< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب النکاح

91/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 فرمودند سه عيب است که اگر در مرد باشد، زن مي‌تواند فسخ نکاح کند، به معناي اينکه طلاق لازم نيست و مي‌تواند بدون طلاق شوهر را رها کند. اگر مدخولٌ بها نباشد که هيچ و اگر مدخولٌ بها باشد، مهريه و البته مهرالمثل را از کسي که اين را فريب داده است، مي‌گيرند. راجع به زن هم همين را فرموده‌اند. لذا گفتند جنون مشترک بين مرد و زن است. اگر زن هم ديوانه باشد، شوهر مي‌تواند او را رها کند و اگر مدخولٌ بها باشد، بايد «ما يَسْتَحِلُّ بِهِ الْبُضْعُ» را به او رد کند.
 تقريباً يک اجماعي در مسئله هست و اما قطعاً مطالعه کرديد و صاحب جواهر حسابي در مسئله لنگند و مي‌خواهد اين اجماع را با تمهرهاي علمي درست کند. اگر مطالعه کرده باشيد در آخر کار صاحب جواهر مي‌فرمايد اجماع بقسميه هست، بنابراين مسئله همين است که محقق گفتند و ما گفتيم.
 اما دو روايت در مسئله هست و ظاهراً اگر ما صرف نظر از قيل و قال کنيم، مي‌توانيم با اين دو روايت، قول مشهور را درست کنيم. به معناي اينکه اگر مرد ديوانه باشد، زن مي‌تواند فسخ کند و همچنين اگر زن ديوانه باشد، مرد مي‌تواند فسخ کند. و اين دو روايت به عقيده‌ی من از نظر سند خوب است و از نظر دلالت هم خوب است و يک روايت مربوط به مرد است و يک روايت هم مربوط به زن است؛ و اينطور که من عرض مي‌کنم، اگر صاحب جواهر ما را در دست انداز مطالب ان قلت قلت طلبگي نکرده بودند و مسئله را نصف صفحه تمام کرده بودند، خيلي بهتر بود. لذا بحث امروزمان سه مطلب است. يکي اينکه ديوانه کيست و ديوانه چيست؟ يکي هم اينکه آيا ديوانگي موجب فسخ است، به طوري اگر مرد ديوانه باشد، براي زن و اگر زن ديوانه باشد، براي مرد؟!
 بايد بگوييم ديوانگي يک امر عرفي است. يک شخصي هست که مغزش کار نمي‌کند و اين ديوانه‌ی رسمي است که همه مي‌دانند، يعني ديوانه‌ی دائمي است. گاهي هم ادواري است. يعني مثلاً شش ماه تابستان ديوانه است و بعد عاقل حسابي است. يا اينکه مثلاً يک روز عاقل حسابي است و يک روز ديوانه است. يا شبها ديوانه مي‌شود و روزها عقلش کار مي‌کند.
 قسم سوم اينکه درهم برهم است و گاهي حسابي ديوانه است و گاهي هم حسابي عاقل است. من هر سه قسم را ديده‌ام. راجع به قسم سوم، يادم نمي‌رود که پيرمردي بود از شاگردان مرحوم حاج شيخ عبدالکريم و نزد بزرگان موجه بود، اما ديوانه بود. و ديوانگي‌اش اينطور بود که گاهي ديوانه‌ی به تمام معنا بود و گاهي هم عاقل به تمام معنا بود. آن وقتي که عاقل بود ما از او مسئله‌ی علمي مي‌پرسيديم و حسابي وارد و خوب جواب مي‌داد. حتي جملات مرحوم حاج شيخ يادش بود. مثلاً حسابي مي‌گفت استصحاب جاري هست يا جاري نيست و يا اين استصحاب اين اشکال را دارد و مرحوم حاج شيخ فرمودند بيل به کت اين استصحاب خورده است. به راستي استفاده‌هايي مي‌داد. يک وقت هم ديوانه مي‌شد. به دليل همين ديوانگي هم او را گرفتند. در آن زمان يعني زمان طاغوت بي چادري در قم ممنوع بود. اما بي حجابي و باز بودن کم بود. يک زن بي جاب و باز در صف آمده بود و اين تمايل به زن پيدا کرده بود و زن را بغل کرده بود و مي‌خواست زن را ببرد که او را گرفتند و به زندان بردند و او را کشتند.
 گاهي ديوانگي در حال مرض است و هزيان مي‌گويد و گاهي هم به راستي ديوانه است. اين را هم ديده‌ايم که وقتي مريض شود، ديوانه مي‌شود.
 مي‌گفت يک کسي که از متشخصين و متمولين حسابي بود و اما بد زبان بود و فحش مي‌داد. دم مرگ شروع کرد فحش ناموسي به زن و دخترش بدهد و لذا همه اطاق را رها کردند و اين را تنها گذاشتند تا مُرد. بعضي اوقات در حال مرض، ديوانه مي‌شود. مثلاً يک مصيبت بزرگي براي او جلو مي‌آيد و در آن مصيبت ديوانه مي‌شود.
 بالاخره گاهي در حين مرض، ديوانه مي‌شود و گاهي وقتي زندگي براي او مشکل شد، ديوانه مي‌شود. الان اين هروئيني‌ها چنين هستند که اگر هروئين به آنها نرسند، ديوانه مي‌شوند. لذا زنهاي آنها هم حق دارند که طلاق بگيرند و طلاق مي‌گيرند و مي‌گويند وقتي هروئين به او نمي‌رسد، چنان ديوانه مي‌شود که حتي مي‌خواهد بچه‌ی خودش و يا مرا بکشد. و گاهي هم ديوانه نيست، اما مثلاً‌ قوه‌ی حافظه از او گرفته شده است که خطر اين شايد بيشتر باشد. کثيرالسهو نيست، بلکه اصلاً آن حافظه و درک گرفته شده است. مثلاً خانه‌ی خود را هم فراموش مي‌کند.
 خدا رحمت يکي از علماي خيلي بزرگ گفته بود من مي‌رفتم تهران که يک بته کشي را ديدم و آنگاه بته را با او طي کردم و پول هم به او دادم و گفتم به کوچه ارک ببر. پرسيد کوچه‌ی ارک کجاست؟ آنگاه يادم آدم که اينجا تهران است و قم نيست و من خيال مي‌کردم قم است. يا اينکه همين آقا گفته بود من گوشت خريدم و گذاشتم در نانوايي و نان خريدم و بعد نان را در سقط فروشي گذاشتم و قند خريدم و قند را هم در مغازه‌ی ديگري گذاشتم و به خانه رفتم. خانم گفت بنا بود که نان و گوشت و قند بخري، بعد ديدم که همه‌ی آنها اينگونه جا گذاشتم. اين کثيرالنسيان است و به اين ديوانه نمي‌گويند. اما بعضي اوقات ديديم که اصلاً قوه‌ی حافظه‌اش گرفته مي‌شود. ديوانه نيست، اما اصلاً حافظه ندارد. اين هم مثل همان ديوانه است و بالاخره چيزي که عرفاً بگويند ديوانه؛ مصاديقي دارد و همه بزرگان گفتند اين جنون فرقي نمي‌کند که ادواري باشد يا استقلالي باشد و يا کثيرالنسيان باشد و گاهي باشد و گاهي نباشد و امثال اينها و همين که عرفاً بگويند ديوانه و حرف او را نخرند، اين ديوانه است. چيز ديگري هم در مسئله هست و نگفتند و ما شايد بتوانيم بگوييم و آن بُله است يعني ابله است و به گونه‌اي است که در حرف زدن آدم بي عقلي است و يا در نشستن و راه رفتن آدم بي ادبي است. البته نمي‌خواهد بي ادبي کند، اما عقلش کار نمي‌کند. يا اصلا در معاملات مهجور است. چون اين سفيه است، حاکم شرع او را در معاملات مهجور کرده است. فقها اين را نفرمودند و مسلّم بايد بگويند و مرادشان هم هست و هرکه را که عرف بگويد مجنون و البته روي هرکدام اسمي مي‌گذارند.
 
 روايت 1 از باب 12 از ابواب عيوب، جلد 14 وسائل:
 من نوشتم صحيحه علي بن حمزه که اين علي بن حمزه خيلي بالا بوده و از وکلاي موسي بن جعفر بوده است، اما بعد که موسي بن جعفر از دنيا رفتند، منکر امامت حضرت رضا شد. به سبب اينکه يک پول زيادي نزدش بود و براي اينکه پولها را بخورد، منکر امامت حضرت رضا شد و حضرت رضا هم حسابي او را طرد کرد. لذا معمولاً مي‌گويند علي بن حمزه غير موثق است، اما بايد به اين توجه کنيم که علي بن حمزه در وقتي که روايت نقل مي‌کرده، از موثقين بالا بوده است و در وقتي که طرد شد، هيچکس از او روايتي نقل نکرد و او را طرد کردند. حتي اسمش را الکلب الممطوره گذاشتند. يعني چطور مردم از سگي که باران خورده فرار مي‌کنند، از اين هم فرار مي‌کردند. بنابراين از نظر روايات بايد بگوييم صحيح السند است و اما از نظر خودش اول خوب بوده و اما نمي‌دانم چه شد که خدا عاقبت او را به خير نکرد. لذا دعا نيد که خدا عاقبتمان را به خير کند. لذا روايت از نظر خوب است و مشهور گفتند اشکال ندارد و روايت ابي حمزه بطائني صحيح السند است. اين روايت راجع به زن است.
 روايت اينست: عن امراة يكون لها زوج قد اصيب في عقله بعدما تزوجها او عرض له جنون؟
 فقها يعني مرحوم صاحب جواهر و ديگران معنا کردند که اصيب في عقله بعد ما تزوجها او عرض له جنون، يک معنا دارد و آن اينست که زن کسي که شوهر داشته، ديوانه شده است. يعني جنون بعد از ازدواج بوده است.
 قال: لها ان تنزع نفسها منه ان شاءت ...
 حضرت فرمودند اگر اين مرد زن مي‌خواهد، مي‌تواند خودش را از اين زن بکند. فقهاء‌ معنا کردند که فسخ معامله کند. گفتند اين روايت براي بعد از ازدواج است و به طريق اولي قبل از ازدواج را هم مي‌گيرد. يعني اگر بعد مي‌تواند فسخ کند، پس اگر ديوانه بوده و بعد فهميد که فريبش دادند و اين شوهر را به او دادند، به طريق اولي. لذا با اولويت قطعيه جلو آمدند و گفتند که بنابراين اگر مردي يا زني مجنون باشد و ازدواج کند، يا مرد يا زني ازدواج کرده باشد و ديوانه شود، در هر دو صورت صاحب جواهر اينطور استفاده مي‌کند. لذا صاحب جواهر و مرحوم محقق و ديگران مي‌گويد اين جنون فرقي نمي‌کند که بعد واقع شود يا قبل واقع شود. اگر قبل واقع شود، مي‌تواند فسخ کند و اگر بعد هم واقع شود، مي‌تواند فسخ کند. اگر قبل واقع شود،‌روايت مي‌گويد و اگر بعد واقع شود، اولويت قطعيه مي‌گويد. لذا «تنزع» را به فسخ معنا کردند. اين همان بحثي است که روز چهارشنبه داشتيم که ما روايت فسخ نداريم. بالاترين روايات همين است. براي اينکه بسياري از روايات «يردّ» دارد. حال آيا اين فسخ است يا بايد با طلاق باشد؟! اين تنزع، آيا فسخ است و يا با طلاق است؟! احتمال هر دو هست و وقتي احتمال هر دو باشد، قدر متيقن اينست که بايد طلاق دهد، اما فقها اين را نگفتند. يعني صاحب جواهر مفروقٌ عنه گرفته از «تنزع» و «يردّ» به معناي فسخ و بعد هم حرف مرحوم محقق را معنا کرده و گفته جنون فرقي نمي‌کند که در مرد باشد يا در زن باشد.
 قاعده‌ی کلي اينست که فرق بين نکاح و ساير معاملات اينکه در ساير معاملات از عقود و ايقاء و همه گفتند خيار راه دارد و اما راجع به عقد نکاح و ايقاء طلاق، گفتند خيار راه ندارد و در نکاح بايد طلاق دهد و در طلاق هم بايد شرايط چهار عادل و امثال اين باشد و خيار در عقد و ايقاء نيست. اين يک اصل است و از همين جهت هم روي اين مسئله اينقدر حرف زده شده، زيرا اين خلاف اصل است. فسخ در نکاح، خلاف اصل است. زيرا آن چهارده خيار در نکاح نمي‌آيد و به جاي آنها طلاق را گذاشته‌اند. آنگاه اگر ما بخواهيم جايي را درست کنيم که خيار يا فسخ درست کنيم، مي‌تواند معامله را به هم بزند. مثلاً شما خانه‌ی خود را به ده ميليون تومان فروخته‌ايد و بنا بوده که فردا بدهد، ولي تا يک ماه ديگر نمي‌دهد. در اين صورت شما خيار تأخرّ ثمن داريد و مي‌توانيد معامله را به هم بزنيد.
 در باب نکاح گفتند به جاي اينکه مي‌تواني به هم بزني، مي‌تواني طلاق دهي و يا حاکم شرع او را طلاق دهد و در اينجا خيار نيست، الاّ اينکه مرحوم محقق گشته و سه خيار يا فسخ درباره‌ی مرد و هفت خيار درباره‌ی زن پيدا کرده است. لذا مرحوم محقق در شرايع تصريح مي‌کند و مي‌فرمايد اين سه مورد براي مرد و لا غير و دوباره هفت مورد شماره مي‌کند و مي‌گويد «هذه السبعه لا غير». يعني ما اگر بخواهيم فسخ درست کنيم، بايد با يک دليل خيلي محکمي درست کنيم.
 بنابراين فسخ نيست، مگر اينکه دليل داشته باشد. حال مي‌خواهند اين روايت ابي حمزه ثمالي را درست کنند براي فسخ؛ در صورتي که ديوانه بوده و اين نمي‌دانسته و الان فهميده است. در حالي که روايت مي‌گويد عاقل بوده و بعد ديوانه شده است. صاحب جواهر مي‌فرمايد بله، روايت به بعد دلالت دارد و ما به طريق اولي به قبل مي‌گوييم. حال مسئله‌ی ديگري پيدا مي‌شود که آيا جنون بعد، موجب فسخ است؟!. آنگاه نسبت به شهرت دادند و ما قبول نمي‌کنيم. لذا به عنوان مثال زن و شوهري با هم زندگي مي‌کنند و الان زن ديوانه شده است. آيا بايد او را رها کنند و يا طلاقش دهند! و يا به عکس زن، رها کند و شوهر کند. اين را نسبت به شهرت دادند و ما نتوانستيم چنين شهرتي پيدا کنيم. لذا حتي من اينجا نوشتم که روايت معرضٌ عنها عند الاصحاب است. زيرا براي بعد راجع به همه‌ی عيبها گفتند. مثلاً يک مردي، مرد شب بوده و الان عنين شده و ناتواني جنسي پيدا کرده است، هيچکس نگفته که زن مي‌تواند او را رها کند و شوهر کند. اما به اينجا که مي‌رسند، مي‌گويند جنون قبل و بعد ندارد. اين عنين که بعد صحبت مي‌کنيم، اينست که زن به مردي شوهر مي‌کند به عنوان اينکه مرد است و بعد فهميد مرد نيست. در اينجا گفتند مي‌تواند فسخ کند و اما اگر بعد عنين شد و بعد ناتواني جنسي صد در صد پيدا کرد، نمي‌تواند. لذا اين شهرتي که الان درست شده و حتي ما مي‌گوييم روايت معرضٌ عنها عندالاصحاب است.
 عن امراة يكون لها زوج قد اصيب في عقله بعدما تزوجها؟ يعني فهميد که عاقل نبوده است و او عرض له جنون، يعني عاقل بوده و بعد جنون شده است و بگوييم روايت هر دو را مي‌گويد و نه به طريق اولي که صاحب جواهر مي‌گويد. صاحب جواهر از روايت فهميده که هر دو مربوط به بعد است. يعني هر دو عاقل بودند و با هم ازدواج کردند و بعد مرد يا زن ديوانه شده‌اند. صاحب جواهر يعني مشهور از روايت اين را فهميدند و بعد فرمودند اين روايت مربوط به بعد است و گفتند قبل هم به طريق اولي همين است. اما اينطور که من معنا کردم که «قد اصيب» يعني قبل و «عرض له جنون» يعني بعد؛ آنگاه روايت هر دو را دلالت دارد و اگر حرف صاحب جواهر باشد،‌ بايد با اولويت درست کنيم که اگر در اول هر دو عاقلند و بعد ديوانه شدند، اين روايت مي‌گويد فسخ است؛ پس اگر قبل بوده، به طريق اولي همين است. گفتند از روايت ابوحمزه به طريق اولي استفاده کنيم. ولي همه‌ی حرفها در اينست که بعد را فقهاء نگفتند و اينکه مشهور شده که فقهاء گفتند، مرحوم صاحب جواهر مي‌خواهد در آخر بگويد که اجماع داريم در جنون که قبل و بعد ندارد؛ درحالي که چنين اجماعي نداريم و بعد اگر مجنون شد، نه عرف مي‌پسندد و نه رساله‌ها گفتند و نه ديگران گفتند. هيچکس نگفته اگر زن کسي ديوانه شد، او را رها کند، بلکه بايد طلاق بدهد. و يا به عکس اگر مرد ديوانه شد، زن نمي‌تواند او را رها کند و شوهر کند. اصلاً استيحاش رساله‌اي و استيحاش متشرعه روي آنست و اينکه مرحوم صاحب جواهر مي‌گويد مشهور است که در جنون قبل و بعد ندارد، ما مي‌گوييم اين شهرت کجاست؟!
 اصلاً ‌اگر به راستي اين مسئله درست باشد که مثلاً‌زن و شوهر با هم زندگي مي‌کنند و ناگهان زن يا مرد ديوانه شد و ما بگوييم فسخ هست، مسلّم فسخ نيست؛ و صاحب جواهر اين را از کجا درست کرده و مي‌خواهد با اين روايت بعد را درست کند و به طريق اولي قبلش را درست کند و من مي‌گويم روايت معرضٌ عنها عندالاصحاب است براي اينکه بعد را کسي نگفته است. بله اختلاف است، اما اين شهرت به گونه‌اي که ما بگوييم تخطئه عرف و عقلاء و متشرعه که جنون فرق نمي‌کند قبل از ازدواج باشد و يا بعد از ازدواج باشد. ما اسم «تنزع» و «يردّ» را طلاق مي‌گذاريم. حال اگر کسي حرف ما را نزد و بگويد اين حرف درست نيست و مسلّم در نکاح هم خيار و فسخ هست و من جمله ديوانه و اينکه فرقي به مرد و زن ندارد؛ ما مي‌گوييم اين مربوط به قبل است و اما اگر اين ديوانگي بعد پيدا شد، نمي‌توان گفت.
 
 روايت 6 از باب 1 از ابواب عيوب:
 محمد بن علیّ بن الحسین بإسناده عن حمّاد عن الحلبی عن أبی عبداللّه(ع) أنّه قال فی الرجل یتزوّج إلی قوم فإذا امرأته عوراء و لم یبیّنوا له، قال: لاتردّ، و قال: إنّما یردّ النکاح مِن البرص، و الجذام و الجنون و العفل. ...
 يعني دختر لوچ بوده و به اين نگفته بودند. حضرت فرمودند اين مرد مي‌تواند فسخ کند، يکي در برص و يکي در جذام که مختص به زن است و يکي هم عفل، يعني استخوان يا گوشتي در فرج او باشد و نتوان با او نزديکي کرد و يکي هم جنون. اين جنون راجع به مرد و آن روايت هم راجع به زن و دو روايت في الجمله دلالت دارد بر اينکه جنون موجب فسخ است و فقط ايرادي که هست، اينکه اين بايد قبل از عقد باشد.
 مسئله انصافاً‌مشکل است. اينطور که من مي‌گويم مسئله آسان مي‌شود و عرفاً درست مي‌شود و دو روايت، يکي براي مرد و يکي براي زن است، اما به شرط اينکه «قد عصيب» را به قبل معنا کنيم و حتي «او عرض له جنون» را هم به قبل معنا کنيم و الاّ اگر بگوييم هم قبل و هم بعد، مشکل ايجاد مي‌شود.
 و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo