< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب النکاح

91/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 مسئله‌اي که گذشت، مسئله‌ی مشکلي بود. اصولاً فقه مشکل است،‌ اما بعضي اوقات مشکل در مشکل پيدا مي‌شود، و من جمله در مسئله‌ی اين دو سه روز.
 مشهور در ميان اصحاب، بلکه ادعاي اجماع شده است که اهل کتاب نجس هستند و نکاح با آنها هم به عقد دائمي، جايز نيست. اما از آن طرف،‌رواياتي براي جواز هست که رواياتش را خوانديم.
 يک دسته روايات مي‌گفت عدم جواز و يک دسته هم مي‌گفت جواز؛ که هر طلبه‌ی مبتدي مي‌تواند جمع کند که رواياتي که مي‌گويد عدم جواز، يعني کراهت و اما مثل مرحوم محقّقين و مثل علامه و شهيدين و شيخ طوسي و شيخ مفيد، اين کار را نکرده‌اند و گفتند که روايات عدم جواز، مربوط به نکاح دائمي است.
 مرحوم صاحب جواهر که اين مسئله برايشان مشکل بوده، به اندازه‌اي که مرحوم صاحب جواهر در هفت ـ هشت ده صفحه اين طرف و آن طرف زده و ان قلت قلت کرده و هر روايت شاذي که بوده،‌آورده و جواب داده است. بالاخره در آخر کار هم براي اينکه ما بفهميم که مسئله خيلي مشکل است، فرموده است که الحمدلله ما مسئله را حل کرديم و اشکالي در مسئله نيست و اينکه گرفتن زن يهودي و زن نصراني، چه دائم و چه موقّت اشکال ندارد. بعد از هفت ـ هشت ده صفحه گفته است، اما وقتي در بحثهاي بعدي بريم، خواهيم ديد که در خيلي از بحثها، ايشان پايه را اين قرار داده که نمي‌شود با زنهاي اهل کتاب ازدواج کرد.
 در اينجا بحث طلبگي ايشان خيلي عالي است. حال عبارت صاحب جواهر را مي‌خوانم و ببينيد که چقدر براي اين کار خوشحالند.
 مي‌فرمايند که:
 قد ظَهَر لک ضعف الاقواء لستة أو السبعة و أنّ الاقوال أصله علي الجمع بين الروايات فلا شاهد بل واضح الظهور.
 
 در مسئله شش يا هفت قول بوده و ما همه را گفتيم که ضعيف است. همه‌ی اين شش قول براي اينست که جمع بين روايات کردند و اين جمعي که اينها درست کردند، واضح البطلان است. بعد مي‌فرمايند: فدعوي المرتضي علي عدم الجواز مطلقا، مبيّن الخلافُ، خصوصاً في المتعه، فلم يبقي بحمدالله في الجواز مطلقا بعد اليوم من اشکالٍ.
 از امروز به بعد در اين مسئله اشکال نکن و بگو که ازدواج با اهل کتاب جايز است، چه دائم و چه موقت باشد. بعد اول حمدش را کردند و دوباره فرمودند: والحمد لله المتعال والله هو العالم بحقيقة الحال.
 از اين معلوم مي‌شو که خيلي اين طرف و آن طرف زدند تا به اينجا رسيدند و الان خوشحالي مي‌کند و آن هم مثل صاحب جواهر که اقوال و جمع‌هاي تبرئي را رد کرده و اينکه مثلاً مثل مرحوم محقق گفتند روايات منع را حمل بر ادوام مي‌کنيم و ورايات جواز را حمل بر متعه مي‌کنيم، فرموده اين واضح البطلان است و دعواي اجماع سيد مرتضي را هم گفتند واضح البطلان است.
 و الحمدلله ثم الحمدلله، که مسئله را حل کرديم.
 خلاصه‌ی اينکه مسئله را حل کردند، چه مي‌شود! همين عرض اين دو سه روز ما بود. مي‌گويند روايات عدم جواز به قرينه‌ی روايات جواز، حمل بر کراهت مي‌شود. بنابراين ازدواج با اهل کتاب، چه يهودي باشد و چه نصراني و مجوسي باشد، ازدواج با اينها اشکال ندارد، خواه دائم باشد يا موقت باشد. براي اينکه جمع بين روايات اين را اقتضاء دارد. يک دسته روايات مي‌گويد عدم جواز و يک دسته روايات مي‌گويد جواز و جمع عرفي اقتضاء مي‌کند که بگوييم جواز مطلقا و اما علي کراهةٍ. اين فرمايش صاحب جواهر چيز تازه‌اي نيست و هر طلبه‌اي مي‌تواند بگويد؛ اگر به راستي مثل صاحب جواهر متبحر در فقه و روايات اهل بيت باشد و همه‌ی روايات را جمع کند، خواهد ديد که دو دسته روايت داريم که يک دسته روايت مي‌گويد نه و يک دسته هم مي‌گويد آري. آن دسته از روايات که مي‌گويد نه، حمل بر کراهت مي‌شود.
 يک دفعه استاد بزرگوار ما حضرت امام راجع به نجاست اهل کتاب، همين را مي‌فرمودند که يک رواياتي داريم که دلالت مي‌کند بر اينکه اينها نجس هستند و يک دسته روايات دلالت مي‌کند بر اينکه اينها پاکند، لذا آن کساني که گفته بودند که ما مي‌گوييم اهل کتاب پاکند، روايات را حمل بر کراهت مي‌کنيم. حضرت امام مي‌فرمودند اين حمل مطلق بر مقيّد و اين تصرف در هيئت و حمل عام بر خاص را بلد نبودند! همين ها به ما ياد دادند، پس چرا خود عمل نکردند!
 لذا مسئله‌ی ما اينست و مسئله خيلي مشکل است. که از نظر شهرت و حتي سيره و ادعاي اجماع مسئله يک گونه است و از نظر بحث طلبگي مسئله به گونه‌اي ديگر مي‌شود. ما اگر بحث طلبگي را بگيريم و شهرت را رها کنيم،‌خيلي مشکل است و اينکه مي‌گوييم بحث مشکل است و در فقه بعضي اوقات به مشکل برمي‌خوريم، همين جاست. مرحوم صاحب جواهر مسئله را مي‌توانستند با يک صفحه يا دو صفحه تمام کنند و همه‌ی روايات را هم يک طرف جمع مي‌کردند و مي‌گفتند آن روايات دالّ بر جواز است و روايات ديگر هم دال بر عدم جواز است، بنابراين روايات را حمل بر کراهت مي‌کنيم. اما هفت ـ هشت صفحه در اين باب صحبت مي‌کنند و بعد بالاخره مي‌گويند الحمدلله ثم الحمدلله که ما توانستيم مشهور را رد کنيم و اجماع سيّد مرتضي را رد کنيم و توانستيم حرف تازه‌اي بزنيم و آن اينست که ازدواج با يهوديها و نصرانيها، متعةً و دواماً اشکال ندارد. به اين بحث مشکل مي‌گويند و مي‌رسند به آنجا که فقه مشکل است.
 ما در بحث مي‌گفتيم اصلاً روايات جواز حسابي صراحت دارد بر جواز. روايات منع اصلاً نداريم و اگر هم داشته باشيم، ظهور دارد. حمل ظاهر بر نصّ اقتضاء مي‌کند که آن رواياتي که مي‌گويد جايز است، بگيريم و رواياتي را که مي‌گويد جايز نيست، حمل بر کراهت کنيم. روايات هم مختلف است و لذا صاحب جواهر مي‌فرمايند مراتب کراهت؛ آنجا که مي‌تواند زن مؤمنه بگيرد، اين خيلي کراهت دارد که به دنبال يهوديها برود، آنجا که مي‌توانسته استعفاف کند، کراهتش کمتر است، آنجا که مي‌توانسته مثلاً أمه بگيرد، کراهتش کمتر است. همينطور که صاحب جواهر مي‌فرمايند مراتب کراهت هم هست و بالاخره بر روي هم، ازدواج دائمي با اهل کتاب مانعي ندارد.
 لذا اگر ما باشيم و طلبگي، صاحب جواهر حق و درست است و گفتم به هفت ـ هشت ده ورق هم احتياج نبود، به قول حضرت امام راجع به طهارت و نجاست کفار، مي‌گفتند حمل مطلق بر مقيّد و ظاهر بر نصّ يک امر طلبگي است و مگر قدماء بلد نبودند که اين کار را نکردند. لذا انسان در اين مي‌ماند که چه کند.
 انسان حتي در مسئله‌ی ما مي‌تواند ادعاي سيره هم بکند. سيره در زمان پيغمبر و سيره در زمان اهل بيت و سيره در ميان قدماء و متأخرين و سيره‌ی الان که اکنون کسي با فتوا با يک ارمني ازدواج کند مثل اينکه با دختر مسلماني ازدواج مي‌کند. جشن و عقدي هم مي‌گيرد. همه به او چيز مي‌گويند و همه مي‌گويند که اين ديوانه است. الان همين است در زمان ائمه‌ی طاهرين هم همين بوده است. مثلاً خيلي اين طرف و آن طرف گشتند و صاحب جواهر يک جا را پيدا کردند که طلحه، و معلوم مي‌شود که طلحه از اول خراب بوده است. در زمان پيغمبر اکرم يک زن يهودي داشته به طور دواماً و مردم هم او را تُف مي‌کردند اما بالاخره زن را دوست داشته و او را رها نمي‌کرده است.
 در تاريخ فقط يک زن طلحه را پيدا کردند، اما زبيرها و دوستان ديگر اصلاً روي اين کار استيحاش داشتند. اين سيره، شهرت است و اجماع مثل سيد مرتضي و قدماء هست و اول مرحوم صاحب جواهر حسابي جلو مي‌آيد و ادعاي سيره و تواتر روايات مي‌کند بر عدم جواز؛ براي اينکه به ما طلبه‌ها بفهماند که مسئله خيلي مهم است، لذا مرحوم صاحب جواهر دو سه صفحه براي عدم جواز صحبت مي‌کند. آنگاه آهسته آهسته برمي‌گردد و در آخر کار حمد مي‌کند و مي‌گويد الحمدلله از حرفمان برگشتيم و گفتيم جواز مطلقا. لذا انسان نمي‌داند که چه کند.
 از آن طرف مرحوم صاحب وسائل که در جواهر هم آمده، و صاحب وسائل روايات جواز را حمل بر تقيه مي‌کنند. يعني سنّيها هستند که مي‌گويند جايز است و الاّ شيعه مي‌گويد نه و اين رواياتي که اينقدر فراوان است، همه حمل بر تقيّه مي‌شود. تقيّه هم دو سه قسم است. تقيه‌ی صاحب حدائقي، اينست که ائمه‌ی طاهرين «سلام‌الله‌عليهم» درهم برهم حرف مي‌زدند براي اينکه «نحن نلقي الخلاف بينکم حفظا دمائکم»، براي اينکه بنشينند وبحث طلبگي کنند، مانند صاحب جواهر که براي ما بحث طلبگي کردند؛ اين شاگردان امام صادق هم بحثهاي طلبگي کنند و ان قلت قلت و اينکه اين روايت دلالت دارد و يا آن روايت اينگونه است و بالاخره درهم برهم و يک قولي نداشته باشند که عامه بتوانند اينها را اذيت کنند. اين هم مطلب خوبي است ولو اينکه صاحب جواهر آن را با قيل ردّ مي‌کند، اما اين فرمايش شيخ حرّ عاملي هم در اين روايت جواز حرفي است. البته گفتم که تقيه صاحب حدائقي است. صاحب حدائق يک تقيه‌ی مشهور درست مي‌کند و يک تقيه هم مختص به خودش درست مي‌کند و به آن تقيه صاحب حدائقي مي‌گويند. که استاد بزرگوار ما آقاي داماد «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» خيلي اوقات اين تقيه‌ی صاحب حدائقي را پسنديده بود و روايات درهم برهم و مثل اين روايتها که شش ـ هفت قول از آن پيدا مي‌شود که صاحب جواهر هم فرموده است. آقاي داماد روايتهاي اينگونه را حمل بر تقيه مي‌کردند. اين هم حرفي است؛ لذا اگر بخواهيم بگوييم جواز؛ الان مراجع گذشته و مراجع فعلي همه مي‌گويند عدم جواز و اگر قدري جلوتر رويم، خواهيم ديد که مشهور بعد از جواهر و قبل از جواهر مي‌گويند عدم جواز. البته بحثهاي طلبگي مي‌کنند، اما جزم به اين حرفها ندارند. قدري جلوتر، قدماء که اجماع آنها حجت است، مي‌گويند عدم جواز، و سيد مرتضي هم ادعاي اجماع مي‌کند. قدري جلوتر شاگردهاي امام صادق «سلام‌الله‌عليه» مي‌گويند عدم جواز. قدري جلوتر، در زمان پيغمبر اکرم هم مي‌گويند عدم جواز. انسان اگر با اين بحثهاي طلبگي بخواهد دست از سيره بردارد، انصافاً مشکل است. اگر بخواهد آن حرف صاحب جواهر را هم ردّ کند، باز مشکل است. يعني ما همه‌ی رواياتي که مرحوم صاحب جواهر به قول خودشان شش يا هفت قول از آن بيرون کشيدند، ردّ کنيم و بگوييم قول خودمان باشد. در اين درهم برهم روايات، روايات را حمل بر تقيه کنيم.
 در زمان پيغمبر هم که صيغه نبوده و عقد دائمي هم با اهل کتاب نبوده است. در تاريخ فقط فقهاء يک جا پيدا کردند که صاحب جواهر هم نقل مي‌کند و آن طلحه بوده که يک زن يهودي داشته است. مسلّم رفقاي طلحه و اصحاب هم او را در جايي راه نمي‌دادند که زن يهودي خود را بياورد و او را سرزنش هم مي‌کردند که اگر زن مي‌خواهي به دنبال مسلمانها برو و اگر هم زن نمي‌خواهي، چرا زن يهودي گرفته‌اي. از اينجا معلوم مي‌شود که يک سيره‌اي در کار بوده است.
 اين خلاصه‌ی حرف است و يک جرئتي مي‌خواهد.
 شما نمي‌توانيد در مکاسب شيخ انصاري جايي را پيدا کنيد که از شهرت بگذرد. اگر انسان تمام مکاسب را مطالعه کند، خواهد ديد که آن بحثهاي ارزنده‌ی شيخ انصاري در مقابل شهرت، شهرت را له مي‌کند اما نمي‌شود که پا روي شهرت بگذارد. صاحب جواهر هم همينطور است. صاحب جواهر هم جرئت اين را جز محدود نداشتند که پا روي شهرت بگذارند و در اينجا روي شهرت پا گذاشتند. گفتم که همه‌ی اين حرفها واضح البطلان است و اجماعها واضح البطلان است و آنچه حرف است، حرف من است و الحمدلله آن را حل کردم و گفتم ازدواج با اهل کتاب، دواماً اشکال ندارد. اين در جواهر خيلي کم است. شما در جواهر به بالا، خيلي کم مي‌توانيد پيدا کنيد که صاحب جواهر روي شهرت پا گذاشته باشد.
 صاحب حدائق که حمل بر تقيه مي‌کند، اينست که عمر، خليفه‌ی دوم از پيغمبر در پيش سنّيها خيلي بالاتر است. وقتي دل آنها بشکافند مي‌بينند که عمر در دل آنها فوق العاده جا دارد و قولش هم از قول پيغمبر بالاتر است. لذا اين عمر جايز نمي‌دانسته و مشهور در ميان سنّيها هم همين است و الان مطلقا عدم جواز است؛ لذا شيخ حر عاملي در اين روايات ظاهرالدلاله راهي پيدا کرده و فرموده روايتها را حمل بر تقيه کن، آنگاه درست مي‌شود.
 هذا کلٌّ، راجع به عقد دائمي، اگر مثل صاحب جواهر کسي جرئت داشته باشد و بتواند بگويد عقد دائمي جايز است، آنگاه در زمان ما راهي پيدا مي‌شود. براي اينکه مرتب از ما مي‌پرسند و اين جوان به خارج مي‌رود و با آن دخترها ازدواج مي‌کند و آنگاه در آن مي‌ماند و پدر و مادرش هم گريه و زاري که چه کنيم! به حسب ظاهر به دختر ياد مي‌دهد که به ايران بيا و بگو من مسلمان شدم تا پدر و مادرم ما را عقد کنند و کار درست شود. آنگاه نزد ما مي‌آورند که شهادتين را بگويند. به عنوان مثال يک بهايي نزد من آورده بودند تا مسلمان شود و مثل اينکه پسر اين خانواده عاشق او شده بود. من در ضمن صحبتها گفتم فعلاً ايشان مسلمان شود و بداند که بهائي گري يک حزب مضرّ است، تا بعد ببينيم که چه کنيم. آنوقت دختر با کمال شهامت گفت اسلام خيلي دين خوبي است، اما تامّ‌ و اتمّ بهائي گري است. به پدر و مادر پسر گفتم اين از داغهاي بهائي است و دينش را تام مي‌داند.
 خيلي اوقات اينطور مي‌شود که اين دوست يابيها به جاهاي بدي رسيده است و من جمله اينکه به خارج مي‌روند، زياد هم هستند و الان بيش از هفت هشت ده ميليون خارجي داريم و خيلي از آنها زن گرفتند و يا شوهر کردند و خيلي از اين دخترهاي مسلمان و شيعه به يک ارمني يا يهودي و يا دهري شوهر کرده‌اند. لذا اگر بتوانيم مسئله را حل کنيم، راه باز مي‌شود و جواز درست مي‌شود اما مرد آنست که بتواند فتوا دهد، مانند صاحب جواهر ؛ و مردتر کسي است که بتواند حرف صاحب جواهر را در اجتماع به کرسي بنشاند. براي اين کار مردتر از صاحب جواهر مي‌خواهيم، ولي اگر بتوانيم اين کار را بکنيم، انصافاً راهي باز شده است.
 و اما مسئله‌ی ازدواج موقتش خلاف اجماع و موافق سني نيست و حمل بر تقيه هم نمي‌شود کرد و از آن طرف هم مشهور در ميان اصحاب گفتند جايز است و روايات صحيح‌السند و ظاهرالدلاله هم داريم که جايز است.
 امروز مي‌خواستم راجع اين صحبت کنم اما بحث مشکلمان ما را به اينجا کشاند.
 و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo