< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

90/06/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌
 
 بحث درباره یُشترط فی ما یُتَمّم بِه، بود. آن چیزی که تیمم به آن میشود، شرطهایی دارد. شرط اول را فرمودند که باید طاهر باشد. خاکی که به آن تیمم میکند پاک باشد و نجس نباشد. مسئله اجماعی است. ندیدیم که کسی مخالفت کند و نه بگوید، اما ادلّهای که آورده شده است، ناتمام است. دلیل اول آیه شریفه است که فرموده: فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا، تیمم بکنید به خاکی که طیب باشد. گفتند طیب یعنی اینکه پاک باشد، یعنی نجس نباشد. اما احتمال این هست که طیب، طیب شرعی هم نه بلکه طیب عرفی. یعنی مثلاً به خاکی که در کوچه است و آلوده و کثیف است، تیمم نکنید. بلکه در روایات هم داریم که به یک خاک تمیزی که از دامنه کوه برداشته شده باشد، تیمم کنید؛ و چون که وقتی آیه شریفه هم نازل شده، آن طیب شرعی در مقابل نجاست شرعی نبوده است، یعنی مشهور نبوده است، و آنچه مشهور بوده و متداول بین مردم بوده، طیب یعنی در مقابل کثیف. گاهی طیب را در مقابل نجس میگویند و گاهی طیب در مقابل کثیف. لذا آیه شریفه فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا، آیا مراد یعنی طیب در مقابل نجس و یعنی پاک و یا اینکه طیب در مقابل خبیث، یعنی یک خاکی که تمیز باشد. لاأقل احتمالش هست و وقتی احتمال هست. اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال. دیگر نمیشود به آیه شریفه تمسّک کرد. عمده دلیلی هم که آورده شده همین است. مثلاً مفردات راغب هم وقتی به این فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا، میرسد، میگوید خاکی که نجس نباشد. معمولاً هم قدماء و متأخرین من جمله صاحب جواهر (رضوان الله تعالی علیه) و پس از صاحب جواهر، همه گفتند که فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا و فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طاهرا، در مقابل نجس. این دلیل اول است. درحالی که بهترین دلیلهاست اما ناتمام است.
 دلیل دومی که آورده شده، گفتند که انصراف. در وقتی که میگویند به خاک تیمم کن، منصرف به خاک پاک است. این هم معلوم است که درست نیست. برای اینکه انصراف دو قسم است. یک انصراف بدوی است، مثل اینکه مثلاً الان که میگویند آب یعنی آب لوله کشی. آب انصراف پیدا میکند به این آبهایی که آلوده است و ما میخوریم. اما آب دریا به ذهن نمیآید. اگر گفت آب بیاور که بخورم یعنی همین آبهای معمولی. چنانچه آب تصفیه شده هم به ذهن نمیآید. به این میگویند انصراف بدوی که انصراف بدوی حجت نیست. یک انصراف هم اذهاق لفظ است یعنی لفظ آن را نمیگیرد، مثل اینکه وقتی میگوید آب بیاور که بخورم، گلاب را نمیگیرد یا آب هندوانه را نمیگیرد. به این میگویند انصراف حقیقی. آن انصرافی که حجت است و میشود به آن تمسّک کرد، انصراف حقیقی است نه انصراف بدوی. و اینجا اگر بخواهیم بگوییم که تا میگوید خاک، آنگاه خاک نجس را نمیگیرد، اگر انصراف هم باشد، انصراف بدوی است. نظیر همان که میگوید خاک، انصراف پیدا میکند به خاک تمیز. اما خاک غیرتمیز را نگیرد، اذهاق لفظ وجه الارض از تراب هم خاک تمیز را میگیرد و هم خاک خبیث را و هم خاک نجس را میگیرد و هم خاک پاک را. اگر انصرافی باشد، انصراف بدوی است و انصراف بدوی حجت نیست. میدانید که مرحوم صاحب جواهر رسمشان برای ما طلبهها اینست که برای چیزی که میخواهند اثبات کنند، هفت هشت تا دلیل روی هم میریزند. درحالی که واقعاً خودشان هم قبول ندارند اما برای اینکه ما بررسی کامل کنیم و برای اینکه محتملات بیاید و ایشان چیزی را وانگذارند، لذا دلیل دومی که اینجا آوردند، فرمودند که انصراف، و مسلّم خودشان هم قبول ندارند. این انصراف اگر باشد، انصراف بدوی است و انصراف بدوی حجت نیست. آن انصرافی حجت است که اذهاق لفظ باشد، یعنی لفظ آن را نگیرد و آنگاه معلوم است که انصراف هم نه، بلکه خود لفظ مثل آب، گلاب را نمیگیرد. اگر بگوید با آب وضو بگیر، نمیشود با گلاب وضو گرفت برای اینکه آب نیست. یا اگر بگوید که آب بیاور تا بخورم، شربت را نمیگیرد برای اینکه شربت آب نیست. اینهم دلیل دومی که آورده شده است.
 دلیل سومی که آورده شده که از مرحوم محقق دوم در جامع المقاصد است اما صاحب جواهر آوردند. فرمودند که مُعطی چیزی که فاقد شیء است، نمیتواند مُعطی شیء باشد. فاقد الشَیء لایُعطیه. یک چیزی که نجس است و حالا بخواهد مطهر باشد، برای اینکه الان که ما میخواهیم تیمم کنیم، تیمم میکنیم برای اینکه طاهر شویم، مثلاً طهارت بدل از خبث، طهارت بدل از حدث و آن تیمم بخواهد ما را پاک کند. مرحوم جامع المقاصد که مرحوم صاحب جواهر هم آوردند، فرمودند که فاقد الشیء نمیتواند مُعطی الشیء باشد. چیزی که خودش آن چیز را ندارد، چطور میخواهد آن چیز را به من بدهد. معلوم است که این دلیل هم ناتمام است. برای اینکه آن تیمم که نمیخواهد اگر دستم نجس است به من بگوید که دستت پاک است، یا اگر بدنم نجس است، بگوید پاک است، و فاقدالشیء، مُعطی شیء نیست، این اصلاً اینجا جا ندارد. برای اینکه آن خاک نه میخواهد طهارت خبثی به من بدهد و نه طهارت حدثی، هیچکدام را. حال خاک نجس است و من دستم را روی آن خاک میزنم و به صورت و پشت دستها میمالم و تیمم حاصل میشود و وقتی تیمم حاصل شد، آنگاه میتوانم با آن تیمم نماز بخوانم. این بنا بر اینکه اگر به راستی تیمم یک طهارت به انسان بدهد، این حرفها را در زمینه آن بزنیم و اما اگر یک کسی بگوید که اصلاً اینها عرفانی است. آنچه وظیفه ماست اینکه دست به خاک بزنیم و بزنیم به صورت و پشت دستها و بعد نماز بخوانیم. حال از این یک طهارت حاصل شود و محصّل و متحصّل باشد، از کجاست. راجع به وضو و غسلش هم همین را گفتند. حضرت امام در حالی که انصافاً خودش یک عارف و یک واقع بین در این قضایا بودند، اما در باب وضو و غسل و تیمم، میگفتند که نمیتوانیم دلیل بیاوریم که ما یک محصّل و یک متحصّلی داریم، بلکه آنچه ما میتوانیم دلیل بیاوریم اینست که إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ (سوره مائده، آیه 6)، و دیگر بیش از این ما بگوییم که إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فتطهرّوا، دلیل ندارد. علی کل حالٍ اگر هم یک کسی محصّل و متحصّل درست کند که مشهور در میان فقهاست اما این دلیل اینجا که بگوییم فاقد شیء نمیتواند مُعطی شیء باشد، چنین کلیّتی نمیتوانیم برای آن درست کنیم یعنی بیاوریم در مانحن فیه و بگوییم این خاک که نجس است، نمیتواند ما را طاهر معنوی بکند. خاکی که پاک است، اگر دست من نجس باشد و حالا تیمم بکنم و تیمم من درست باشد، اما نمیتواند دست من را پاک کند. بنابراین دلیل سوم اگر ضعیف تر نباشد، یک مسئله عرفانی، یک مسئلهای که مربوط به فقه و فقاهت نیست و لذا این هم دلالت بر بحث ما ندارد. اگر یک کسی در باب وضو این را بگوید که آب نجس نمیتواند دست را پاک کند و آنهم راجع به طهارت خبثی، این یک حرفی است اما در ما نحن فیه دست خشک را بزند روی خاک خشک اما نجس و تیمم بکند، چرا تیمم پیدا نشود. این فاقد شیء، مُعطی شیء، ما اینجا نمیخواهیم نجاست ظاهری یا طهارت ظاهری درست کنیم. اگر میخواستیم نجاست ظاهری یا طهارت ظاهری درست شود، ممکن است کسی این حرف را بزند، چنانچه مثلاً بگوییم آب نجس نمیتواند دست نجس را پاک کند، این خوب است. بگوییم که فاقد شیء نمیتواند مُعطی شیء باشد، بنابراین آب نجس نمیتواند دست نجس را پاک کند، این خوب است اما ما نحن فیه اینست که میخواهم دست را بزنم روی یک خاک خشک نجس، چه کار کنم. من که نمیخواهم دستم را پاک کنم بلکه میخواهم رفع خبث و رفع حدث بکنم. لذا فاقد شیء و مُعطی شیء اصلاً از بحث ما بیرون است و هیچ ربطی به بحث ما ندارد. این هم دلیل سوم.
 دلیل چهارم، گفتند که چیز نجس معقول نیست که مطهر باشد. این هم در جامع المقاصد هست و مرحوم صاحب جواهر این را هم آوردند که چیز نجس معقول نیست که مطهر باشد. چرا؟ یک دفعه آب نجس معقول نیست که دست نجس را پاک کند، این خوب است برای اینکه چیز نجس بخواهد چیز نجسی را پاک کند،عرفاً و عقلاً، لایُعقل. برای اینکه آن آب باید آن نجاست را ببرد تا دست پاک شود وقتی آب نجس باشد و زوال طهارت بکند، لایُعقل است. در آنجا خوب است. اما در اینجا خاک نجس که خشک هم هست و یا دست نجس مثلاً دست من نجس است و یا خاک نجس است و این دستم را به خاک میزنم و به صورت و دستها میمالم، این به چه دلیل نمیتواند طهارت آور باشد؟ میگوییم ولو نجس است اما طهارت آور است. طهارت به معنای اینکه مثلاً اگر او جُنُب است رفع جنابت میکند و یا اینکه جایز است که با این تیمم نماز بخواند. لذا این فرمایش چهارم هم یک ادعا بیشتر نیست و اینکه ما بگوییم شیء نجس معقول نیست که مطهر باشد، بعضی اوقات خوب است مثل اینکه آب نجس بخواهد دست نجس را پاک کند که در اینجا خوب است اما در مسئله ما، دست نجس یا خاک نجس که خشک است اگر نتواند مطهر باشد یعنی نتواند اگر کسی جُنُب است او را طاهر کند، دلیل ندارد. این چهار دلیل.
 بنابراین اگر کسی به اجماع بچسبد، خوب است. بگوییم در مسئله اجماع هست و مخالف نیست، بنابرین یُشترط در اینکه آن خاکی که به آن تیمم میکند، نجس نباشد. اما اگر کثیف باشد، برای این دلیلی نداریم و بعد دربارهاش حرف میزنیم که خوب است که تمیز باشد.
 چیزی که ممکن است شما بفرمایید اینست که این چهار دلیل که آمد، آن اصل دلیل را از بین برد و به خاطر اینکه دلیل عمده اجماع است اما اجماعی حجت است که مدرک نداشته باشد، اجماعی حجت است که محتمل المدرکیه نباشد. برای اینکه اگر اجماع محتمل المدرکیه شد، اگر اجماع مقطوع المدرکیه شد، آنگاه کاشف از نص معتبر نیست و کاشف از قول امام (علیه السلام) نیست و وقتی کاشفیت نداشت، آنگاه میشود اقوال علماء و اقوال علماء، بما هو اقوال العلماء لیس بحجة. لذا این چهار تا دلیل صاحب جواهر را آمدیم سرمه در چشمم کنیم، کورش کردیم.
 خلاصه حرف این شد که فرمودند شرط اول باید طاهر باشد. چهار تا دلیل آوردند و دلیلها نارسا بود. عمده دلیل، دلیل پنجم اجماع است. ما چنین جرئتی نداریم اما اگر کسی جرئت داشته باشد، بگوید که این اجماع محتمل المدرکیه است برای اینکه شما چهار تا دلیل برای آن آوردیم و دیگر نمیتواند کاشف باشد و وقتی نتوانست کاشف باشد، بنابراین لایُشترطُ اینکه خاک تیمم پاک باشد و حالا اگر نجس هم باشد، طوری نیست. چنانچه فقها فتوا دادند و گفتند که اگر لباس نجس باشد اما غبارآلود باشد، سابقاً صحبت کردیم که یکی از چیزهایی که میشود به آن تیمم کرد، غبار است. اما گفتند که طولی است، باید خاک وجه الارض نباشد و وقتی وجه الارض نباشد، گفتند میشود به غبار تیمم کرد. آنگاه غبار را معنا کردند و گفتند مُغبر یعنی آن لباسی که غبارآلود است. آنگاه در آنجا گفتند که اگر لباس نجس باشد، طوری نیست. دست را بزند روی لباس و با آن غبار که البته آن غبار پاک است، با آن غبار تیمم کند. لذا اینجا گفتند که دست زدن روی شیء مُغبر اشکال ندارد و این هم دلیل نه و بلکه یک نشانه است به اینکه انسان به ضرس قاطع بخواهد بگوید که آن دستی که روی خاک میزند باید پاک باشد، میگوییم نه، دست را میزند روی خاک نجس و یا سنگی که غبارآلود نیست و یا روی خاک که بعد هم گفتیم که مستحب است که فوت کند و بعد میگوییم اگر دست غبارآلود باشد از روی خاک، مثل دستی که روی خاک زده و خاکی شده، مستحب است که فوت کند و دست پاک شود و وقتی دست پاک شد به صورت بمالد. حال در اینجا هم دست را میزند روی خاکی که اصلاً غبار ندارد و اصلاً آلودگی ندارد یا روی سنگی که اصلاً آلودگی ندارد و بعد تیمم میکند. اگر ما باشیم و قاعده میگوییم شرط نیست و مخصوصاً اینکه اصل هم هست. نمیدانیم آیا شرط اینکه خاک پاک باشد یا نه، رفع مالایعلمون میگوید، نه. اصل اقتضاء میکند عدم الاشتراط را. این هم انصافاً دلیل محکمی است. چون در پیش مرحوم صاحب جواهر مسلّم بوده، دیگر قضیه اصل را جلو نیاورند و همینطور پنج تا دلیل را آورند و از مسئله رد شدند. همینطور که مرحوم سید هم به ضرس قاطع میفرماید: یُشترط فیه امورٌ اول أن یکون متطهّرا. همه محشین بر عروه هم از مرحوم سید مطابعت کردند و این را شرط دانستند، ولی ما طلبهها میگوییم اولاً اینکه اصل اقتضاء میکند که شرط نیست و بعد هم پنج تا دلیل ناتمام است. این شرط اول. حال اینجا مرحوم سید یک فروعی را ذکر کردند تا برسیم به شرط دوم. میفرمایند: فلا کان نجسا لبط. خیلی با ضرس قاطع دوباره این را تکرار میکنند، اینکه شک و شبهه در آن نکن. اگر فلاکان ما یتیمّم به نجساً بَطَلَ و ان کان جاهلاً أو ناسیا. این خیلی زور است. و ان کان جاهلاً أو ناسیا، باز این تیمم باطل است. در حالی که حدیث رفع، رفعَ مالایعلمون، حدیث نسیان و رفع نسیان، به ما میگوید که اگر شرط هم باشد در حال عمد است و اما در حال جهل و در حال نسیان، چرا بَطَلَ؟.
 این را مرحوم صاحب جواهر و دیگران متعرض نشدند و مثل اینکه مرحوم سید فهمیدند و به وضوح باقی گذاشتند و گفتند که این خاک باید پاک باشد. اگر دست بزند روی خاک نجس، عمداً باشد یا سهواً یا علماً باشد یا جهلاً، گفتند تیمم باطل است. با اینکه اینجاها ادعای اجماع کردند، انصافاً مشکل است. اگر ما باشیم و قواعد، میگوییم که ان کان عامداً، بگو باطل است. ان کان عالماً بگو باطل است. قدر متیّقن از اجماع است و اما ان کان جاهلاً و ان کان ناسیاً، دیگر اجماع ما اطلاق ندارد و حدیث رفع هم رُفع مالایعلمون داریم و هم رُفِع نسیان داریم و هر دو میگوید صحیح است و دیگر وجهی برای فساد نداریم. بله راجع به نسیان که هیچ وجه ندارد که انسان بگوید و مسلّم است که راجع به نسیان، رُفع نسیان دارد و حکومت دارد بر اجماع و بر این چهار دلیلی که ایشان آوردند. اگر یک کسی بگوید جاهل مقصّر کالعامد الاّ فی موضعین، اجماع روی این است. لذا جاهل مقصّر. مرحوم سید جاهل مقصّر ندارد. فلاکان ما یتیمّم به نجساً بَطَلَ و ان کان جاهلاً أو ناسیا، این جهل قصوری را هم میگیرد ولی آن قاعده که الجاهل المقصّر کالعامد الاّ فی موضعین، را بگوییم اینجا که عالم و جاهل ندارد روی آن قاعده، ولی سابقاًما گفتیم که این قاعده را قبول نداریم ولو مرحوم آخوند در کفایه به ضرس قاطع میفرماید: الجاهل المقصّر کالعامد الاّ فی موضعین و یک بحث مفصلی در باب برائت روی این دارند ولی وقتی در فقه بیاییم، میبینیم که اینطور نیست. به شما میگفتم که من یک وقت بررسی میکردم، مثل اینکه شصت و چهار جا از مکاسب پیدا کردم که این قاعده الجاهل المقصّر کالعامد شکسته شده است. یا در عروه یک وقت روی این قاعده من بررسی میکردم خودِ مرحوم سید این الجاهل المقصّر کالعامد را شاید بیش از پنجاه جا شکستهاند و همچنین صاحب جواهر. لذا این الجاهل المقصّر کالعامد الاّ فی موضعین، شهرتی است که لاأصلح له، گفته شده و گفتم حتی مرحوم آخوند در کفایه در اصول آوردند و اما ظاهراً خود مرحوم آخوند و دیگران هم به این قاعده در فقه عمل نکردند. وقتی روی این قاعده اجماع نباشد، قاعده مشهوری باشد که اصل نداشته باشد، رُفع مالایعلمون به ما میگوید که همه احکام مختص به عالم است نه جاهل. جاهل قاصر باشد یا مقصّر. فرقش هم اینست که اگر جاهل مقصّر باشد، اعمالش درست است اما کتک دارد و اما اگر جاهل قاصر باشد، اعمالش درست است و کتک هم ندارد. بنابراین جمله فرع اول، فلاکان ما یتیمّم به نجساً بَطَلَ و ان کان جاهلاً أو ناسیا، را بگوییم نه، ان کان عالماً لَبَطَل، بر آن اجماع. ان کان عامداً لَبَطَل، بر آن اجماع. و اما ان کان جاهلاً أو ناسیا لم یُبطَل، برای اینکه دلیل بر بطلان نداریم و آن چهار دلیلی را هم که آوردیم دلالت ندارد و قدر متیّقن دارد و حدیث رفع هم، جاهل مقصر و جاهل قاصر و هم ناسی را میگوید اگر به خاک نجس تیمم کرد، تیممّش درست است. فرع دوم ان شاء الله برای فردا.
 
 
 و صلّی الله علی محمد و آل محمّد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo