< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

  رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌
 
 مسئله دیروز، مسئله مشکلی بود. مرحوم سید (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند که اگر کسی مضنّه دارد یا احتمال میدهد که آب پیدا کند، لازم نیست صبر کند. میتواند نماز اول وقت بخواند. اما اگر علم دارد که آب پیدا میکند باید صبر کند. چنانچه اگر علم دارد که آب پیدا نمیکند، بلااشکال میتواند نماز اول وقت بخواند. این فرمایش مرحوم سید بود و بزرگان از قدماء و از متأخرین اختلاف فتوا دارند. آن صورت علم را کسی حرف ندارد الاّ شاذاً و الشاذ کالنادر والنادر کالمعدوم.
 لذا صورت علمش کنار برود. علم دارد که آخر وقت آب پیدا میکند، باید صبر کند؛ علم دارد که تا آخر وقت آب پیدا نمیکند، این میتواند نماز اول وقت بخواند و لازم نیست صبر کند. اما اگر مضنّه دارد یا احتمال میدهد که آب پیدا بشود، آیا میتواند نماز اول وقت بخواند که به آن میگویند جوازالبِدار، و یا نمیتواند نماز اول وقت بخواند و باید آخر وقت که مأیوس است، نماز بخواند که به این میگویند عدم جوازالبِدار. این اختلافی است. بعضی حرف مرحوم سید را زدند و گفتند میتواند نماز اول وقت بخواند و بعضی هم گفتند نه، نمیتواند نماز اول وقت بخواند و حتماً باید صبر کند تا مأیوس شود، یعنی آخر وقت نماز بخواند. و اسم این مسئله در فقه آمده جوازالبِدار و عدم جواز البِدار. در میان محشین بر عروه بر این اختلاف هست. بعضی از محشین بر عروه از مرحوم سید متابعت کردند که جواز البِدار و بعضی از محشین هم گفتند عدم جواز البِدار.
 دیروز ما مدعی شدیم عدم جواز البِدار و گفتیم این یک امر عقلائی است. اگر مضنّه دارد که آب پیدا میشود، عقلاء میگویند که تو عدم الوجدان الماء نیستی. به قول مرحوم آقای خوئی عدم الجواز البِدار، بین الوقتین را میگوید. اگر فوری باشد جوازالبِدار و اگر فوری نباشد و گفته من الزوال الی الغروب، این وجدان و عدم الوجدان را با این میسنجیم.
 دیروز من عرض میکردم که عرفاً عدم جواز البِدار است که خیلی از محشین، من جمله مرحوم آقای خوئی هم در حاشیه بر عروه و هم در این تنقیح گفتند و حرفشان هم انصافاً حرف خوبی است. یک دفعه مثلاً یک چیز عرفی است و موقت نیست، جواز البِدار و عدم جواز البِدارش مربوط به خودش میشود و فوری است اما یک دفعه یک چیز موقت است و گفته أقم الصلاهَ لدلوك الشمس الي غسق الليل. این وجدان الماء و عدم وجدان الماء را میسنجیم با من الزوال الی الغروب و با أقم الصلاهَ لدلوك الشمس الي غسق الليل.
 لذا دیروز میگفتیم که عقلاً و نه عقل دقّی فلسفی بلکه عقل عرفی، آیه شریفه را همینطور معنا میکند که فلم تجدوا ماءً فتيمّموا صعيداً، این اول ظهر ولو آب ندارد اما احتمال میدهد که آب پیدا کند، عقلاء میگویند تو عدم الوجدان الماء نیستی و تو مثل آنجا هستی که بدانی آب پیدا میکنی و صبر کن و ببین تا قبل غروب چه میشود. اگر آب پیدا نکردی آنگاه عدم الوجدان بالفعل و منجّز، تیمم کن و اگر هم آب پیدا کردی وضو بگیر. این حرف دیروز ما بود که میگفتیم عرفاً آن کسی که احتمال میدهد و البته احتمال عقلائی میدهد که آب پیدا کند و مضنّه دارد که آب پیدا شود. مثلاً رفتند برای او آب بیاورند اما نمیداند که چه موقع میآیند اما احتمال قوی میدهد که عصر میرسند و آب را میآورند، این باید صبر کند عند العقلاء. در مثال تیممش و یا در مثال هر چیزی همین هست که اگر مضنّه باشد، در این موضوعات احتمال عقلائی باشد، عقلاء میگویند باید صبر کنید تا ببینید که چه میشود و اگر ما بخواهیم بگوییم بِدار، باید بگوییم آیه شریفه فلم تجدوا ماءً ، مرادش عدم الوجدان بالفعل است و این الان عدم الوجدان است و آیه را اینطور معنا کردن، انصافاً مشکل است. این از نظر عرفی. و اما چیزی که مسئله را مشکل تر کرد، روایات اهل بیت (علیهم السلام) بود. یک دسته روایت داشتیم که میتوانی در حالی که احتمال میدهی و مضنّه داری، تیمم کنی و نماز بخوانی؛ یک دسته روایت داشتیم که نه، باید نماز را تأخیر بیندازی. معمولاً مثل صاحب جواهر و خیلیها گفتند تعارض بین روایتها نیست. برای اینکه آنکه میگوید میتوانی صورت علمش را میگوید که علم داری یعنی علم یقینی که آب پیدا نمیشود، میتوانی نماز بخوانی و آنکه میگوید باید تأخیر بیندازی صورت علمش را میگوید یعنی آنجا که احتمال قوی میدهی و یقین داری که آب پیدا میشود. لذا جمع بین روایات میکنیم به أخذ قدرمتیغّن از کلّ من الروایات.
 اشکال مهمی که هست، اینست که اگر ما بتوانیم اینطور جمع را بکنیم، اسمش را میگذارند جمع تبرّعی؛ که مرحوم شیخ در تهذیب از این جمعها زیاد دارد که البته به آن پایبند نیستند ولی رسم تهذیب اینست که تا بتواند روایت متعارض در تهذیب نیاورد، لذا یکی از کارهای مرحوم شیخ طوسی در تهذیب و مخصوصاً در استبصار، یعنی در این دو کتابی که چکش مراجع تقلید است و چکش شما طلبههاست؛ ایشان تا توانستند جمع عقلی کردند به معنای اخذ قدر متیّغن از روایات. ایراد کردند و گفتند اگر این حرف باشد، ما روایات متعارض نداریم. أکرم العلماء، لا تکرم العلماء. گفتند خوب جمع کن. أکرم العلماء العدول منهم، لاتکرم العلماء الفساق منهم. حسابی جمع شد. قدر متیغن از أکرم العلماء و قدر متیغن از لاتکرم العلماء که به این میگویند جمع تبرّعی و این جمع تبرّعی جایز نیست. لذا ایراد مهمی که به این جمع هست، همین است که آقا این قدر متیغن گرفتن از دو دسته روایات نمیشود. مگر اینکه دیروز عرض کردم که کسی بگوید که اطلاق نداریم که آن حرف خوبی میشود. مرحوم صاحب جواهر و دیگران از دو دسته روایاتی که دیروز عرض کردم، اطلاق گیری کردند و گفتند اطلاق روایات یک دسته به ما میگوید که میتوانی وضو بگیری که نماز بخوانی، درحالی که احتمال میدهی که آب پیدا شود که این اطلاق ندارد و وقتی اطلاق ندارد، مهمله است و وقتی مهمله است قدر متیغن بگیر و قدر متیغنش آنجاست که یقین داری که آبی در کار نیست. گفته میتوانی نماز اول وقت بخونی. آن دسته از روایات هم که میگوید تأخیر، آنها هم اطلاق ندارد و وقتی اطلاق ندارد، قضیه مهمل میشود و باید قدر متیغن بگیریم و قدر متیغنش آنجاست که میداند آب پیدا میشود. لذا آن وسطی که احتمال میدهد آب پیدا شود، نه آن دسته روایات و نه آن دسته روایات دیگر و دلالت ندارد که جمع میکنیم. اگر دیده باشید که حتماً دیدید که صاحب جواهر اطلاق گیری میکند و همچنین مرحوم خوئی و مرحوم حکیم و مرحوم حاج آقا رضا، اول اطلاق گیری میکنند و تعارض میاندازند و بعد از تعارض، جمع بین روایتین میکنند به أخذ قدر متیغن، که این درست نیست. برای اینکه اگر ما تسلیم شدیم به اطلاق هر دو، و بخواهیم قدر متیغن بگیریم، جمع تبرّعی است و جمع تبرّعی جایز نیست. اما دیروز من عرض میکردم که این دو دسته روایت، هیچ کدام اطلاق ندارد، چون در مقام بیان چیزی دیگری است و در مقام بیان این نیست که صورت احتمال آب پیدا کند و یک دسته روایات بگوید بِدار و یک دسته روایات بگوید عدم بِدار و آنگاه قدر متیغن گیری کنیم، اصلاً اطلاق ندارد و وقتی اطلاق ندارد، قضیه مهمله میشود و وقتی قضیه مهمله شد، آن باید قدر متیغن گرفت. آنگاه قدر متیغن دو دسته روایت همین است که یک دسته روایت میگوید که اگر یقیناً عصر آب پیدا میکنید، باید صبر کنید و یک دسته روایت هم میگوید که اگر یقین داری که عصر آب پیدا نمیکنی، میتوانی همین الان تیمم کنی و نماز بخوانی.
 اگر حرف مرا بپسندید، آنگاه جمع بین روایات هم میشود و آنگاه بگوییم شاهد جمعمان، عرف است چنانچه اگر کسی اطلاق گیری بکند، باز میشود حرف مرا زد. بگوییم یک دسته روایات اطلاق دارد، اینکه اگر احتمال میدهی که آب پیدا میشود، میتوانی تیمم کنی و نماز بخوانی و یک دسته روایات میگوید که اگر احتمال میدهی که آب پیدا نمیشود، میتوانی به تأخیر بیندازی. این دو دسته روایات اطلاق دارد. آنگاه جمع عرف کنیم و بگوییم العرفُ وفق، جمع بین دو دسته روایت بکند به اخذ قدر متیغن. لذا این جمعهای تبرّعی مرحوم شیخ در تهذیب که ایشان در خیلی جاها اینطور مدّعی هستند که العرفُ وفق، اینطور جمع بین دو دسته روایت بکند. اگر صاحب جواهر اینطور فرموده بودند، عالی در میآمد که بفرمایند دو دسته روایت داریم، یک دسته اطلاقش میگوید در صورتی که مضنّه داری که آب پیدا میشود، میتوانی تیمم کنی و نماز بخوانی و یک دسته روایات هم میگوید اگر مضنّه داری باید صبر کنی تا بعد معلوم شود. دو دسته روایت متعارض را به دست عرف بدهیم، اگر روایت هم نداشتیم عرف میگفت و حالا روایتها را به قدر متیغن گیری، جمع میکند. آن دسته روایاتی که میگوید باید صبر کنی مربوط به یقین است و آن دسته روایات هم که میگوید میتوانی تیمم کنی مربوط به یقین است. العرفُ وفّق، دو دسته روایت را جمع کند به اینکه مسئله ضد این میشود و مسئله برمیگردد به اینکه اگر احتمال میدهی که آب داشته باشی باید صبر کنی برای اینکه عقلاء میگویند تفحص لازم است و حتی مثلاً شک در قدرت هم هست. بالاخره عقلاء در اینطور جاها میگویند که صبر کن. اگر حرف مرا بزنید، آنگاه نمیشود گفت که شارع مقدس تقطعه کرده و این خیلی کار مشکلی است که یک کسی حرف مرا بزند و بگوید عرف میگوید در صورت احتمال باید صبر کنی اما شارع مقدس با این روایتها عرف را تقطعه کرده و به عرف میگوید چرا نمیفهمی. این خیلی مشکل است. به قول حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) بعضی اوقات میفرمودند تقطعه خیلی طُنطراق میخواهد. همینطور که نمیشود با یک ظهور روایت یا با یک اطلاق روایت، عرف را طقطعه کرد. اگر بخواهیم بگوییم در مسئله ما عرف میفهمد که باید صبر کنیم و حالا شارع مقدس با اطلاق روایتی بگوید که تو سرت نمیشود. نه، این آقا میتواند تیمم کند و نماز کند. لذا نمیشود ما به واسطه روایات، اطلاق روایات، تقطعه عرف کنیم. به قول حضرت امام تقطعه اینجا خوب است که: مهلاً مهلاً یا ابان السنة اذا قیست محق الدین. یا مثلاً به قول ایشان که الان اینطور است که همه ربا دادن و رباخوردن را جایز میدانند. اصلاً الان اقتصاد ما روی ربا میچرخد. آنوقتها همینطور بوده و ظاهراً همیشه همینطور بوده و حالا یک کلاه سرش میگذارند و ربا میخورند و آن موقع ربا میخوردند و حالا با کلاه به نام شرع ربا میخورند. شارع مقدس اگر بخواهد رباخوری را تقطعه کند باید اینطور بگوید که ربا خوردن حرام است. فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ. با یک طنطراق بگوید که برو و از این کارها نکن و نمیشود که از این کارها بکنی و اما با یک اطلاق و حتی با یک ظهور و اینها نمیشود تقطعه عرف کنیم بلکه عرف میآید و روایت را تقطعه میکند و تقطعه به این معنا که ظهور روایت را میگیرد و اطلاق روایت را میگیرد. بله صاحب جواهر بعد از این حرفها تمسک کردند به دو روایتی که با آن دو روایت، صاحب جواهر میخواهد بگوید که جمع بین روایات اینکه این آقا که مضنّه دارد که آب پیدا میشود، میتواند تیمم کند و نماز بخواند. آنگاه عصر اگر آب پیدا کرد، مستحب است که قضای این نماز را بخواند درحالی که مأمورٌ به ساقط شده اما مستحب است که این نماز را بخواند. صاحب جواهر میخواهند این دو روایت را بیاورند و بگویند آن روایاتی هم که اطلاق دارد و میگوید نمیتوانی، حمل بر استحباب کنید. به این معنا که تأخیر بینداز و اگر تأخیر نینداختی و آب پیدا شد، این نماز را استحباباً وضو بگیر و دوباره بخوان. این دو روایت را بخوانیم و ببینیم که آیا دلالت دارد یا نه.
 روایت 1 از باب 14 از ابواب تیمم و روایت 3 از باب 22 از ابواب تیمم: صحیحه عمران عن أبی عبدالله علیه السلام.
 مرحوم خوئی میگویند روایت ضعیف السند است اما دیگران آن راصحیحه میدانند و حق هم با دیگران است برای اینکه ایشان راجع به عمران میگوید مشترک است و ما هم اشتراکش را قبول داریم اما اصحاب اجماع از این عمران خیلی روایت نقل کردند. لذا اشتراکش در همین دو روایت و قبلش، هم روایت صحیح السند است و هم قبلش اصحاب اجماع است. بنابراین فرمایش آقای خوئی که میگویند روایت ضعیف السند است، اینطور نیست.
 واعلم أنّه لیس ینبغی لأحد أن یتیمم إلا فی آخر الوقت. گفتند این دلالت میکند بر استحباب. جمع میکنیم روایاتی که میگوید نمیشود و یا روایاتی که میگوید میشود، با لیس ینبغی. یعنی مستحب است که صبر کند.
 مرحوم آقای خوئی میگویند که لیس ینبغی دلالت بر وجوب دارد و چه کسی میگوید که لیس ینبغی دلالت بر استحباب دارد. ایشان این حرف را در خیلی جاها میگویند ولی معلوم است که حرفشان درست نیست و کلمه ینبغی در فارسی یعنی سزاوار و این ظهور در استحباب دارد. لذا در اینکه ظهور در استحباب دارد، همینطور که بزرگان نظیر مرحوم صاحب جواهر و مرحوم حاج آقا رضا فهمیدند، درست است، ظهور در استحباب دارد. اما کجا را میگوید؟ لیس ینبغی لأحد أن یتیمم إلا فی آخر الوقت، یک کسی بگوید صورت آنجا را میگوید که نماز خوانده و بعد آب پیدا شده، حضرت میفرمایند که نمازت را دوباره بخوان. آیا این معنایش اینست که لیس ینبغی لأحد، یعنی میتوانی اول نماز بخوانی و بعد هم وقتی آب پیدا میکنی نماز را دوباره بخوان. ظاهراً این را کسی نگفته است. یعنی کسی را پیدا کنیم که مثلاً صورت جهل مرکب، بگوید که میدانسته آب نیست و نماز خوانده و تکلیف ساقط شد و حالا اتفاقاً آب پیدا شد، حال مستحب است که دوباره این نماز را بخواند، اصلاً این استحباب معنا ندارد. برای اینکه یا تکلیف ساقط شده و یا نشده است. اگر تکلیف ساقط نشده، واجب است و اگر تکلیف ساقط شده، آنگاه مستحب هم معنا ندارد. یک کسی نمازش را بخواند و میداند که تکلیف ساقط است و بگوید به دلم نچسبید و میخواهی دوباره بخوانم، بگوییم که مستحب است. این یک حرف است و همچنین روایت صحیحه حازم.
 صحیحه حازم عن أبی عبدالله علیه السلام: اما انا فكنت فاعلا اني كنت اتوضأ و اعيد. من اگر اول وقت تیمم کنم و نماز بخوانم، آخر وقت که آب پیدا میکنم، اعاده میکنم، اما انا فكنت فاعلا اني كنت اتوضأ و اعيد، صاحب جواهر گفته این دلالت بر استحباب دارد و دلالت بر وجوب ندارد و حضرت فرمودند نمازت را با تیمم بخوان. اما خوب است که وقتی آب پیدا میکنی دو مرتبه نمازت را بخوانی. باز این حرفی که در صحیحه عمران گفتم در اینجا هم میگویم که میخواهد کجا را بگوید؛ صورت احتمال را یا صورت یقینی. باز باید بگوییم که اطلاق ندارد. اما یک چیزی که به ذهن من میآید، اینست که این دو روایت با آن شمّ روایی سازگار نیست. این الفاظ از یک فقیه است و نه از امام علیه السلام. این فقیه است که اینطور حرف میزند. اما انا فكنت فاعلا اني كنت اتوضأ و اعيد. در روایات اهل بیت، اینطور روایت و اینطور عبارت نداریم. آنها خیلی با طُنطراق یا نفیاً و یا اثباتاً و آن هم مخصوصاً در فقه با یک عبارات خیلی رسای کانِ یکونون. حال اگر هم حرف مرا نزنید و بگویید دو تا روایت است و هر دو روایتها صحیح السند است و هر دو روایتها ظاهرالدلاله است، دلالت میکند بر استحباب. میگوییم خیلی خوب، مستحب است کسی که اول وقت تیمم کرده و نماز خوانده، آخر وقت اگر آب پیدا کند، مستحب است که وضو بگیرد و نماز بخواند. اما در کجا؟ باز باید اطلاق بگیرید و بگویید که یقین داشته باشد که آب پیدا نمیشود و اتفاقاً آب پیدا شد؛ یا یقین داشته باشد که آب پیدا نمیشود؛ یا شک داشته باشد و مضنّه داشته باشد و احتمال میدهد؛ همه اینها را میگیرد و برمیگردد به اطلاق و وقتی برگشت به اطلاق، آنگاه اطلاق ندارد و در مقام بیان یک مطلب دیگری است و در مقام بیان این مطلب است که هرکس اول وقت تیمم کرد و نماز خواند، مستحب است که دوباره این تکلیفی که ساقط شده را به نحو استحباب بخواند. وقتی اطلاق نداشت، درصدد این حرف باشد، باز صورت مسئله ما را هیچکدام از صحیحه عمران و صحیحه حازم، نمیتواند بگیرد. گفتم مسئله یک مسئله مشکلی است و اگر اینطور که من میگویم بپسندید، مسئله حل میشود و آن اینست که کار به این دو روایت هم نداشته باشید و مسئله اینست که یک دسته روایت داریم که میگوید اگر کسی تیمم کرد و نماز خواند و آخر وقت آب پیدا کرد، باید نماز را دوباره بخواند و یک دسته روایات میگوید نه، اگر کسی آب ندارد همین عدم الوجدان صادق است و تیمم کند و نماز بخواند و اشکال ندارد. با هم متعارضند. یا بگویید اطلاق ندارد و قدر متیغنش صورت یقینی و یا بگویید اطلاق دارد و جمع عرفی دارد و جمع عرفی اینست که در متیّغنگیری میکند. چنانچه از این دو روایت هم چون اطلاق ندارد، قدر متیغن میکند. و این کار عرف، یک توفیق عرفی است و جمع بین روایات بکنیم و اینکه گفتیم که جمع تبرّعی است، نه، بلکه جمع عرفی است و ما روایات را اینطور جمع میکنیم و شاهد جمعمان، فهم عرف است. شاید اینطور که من عرض کردم، حرف خوبی باشد یا ایراد ندارد و یا کم ایراد دارد. این خلاصه حرف است.
 لذا ما اگر روایت نداشتیم، همین را میگفتیم که این باید اگر یقین دارد که آب پیدا نمیشود، بِدار و اما اگر یقین ندارد باید صبر کند و عرف میگوید صبر کن تا ببینیم که چه میشود. آیا آب پیدا میکنی یا نه. همه روایات را ما اینطور معنا میکنیم و اگر همه این روایات و حتی این دو روایت را اینطور معنا کردیم و دلیلمان هم فهم عرف باشد، ظاهراً ایرادی در مسئله نباشد.
 مسئله 4 را میخوانم و تا جلسه بعد یک مطالعه روی آن بکنید و ببینید که این مسئله 4 با مسئله 2 چه تفاوتی دارد و این تکرار است یا تکرار نیست. اگر تکرار است چرا مرحوم سید و آنهم فوراً مسئله 2 را یک چیزی فرمودند و دوباره مسئله 4 را با یک تفصیلی تکرارش کردند. ان شاء الله مطالعه کنید تا شنبه رفع این اشکال را بکنیم و مسئله 4 را بخوانیم.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo