< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

88/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   بحث این بود که اذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء در این مسأله چه باید گفت ؟ فرمودند که اگر آن جزا از یک جنس باشد این تداخل در مسببات می شود اذا بلت فتوضا هو بال مکرراً گفتند که یک وضو کفایت می کند و اما اگر از 2 جنس باشد ان افطرت فاعتق رغبه مومنه و ان ظاهرت فاعتق رقبه مومنه گفتند که باید 2 تا کفاره بدهد 2 اعتق رقبه بکند چرا ؟ گفتند ظهور اینست که تعدد شرط تعدد مشروط و این اعتق به قرینه آن افطرت دیگر تداخل نه باید 2 تا عتق آن وقت صورت شکش را فرمودند که حالا عرض می کنم .

ما در باب تداخل اسباب و مسببات گفتیم که تداخل اسباب و مسببات محال است هم در تکوین ، هم در تشریع برای اینکه اقتضای شرط می گوید من مشروط می خواهم اعتقاد سبب و علّت می گوید من مسبب می خواهم ، من معلول می-خواهم و فرقی هم بین اینکه آن مشروط ما ، جزای ما ، معلول ما از یک جنس یا 2 جنس باشد نیست گفتیم خب این تخصیص ها چیست ؟ یعنی اذا بلت فتوضا خب هیچ کس نگفته اگر 2 تا بول کرد این باید 2 تا وضو بگیرد اینهم جواب دادیم بول دوم شرط نیست برای اینکه بواسطه بول اول حدث پیدا شد روی بول دوم هیچ چیز والا اگر چیز باشد کل شرط یقتضی مشروط را کل علّت یقتضی معلول را ، توارد علتین بر معلول واحد محال است .

لذا این فرمایش آقایان را نتوانستیم بپذیریم و گفتیم در باب مثلاً

آنجا که از باب یک جنس نباشد و دلیل داشته باشیم بر اینکه یکی کفایت می کند یک مشروط برای شرط کفایت می کند گفتیم آنهم قدر جامع است یعنی کشف می کنیم یک قدر جامعی در مسأله هست و آن قدر جامع برای ما کار می کند گفتیم باب غسل هم از بحث ما بیرون است برای اینکه کسی نگفته است اگر 3 – 2 موجب برای غسل پیدا شد نگفته است اینکه 3 تا غسل بکن اما گفته 3 تا نیت بکن برمی گردد به اینکه از عناوین قصدیه کرده و گفته است 1 غسل با 3 تا نیت کافی باشد و حتی دیروز گفتم یک حرف دیگر هست اینها حدث است و همینطور که مثل بول تکرار حدث معنا ندارد اینجا هم همینطور است یک آلودگی برای این پیدا شده این آلودگی بعد از آلودگی دیگر مثل همان بول بعد از بول است یا اینکه بواسطه غسل طهارت پیدا می شود و این طهارت باز یک امر وحدانی است و بواسطه یک غسل آن طهارت پیدا می-شود و مابقی آن حدث ها اگر هم حدث نه آن طهارت ها برایش پیدا می شود مثل مثلاً غسل شب جمعه و غسل روز عید و غسل کون علی الطهاره و غسل صبر و غسل اجتناب از گناه و غسل های مستحب یک غسل که بکند برایش طهارت پیدا می شود مابقی هم می شود سالبه به انتفاء موضوع گفتم، نگفتند اما ظاهراً حرف من اشکال ندارد و دیگر اینکه تکرار کردم می خواهم از شما چیز یاد بگیرم ، بنا شد فکر بکنید و قول مشهور را درستش بکنیم .

لذا روی عرض من اینجور می شود که عدم تداخل اسباب و مسببات و مطلقاً و هر کجا که می بینیم تداخل شده یا از باب اینست که سالبه به انتفاء موضوع شد آن شرط یا اینکه آن شرط و حدث می آورد لذا 6 – 5 تا از مصادیق همان و حدث می-شوند که در ما نحن فیه طهارت است .

حالا بحث امروز ما راجع به اینست اگر تعارضی پیدا شد مثل اذا خفی الجدران فقصر اذا خفی الاذان فقصر خب شما توی رساله هم می نویسید اینکه اگر دیوارهای شهر به حسب معمول دیده نشد و اگر نه صدای اذان معمولی شنیده نشد هر کدام از اینها موجب قصد است و تفاوت هم اینها دارند خفای جدران با خفای اذان باهم اصطکاک دارند حالا چه بکنند ؟

اگر کفایه مطالعه کرده باشید مرحوم آخوند نقل اقوال مي کنند بعد خودشان انتخاب می کنند و ما خیلی ان قلت قلت نداریم و آن اینست که اگر بحث من را قبول بکنید که یک بحث عقلی است و عقل ما می گوید قدر جامع چنانچه در بعضی از رساله ها هم آمده یک خفای جدران این اصلاً مقدور نیست خفای اذان هم نه بلکه این کاشف است از یک کیلومتر از شهر یک کیلومتر که آمدیم بیرون این باید قصر کرد و اینکه گفتند خفای جدران از باب مثال است این شرط نیست ، مشروط نیست اینکه گفتند خفای اذان یا خفای جدران اینها هیچ کدام شرطیت ندارد قدر جامع است در حقیقت شارع مقدس بعنوان اذا خفی الجدران فقصر اذا خفی الاذان فقصر می خواهند بگویند که اگر یک کیلومتر تا یک کیلومتر نه توی شهر است از شهر بیرون آمده این حق روزه خوردن ندارد اگر روزه بخورد حرام است اگر می خواهد نماز بخواند باید نمازش را تمام بخواند اما مثلاً یک کیلومتر آنطرفتر دیگر می تواند روزه اش را بخورد می تواند نمازش را شکسته بخواند بعضی از بزرگان گفتند و رفع تعارض هم شده است و برگشتش هم به همان عرض من است که اصلاً معنا ندارد که تعدد شرط وحدت جزا اگر تعدد شرط است تعدد جزا ، اگر تعدد جزاست تعدد شرط توارد علتین بر سر علّت واحد محال است عقلاً ، شرعاً و ما هیچ جا نداریم که تعدد شرط تعدد جزا شود وحدت درست شود تعدد شرط وحدت درست کند تعدد جزا وحدت درست کند این یک امر عقلی است .

اما در مسأله ما یک چیز دیگر هم هست و آن چیز خوبی است عرفاً و آن اینست که مرحوم آخوند هم می گویند اما قبول نمی کنند بواسطه منطوق کل واحد رفع ید از مفهوم کل واحد بکند این دیگر عالی در می آید می گویند به آن جمع عرفی یعنی عرف وفق این جمع بین دلالی حمل عام بر خاص و مطلق و مقید و اینها هم نیست همان که مرحوم آخوند می گویند توفیق عرفی ، العرف وفق جمع بین 2 تا دلیل بکند دست از مفهوم هر دو بردارد به منطوق هر دو عمل بکند .

لذا اصلاً تعارض توی کار نیست وقتی تعرض توی کار نشد آن جامع انتراعی عقلی هم نگفتیم دیگر خواه ناخواه اینجور می شود کل واحد موجب قصر است اگر خفای جدران شد موجب قصر است اگر خفای اذان شد موجب قصر است هر کدام مقدم شد آن مقدم است دیگر اگر خفای جدران مقدم شد خفای اذان هیچ کاره می شود اگر خفای اذان مقدم شد خفای جدران هیچ کاره می شود اما با هم تعرض هم ندارند و نه این با آن می جنگد ، نه آن با این می جنگد و جنگشان راجع به مفهومشان است وقتی شما مفهوم را از هر دو گرفتید نه این با او می جنگد نه او با این می جنگد و العرف وفق اینکه جمع بین دلیلین بکند و رفع ید از کل واحد از مفهوم قرینه اش هم منطوق و مبنای ما هم همین است .

دیروز هم می گفتم همه اینها در شرع مقدس اسلام هیچ کدام علّت نیستند حالا همه آنها معرف اند ، معرف گفتنشان هم مشکل است.

دیروز می گفتم همه اینها علّت نمااند ، معلول نمااند ، شرط نمااند مشروط نمااند ، سبب نمااند و مسبب نمااند چون تکوین نیست . تکوین است که فلسفه تویش می آید موضوعش وجود خارجی است و اما اگر اعتباری شد اصلاً مباحث عقلی هیچ کدام در آن نمی آید .

لذا باید بگوئیم که عقل دقی فلسفی یعنی فلسفه ، فلسفه توی فقه نمی آید فلسفه توی اصول نمی آید و به قول آقای بروجردی ( رض ) بد کاری کردند فلسفه را آوردند توی اصول و کار را مشکل کرد.

بنابر این ، این حرف ایشان هم معرف و امثال اینها هم نه اما چون وجود نماست همینجور که توارد علتین بر سر معلول واحد محال است همینجور هم بخواهیم 2 تا شرط برای یک مشروط این هم محال است توارد شرطین علی مشروط واحد اما این حرفها توی فلسفه نمی آید فلاسفه این حرفها را نمی دانند توی اصول می آید ، یک چیزی در اصول می آید در فلسفه نمی آید یک چیزی در فلسفه می آید در اصول نمی آید حالا منجمله اینکه جمع عرفی العرف وفق جمع بین دلیلین بکند این مربوط به فقه ماست ، مربوط به اصول ماست این حرفها توی فلسفه نمی آید جمع دلالی حمل عام بر خاص خب شما نمی-توانید در اسفار صدر المتألهین یک جا پیدا کنید مرحوم صدر المتألهین حمل مطلق بر مقید کرده باشد ما هم باید همینجور باشیم همینطور که صدر المتأ لهین شأنش نبوده توی فلسفه حمل مطلق بر مقید بکند باید ما هم شأن مان باشد تکوین را با تشریع با هم خلط نکنیم.

حالا خلاصه حرف این شد که این اذا خفی الجدران فقصر و اذا خفی الاذان فقصر عقل جمع بین دلیلین می کند می گوید شارع مقدس حکیم است حرف بیجا نمی زند هر چه بگوید درست است پس تعارض در اینجا جمعش اینست که ما برای آن مشروط یک قدر جامع درست بکنیم و بگوئیم مشروط ما آن قدر جامع است و

این 2 تا از مصادیق است .

اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الجدران فقصر یعنی یک کیلومتر نمی دانم حالا یک کیلومتر 2 کیلومتر آن قدر جامع که آن قدر جامع هم خفای اذان است هم خفای جدران وجوب قصر روی این قدر جامع است نه روی اذان ، خفای اذان نه روی خفای جدران این جمع عقلی است اگر بیائیم توی عرف وفق جمع بین دلیلین بکند بگوید که رفع مفهوم از کل واحد قرنیه چه ؟ منطوق کل واحد باز هم همین را می گوید شارع مقدس بیجا نمی گوید هر چه بگوید درست است پس اینجا را چه کار بکنیم ؟ العرف وفق رفع ید از مفهوم بکند بواسطه منطوق کل واحد .

هر دو جمع را بزرگان گفته اند اما ما نمی گوئیم می گوئیم یک کدام عقلی است یک کدام عرفی است جمع عرفی در فقه در اصول مقدم بر جمع عقلی است و الا هر دو جمع درست است ، عالی است اما چونکه عرف در فقه ما مقدم بر عقل است لذا می گوئیم جمع عرفی مقدم بر جمع عقلی .

دیگر اینجا چیزی نداریم نمی دانم اسمش را بگذاریم بکر یا نه هر چه بالاخره یک حرفهای تازه ای است آنچه من دارم می گویم روی این حرفهای تازه شما فکر بکنید ان قلت قلت بکنید ، ریشه دارش بکنید این ریشه دار کردن خیلی خوب است ما یک وقتی به شما می گفتیم که ما آمدیم اصفهان اینجور شود بگوید قال نجفیون کذا قال قمیون کذا ، قال اصفهانیون کذا خیلی دلمان می خواست اینجورها باشد همینجوری که نجف مبنائی دارد ، قم مبنائی دارد اصفهان هم دارای مبنا در علوم اسلامی شود .

بحث تمام شد ، بحث فردایمان راجع به مفهوم وصف است اگر بگوید اکرام زیداً العادل این آیا مفهوم دارد ؟ یعنی اگر زید غیبت کرد دیگر از کار می افتد و هیچ چیز هم جایش نمی نشیند یا نه چیزی بجایش می تواند بنشیند ؟ در اینکه اگر گفت اکرام زیداً العادل و این زید عادل بود حالا غیبت کرد نمی شود دیگر اکرامش کرد یا واجب نیست اکرامش کرد ؟ اشکالی نیست اسمش را می گذارند ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء ، ثبوت عند الثبوت .

زید عالم وجوب اکرام انتفاء عند الانتفاء زید فاسق عدم وجوب اکرام ، خب این یک ضرورت است اگر توی مفهوم شرط یادتان باشد می گفتیم ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء یک امر مسلم است و یک امر ضروری و به استاد بزرگوارمان می گفتیم آقا این مفهوم نیست که شما می گوئید برای اینکه استاد بزرگوار ما آقای بروجردی همه مفاهیم را حجت می-دانستند چه مفهوم شرط ، چه مفهوم وصف چه سایر مفاهیم نسبت به قدما همه مفاهیم را حجت می دانند دلیلشان هم همین بود می فرمودند که قدما می گویند اصلاً مفهوم هم همین است ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء یک ضرورت است بنابر این مفهوم را باید ما حجت بدانیم به ایشان عرض می کردیم این اصلاً بحث نیست .

بحث مفهوم اینست گفته اکرم زیداً العالم حالا این نسیان کرد علمش از بین رفت خانه نشین شد آیا این خانه نشستن این مظلومی اش می تواند بجای علمش بنشیند یا نه ؟

آن کسی که می گوید مفهوم دار می گوید نه برای اینکه علم علّت منحصره است آن کسی که می گوید می تواند می گوید علّت منحصره نیست علّت تامه است علم علّت تامه است اما علم علّت منحصره می گوید نه این مفهوم است مفهوم وصف اینست.

لذا ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء نه آن مسلم است و ضرورت است و هیچ اشکالی هم در مسأله نیست.

وقتی بگوید اکرم زیداً العالم این عالم نباشد اکرام نیست فرق هم نمی کند سنخ حکم یا شخص حکم اذا انتفی الموضوع انتفی الحکم آن حکم ما می خواهد سنخ حکم باشد می خواهد شخص حکم باشد .

حالا مابقی اش برای فردایمان انشاء الله .

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo