< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب النکاح

90/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌
 ‌
 مسئله گذشته ناقص ماند. گرچه از نظر عملی استفادهای ندارد اما چون این قضیه مشهور در میان اصحاب شده است، از این جهت روی آن پافشاری میشود. و آن اینست که مرحوم سیّد و غالب محشین بر عروه، نکاح را به نظر الی الطواری منقسم کردند به پنج قسم. نکاح واجب، نکاح حرام، نکاح مکروه، نکاح مباح و خودش هم که استحباب نفسی دارد. لذا گفتند منقسم میشود به پنج قسم.
 دربارهاش صحبت کردیم و خلاصه بحث ما این شد که نکاح، بنابر قول مشهور، مستحب است؛ مطلوب بالذات است. و ما گفتیم این مطلوب بالذات، نمیشود که غیرمطلوب واقع شود و اگر ببینیم که مثلاً گفتند نکاح واجب، این نکاح واجب نیست و یک امر ملازم با آن واجب است و در این باره صحبت کردند.
 مرحوم سیّد دوباره میفرماید که به اعتبار منکوحه هم منقسم میشود به پنج قسم. میفرمایند: و بالسنبة الی المنکوحه أیضاً ینقسم الی الاقسام الخمسة فالواجب کم یَقَعُ فی الضرر لالم یتزوّجها أو یَبطلی بالزنا مَعَها لولا تَزویجُها.
 مبتلا شده به یک زنی و این زن میگوید با من زنا کن و الاّ آبرویت را میریزم. میفرمایند این نکاح واجب است. یا مبتلا شده به یک زنی و آن زن میگوید باید با من نزدیکی کنی و اگر او را تزویج نکند، باید با او زنا کند، بنابراین واجب است که نکاح کند. آیا باز در اینجا نکاح واجب میشود یا اینکه دفع ضرر واجب است؟ اگر ضرر مُعتنابه باشد، مثل همین مثالی که میزنم؛ که اگر با این نزدیکی نکند، آبرویش میرود. حال نکاح میکند و نکاح واجب است و یا نکاح مستحب است؟ دفع ضرر واجب است و باید دفع ضرر کند. لذا باید یک عنوان ملازم روی این نکاح میآید و نکاح مستحب، عنوان مُلازم پیدا میکند و نه اینکه نکاح واجب شود. بلکه آن عنوان ملازم که دفع ضرر باشد و حفظ آبرو باشد. به عبارت دیگر این دو مثالی که ایشان زدند، یکی حفظ آبروست که واجب است حفظ آبرو بکند. حتی بعضی اوقات میرسد به آنجا که اگر نتواند نکاح بکند، باید با او زنا کند، باز آن حفظ آبرو میگوید با این زنا بکن. حال این زنا، شکی نیست که حرام است اما این زنا که حرام است، آیا واجب میشود؟ نه. حفظ آبرو واجب است و زنا حرام است و این دو با هم تظاهم میکنند و هرکدام که اهمّ است، باید آن را بگیرد. گاهی آبرویش میرود که برود اما زنا نکند و گاهی نمیشود و اگر آبرویش برود، آبروی روحانیت رفته، لذا باید زنا کند. آنجا که نکاح نباشد و زنا باشد، تظاهم یک حرام با یک واجب است. آنجا که نکاح باشد، تظاهم یک واجب با یک امر مستحب است. باب تظاهم میگوید آن حفظ آبرو باقی باشد و اگر نشود، عقدش کن و زنا کن و اگر بشود عقدش کن و با او ازدواج کن. بنابراین حفظ آبرو با نکاح مستحب، با هم تظاهم کرده است. نگوییم تعارض و مرحوم سید که میگویند تعارض، کم لطفی میکنند. بلکه این تظاهم کرده است. حفظ آبرو باید بشود ولو اینکه زنا شود. به مثال ما هم حفظ آبرو باید بشود ولو اینکه منجر به نکاح این زن بیخود، شود. بنابراین نکاح واجب نمیشود بلکه حفظ آبرو واجب میشود. همچنین أو یَبطلی بالزنا مَعَها لولا تَزویجُها. مبتلا به زنا با این زن شده، اگر تزویجش نکند. زن میگوید باید با من نزدیکی کنی. حال اگر عقدم میکنی که بکن و اگر زنا هم میکنی، بکن. حال این باید چه کند؟ برای اینکه به گناه نیفتد، این را عقد میکند. چون زنا حرام است؛ با این نکاح که مستحب است تظاهم کرده و میگوید زنا نکن و نکاح بکن و اما نکاح مستحب. لذا اینکه مرحوم سیّد میفرمایند که: و بالسنبة الی المنکوحه أیضاً ینقسم الی الاقسام الخمسة فالواجب کم یَقَعُ فی الضرر لالم یتزوّجها أو یَبطلی بالزنا مَعَها لولا تَزویجُها. هر دو مثالشان نکاح را واجب نمیکند بلکه آن حفظ آبرو و آن حفظ از گناه و از زنا واجبند و تظاهم پیدا کردند با این نکاح مستحب؛ و معلوم است واجب مقدم میشود بر نکاح. میفرمایند: والمُحَرم نکاح المحرّمات عیناً أو جمعاً؛ این را هم در جلسه قبل گفتیم که دو خواهر را نمیشود در عین واحد گرفت. یکی را عقد میکند و اگر دیگری را عقد کند، این عقد باطل است. حال این اگر ندانسته این کار را بکند، عقد باطل است و اگر هم بداند، عقل باطل است. اما حالا آیا کار حرام به جا آورده یا نه؟ نه. برای اینکه اصلاً جمع بین اختین ممکن نیست تا حرام به جا بیاورد. حرام آنجاست که دست این باشد. غیبت کند یا نکند و این میتواند غیبت بکند یا نکند، آنگاه میگوییم غیبت حرام است. اما مادرش یا خواهرش را بگیرد، این حرام نیست بلکه اصلاً عقد باطل است. آنجا مثال میزدند به اینکه پنج تا زن بگیرد؛ و این مثال اینجا ظاهراً بهتر از مثال آنجاست. علی کل حالٍ، والمُحَرم نکاح المحرّمات عیناً أو جمعاً، مثل نکاح کردن با مادرزنش و یا نکاح کردن با خواهرزنش که این دو حرام تکلیفی نیست بلکه حرام وضعی است یعنی واقع نمیشود. در جلسه قبل میگفتم که مگر اینکه بخواهد در میان مردم بدعت کند و تشریع هم نمیشود برای اینکه چیزی که بداند باطل است، اصلاً نمیتواند قصد جدّ از او سر بزند. لذا نه تشریع میشود تا بگوییم حرام است و نه کار حرامی انجام داده برای اینکه جمع بین أختین، اصلاً آن عقد دوم واقع نمیشود. عقد خواهرش، اصلاً عقد واقع نمیشود. بله بدعت میشود و عقد واقع نمیشود و از جهت عقد هم حرام به جا نیاورده است اما بدعت هست. چیزی که در دین نیست در دین آورده و به مردم میفهماند که این کار من درست است. این میشود بدعت و ربطی به بحث ما ندارد. و اما تشریع که ممکن است برای اینکه میداند که باطل است و وقتی که میداند باطل است، چطور میتواند قصد جدّ با خواهرش یا مادرزنش نکاح کند. بنابراین نکاح مُحرم هم ما نداریم. لذا اینکه میفرمایند: والمُحَرم نکاح المحرّمات عیناً أو جمعاً. به ایشان عرض میکنیم که نکاح محرمات اصلاً واقع نمیشود تا ما بگوییم که حرمت تکلیفی دارد. میفرمایند: و المستحب المستجمع للصفات المحمودة؛ زن باکره بگیر. میفرمایند این بِکر مستحب است. زن خوش اخلاق بگیر و زن از خانواده ریشه دار بگیر. حال اینجا دو مستحب واقع شده که و المستحب المستجمع للصفات المحمودة. این نکاح به اعتبار اینکه این صفت محمود دارد، پس مستحب شده است. یعنی دو مستحب جمع شده است. یکی مستحب ذاتی و یکی مستحب عَرَضی. به ایشان عرض میکنیم که اگر زن بِکر بگیرد، این نکاحش مستحب است یا نکاح همان مستحب ذاتی دارد. و اما این نکاح را بیاورد در این فرد، آنگاه مثل نماز در مسجد میشود. نماز در مسجد را که نمیتوانیم بگوییم نماز هم واجب میشود و هم مستحب. نماز واجب است و آوردن آن در مسجد، مستحب است. لذا کونه فی المسجد، مستحب است و نه اینکه خود صلاة مستحب باشد. لذا اگر این، زن خوش اخلاق و زن ریشه دار و باکره بگیرد، همه آن صفات فضیلت دارد و اما سرایت کند اینکه برای نکاح که مستحب است، یک مستحب دیگر درست کند، ظاهراً اینطور نیست. میفرمایند: والمكروه النكاح المستجمع للاوصاف المذمومة في النساء، «اياكم و خضراء الدمن، قيل يا رسول الله و ما خضراء الدمن؟ قال: المراة الحسناء في منبت‌سوء». فرمود مواظب باشید از آن گُلی که در منجلاب روییده میشود، پرهیز کنید. یا رسول الله! گُل روی منجلاب چیست؟ فرمود: زن زیبا در خانواده بی ریشه و در خانواده پست.
 این زن گرفتن مکروه است. اما آیا نکاحش مکروه است و یا آوردن این نکاح در این ظرف، مکروه است؟ مثل صلاة در حمام میبیند. نماز در حمام را که نمیشود گفت که نماز مکروه است بلکه نماز همان وجوب را دارد. مثلاً نماز شب را در قبرستان بخواند، آن استحبابی که نماز شب دارد، این هم دارد اما آوردن آن در قبرستان و یا آوردن در حمام ، این ظرف مکروه است. همان اجتماع بین امر و نهی است که اگر یادتان باشد، مرحوم آخوند در اجتماع امر و نهی، چون امتناعی بودند، در این مسئله گیر کردند و مرحوم آخوند حسابی گیر بودند که این صلاة در حمام را چه کنیم. لذا بالاخره یک کلاهی سر آن گذاشتند و به همینگونه که عرض میکنم، دو عنوان درست کردند؛ یعنی یک مصداق، همان اجماع امر و نهی. نماز من حیث أنّه صلاةٌ، یا واجب است مثل نمازهای واجب و یا مستحب است، مثل نماز شب و یا مثل نوافل. اگر این را ببرد در یک ظرفی مثل حمام یا قبرستان، آنگاه آن ظرف مکروه است و این هم واجب به جا آورده و هم مکروه و اما شیء واحد مُعنون بِعُنواناً. مثل همان اجتماع امر و نهی. شیء واحد مُعنون بعنواناً، یک عنوانش مکروه است یا حرام است و یک عنوانش واجب است یا مستحب است. نه آن عنوان سرایت به این عنوان میکند و نه این عنوان سرایت به آن عنوان میکند. نمیشود که آن ظرف این را مکروه کند. اصلاً اگر عبادت مکروه باشد، اصلاً نمیشود به جا آورد. بلکه عبادت باید یا راجح به تمام معنا باشد و یا راجح فی الجمله باشد. لذا این مثالی که ایشان میزنند به نکاح مکروه؛ باز به ایشان عرض میکنیم که نکاح مکروه نداریم و نکاح مستحب فی نفسه است، از نظر شما و یا نکاح از نظر ما، واجب بالذات است. اما یک جا نداریم که نکاح مکروه پیدا کنیم و اصلاً نمیشود و تغییر ماهیت است که یک چیزی که مطلوب است بگوییم مکروه است و یک چیزی که مطلوب است، بگوییم مُحرّم است. اگر مطلوب است که مُحرّم نیست و اگر مُحرّم است، مطلوب نیست. لذا این مثال ایشان هم ظاهراً درست نیست و کلاه صدراعظم را بر سر نوکر گذاشتند. این ظرف و این عنوان مکروه است و ایشان بردند آنجا و گفتند خود نکاح مکروه است. نکاح مکروه نیست بلکه آن همسایه بد و آن رفیق بد، مکروه است. دو عنوان و یک مصداق. شیء واحد مُعنون شده به عنوانین و یک عنوانش مکروه است و یک عنوانش مستحب است. نه آن سرایت به این میکند و نه این سرایت به آن میکند.
 میفرمایند: والمباح ما عدا ذلک. نکاح مباح هم داریم، کدام است؟ اینکه دو خواهرند و هر دو عالی هستند و انتخاب از توست. میگویند این نکاح، مباح است. انتخاب من مباح است و یا نکاح مباح است؟ انتخاب مباح است، برای اینکه با هم تفاوتی ندارد و فضیلتی ندارد که بگوییم این افضل از دیگری است. و یا از خانواده بی ریشه نیست تا بگوییم آن افضل است. بلکه دو خواهرند و از هرجهت مثل هم هستند. عقل ما میگوید انتخاب از خودت است. اما حالا که نکاح میکند این نکاح مباح است؟ نه، آن اباحه و تخییر به نکاح سرایت نمیکند و مثل اینست که بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا بخوان و یا نوافل را. کدام مقدّم است. انسان در این میماند. اگر بگوییم مخیّری. اگر تسبیحات حضرت زهرا بخوانی که یک گُلی است و یک بویی دارد و اگر آن چهار رکعت نوافل را بخوانی و یا نماز غفیله بخوانی، این هم یک گُلی است و یک بویی دارد. انتخاب از توست. اما حالا بگوییم که نماز شب مباح شد و یا نافله مباح شد و یا تسبیحات حضرت زهرا مباح شد، مسلّم اینطور نیست. این خلاصه حرف است. حال چیزی که باید توجه کنید که بنا شد فکر کنید، چون قول، مشهور شده و این شهرت، آدم را گیر میاندازد که چه کند و چه بگوید. آن اندازه که در آن جلسه و این جلسه گفتیم و خلاصه این شد که نکاح به اعتبار خودش و به اعتبار منکوحه، منقسم به اقسام نمیشود. نکاح فقط یکی از احکام خمسه است. قول مشهور اینست که مستحب ذاتی است و مطلوب ذاتی است و توسلی هم هست و احتیاج به قصد قربت هم ندارد و یکی هم قول ماست که گفتیم واجب است و واجب توسلی است و از روایات استفاده میکنیم که نکاح، یکی از واجبات در اسلام است، چنانچه انکاح هم یکی از واجبات در اسلام است. اما حالا این مستحب ذاتی، بنا بر قول مشهور و یا واجب، بنا بر قول ما، منقسم شود به اقسام ده گانه که مرحوم سیّد کردند، ظاهراً هیچ وجه ندارد. حال باز روی این فکر کنید، شاید چیزی به دست بیاورید و بتوانیم از شما استفاده کنیم.
 نمیدانم چرا مرحوم سیّد این را نفرمودند یعنی باید ایشان بفرمایند که باعتبار منکوحه، منقسم میشود به اقسام خمسه و به اعتبار ناکح هم منقسم میشود به اقسام خمسه و نمیدانم که چرا این را نگفتند و فرمودند بالنسبة الی المنکوحه درحالی که بالنسبة الی الناکح هم همینطور است. برای اینکه یک کسی به یک مرد بیریشهای شوهر کند، به خاطر پولش. ایاکم و خضراء الدمن، همین جا میآید و همینطور هم هست و گفتند که پیغمبر اکرم (ص) میفرمود: إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ. برو به دنبال دین و اخلاق و الاّ خیلی دردسر درست میشود. حال گاهی میرود به دنبال زیبایی به اعتبار منکوحه و گاهی به دنبال پول میرود به اعتبار ناکح. همینطور که آن اگر درست باشد که ما قبول نکردیم اما اگر درست باشد، همینطور که به اعتبار منکوحه منقسم میشود به پنج قسم، پس به اعتبار نکاح هم منقسم میشود به پنج قسم و نمیدانم چرا مرحوم سیّد این را نفرمودند.
 مرحوم سیّد بیست ـ سی مسئله در اینجا متعرض شدند اما همه اینها مربوط به مستحبات و مکروهات است و بحث ندارد و روی هرکدام روایت دارد و همه روایتها هم ضعیف السند است و روایت صحیح السند در اینها کم است اما قانون تسامح در ادلّه سنن، میگوید مثل آنجاست که روایت حسابی روی این باشد. بنابراین بحث این را نمیکنیم. آن بحثی که ان شاء الله برای فرداست و بحث خیلی مفصلی هم هست، اینست که اگر کسی بخواهد زن بگیرد، میتواند این زن را ببیند. مرحوم صاحب جواهر و مرحوم صاحب عروه تا گاو و ماهی میروند و این یکی از عجائب از مرحوم صاحب جواهر و مرحوم صاحب عروه است. و ما میگوییم نه، متعارف فقط صورتش است و یا موها و دستش است. اما دیدن سینه و یا اینکه او را لخت کن و اینها خیلی زور است. اما مرحوم صاحب جواهر فرمودند و یک چیزی هم گفتند که از آن بترسیم و گفتند هرکه نگوید ذوق فقهی ندارد. مرحوم سیّد هم متابعت میکند. بحث فردا اینست. و اما بحث امروز، دو بحث است و این دو بحث را مرحوم سیّد در ضمن بحثها دارند. یکی اینکه میفرمایند اشهاد در نکاح لازم نیست. به خلاف طلاق که باید پیش دو شاهد عادل باشد، میفرمایند در نکاح اینطور نیست و اگر شاهد نگیرد، نکاح صحیح است و اشکال ندارد. اما یک روایت صحیح السند، ظاهرالدلاله داریم که میفرماید اشهاد لازم است. همینطور که اجازه ولی میخواهیم، میفرماید شهادت عدلین هم میخواهیم و باید اشهاد باشد و باید اعلان باشد و مخفیانه این کار را نکنند. فقها این را حمل بر تقیه کردند برای اینکه عامه اصرار دارند به اینکه هم اذن پدر میخواهد و هم اشهاد و اعلان میخواهد. لذا فقها معمولاً و مرحوم سیّد هم در اینجا با یک جمله فرمودند اشهاد عندنا لازم نیست و از مسئله رد میشود. حمل بر تقیه کردن خوب است اما یک چیز دیگری از این روایتها و حمل بر تقیه پیدا میشود و آن اینست که اگر در یک مملکتی قانون باشد، مثل ایران؛ باید قانون نکاحش ثبت شود. باید مراعات اینکه نکاح ثبت شود را بکنیم. از دو جهت باید مراعات شود. یکی در روایتها اشاره شده به اینکه اگر ثبت نشود و اگر اشهاد و اعلان نشود، بعضی اوقات در بچه گیر میکند و در میراث گیر میکند و برای اینکه به دردسر نیفتد باید اشهاد و اعلان باشد. در ایران ما هم همینطور است. این عقدی که شما میخوانید، باید سند ازدواج داشته باشید. لذا من زیاد عقد میخوانم اما بدون سند ازدواج عقد را نمیخوانم. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) به من سفارش میکردند که عقد بدون سند ازدواج را نخوان. آنوقت که حضرت امام میفرمودند من نمیدانستم که میخواهند چه بگویند و حالا که وارد شدم، فهمیدم که عجب حرف خوبی است. بعضی اوقات اینها وقتی قبالهبرون کردند، یکی از شما را به خانه میبرند و عقد میکنند تا اینکه بعد بروند و خون بگیرند و به دفتر ازدواج بروند. بعضی اوقات دیر میشود و به دفتر نمیروند و در آنها اختلاف میافتد و وقتی اختلاف افتاد، آن دختر و یا آن پسر، در دادگاهها منکر ازدواج میشود و لج میکند و به قول عوام، میگوید تا موهایت مثل دندانهایت نشده، من طلاق نخواهم داد و دختر بیچاره میماند و بعضی اوقات میبینم که این دختر مانده و دادگاه هم هیچ کاری نمیتواندبکند برای اینکه سند ازدواج ندارد و حتی اگر بفهمد که شما عقد کردید، شش ماه زندان دارد و حالا اگر کاری هم به شما نداشته باشد، اما حرف شما را هم نمیخواند. و این دختر میماند. بعضی اوقات افغانی میآید و یک زنی را میگیرد و میرود و دو تا بچه روی دست این دارد و پیش من میآیند که چه کنم. آنگاه نه دادگاه میتواند کاری کند چون سند ازدواج ندارد و نه اینکه شوهرش هست تا او را بگیرند و زندان کنند و این زن مانده و باید طلاقش دهند و نزد من میآیند که حاکم شرع این را طلاق بده. و این کارها را هم در زمان فعلی نمیتوانیم بکنیم و باید دادگاه طلاق غیابی بدهد و برای طلاق غیابی هم باید سند داشته باشد و ندارد و این زن در خانه میماند با دو تا بچه روی دستش. در همه اینها اگر شما بخواهید عقد بخوانید، بگویید که هم اجازه پدر میخواهد و هم اشهاد میخواهد و اشهاد حالا سند رسمی است. اگر سند رسمی باشد و سند ازدواج باشد، این درد سرها درست نمیشود. همچنین راجع به صیغه موقت و ازدواج موقت که این هم باید با اجازه پدر باشد. این مسئله را بعد ان شاء الله مفصل صحبت میکنیم و اگر هم دلیلی بر اجازه ولی پیدا نکردیم اما حالا یک امر سیاسی است. به این معنا که پسری دختر را گول میزند و خود پسر و یا آقایی صیغه میخواند و بعد آن دختر را بیچاره و بدبخت میکند و بعد او را رها میکند و میرود. شاید مثلاً هفتهای چهار ـ پنج مرتبه از من استدعا میشود. دختر گول خورده و میگوید من میخواهم بدون اجازه پدرم، عقد موقت شوم. من میگویم نه، باید اجازه پدر باشد. و این اجازه پدر یک امر سیاسی است که باید باشد. شماها هم حتماً بگویید که اذن پدر در بکارت شرط است. حتی در دختری که باکره هم نباشد، اما در خانه پدر باشد، باز باید بگوییم که اذن پدر میخواهد و یک قدری بالاتر بگویید اگر پدر ندارد، اذن خانواده میخواهد. تا این یک سدّی بشود. الان اینطور شده و این قضیه دوستیابی یک مصیبت بزرگی شده است و رفیق نامحرم دارند. آنگاه بعضی از اینها مقدسند و میخواهند با رفیق نامحرم یک مَتّعتُه بگوید و یا شما بگویید و بازی خود را بکنند و بعد هم همدیگر را رها کنند. بعضی اوقات هم میرسد به آنجا که بکارتش رفته و در خانه میماند. اگر اجازه پدر بود و یا اگر اجازه خانواده بود این بدبخت نمیشد و مثلاً شما گفتید که اجازه پدر لازم نیست و دختر را بدبخت کردید. لذا این اجازه پدر و اجازه خانواده برای دختر یک چیز لازمی است و یک امر سیاسی است. همچنین اشهاد یا سند ازدواج و یا اعلان در پیش خویش و قوم و در جلسه، باید باشد؛ همینطور که امام (علیهالسلام) در روایات اشاره فرمودند که در محیط سنّی گری حتماً باید اعلان و اشهادباشد. من أجل المواریث، من أجل الولد. که آن زمان شیعه در أقلیت بود و در میان سنّیها بود و سنّیها میگفتند حتماً باید اذن پدر باشد و حتماً باید ازدواج علنی باشد. و امام (علیه السلام) به شیعهها میگفتند حتماً این کار را بکنید به خاطر اینکه بعضی اوقات در ارث گیر میکنید و بعضی اوقات در بچه گیر میکنید و برای اینکه گیر این چیزها نباشد، طبق قانون آنها عمل کنید. این حرف است و یک حرف دیگر هم اینکه در هر مملکتی، مراعات قوانین هر مملکتی واجب است. حال ما آن مملکت را قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم. یک کسی میرود به انگلستان. انگلیسیها خیلی بدجنس هستند و خیلی به ما ضرر زدند. هشت سال جنگ را این انگلیسیها و امثال آنها روی دست ما گذاشتند و خیلی جلب هستند اما حالا ما اگر به آنجا برویم و بخواهیم آنجا زندگی کنیم، باید طبق قوانین آنها عمل کنیم. در چراغ سبزشان باید برویم و در چراغ قرمزشان باید بایستیم. آنها از طرف چپ رانندگی میکنند، پس ما هم باید همین کار را بکنیم و بالاخره هرکه در مملکتی برود و از آن مملکت باشد یا نباشد، باید طبق قوانین آن مملکت رفتار کند. حال در جمهوری اسلامی، ضد انقلاب باشیم یا نباشیم و انقلاب را قبول داشته باشیم و یا نداشته باشیم، بالاخره یک قوانینی دارد. همه و همه باید طبق این قوانین عمل کنند. اگر مرجع تقلید باشد، باید عمل کند و آقا باشد باید عمل کند و اداری باشد باید طبق قوانین هر مملکتی عمل شود. و به شما طلبهها گفتند که اگر میخواهید صیغه موقت و یا صیغه دائمی بخوانید، باید سند رسمی باشد و سند ازدواج باشد و باید در دفترهای ازدواج ثبت شود و اگر همینطوری خودت عقل را بخوانی، درست نیست. این هم از این مسئله.
 یک مسئله دیگر هم هست برای فردا. ان شاء الله. و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo