< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

کتاب الطهارة

89/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : احکام اموات ، توبه

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  مشهور در میان اصحاب این است که اگرتوبه از گناه صغیره باشد و ترک توبه بکند گناه صغیره به جا آورده است و اگر توبه از گناه کبیره باشد و این ترک توبه کند گناه کبیره به جا آورده است.

  دلیل هم آورده‌اند این‌که فرع زائد بر اصل نمی‌تواند باشد این یک گناه صغیره‌ای به جا آورده است حالا اگر توبه نکند گناه کبیره است این فرع زائد بر اصل است جایز نیست.

  اما اگر کسی بگوید توبه از اوجب واجبات است همین‌طور که سابقا صحبت کردیم و ترک توبه این واجب را که از اوجب واجبات است از بین برده است یعنی باید توبه کند توبه نکرده ترک توبه یعنی ترک اوجب واجبات و وقتی ترک اوجب واجبات شد مثل ترک نماز است همین طور که اگر کسی نماز نخواند گناه کبیره است این هم توبه نکند گناه کبیره است لذا این فرع زائد بر اصل این‌جاها جای آن نیست.

  بحث ما این است که این گناه کرده می‌خواهد صغیره باشد می‌خواهد کبیره این باید توبه کند عقل مستقل روی آن است باید توبه کند شرع هم آیات فراوانی روایات فراوانی این‌که باید این توبه بکند پس خود توبه می‌شود از اوجب واجبات و همین طور که در جاهای دیگر اگر کسی واجب مؤکدی را مثل نماز ترک کند گناه کبیره است این‌جا هم همین طور است ترک توبه کرده متعلق توبه هر چه می‌خواهد باشد این الان ترک توبه کرده، ترک کرده است اوجب واجبات را بنابراین گناه کبیره به جا آورده است حالا خود آن گناه صغیره باشد اما بالاخره این الان مخالفت خدا مخالفت به این معنا که ترک کرده است اوجب واجبات را.

  در گناه کبیره گناه کبیره چیست؟ می‌دانید که بعضی طبقا للروایات 7 تا شمرده‌اند بعضی 70 تا شمرده‌اند بعضی 700 تا شمرده‌اند و بعضی گفته‌اند اصلاً گناه کبیره و صغیره نداریم این کبیره بودن و صغیره بودن یک امر ذاتی برای گناه نیست بلکه یک امر نسبی است مثلا نگاه کردن به نامحرم به نسبت با تماس با نامحرم آن گناه صغیره است آن کبیره ، تماس با نامحرم به نسبت با زنای با نامحرم آن کبیره است آن صغیره و اما یک چیزی پپیدا کنیم که ذاتا کبیره باشد یا صغیره گفته‌اند نه نداریم این جور چیزی، و صغیره و کبیره یک امر اضافی است همه این‌ها مخالفت خداست و مخالفت خدا دیگر صغیره و کبیره ندارد و در باب عدالت هم ما همین را پذیرفتیم که گناه من حیث هو هو این مخالفت خداست و مخالفت خدا دیگر صغیره و کبیره ندارد متعلق آن مخالفت ممکن است صغیره و کبیره داشته باشد اضافی باشد و اما خود مخالفت دیگر معلوم است صغیره و کبیره ندارد گناه است و از این گناه باید توبه بکند، اگر هم کسی این حرف را در باب صغیره و کبیره بزند دیگر خواه ناخواه بر می‌گردد به این‌که این مخالفت خدا کرده است و مخالفت خدا دیگر کبیره و صغیره ندارد خود توبه از اوجب واجبات است ترکش هم البته تسامحاً نسبت به ترک می‌دهیم و الا ترک که نمی‌شود متعلق تکلیف واقع بشود این خلاصه حرف است، نتیجه عملی ندارد مگر مثلا یک کسی بگوید در باب عدالت اگر کسی گناه کبیره به جا بیاورد از عدالت می‌افتد و اما اگر کسی گناه صغیره به جا بیاورد از عدالت نمی‌افتد این هم معلوم است حرف دارد برای این‌که اگر شما عدالت را ملکه بدانید یعنی روح خدا ترسی در عمق جان این رسوخ کرده باشد به این می‌گوییم عدالت به طور ناخودآگاه به طور خودکار اهمیت به واجبات می‌دهد همه همه اهمیت به اجتناب از گناه می‌دهد همه همه، و آن ملکه نمی‌گذارد این گناه بکند، بله معصوم نیست گاهی از دست او در می‌رود حالا که در رفت دیگر مخالفت خدا کرده و بخواهیم بگوییم از عدالت افتاده دائر مدار آن است که آن ملکه از بین نرفته باشد دیگر گناه ولو صغیره باشد کبیره باشد باید بگوییم از عدالت نیفتاده حق مطلب هم همین است و این‌که مشهور شده در میان فقهاء این‌که اگر کسی گناه کبیره بکند از عدالت می‌افتد و اگر گناه صغیره بکند از عدالت نمی‌افتد این ظاهراً وجهی ندارد و باید ببینیم که گناه که می‌کند آن ملکه از بین رفته یا نه؟ اگر ملکه از بین نرفته این عادل است حالا ولو گناه می‌کند مسلم توبه می‌کند آن روح خدا ترسی وا می‌دارد او را توبه می‌کند بعد از توبه دیگر آن گناه کبیره کان لم یکن می‌شود ملکه عدالت هم که دارد می‌شود پشت سرش نماز خواند و اگر آن ملکه را نداشته باشد حالا ولو گناه صغیره بکند عادل نیست ولو گناه صغیره، کبیره نکند عادل نیست و عدالت یک حالت است و آن حالت گاهی هست گاهی نیست اگر آن حالت باشد دیگر گناه مضر آن حالت نیست مگر ان حالت را از دست بدهد که گناه چه صغیره باشد چه کبیره و اگر هم آن حالت نباشد ولو این‌که این گناه هم نکند راستی خودش را نگه بدارد گناه کبیره نکند گناه صغیره نکند آن حالت نیست وقتی آن حالت نباشد عادل نیست.

  بله بعضی از بزرگان مثلا مثل مرحوم محقق همدانی رضوان الله تعالی علیه ایشان می‌گویند اصلاً عدالت حالت نیست که مرحوم آقای حکیم هم یک تمایلی به این حرف دارند در مقابل مرحوم سید در جاهای دیگر که می‌فرماید که عدالت ملکه است این‌ها می‌گویند نه اصلاً آن حالت می‌خواهد باشد می‌خواهد نباشد اگر کسی اهمیت به واجبات بدهد واجبات واجبات را ترک نکند و اهمیت به اجتناب از گناه بدهد ولو از روی ملکه نباشد این عادل است به عبارت دیگر آن خود داری آن نفس کف آن خود داری ولو حالت هم نباشد دیگر می‌شود عادل و اگر این را بتوانیم درستش بکنیم دیگر خیلی خوب است برای این‌که به دست آوردن آن حالت کار مشکلی است ولی علی کل حال مشهور در میان فقهاء این است که عدالت حالت است نه فعل، وقتی حالت باشد آن حالت باید وجود یا عدم باشد لذا ممکن است گناه بکند اما آن حالت هم باشد بله اگر اصرار بر گناه داشته باشد همین طور که می‌گویند اصرار بر صغیره، دو سه مرتبه داشته باشد می‌گویند کاشف از این است که آن حالت نیست یا اگر کسی گناه کبیره بکند کاشف از این است که آن حالت نیست ولی راستی به یک گناه کبیره بخواهیم بگوییم حالت نیست و کاشف از این است که حالت نیست کار مشکلی است انصافا لذا ممکن است مثلا طغیان شهوت یک گناه کبیره اما بعدش آن روح خدا ترسی در عمق جانش کار می‌کند حسابی کار می‌کند و توبه می‌کند پشیمان از این

  گناه حالا بخواهیم بگوییم دیگر این عادل نیست مشکل است.

  لذا خلاصه حرف این می‌شود عدالت حالت است برای این‌که از ملکات است از فضائل است از فضائل که شد یک حالت است آن حالت چیست؟ این‌که روح خدا ترسی در عمق جانش است آن نمی‌گذارد این واجباتش را ترک کند نمی‌گذارد این گناه انجام بدهد، اما آن‌که مرحوم حاج آقا رضا رضوان الله تعالی علیه و بعضی از محشین بر عروه تمایل دارند این‌که ملکه نیست نه این را نمی‌شود درست کرد برای این‌که اصلاً لفظ عدالت یعنی فضیلت، فضایل یعنی ملکات پس این‌که خود دارای از گناه اگر یک گناه کرد طوری نیست این ظاهراً نمی‌شود درست کرد اما این عرض من را شاید بشود درست کرد و آن این است که عدالت یک حالت است که بخواهیم تفسیرش بکنیم یعنی خدا ترسی در عمق جانش هست این ملکه هست این فضیلت هست اما معصوم که نیست گاهی فضیلت نمی‌تواند کار بکند یعنی هوی و هوس طغیان شهوت غلبه پیدا می‌کند بر این و گناه می‌کند دیگر فرق هم نمی‌کند گناه صغیره باشد یا کبیره بعدش آن روح خدا ترسی ملامتش می‌کند آن نفس لوامه که در عمق جانش است آن نفس لوامه ملامتش می‌کند و آن موجب می‌شود توبه می‌کند خب این گناه که به جا آورده التائب من الذنب کمن لا ذنب له آن حالت هم که هست پس عادل است از عدالت نیفتاده است اگر ببپسندید حرف من را دیگر کار خیلی آسان می‌شود و این سخت گیری که در باب عدالت در رساله‌ها شده یک قدری کار را آسان می‌کند این هم مسئله چهارم یا پنجم اما روی این عرض من یک مقداری فکر کنید اگر بپسندید حرف خوبی است اگر نپسندید و اشکال روی آن داشته باشید اشکالش را بگویید تا روز شنبه انشاءالله درباره‌اش حرف بزنیم.

  مسئله ششم توبه چیست؟ این را باید همان اول مرحوم سید فرموده باشند اما حالا فرموده‌اند توبه چیست؟

  توبه را مرحوم سید می‌فرمایند پشیمانی، اما این‌که حالا استغفرالله بگوید این لازم نیست می‌خواهد استغفار بکند می‌خواهد استغفار نکند آن حالت، حالت ندامت اگر پیدا بشود این توبه است چنانچه اگر استغفار بکند چندین مرتبه 70 مرتبه استغفرالله اما آن حالت نباشد آن ندامت نباشد خب می‌گویند توبه نیست برای این‌که اصلاً توبه یعنی ندامت ولی استغفار دیگر جزء توبه نیست اگر باشد و آن ندامت نباشد توبه نیست و اگر آن ندامت باشد استغفار نباشد توبه پیدا شده است.

  یکی هم می‌فرماید عزم این‌که دیگر تصمیم داشته باشد در آن موقعی که پشیمان از گناه است تصمیم داشته باشد که دیگر گناه نکند حالا ولو این‌که این دو دفعه طغیان شهوت هوی و هوس آن تصمیم را از بین ببرد آن توبۀ دیگر می‌خواهد و اما این توبه فعلی که می‌خواهد توبه از گناه بکند باید این دو چیز باشد یکی ندامت یکی عزم.

  که ظاهراً لازم و ملزوم هم هست یعنی نمی‌شود یک کسی پشیمان باشد اما عزم به آینده نداشته باشد.

  مرحوم آیت الله خوانساری رضوان الله تعالی علیه مرد ملایی بود مرد متدینی بود به قول حضرت امام آن که علم و دینش پیش همه معلوم است، ایشان که در تهران تشریف داشتند ایشان در حاشیه بر عروه می‌گویند نه عزم لازم نیست و همین مقدار که ندامت باشد کفایت می‌کند، نمی‌دانم مرادشان چیست؟ یعنی اصلاً نمی‌شود ندامت بدون عزم، لازم و ملزوم است اگر کسی عزم دارد که گناه نکند پشیمان است اگر کسی پشیمان باشد از گناه دیگر لازمه‌اش این است عزم دارد دیگر گناه نکند ولو اطمینان هم ندارد امام این عزم و این قصد و این تصمیم الان هست و نمی‌شود ظاهراً انفکاک پیدا بکند ندامت از عزم، عزم از ندامت، هر کجا ندامت است عزم هم هست هر کجا عزم است ندامت هم هست لذا ظاهراً همین طور که مرحوم سید و محشین بر عروه فرموده‌اند که توبه یعنی ندامت و عزم، عزم این‌که دیگر گناه نکند.

  لفظش را مثل این‌که همه آقایان یعنی مرحوم سید و محشین بر عروه قبول دارند این‌که لفظ نمی‌خواه، عزمش را هم همه محشین بر عروه قبول دارند این‌که عزم می‌خواهد، نمی‌شود ندامت باشد عزم نباشد، عزم باشد ندامت نباشد، گفته‌اند هر دو، آن ندامت که پیدا شد لازمه‌اش این است، یک تلازم است دیگر عزم دارد گناه نکند حالا بعد ولو گناه بکند آن یک مطلب دیگری است مربوط به توبه بالفعل نیست.

  الا این‌که یک آیه‌ای در قرآن است که این تکرار شده مثلا در سوره هود سه مرتبه تکرار شده و از این فهیمده می‌شود که ظاهراً لفظ هم می‌خواهیم که آیه شریفه این است و استغفروا ثم توبوا الیه این خیلی در قرآن تکرار شده عرض کردم در سوره هود همین لفظ، این آیه سه مرتبه تکرار شده و استغفروا ثم توبوا الیه که لفظ می‌خواهد، استغفار الا توبه است توبه الا استغفار است هر دو را قرآن می‌گوید می‌خواهیم باید لفظی باشد باید سوز و گدازی باشد، این یک مطلب است که همه محشین بر عروه گفته‌اند نه اما قرآن روی آن پا فشاری دارد مگر مثلا شما بتوانید این و استغفروا ثم توبوا الیه را این ثم را تراخی نگیرید دو تا نگیرید بگویید عطف بیان است استغفاریعنی همان توبه، توبه یعنی استغفار ولی بعید است انسان بتواند این جور بگوید بتواند این جور آیه را معنا کند لذا اگر این ایه را بپذیرید که در قرآن زیاد تکرار شده باید بگوییم که لفظ هم می‌خواهیم سوز و گداز از گناه، استغفار از گناه، آن استغفار از گناه توأم با ندامت، لفظ نباشد لفظ استغفار معلوم است ثواب خیلی دارد انسان روزی 100 مرتبه استغفار بکند حالا ولو ندامت هم نباشد ولو دل هم نگوید لفظ بگوید معلوم است این لفظ خیلی ثواب دارد شاید بالاترین ثواب‌ها همان باشد و شاید هم همین لفظ به طور ناخودآگاه سرایت روی دل هم بکند ولی حالا دل بگوید یا دل نگوید لفظ استغفار ثواب خیلی دارد اما اگر کسی بخواهد توبه بکند این لفظ این استغفار باید توأم با ندامت باشد چنانچه ندامت باید توأم با عزم باشد آن وقت این‌طور می‌شود که مثل ایمان که سه تا رکن دارد یکی اعتقاد یکی شعار و زبان یکی عمل این‌جا هم این‌جور بگوییم، حالا در باب ایمان اگر اعتقاد نباشد که این نفاق است، اگر اعتقاد باشد لفظ نباشد جحود است، اگر اعتقاد باشد لفظ هم باشد مثل ما عمل نباشد کفر عملی است و شاید در قرآن بیش از 100 جا این کفر عملی را متعرض است یعنی اگر کسی عملش با لفظش، لفظش با دلش نخواند حالا ولو این‌که احکام اسلام بار بر این است اما این یک مسلمان واقعی نیست و نمی‌تواند آن اعتقاد فقط این را نجاتش بدهد شاید بیش از 100 تا روایت از ائمه طاهرین من از همه ائمه طاهرین این روایت را دیده‌ام که عمل منهای اعتقاد فایده ندارد اعتقاد منهای عمل فایده ندارد، در آن وقتی ایمان درست می‌شود کاربرد دارد این را بهشتی می‌کند که ایمان، لفظ و شعار، و عمل، لذا گفتم من از همه ائمه طاهرین حتی از حضرت زهرا هم یک وقت بررسی می‌کردم دیده‌ام اما هر کدامشان شاید مثلا بعضی از این بزرگوارها 10 مرتبه 20 مرتبه در روایات آمده و بزرگان هم این کفر را منقسم کرده‌اند به سه قسم کفر اعتقادی که به آن می‌گویند نفاق، کفر لفظی شعاری که به آن می‌گویند جحود، کفر عملی که مسلمان است اما واقعا کافر است به آن می‌گویند کفر عملی.

  راجع به توبه ظاهراً چنین باشد یکی باید ندامت باشد، آن ندامت سوز و گداز دارد باید عزم باشد دیگر از این کارها نکند آن وقت توبه متحقق می‌شود، لذا اعتقاد، لفظ، عمل، عمل این‌جا یعنی عزم.

  و قرآن که این هم یکی از مشکلات است قرآن هر کجا توبه را می‌گوید غالباً عمل صالح را می‌گوید الا من تاب و آمن وعمل عملاً صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات کم پیدا می‌شود که پروردگار توبه منهای عمل را بگوید در آیات معمولاً وقتی که توبه می‌آید جلو عمل صالح پشت سرش است، چنانچه ایمان هم همین است ایمان هم معمولاً پروردگار عالم وقتی ایمان را متعرض می‌شود بلافاصله عمل صالح را هم متعرض می‌شود مثلا این جمله الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات، الذین آمنوا و عملوا الصالحات این راجع به ایمان قرآن معمولاً این جور است، راجع به توبه هم همین است، هست، کم است، مثل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا خب این اصلاً متعرض این اقسام نیست و اما آن‌جا که متعرض خصوصیات است هم استغفار دارد هم عمل دارد حتی مثلا بعضی از بزرگان گفته‌اند آقا اگر بعد عمل به جا بیاورد این توبه اول درست نبوده اسمش را می‌گذارند شرط متأخر می‌گویند که این آیه شریفه الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحاً معنایش این است توبه یعنی این‌که دیگر گناه نکند آن وقت اگر عمل صالح به جا نیاورد اگر بعداً گناه آمد این کاشف از این است که توبه اول درست نبوده لذا به آن می‌گویند شرط متأخر یعنی شرط توبه این است که دیگر گناه نکند مشکل است انسان این جور بگوید که بگوید شرط متأخر به معنا این‌که اگر گناه بکند آن توبه اول دیگر پوچ است آن توبه اول هیچ است این جور گفتن مشکل است اما از آن طرف دیگر مشکل نمی‌شود که ما بگوییم که عمل صالح یعنی عزم بر عمل صالح این جور معنا بکنیم که الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا یعنی پشیمان است لفظش هم آه و زاری دارد عملش هم تصمیم دارد دیگر اعمال صالح به جا بیاورد البته خلاف ظاهر است اما مثل این‌که مثلا همین جا مرحوم سید محشین بر عروه این عزم را که آورده‌اند ما در روایات که عزم نداریم الا شاذا در قرآن که عزم نداریم معمولاً تاب و آمن و عمل عملا صالحا، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات که ظاهراً یک وقت بررسی می کردم 600 جا در قرآن ایمان دارد با عمل صالح، خیلی کم است که ایمان منهای عمل صالح در قرآن آمده باشد حالا در باب توبه هم همین است 90 درصد آیات مربوط به توبه عمل صالح دارد آن وقت فقهاء دیده‌اند که نمی‌شود درستش بکنیم بگوییم که حالا که این الان پشیمان است الان عزم دارد دیگر گناه نکند توبه این توبه نیست و وقتی توبه می‌شود که عمل صالح به جا بیاورد دیده‌اند این را نمی‌شود گفت لذا عمل صالح قرآن را معنا کرده‌اند که عزم، عزم بر عمل صالح، خب ظاهراً همین جور هم باید بگوییم این آیات که خیلی هم هست مجبوریم تصرف بکنیم حالا باز هم روی آن فکر بکنید ببینید بدون تصرف آیا می‌شود درستش کرد یا نه؟ ظاهراً نمی‌شود فقهاء هم مفروغ عنه گرفته‌اند عمل صالح را به جایش عزم گذاشته‌اند گفته‌اند که ندامت لازمه‌اش عزم بر این‌که دیگر گناه نکند و آنها دیگر آن استغفار را هم نگفته‌اند عزم بر این‌که دیگر گناه نکند حالا اگر این عزم طغیان شهوت شد خودش یک گناه دیگری است که باید توبه کند و عمل صالح را دیگر نفرموده‌اند مثل این‌که مفروغ عنه گرفته‌اند مراد از عمل صالح در قرآن یعنی عزم بر عمل صالح، الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحا یعنی عزم بر عمل صالح آن وقت می‌شود ندامت عزم بر عمل صالح، مشکل است قرآن را این جور معنا کنیم مخصوصاً با این تکراری که قرآن دارد اما خب مجبوریم دیگر چاره‌ای غیر از این نیست، چاره‌ای نیست این‌که ما این آیات عمل صالح را این جور معنا کنیم مثلا معنا کنیم که چرا قرآن این طور فرموده؟ بگوییم که راستی اگر کسی توبه واقعی بکند دیگر معنا ندارد که بعد گناه بکند ولی علی کل حال همه این‌ها توجیه است و آیه شریف را آیات شریفه را نمی‌شود ظاهرش را معنا کرد، این‌که بعضی ملتزم شده‌اند و شرط متأخر درست کرده‌اند و این‌که اگر گناه بکند معلوم می‌شود توبه اولش قبول نبوده و اصلاً توبه نبوده است این ها را نمی‌شود قبول کرد انصافا.

  اما این‌که مشهور در میان فقهاء شده می‌شود قبول کرد که بگوییم توبه یعنی ندامت، لازمه این ندامت عزم است بنابراین این آیات آمن و عمل عملاً صالحا عزم بر عمل صالح این می‌شود توبه آن وقت راجع به لفظش هم اصلاً هیچ نگفته‌اند،

  لذا چون که امر مهم است بگذارید شنبه هم یک مقداری انشاءالله درباره‌اش حرف بزنم، این‌جا حالا مرادم است که روی آن فکر بکنید اما استغفار را دیگر هیچ کس نگفته، همین جا مرحوم سید می‌فرماید که ندامت است با عزم اما لفظ استغفار می خواهد باشد می‌خواهد نباشد می‌فرمایند اگر آن ندامت نباشد استغفار باشد فایده ندارد اگر آن ندامت باشد ولو استغفار هم نکند فایده دارد اما ایات مخصوصاً این‌که قرآن اصرار دارد و استغفروا ثم توبوا این یعنی چه؟ اگر یک معنی خوبی بتوانید برایش درست بکنید از شما تشکر می‌کنم.

 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo