بعد حملش معلوم میشود و این در دردسر عجیبی میافتد برای اینکه نکاحش باطل است، بلکه بنابر قول مشهور حرمت ابدی میآورد و در مشقت واقع میشود، پس چه بهتر که احتیاط کند تا اینکه معلوم شود که آیا این زن آبستن هست یا نه. اگر اینطور فرموده بودند، خیلی بهتر بود. اما علی کل حالٍ یک شوهری پیدا کرده و میخواهد شوهر را از دست ندهد و اصل را نیز جاری میکند و ازدواج میکند و به خودش میگوید اگر حامله بودیم که او را رها میکنیم و اگر نبودیم، هیچ. اینها خوب است اما اصل مسئله، مثل مسئلهي قبل است که خود مسئله فوق العاده واضح است و آن أشبه و أحوطها و این «وقعت فی المشکلات»، اگر نبود، بهتر بود و الاّ اصل مسئله واضح است.
در اینجا مسئلهای نداریم و چند مسئله راجع به عدهي زن حامله است.
عدهي زن حامله، وضع حمل است. گاهی 9 ماه است و گاهی حمل یکسال یا ده ماه یا یازده ماه است. حال که این خانم را طلاق دادند در حالی که آبستن است، باید صبر کند تا وضع حمل کند، بنابراین عدهي حامل، وضع حمل اوست. بله، گاهی یک لحظه میشود. یعنی خانم را طلاق داد و این خانم ترسید و بچه به دنیا آمد، پس به مجردی که بچه به دنیا بیاید، عدهاش تمام است. لذا فقهاء فرمودند اکثرش 9 ماه و أقلش یک لحظه است. گاهی آن 9 ماه بیشتر میشود و گاهی ده ماه یا یازده ماه میشود و گاهی هم اتفاق میافتد که یک سال باشد و فقها هم پذیرفتند، ولی معمولاً 9 ماه است و أقل آن هم یک لحظه است. مثل باب حیض است که اکثرش 3 ماه است و أقلش 26 روز است. یا مثل نکاح موقت که اکثرش 45 روز و أقلش 13 روز است.
برای این مسئله علاوه بر اینکه معلوم است و اجماع داریم، هم قرآن دلالت دارد و هم روایات.
قرآن در سورهي طلاق، ایهي 4 میفرماید: (...وَ أُولاَتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ ...)؛ این دلالتش خوب است. اینکه عدهي زن حامله، وضع حمل اوست.
روایات باب 9 از ابواب عدد:
روایت 1:
صحیحه زراره و أبی جعفر علیه السلام:طلاق الحامل واحدة فإذا وضعت ما في بطنها فقد بانت منه».
روی این مسئله هم اجماع هست و هم قرآن و روایات دلالت دارد. اما روایتی داریم که صحیح السند و ظاهرالدلاله است و میگویند بیش از یک روایت هم هست، لذا صاحب جواهر میفرمایند روایات. و اینکه روایات گفته 3 ماه است. أقرب الاجلین. اگر مثلاً در ماه هفتم او را طلاق داده باشند، وضع حملش و اما اگر در ماه اول طلاق داده باشند، عدهاش 3 ماه است.
روایت 2 و 3 و 6 :
جعل وضع الحمل أقرب الاجلین.
ظاهراً یک روایت است و علی کل حال مرحوم صاحب وسائل آن را 3 روایت کردند و مرحوم صاحب جواهر هم میفرمایند روایات.
صحیحه أبی بصیر: طلاق الحبلي واحدة و طلاق الحامل واحدة و عدّتها أقرب الأجلین.
گفتند این «و هو أقرب الأجلین» به این معناست که اگر قبل از 3 ماه بچه به دنیا آمد، عدهاش تمام است و اگر بعد از 3 ماه به دنیا آمد، عدهاش 3 ماه است. اینکه میگوییم «ان تضع حملها»، أقرب الاجلین است. یعنی اگر قبل از 3 ماه دنیا آمد، یعنی طلاقش داد و بلافاصله بعد بچه به دنیا آمد، آنگاه عدهاش تمام است. و اما اگر طلاقش داد و 9 ماه بعد به دنیا آمد، أقرب الاجلینش 3 ماه است. پس یا 3 ماه و یا وضع حمل، یعنی هرکدام جلو افتاد.
مرحوم صاحب جواهر میفرمایند صدوق به او فتوا داده است و چیزی که مسئله را مشکل میکند، صاحب جواهر میفرمایند «و هو الأقوی» و نمیدانیم این یعنی چه. مثل همان «و هو الأشبه» مرحوم محقق که نمیدانیم چیست، این هم فرمایش صاحب جواهر است. حال مرحوم صدوق طبق روایات فتوا میدادند و در من لایحضر این روایت را نقل کردند و فرمودند «أقرب الاجلین». قبل از مرحوم صدوق و بعد از مرحوم صدوق کسی از قدماء و متأخرین نگفتند و همینطور که مرحوم محقق به طور جزم میفرمایند: «عدة الحامل وضع حملها». این اجماع است و قرآن هم میفرماید: (وَ أُولاَتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ)؛ پس قرآن حسابی دلالت دارد و آن هم روایاتی که خواندم «طلاق الحامل أن یضعن حملهن».
حال اگر روایتی داشته باشیم که بگوید «اقرب الاجلین»، آنگاه از دو سه جهت این روایت از کار میافتد. یکی اینکه اعراض اصحاب روی آن است. دوم اینکه مخالف با قرآن است و از مرجّحات، ما خالف قول ربنا، زخرفٌ باطلٌ. یکی هم شهرت روایی. برای اینکه روایات فراوان در حد تواتر اجمالی اینست که عدهي حامله، وضع حمل اوست. لذا این روایاتی که مرحوم صدوق نقل کردند و بر طبق آن فتوا دادند، از دو سه جهت درست نیست. یکی اینکه اعراض اصحاب روی آنست و یکی هم اینکه مخالف با قرآن است و یکی هم مخالف با شهرت روایی است.
روایت زراره و امام جعفر صادق و امام باقر «سلاماللهعلیهما» آمده که «طلاق الحامل واحدة فاذا وضعت ما فی بطنها فقد بانت منه» و نمیشود ما بگوییم الاّ و با هم جور در نمیآید.
لذا این روایت هم گفته «طلاق الحبلي واحدٌ اجلها ان تضع حملها» این خیلی خوب است. ولی این جملهي «و هو أقرب الاجلین» را مرحوم صدوق معنا کردند و مرحوم صاحب جواهر هم معنا کرده و بر طبق آن فتوا داده که «و هو أقرب الاجلین» یعنی آنجایی است که حمل مقدم باشد و اما اگر حمل مقدم نباشد، عدهي او 3 ماه است. و الاّ این دو سه روایتی که عرض کردم، مانند دیگر روایات در باب 4 است که میفرماید «طلاق الحامل واحد، أجلها ان تضع حملها».
بنا شد که عده 3 ماه باشد الاّ در حامل که «ان تضع حملها» است. بنابراین اینگونه است که روایتهای باب 4 میفرماید که «طلاق الحامل واحد اجلها ان تضع حملها» و تمام شد. این جملهي «و هو أقرب الاجلین» را که مرحوم صدوق بر طبق آن فتوا داده مرحوم صاحب جواهر هم تقویت کرده است. به صاحب جواهر عرض میکنیم که این أقرب الاجلین هم اگر معنایش این باشد که شما میفرمایید پس این روایت مخالف با قرآن و شهرت روایی است و این روایت مخالف با شهرت فتوایی است. بنابراین اعراض اصحاب روی آنست و احدی غیر از صدوق فتوا نداده است، بنابراین جملهي «و هو أقرب الاجلین» را اگر قابل تعبیر است، تعبیر کن و اگر قابل تعبیر نیست، طرد کن.