< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌
 
 در مسئله نوزده فرمودند: اذا شُکّ فی بعض أجزاء التیمّم بعد الفراغ منه لم یُعتَن به و بنى على الصحة ، و کذا إذا شُکّ فی شرط من شروطه، و إذا شُکّ فی أثنائه قبل الفَراغ فی جُزءٍ أو شَرطٍ فإن کان بعد تجاوز مَحلّهِ بنى على الصحة.
 مسئله را در باب غسل، در باب تیمم فرمودند که قاعده فراغ در طهارات ثلاث میآید. مثلاً نماز خوانده یا نماز نخوانده و شک میکند که آیا مثلاً پشت دست راست و پشت چپ را مسح کرد یا نه. این قاعده فراغ میگوید مسح کرد ولو قبل از نماز هم هست، این تیمم درست است و با این تیمم نماز بخواند. چنانچه در باب وضو و غسل هم همین است. قاعده فراغ یک قاعده ای است مسلّم عند العقلاء و عندالمتشرّعه و ما آن را اماره میدانیم ولی معمولاً مثل شیخ انصاری و امثال اینها اصل میدانند ولی حالا اصل عقلائی یا اصل شرعی باشد و یا اماره عقلائی و اماره شرعی باشد، قاعده فراغ سیّال است و هم در باب نماز میآید و هم در باب سایر عبادات و معاملات میآید و من جمله در باب وضو و غسل و تیمم. و اما قاعده تجاوز. مشهور در میان اصحاب فرمودند آن هم یک اصل مسلّم در فقه ماست. که ما آن را اماره میدانیم و آقایان اصل میدانند حال یا اصل عقلائی و یا اصل شرعی، بالاخره قاعده مسلم است و در همه جا میآید من جمله در باب غسل و در باب تیمم. اما مشهور در میان اصحاب است که در باب وضو، قاعده تجاوز نمیآید. به خاطر اینکه روایت صحیح السند ظاهرالدلاله داریم که قاعده تجاوز در باب وضو نمیآید. مثلاً در حالی است که مسح روی سر را میکند و شک میکند که آیا دست چپ را شست یا نشست و یا وقتی مسح پای چپ را میکند شک میکند که آیا مسح سر را کرد یا نه؛ گفتند وضو باطل است و باید وضوی دیگر بگیرد و یا برگردد از آن جا که شک دارد، آن را بیاورد. حال بعضی از آقایان یک قیاسی کردند و گفتند همینطور که در باب وضو، قاعده تجاوز نداریم، در باب غسل هم نداریم و در باب تیمم هم نداریم. برای اینکه اینها از یک سنخ هستند و روایتی که میگوید در باب وضو قاعده تجاوز نیست، آن روایت دلالت دارد با القای خصوصیت که در غسل و در تیمم هم قاعده تجاوز نداریم. بعضی از بزرگان مقداری بالاتر از این گفتند که در طهارات ثلاث ما طهارت میخواهیم و غسلات و مسحات، محصّل برای آن طهارت است. وقتی چنین باشد، اگر در وسط آن شک کند که طهارت آمده یا نه، قاعده تجاوز هنوز پیدا نشده است، لذا آن روایت که میگوید قاعده تجاوز نمیآید به خاطر اینست که این تجاوز هیچ وقت پیدا نمیشود. فراغ پیدا میشود یعنی در حال نماز خواندن است و شک کرد که آیا وضو دارد یا نه و یا آیا وضو گرفته یا نه، بگویید قاعده فراغ؛ اما قبل از نماز نمیداند طهارت دارد یا نه، اینجا حتماً باید طهارت را تحصیل کند.و اصلاً قاعده تجاوز در باب وضو که روایت داریم و در باب غسل و در باب تیمم نمیآید، به خاطر اینکه آن غسلات و مسحات، محصّل برای طهارت است و آن طهارت باید احراز شود و اگر در وسط وضو شک کند یا در وسط غسل ولو محلش هم گذشته باشد، چون میداند طهارت هنوز تحصیل نشده، باید وضو را دو مرتبه و غسل را دو مرتبه و تیمم را دو مرتبه به جای بیاورد ولو قاعده تجاوز هم داشته باشد؛ به قاعده محصّل و متحصّل. اگر کسی این حرف را بزند که ما آنچه مکلّفیم طهارت است و نه غسلات و مسحات، لذا ممکن است قاعده فراغ را جاری کنیم اما قاعده تجاوز را نمیتوانیم جاری کنیم. آنگاه آن روایت هم به خاطر همین است که میگوید اگر در وسط وضو شک کردی، مثلاً در حالی که دست را میشویی، شک کردی که صورت را درست شستی یا نه، وضو باطل است و اینکه وضو باطل است به خاطر همین است که اگر جلو برود و وضو را تمام کند، نمیداند این وضو آیا محصّل آن متحصّل هست یا نه، لذا باید وضو را دوباره بگیرد تا آن متحصّل را یقین پیدا کند، یعنی یقین پیدا کند که طهارت پیدا شده است.
 اما در باب وضو، ما قاعده فراغ را که جاری میکردیم، قاعده تجاوز را هم جاری کردیم و آن روایت را نپذیرفتیم اما چون خلاف مشهور بود، گفتیم خوب. ولی تجاوز کنیم از آن روایت به باب وضو و به باب تیمم، یک دلیل خاص میخواهد و آن القای خصوصیت نمیشود و این قاعده طهارت که یک چیز مشهوری در میان اصحاب شده که ما در باب طهارات ثلاث، محصّل میخواهیم، احراز محصّل یعنی طهارت میخواهیم. یعنی طهارت را احراز کنم تا بتوانم با آن طهارت نماز بخوانم و اما اگر احراز محصّل نکنم، نمیشود نماز کرد برای اینکه نماز وضو میخواهد یا غسل میخواهد و یا تیمم میخواهد و به عبارت دیگر طهارت میخواهد و حالا نمیدانم که طهارت دارد یا نه. این ولو مشهور است اما درست کردنش مشکل است. و آن اینست که ما بگوییم مکلّف به طهارت هستیم و طهارت یک امر نفس الامری است، هر دو درست نیست. برای اینکه من نمیدانم طهارت از نظر ذوق عرفانی و از نظر بعضی از روایات و استحصال، ممکن است کسی بگوید اما از نظر فقهی آنچه قرآن به ما میگوید اینست که: إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ (سوره مائده ، آیه 6). ما مکلّف به این هستیم و این نیست که ما مکلّف باشیم به غیر از این غسلات و مسحات، بلکه مکلّف به ایجاد طهارت هستیم و این غسلات و مسحات برای طهارت درست میکند. اولاً از کجا معلوم که ما مکلّف به آن طهارت باشیم و ثانیاً بر فرض هم که مکلّف به طهارت باشیم و طهارت هم یک امر نفس الامری باشیم ، اما آنچه قرآن میگوید اینست که وقتی میخواهی نماز بخوانی وضو بگیر و وضو اینست که صورت را بشوی و دو دست را از آرنج تا سر انگشتان را بشوی و مسح روی سر را بکن و مسح روی دو پا بکن، این وضو میشود حال آن طهارت میخواهد پیدا شود و یا پیدا نشود، من مکلّف به ایجاد آن طهارت نیستم. اگر این حرف را بزنید، آنگاه قضیه محصّل و متحصّل، سالب به انتفاع موضوع میشود و اگر هم سالب به انتفاع موضوع نشود و بگویید حتماً وقتی انسان وضو بگیرد، یک طهارت ایجاد میشود و یا وقتی که غسل کند، یک طهارت ایجاد میشود یعنی یک طهارت تکوینی و یا وقتی تیمم میکند یک حالتی به نام طهارت برای او پیدا میشود، و ما مکلّفیم که آن طهارت را ایجاد کنیم و هرچه شک کنیم، آنگاه باید بگوییم که متحصّل پیدا نشده و اشتغال یقینی، برائت یقینی؛ و آن چون بسیط است، آنگاه نه قاعده تجاوز دارد و نه قاعده فراغ دارد و نه برائت جزء دارد و اصلاً جزء ندارد تا بخواهیم آن را به اجزائی منحل کنیم. دیگر این دائر مدار ذوق شماست. بسیاری از بزرگان این حرف مرا زدند و گفتند اولاً به واسطه این طهارات ثلاث یک حالتی به نام طهارت پیدا شود، این اول کلام است که این از کجاست؟ برفرض هم که این حالت پیدا شود، من آن محصّل را میآورم طبق شرع مقدس اسلام. که شرع مقدس اسلام گفته اوله تکبیر و آخره تسلیم و حالا من به رکوع رفتم و نمیدانم که حمد و سوره را خواندم یا نه، قاعده تجاوز میگوید خواندی. نماز را خواندم. اگر واقع و نفس الامر من آن حمد و سوره را نخوانده باشم، معطیٌ به مطابق با مأمورٌ به نمیشود و باید بگویید مأمورٌ به هنوز ساقط نشده، لذا نه قاعده تجاوز در نماز بیاید و نه قاعده فراغ؛ و گفتن اینها در فقه خیلی مشکل است. یک دفعه شما عارف میشوید و ذوقی میشوید و در یک معنویاتی میروید، این یک حرفی است و اما اگر ما باشیم و فقه مان، باید ببینیم که مکلّف به چه چیز هستیم. آنچه مکلّفیم به اینکه وضو بیاوریم، نه طهارت بلکه وضو بیاوریم و وضو غسلات و مسحات است که این غسلات و مسحات را گاهی یقینی میآورم و گاهی با قاعده تجاوز میآورم و گاهی با قاعده فراغ میآورم و گاهی با قواعد دیگر. مکلّفم که وضو بگیرم و حالا با قاعده تجاوز وضو گرفتم، این وضو صحیح است. حال که وضو صحیح پیدا شد، میخواهد طهارت پیدا شود یا نشود، میخواهد غسلات و مسحات طهارت بیاورد و یا نیاورد، آنچه من مکلّف بودم این غسلات و مسحات بود که آوردم و وقتی که آوردم باید بگوییم که وضو و غسل و تیمم آمده و بیش از این هم تکلیف ندارم. برای اینکه من که تکلیف به واقعیات نداریم بلکه تکلیف دارم به اینکه معطیٌ به من از نظر فقهی درست باشد. و اما من مکلّف به واقع و نفس الامر نیستم. لذا روایت به من گفته است که تیمم اینست که وقتی نتوانی وضو بگیری، دو دست را به زمین بزن و به صورت و به دو پشت دست بمال. من هم این کار را کردم. حال وقتی که تیمم من تمام شد و نمیدانم آیا پشت دست راست را مسح کردم یا نکردم، قاعده تجاوز میگوید که تیمم کردی و معنایش اینست که اگر هم تیمم نکرده باشی ما ناقص را به جای کامل قبول میکنیم. ما رفعیت میکنیم از آن تکلیف واقعی و نفس الامری؛ لذا این معطیٌ به من با قاعده تجاوز، مأمورٌ به میشود. اگر معطیٌ به، مطابق با مأمورٌ به است که تکلیف ساقط است و اگر هم مطابق با مأمورٌ به نیست، باز تکلیف ساقط است. جمع بین حکم واقعی و ظاهری همین است یعنی تقبّل ناقص به جای کامل و یا رفعیت از تکلیف. نمیدانم فتوای شما در جمع حکم واقعی و ظاهری چیست. یا باید بگویید تقبّل ناقص به جای کامل و یا باید بگویید که رفعیت از تکلیف است. اینکه یکی و ده تا و هزارتا نیست، طبق اماره معطیٌ به را آوردیم و حالا این اماره مخالف با واقع درآمد، حال خبر واحد باشد یا چیز دیگر و یا ظواهر باشد یا فتوای شما، بالاخره مخالف با واقع درآمد و معطیٌ به مطابق با مأموربه نیست، حال تکلیف ساقط نشد؟، اگر بخواهیم بگوییم که تکلیف ساقط نشد که مصیبت میشود و معنایش اینست که امارات حجت نیست. اگر معطیٌ به مطابق مأمور به نشد، شارع مقدس میگوید ولو این معطیٌ به تو مطابق با مأمورٌ به نباشد، من پذیرفتم به این معنا که رفعیت از تکلیف بالفعل تو کردم و به این معنا که ناقص را به جای کامل تقبّل کردم. لذا قاعده اقتضاء میکند که ولو قائل به محصل و متحصّل هم بشویم، اینکه وقتی تیمم را با قاعده تجاوز آوردیم، ولو اینکه آنچه مشکوک است را نیاورده باشیم، این تیمم عندالله صحیح است. صحیح است به معنای اینکه تیمم تو همین تیمم است ولو که پشت دست را مسح نکرده باشی و تیمم تو مثل تیمم جبیره ای است و یا مثل تیمم آدم یک دستی است و همانطور که آن مقبول است پس این هم مقبول است. اسمش را میگذارند معطیٌ به ولو مطابق با مأمورٌ به نیست اما شارع مقدس از رفعیت از مأمورٌ به کرده است. بهتر از آن، تقبّل ناقص به جای کامل است یعنی همین تیمم را به جای تیمم تام قبول کرده است. حال میخواهد ما قائل به محصل و متحصل بشویم و یا قائل به محصل و متحصل نشویم، آن قاعده تجاوز در همان مسحات میآید، چنانچه قاعده فراغ میآید و چنانچه باب اجتهاد میآید. این ان قلت قلت هایی که دیروز راجع به تیمم داشتیم، آن مجتهدی که میگوید تیمم اینست مثل مرحوم سید که میگوید چه برای وضو باش و چه برای غسل باشد و چه برای غسل جنابت باشد و چه برای سایر اغسال باشد، تیمم اینست که دو دست را بزن روی زمین و بمال به صورت و بعد هم همان دو دست را بمال به پشت دست راست و به پشت دست چپ. این تیمم است حال شما میگویید این تیمم نیست، مثل قدماء که میگویند این تیمم نیست برای آنکه تیمم اینست که دستها را به زمین بزند و به صورت بمالد و دوباره دستها را روی زمین بزند و به پشت دست راست و پشت دست چپ بمالد. آنها میگویند آن تیمم نیست و شما میگویید تیمم است حال اگر شما روی این اجتهاد تیمم کردید و مخالف با واقع درآمد، آیا این تیمم باطل است یا نه؟این را هیچ کس نگفته است. اجزاء در باب اجتهاد و تقلید. اگر شما در اصول هم قائل به اجزاء نشوید، اما در باب اجتهاد و تقلید که همه و همه به قول شیخ انصاری که میفرمایند اجزاء در باب اجتهاد و تقلید یک امر ضروری است و وقتی امر ضروری شد، معنایش اینست که شما که یک مرتبه دست زدید، اگر قول قدماء واقعا درست باشد، باید دو تا دست زده باشید و شما یک بار دست زدید، پس تیمم نکردید و حالا که تیمم نکردید، آیا رفع تکلیف شده است یا نه؟ مسلّم رفع تکلیف شده است. حال درحالی که تکلیف نکردید پس چطور رفع تکلیف شده است؟ تقبّل ناقص به جای کامل و یا رفعیت از تکلیف. شارع مقدس میگوید این معطیٌ به ناقص تو را به جای مأمورٌ به پذیرفتم. بنابراین فرقی هم بین محصّل و متحصل و امثال اینها ندارد و همینطور که مرحوم سید در اینجا فرمودند و مشهور در میان اصحاب هم هست اینست که قاعده تجاوز، قاعده فراغ در باب تیمم میآید، چنانچه در باب غسل هم میآید و در باب وضو، قاعده فراغ میآید و قاعده تجاوز را مشهور میگویند نه، و میگویند استثناء خورده است و مشکل هم هست که کسی این استثناء را قائل شود یعنی بگوید که قاعده تجاوز همه جا به غیر از باب وضو هست. این یک تعبّد حسابی میخواهد. اما علی کل حالٍ مشهور پیش اصحاب است که قاعده تجاوز در باب وضو نیست اما قاعده فراغ هست. معنایش اینست که قاعده تجاوز مثل قاعده فراغ است. به ما میگوید وقتی که به رکوع رفتی و نمیدانی آیا حمد و سوره را خواندی یا نه، بگو خواندم به قاعده تجاوز. و یا در حال خواندن سوره قل هو الله هستی و شک کردی که آیاحمد را خواندی یا نه، آنگاه قاعده تجاوز میگوید حمد را خواندی و جلو برو و لازم نیست که برگردی و حمد را بخوانی. درحالی که میتوانی برگردی ولو به حالت رجاء حمد را بخوانی اما لازم نیست به خاطر قاعده تجاوز. اما اگر به راستی حمد را واقع و نفس الامر نخوانده باشی، نماز نخواندی؟ چرا نماز خواندی. پس این حمد چه شد؟ شارع مقدس میگوید حمد را در قانون تجاوز از تو نمیخواهم. این هم مسئله نوزده بود.
 در مسئله بیست میفرمایند: إذا علم بعد الفراغ ترک جزء یکفیه العود إلیه والإتیان به وبما بعده مع عدم فوت الموالاة، ومع فوتها وجب الاستئناف، و إن تذکر بعد الصلاة وجب إعادتها أو قضاؤها، و کذا إذا ترک شرطاً مطلقاً ما عدا الإباحة فی الماء أو التراب فلا تجب إلا مع العلم والعمد کما مر.
 این هم یک مسئله مشکلی است که میفرمایند اگر در اجزاء یک جزئی را نیاوردید، اگر عمداً باشد که بحث ما نیست بلکه اگر سهلاً یا جهلاً جزئی نیامد، میفرمایند که این تیمم باطل است ولو نماز هم خوانده باشد، باز این تیمم باطل است و نماز هم باطل است. میفرمایند همینطور اگر شرایط جهلاً یا نسیاناً نیامد، مثل اینکه ترتیب را مراعات نکرد، این اگر عمداً باشد که باطل است اما اگر سهلاً یا جهلاً باشد، باز مرحوم سید میفرمایند که باطل است. میفرمایند فقط یک جا میتوانیم بگوییم صحیح است و آن در باب غصب است. آنکه جهلاً یا نسیاناً با خاک غصبی تیمم کرده یا در فضای غصبی تیمم کرده، میگویند این صحیح است و اما مابقی اگر هر جزء یا هر شرطی نیامد تیمم باطل است و اگر نماز هم خوانده است، نماز باطل است. دلیل هم باید بگویند لاتعاد الصلاة إلّا من خمس، یکی طهارت است و این طهارت نیامده است و حالا که طهارت نیامده پس باید طهارت را بیاورد و اگر هم نماز خوانده است، نماز را اعاده کند. اما اگر یک کسی بگوید که معنای آن لاتُعاد الصلاة الاّ من خمس، اینست که اصل وضو نیامده باشد یا اصل طهارت یا اصل تیمم نیامده باشد، و اما اگر تیمم آمده باشد اما یک جزئی از آن نیامده باشد، مثل اینکه ترتیبش را عمداً هم نه بلکه نمیدانست یا اینکه نسیان کرد، حال چرا این تیمم باطل است؟ رفع مالایعلمون میگوید که این تیمم صحیح است. رفع مالایعلمون هم صورت جهل را میگیرد و رفع نسیان هم صورت نسیان را میگیرد. میگوییم اینکه رفع مالایعلمون در اجزاء و در شرایط تیمم نمیآید، ظاهراً وجهی ندارد. سابقاً هم اگر یادتان باشد همین مسئله را مرحوم سید فرمودند و ما اشکال داشتیم و بنا شد شما روی آن فکری کنید و اینکه مرحوم سید میفرمایند که در باب تیمم قاعده رفع مالایعلمون و قاعده رفع نسیان نمیآید، به چه دلیل است. خوب تیمم آمده اما یک جزئی از آن یا یک شرطی از آن نیامده، چون جاهل به مسئله بوده و چون نسیان کرده است، اگر عمدا نیاورد که معلوم است که تیمم باطل است و اما یک دفعه جزء نمیآید یا شرط نمیآید اما نسیاناً یا جهلاً؛ آنگاه رُفع مالایعلمون میگوید این تیمم صحیح است و اگر هم واقعاً این معطیٌ به مطابق با مأموربه نیست برای اینکه مأمورٌ به غیر از این مَنسی است. اما رفع مالایعلمون میگوید این تیمم به منزله تیمم صحیح است و میگوید این تیمم را رُفع نسیان میگوید منزله تیمم درست است.
 مرحوم سید قیاس کردند یعنی حدیث لاتُعاد را جاری کردند و فرمودند که تیمم و جزء تیمم و شرط تیمم مثل هم است. همینطور که در اصل تیمم اگر تیمم نیامد، نماز باطل است ولو جهلاً ولو نسیاناً؛ جزء و شرطش هم اگر نیامد، تیمم باطل است ولو جهلاً ولو نسیاناً؛ به مرحوم سید میگوییم چرا اینطور است. در اصلش این را بفرمایید مثل کسی که اصلاً نماز نخواند و بخواهد رفع مالایعلمون جاری کند که نمیشود؛ اما نماز را خواند و یک جزئی از آن مثلاً حمد و سورهاش، نسیاناً یا جهلاً باطل است. همینطور که در نماز میگویید رُفع مالایعلمون در اجزاء و شرایطش هست اما در خودش نیست، در اینجا هم بگویید که رُفع نسیان، رفع مالایعلمون در خود تیمم جاری نیست، اما در اجزاء و در شرایط، همه و همه جاری است و اجماعی هم در مسئله نیست تا ما با آن اجماع بخواهیم جلو بیاییم. بسیاری از بزرگان در طهارات ثلاث، راجع به اجزاء و راجع به شرایط، هم قاعده رفع جاری کردندو هم قاعده نسیان و ما هم اینجا به مرحوم سید میگوییم که اصل تیمم آمده اما جزئی از اجزایش یا شرطی از شرایطش نیامده و رفع مالایعلمون میگوید تیمم صحیح است و رُفع نسیان میگوید تیمم صحیح است. و اینکه مرحوم سید میفرمایند که جزء را نیاورد یا شرط را نیاورد، اگر به راستی اینطور باشد، پس در باب غصبش هم بگویند اما در باب غصب نمیگویند و در باب غصب میگویند اگر جاهل باشد، نسیان باشد، تیممش صحیح است و ما هم میگوییم راجع به همه شرایط و راجع به همه اجزاء، اگر ناسی باشد و اگر جاهل باشد، تیمم صحیح است. اگر جاهل قاصر است که کتک ندارد و اگر جاهل مقصّر است، کتک دارد، به خاطر آن تقصیرش و نه به خاطر آن بطلان تیمم یا بطلان نمازش.
 باز یک فکری بکنید تا فردا. ان شاء الله. و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo