< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌
 
 در مسئله پانزدهم فرمودند: فی مسح الجبهة والیدین یجب إمرار الماسح على الممسوح، فلا یکفی جرّ الممسوح تحت الماسح، نعم لا تضر الحرکة الیسیرة فی الممسوح إذا صدق کونه ممسوحا.
 دست باید بر پیشانی کشیده شود. و اما اگر دستها را گذاشت روی رستنگاه مو و سر را روی دستها کشاند، یا مثلاً دست راست را گذاشت روی مچ و پشت دست چپ را روی دست راست کشاند، به جای اینکه ماسح بر ممسوح کشیده شود، ممسوح بر ماسح کشیده شده، میفرمایند این تیمم باطل است.
 بله حال اگر یک حرکت کمی که صدق عرفی باشد که ماسح بر ممسوح کشیده شد، طوری نیست. ما بالاخره از نظر عرفی باید ماسح بر ممسوح کشیده شود. دلیلی بر مسئله نداریم. مگر همین روایاتی که فرمودند دستها را بر پیشانی بکش یا آن کار امام علیه السلام، یعنی روایات بیانیه که پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین (علیهم السلام)، وقتی میخواستند تیمم را یاد دهند، ماسح را بر ممسوح میکشیدند و آن روایتها به ما میگوید که در مقام عمل بودند پس باید ماسح بر ممسوح کشیده شود.
 مرحوم صاحب جواهر و دیگران یعنی بعد از صاحب جواهر دیده میشود که به این روایات بیانیه تمسّک کردند. روایات بیانیه هم موجبش را دلالت دارد یعنی از بالا به پایین کشیدن و ماسح را بر ممسوح کشیدن، جایز است اما ممسوح را بر ماسح کشیدن جایز است یا نه؟ روایت بیانیه دلالت ندارد.
 تیمم اینست که امام علیه السلام کردند. اما حالا غیر از این تیمم باطل است، این مفهوم است. آن روایاتی که بیانیه نیست مفهوم ندارد و این روایات بیانیه هم که اطلاق ندارد که تمسّک به اطلاق یا مفهومش بکنیم. بنابراین دلیلی برای مطلب نیست. اگر کسی به گفته صاحب جواهر و دیگران قانع شود، اینکه این روایات بیانیه دلالت دارد، نفیاً اثباتاً؛ دلالت دارد که امام علیه السلام ماسح را بر ممسوح کشیدند و دلالت دارد که غیر از این هم جایز نیست. اگر کسی بتواند استفاده کند، خوب است و گرنه یا باید به آن عرضی که سابقاً کردم، بگویید تعارف است. یعنی اگر به عرف گفتند تیمم کن، عرف دستها را بر پیشانی میکشد و اما یک کسی پیش عرف، پیشانی را بر دستها بکشد، این عرفیت ندارد. وقتی عرفیت نداشت، صدق عرفی نیست، پس تیمم باطل است. لذا در لغت هم هیچ دلالت بر این حرفها ندارد برای اینکه اگر بگویند دستت را با دستمال پاک کن، اگر دست را به دستمال بمالد یا دستمال را به دست بمالد، در هر دو صورت پاک میشود و تفاوتی ندارد. مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی میخواهند این حرف آقا را بزنند. میخواهند بگویند که اصلاً مَسَحتُ دلالت دارد، لغت دلالت دارد ولی انصافاً لغت هم دلالت ندارد برای اینکه دستها را روی پیشانی میگذارد و سر را بالا میزند و وقتی بالا رفت این پیشانی مسح میشود ولو اینکه پیشانی به دستها کشیده شده، چنانچه دستها را به پایین بکشد، باز پیشانی مسح شده است. مثل همان دستمال که مثلاً بگویند دست بچه را با دستمال پا کن. گاهی دستمال را روی دست بچه میمالد و گاهی هم دستمال را روی دست بچه میگذارد و دست بچه را بیرون میکشد، هردو پاک کرده است. ظاهراً این فرمایش مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی را هم نمیشود درست کرد و لغت در اینجا دلالتی ندارد. این امرار که میگویند خصوصیت ندارد، عرفیت دارد؛ وقتی میگویند پیشانی را مسح کن، دست را به پیشانی میکشاند و اما اینکه پیشانی را به دست بکشد، عرفیت ندارد اما اینکه حالا نکشید، این دلالت ندارد.
 اطلاق در کار نیست بلکه عمل است. حضرت اینطور تیمم کردند؛ پس به خوبی دلالت دارد که اینطور تیمم کردن، درست است. این عمل دلالت میکند بر آنچه حضرت کردند، درست است اما اینکه نوع دیگر درست نیست، عمل دلالت ندارد. نه اطلاق لفظی دارد و نه اطلاق حالی و مقامی دارد، و آن روایات هم که فرمود مسح یدیک علی وجهک، آن هم در مقام بیان همین است که این صورت را مسح کن. اما حالا مفهوم دارد و اطلاق به این معنی که غیر از این جایز نیست. حتی مثلاً اگر کسی اطلاق گیری بکند و بگوید این امسح اطلاق دارد، آنچه میخواهیم صورت را مسح کردن است، حال میخواهد ماسح بر ممسوح کشیده شود یا ممسوح بر ماسح کشیده شود. عرفاً صدق مسح میکند، لذا اطلاق دارد و هم اینطرف را میگیرد و هم آنطرف را. اما این را هم نمیگوییم برای اینکه در مقام تشریع حکم است و چون در مقام تشریع حکم است، اطلاق ندارد. لذا نه آن روایات بیانیه اطلاق دارد بلکه عمل است و نه آن روایات لفظیه اطلاق دارد بلکه در مقام تشریع حکم است. لذا اینکه بعضی مثل مرحوم حاج آقا رضای همدانی تمسّک به اطلاق کرده، این هم درست نیست. ایشان تمسک کردند برای اعم یعنی هم میشود ماسح بر ممسوح و هم میشود ممسوح بر ماسح که این هم دلالت ندارد. لذا مائیم و همان قضیه تعارف. بگوییم اگر به عرف بگویند تیمم کن، ماسح را بر ممسوح میکشد و نه ممسوح را بر ماسح؛ و این عرف دلالت میکند بر اینکه ممسوح بر ماسح کشیدن، درست نیست. اگر کسی به این حرف جازم شود، خوب است.
 مسئله آخر میرسد به اجماع. مرحوم آقای خوئی خیلی روی این پافشاری دارند در حالی که ایشان این اجماعها و این اعراض اصحابها و عمل اصحاب و اینها را قبول ندارند، اما در اینجا چون دلیل نداشتند و نمیتوانستند رد بشوند، پس گفتند تسالم اصحاب است. باز این تسالم اصحاب، یک بار تسالم است در گفتنها که اجماع است اما یک بار تسالم نیست و همین عدم الخلاف است که مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری در مکاسب و اینها ادعای اجماع میکنند و اجماعشان عدم الخلاف است یعنی نگفتند و چون نگفتند پس اجماع در مسئله است. این را هم که معلوم است که نمیشود درست کرد ولی علی کل حالٍ در فقه است و از مسئله جرئت داشته باشیم و بگوییم که ماسح بر ممسوح یا ممسوح بر ماسح جایز است، مشکل است. ولی یک دلیل داشته باشیم یعنی دلیل طلبگی داشته باشیم که طلبه را قانع کند، نه اطلاقات لفظی داریم و نه آن روایات عقلی دلالت دارد و نه آن عدم الخلاف دلالت دارد. اما این تعارف را اگر کسی بپذیرد، بگوییم که تعارف اینست و غیرمتعارفش دلیل میخواهد و دلیل نداریم پس جایز نیست. اما دلیل هم صلح است اما علی کل حالٍ همینهاست. بنابراین همان حرفی که همه آقایان اول فرمودند اجماع است و اجماع هم به معنای عدم الخلاف. اینهم از مسئله پانزده.
 حیث اینکه موضوع احکام و فهم احکام را باید از عرف بگیریم اما عرف این را نمیپذیرد که اگر گفتند پیشانی را مسح کن، ماسح را بر ممسوح بکشد. وقتی عرفیت نداشت، نمیتوانیم بگوییم که موضوع را از عرف گرفتیم. فقط همین تعارف است. اگر یک کسی دلیل کند و بگوید موضوع احکام را باید از عرف بگیرد و این عرفیت ندارد.
 مسئله شانزدهم ـ که خیلی اهمیت ندارد و اگر نفرموده بودند بهتر بود.
 إذا رفع یده فی أثناء المسح، مثلاً دست را روی مو گذاشت و تا بیخ انگشتان کشاند و اما رها کرد و دوباره دست را گذاشت بیخ انگشتان و تا سر انگشتان کشاند. آیا این درست است یا نه؟ میفرمایند درست است.
 إذا رفع یده فی أثناء المسح، اذا رفع یده فی أثناء المسح ثم وضعها بلا فصل وأتم فالظاهر کفایته ، وإن کان الاحوط الإعادة.
 أحوطش هم مستحبی است. ظاهراً این احتیاط هم خیلی وجهی ندارد اما احتیاط مستحب است. دست را گذاشت روی مچ و تا بیخ انگشتان کشاند ولی پشت دست را مسح کرد ولی فوراً به طوری که موالات از بین نرود، دست را گذاشت بیخ انگشتان و انگشتان را دوباره مسح کرد و در حقیقت پشت دست را دومرتبه مسح کرد. نصف دست را اول و نصف دست را دوم مسح کرد. میفرمایند بس است اما این ثم وضعها بلا فصل، چرا بلافصل؟. سابقاً موالات را گفتیم مثلاً سر را مسح کرد و به اتاق رفت و در آنجا پشت دستها را مسح کرد. مثل اینکه در وضو، صورت را در صحن خانه یا مدرسه شست. من دیده بودم بعضی از مراجع را که در صحن مدرسه فیضیه وضو میگرفتند و بعد میرفتند زیر کتابخانه و در آنجا مسح سر و پاها را میکردند. به من میگفتند وضع مرحوم حاج شیخ هم همین بوده است. میگویند این فاصله تا این اندازه طوری نیست اما میگویند فاصله اگر موالات را از بین برد، اشکال دارد. بعد که میخواهند مثال بزنند، میگویند معنای موالات اینست که وقتی میرود سر یا روی پاها را مسح کند، صورت خشک شده است. اینکه صورت خشک شده، خیلی باید فاصله باشد برای اینکه صورت که به این زودیها نمیخشکد. اما در رسالهها موالات را اینطور معنا میکنند. این در باب وضو بود. در باب غسل هم که روایت داریم که موالات نمیخواهد. مثلاً سر و گردن را میشوید بعد کیسه میکشد و یک ساعت بعد طرف راست و طرف دست چپ را غسل میدهد، این مسلّم است که طوری نیست. حال در تیمم هم صورت را مسح میکند و به اتاق میرود و پشت دستها را مسح میکند و این هم طوری نیست. برای اینکه موالات به هم نخورده است، صورت به هم نخورده است. و اما صورت را مسح میکند و پشت دست را هم مسح میکند و انگشتان را مسح نمیکند و مثلاً از صحن به اتاق میرود و آنجا مینشیند، مثلاً انگشتانش درد میکند و دست کشیدن روی آنها مشکل است، آنوقت به آنجا میرود و مسح میکند. لذا این بلافصلٍ که ایشان آوردند به چه دلیل است. اگر اشکال دارد و بلافصل میخواهد پس صورت و دو دست را هم بگویید و سابقاً گفتند نه. مثلاً صورت را مسح میکند و به اتاق میرود، گفتند طوری نیست و گفتند وقتی اشکال دارد که صورت تیمم محو شود. مثل همان وضو، که گفتم در اینجا هم صورت تیمم محو شود. بعد وقتی میخواهند مثال بزنند و بگویند اینقدر فاصله، میگویند وقتی صورت خشک شده، حال ولو دستها هم آب داشته باشد، این نمیشود. موالات را اینطور معنا میکنند. این موالات راجع به صورت و دو دستها بود. حال راجع به صورت. به عنوان مثال پشت دست را مسح میکند اما روی انگشتان را چیزی بسته و نمیتواند باز کند، به اتاق میرود و به خانمش میگوید این دستمال را باز کن، خانمش دستمال را باز میکند بعد این انگشت را مسح میکند، میگویند این باطل است. چرا باطل است؟ لذا این بلافصلٍ ظاهراً وجهی ندارد و گذاشتن اینکه همه را مسح کند، مرحوم سید میگویند این لازم نیست اما اگر بخواهد پشت دست را دو مرتبه مسح کند، باید بلافصل باشد یعنی اگر با فاصله شد نمیشود. ما میگوییم نه، چرا نمیشود. میخواهید با موالات جلو بیایید که در موالات خودتان گفتید که اگر مثلاً از صحن به اتاق بیاید و مسح کند، طوری نیست و ما هم راجع به اینجا میگوییم که پشت دست را مسح میکند و بعد دستمالی که روی انگشتان بسته شده را باز میکند و انگشتان را مسح میکند. چه وجهی برای فساد است؟ اگر بخواهید بگویید صورت محو شده است که نشده است. اگر بخواهید بگوییم دلیل در مسئله داریم که باید بلافصل باشد که دلیل نداریم. دلیلتان موالات است و موالات راجع به اجزاء میگوییم و راجع به جزء جزء هم میگوییم اما موالات را معنا میکنیم که صورت محو شده باشد. اگر صورت محو شده، در وضو و در تیمم میگوییم و در غسلش نمیگوییم، برای اینکه دلیل خاص دارد. در نماز هم همینطور است. در نماز حمد و سوره را میخواند و بعد کمرش گرفته و نمیتواند رکوع کند، آنگاه یک مقداری میایستد و بعد به رکوع میرود. این بلافصل نیست و اشکال هم ندارد مگر اینکه به اندازهای بایستد که مردم بگویند نماز از بین رفت. یعنی صورت نماز، آن هیئت اتصالیه از بین رفت. این در نماز هم هست. حتی همین صورت عرفیه را میگویند برای فاصله زیاد. مثلاً سوره کهف را در نماز میخواند که این را همه گفتند که درست است. یا سوره یس را به جای قل هو الله میخواند و این را همه گفتند که درست است. اما در سوره بقره گیر کردند و گفتند برای اینکه در صورت اینکه سوره بقره را به جای قل هو الله احد خواندن، صورت نماز از بین میرود. من نمیدانم آیا از بین میرود یا نه. چرا باید از بین برود در حالی که این نماز میخواند. همینطور که مثلاً امام صادق (سلام الله علیه) گاهی در رکوع هفتاد مرتبه میگفتند سبحان ربی العظیم وبحمده و یا بزرگان دعای ابوحمزه ثمالی را در قنوت وصلشان میخواندند و اما در اینها بگوییم صورت اتصال از بین میرود و موالات از بین میرود، دلیل میخواهد. ما نحن فیه هم همین است.
 در ما نحن فیه پشت دست را مسح میکند یا اینکه دو تا دست را روی زمین میزند و سردش است و به اتاق میرود و وقتی به اتاق رفت صورت و پشت دستها را مسح میکند. حال چرا باید باطل باشد؟.
 لذا در باب وضو ببینید که دست را تا مچ میشوید و بعد که سردش شد به اتاق میرود و یا اینکه آب کمتری میخواهد و به اتاق میرود و با آفتابه یا با دست آب را روی مچ میریزد و دست را میشوید. حال این را بگویید اگر دست راست یا دست چپ را اینطور کرد، طوری نیست اما اگر نصف دست را اینطور کرد، این نمیشود. در جزء جزء باید بلافاصله باشد اما روی اجزاء بلافاصله نمیخواهیم. چرا؟ آقایان میگویند تعارف عرفی و اگر این باشد مثل همان مسئله قبل است که ما گفتیم تعارف عرفی است. اگر کسی در اینجا تعارف عرفی را بیاورد و بگوید که عرف میگوید باید پشت دست یک مرتبه مسح شود و اما اگر صورت را مسح کردید و پشت دستها را در اتاق رفتید و مسح کردید، این طوری نیست. و اما اگر یک جزء را غیر از این کردید، اشکال دارد. تعارف عرفی است و اگر کسی بتواند این تعارف عرفی را بیاورد، حرف مرحوم سید درست میشود و آن اینست که فاصله نباشد. آنوقت یک کسی بگوید که اگر تعارف عرفی را جلو آوردید، دست برداشتن هم ندارد. تعارف عرفی اینست که دست را روی مچ بگذارد و بلافاصله روی همه دست تا آخر بکشد و اما دست را روی مچ بگذارد و بردارد و دوباره روی دست بکشد، این تعارف عرفی ندارد. اگر شماها بگویید تعارف عرفی، اصل مسئله به هم میخورد. اصل مسئله را مرحوم سید باید بگویند إذا رفع یده فی أثناء المسح، اذا رفع یده فی أثناء المسح ثم وضعها بلا فصل وأتم فالظاهر عدم کفایته، باید اینطور بگویند اما میگویند إذا رفع یده فی أثناء المسح، اذا رفع یده فی أثناء المسح ثم وضعها بلا فصل و أتم فالظاهر کفایته، وإن کان الاحوط الإعادة.
 مسئله بعدی که خیلی حرف دارد اینست که مشهور در میان اصحاب که فرمودند در تیمم بدل از وضو، یک مرتبه دست زدن کفایت میکند. یک مرتبه دست میزند روی خاک و پیشانی و دو پشت دست را مسح میکند و اما در بدل از غسل، حال چه غسل جنابت و چه اغسال دیگر و حتی غسل جمعه، باید دو مرتبه باشد. دستها را باید بزند روی خاک و صورت را مسح کند، ثمّ دودفعه دستها را بزند و دو تا پشت دست را مسح کند. باید ضربتین باشد. این مشهور در میان اصحاب شده است. لذا مرحوم سید میفرمایند نه، یک مرتبه کفایت میکند چه بدل از وضو و چه بدل از غسل و بعضی از محشین بر عروه هم مشهور را گرفتند و بعضی از آنها همان حرف مرحوم سید را گرفتند و اختلاف به خاطر روایات است که دو دسته روایات داریم که قول مشهور است و روایات میگوید ضربتین در بدل از غسل. ضربه واحد در بدل از وضو. بعضی از روایات دارد که ضربتین واحده چه بدل از وضو و چه بدل از غسل و بعضی از روایات دارد ضربتین، چه بدل از وضو و چه بدل از غسل.
 تقاضا دارم این روایتها را مطالعه کنید تا جلسه بعد. ان شاء الله. و صلّی الله علی محمد و آل محمّد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo