< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

88/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   مسأله دومي كه مرحوم آخوند ( رض ) در كفايه آوردند اينست كه باب اوقاف و نذورات و امثال اينها خارج از بحث ماست و معلوم است كه در باب نذر مفهومي در كار نيست و حتي كساني كه قائل به مفهوم شرط اند ديگر در باب وقف و در باب نذر نمي توانند قائل به مفهوم شوند مثلاً گفته كه خانه ام را وقف مي كنم براي اولادم اگر از علما باشند يا مدرسه را وقف مي كنم براي طلبه ها يا مثلاً در باب نذر مي گويد اگر حاجتم برآورده شد هزار تومان خواهم داد گفتند اين مفهوم ندارد و معلوم است وقتي كه وقف كرد براي طلبه ها يا براي اولادش به شرطي كه از علما باشند خب اين نذر اين وقف مختص به موضوع خاص مي شود و وقتي كه آن موضوع نبود ديگر آن وقف و نذر هم نيست نسبت هم مي دهند كه مرحوم شهيد ( رض ) همينجور فرموده .

مسأله مغرنج است ، مشكل است يكدفعه شما مي فرمائيد كه اين وقف يك موضوع خاص دارد آن موضوع خاص يا هست يا نيست اگر آن موضوع هست وقف هست و اگر نه وقف نيست از اين راه مي خواهيد بيائيد جلو اين مي شود ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء آنوقت راجع به آن علّت منحصره هم از آن استفاده مي كنيم كه علّت منحصره هم هست اينجا يعني ان كانوا علما ، ان كانوا فقرا اين علّت منحصره هست براي اين وقف هم ثبوت عند الثبوت هم انتفاء عند الانتفاء هم علّت منحصره و اينكه بگوئيم از باب مفهوم نيست يعني علّت منحصره هست اما از باب مفهوم نيست نمي دانيم چرا از باب مفهوم نيست اگر هم بگوئيد ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء اما علّت منحصره از آن استفاده نمي شود آنوقت مي گوئيم كه علّت تامه فقير بودن يا عالم بودن اين اولاد است اما اگر نيستند ديگر اين فرد دلالت ندارد چه كار بكند علّت تامه هست ، علّت منحصره نيست چيزي بجاي او مي تواند بنشيند ؟ با اذن حاكم شرع آري و شهيد در مسالك اگر فرموده مفهوم ندارد يا مرحوم آخوند در كفايه از اينها مي گويند مفهوم ندارد براي اينكه قضيه وقف سالبه به انتفاء موضوع مي شود مي گوئيم كه همه جا همين است اين سالبه به انتفاء موضوع يعني ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء .

حرف در اين است كه آيا علّت تامه هست يا نه ؟ اگر شما در مفهوم شرط گفتيد علّت منحصره اينجا هم مي گوئيد اگر نه، نه .

لذا اين در حاليكه سرسري رد شدند از قضيه بعنوان اينكه وقف يك موضوع خاصي دارد ، موضوعش اگر باشد باشد ، نباشد نه خب اينها در همه جا همين است كاري به وقف و نذر ندارد .

لذا ديروز مي گفتيم اصلاً ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء يك امر ضروري است مي گويد اكرم زيدا اگر زيد باشد اكرام كن وگرنه اكرام نكن.

لذا گفته است اين خانه وقف اولاد است اگر بطور وصفي بياورد خانه وقف اولاد متقي يا وقف اولاد عالم ، خب در اينجا ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء مسلم است يعني اگر اين اولاد عالم داشته باشد خانه مال اوست و اگر نه خانه مال او نيست حالا اگر شرط كند اگر كسي مفهوم وصف را حجت بداند خب در اينجا مي گويد علّت منحصره ديگر اگر اولادش شل و كور باشد بخواهيم بجايش بنشانيم نمي شود براي اينكه دلالت ندارد اگر هم بعنوان شرط باشد بگويد ان كانوا فقرا ان كانوا علما اين هم همينطور است ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء شرط باشد خانه مال اوست اگر شرط نباشد اين خانه مال او نيست خب مسلم است ديگر حالا علّت منحصره هم هست يعني ديگر مال هيچ كس نيست يا مي تواند مثلاً يك اولاد معلولي دارد بجاي او بنشيند اگر گفتيد علّت منحصره نمي تواند اگر گفتيد علّت تامه بگوئيم مي تواند .

و علي كل حال اينكه مي تواند باز هم اذن حاكم شرع مي خواهد در همه جا حالا باب وقف و باب نذر هم نگوئيد گفته است كه ان جائك زيد فاكرمه اين مثال مشهور كه توي اصول مي زنند خب اگر زيد نيامد سالبه به انتفاء موضوع است يعني ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء اگر زيد آمد بايد اكرامش کنی اگر نيامد لازم نيست اكرامش بكني الا اينكه اگر شما علّت منحصره درست بكنيد مي گوئيد فقط آمدن زيد وجوب اكرام دارد اما تقوايش بخواهيم بگوئيم وجوب اكرام دارد يا نه ؟ نه مي شود علّت منحصره اگر گفتيد نه اين فقط علّت تامه است يعني مجيئ زيد علّت تامه است براي وجوب اكرام و اما اين نيامده براي اينكه طلبه كار كن است رفته دنبال كارش نيامده ، حالا مي شود اين اكرام را به او داد يا نه ؟ مي گوئيم دليل ساكت است وقتي ساكت شد بايد يك دليل ديگر بيايد بگويد كه اين مي شود يا نمي شود .

لذا آن علّت منحصره ، آن خصوصيتي كه در قضيه شرطيه است آن براي ما كار مي كند .

لذا باب نذورات و باب اوقاف و باب احكام و همه همه مثل هم مي بيند اين دليلي كه آورده شده اينكه باب اوقاف ، باب نذورات چون سالبه به انتفاء موضوع است ديگر مفهوم نيست نمي دانيم چرا

لذا موضوع نيست اينكه شكي نيست يعني گفته اين خانه مال بچه ام اگر طلبه شد حالا طلبه نشده خب هيچ چيز انتفاء عند الانتفاء حالا اين عبارت اخري اينست كه قضيه سالبه به انتفاء موضوع است اصلاً معنايش همين است قضيه سالبه به انتفاء موضوع است موضوع نداريم تا حكم بكنيم يعني ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء اما اينها هيچ كدام مفهوم نيست اينرا آقاي بروجردي مي فرمايند مفهوم است نسبت به قدما هم مي دهند اما مرحوم آخوند كه نمي گويند ، انتفاء عند الانتفاء مفهوم است انتفاء عند الانتفاء يعني سالبه به انتفاء موضوع مي گويد اين خانه وقف بچه ام اگر طلبه باشد قضيه شرطيه مي آورد حالا اگر طلبه هست ثبوت عند الثبوت برود توي خانه بنشيند اگر طلبه نيست انتفاء عند الانتفاء نمي تواند برود توي خانه بنشيند .

حالا يك مسأله ديگر و آن اينست اين طلبه نيست اما آدم متقي است آيا مي تواند برود توي اين خانه بنشيند ؟ يعني يك علّت ديگر بيايد اينرا خانه نشين بكند اين برمي گردد به اينكه آيا اين اگر طلبه باشد علّت منحصره هست يا نه ؟ اگر گفتيد علّت منحصره است نه نمي تواند هيچ چيز نمي تواند جايش بنشيند اگر گفتيد نه علّت منحصره نيست مي تواند بجايش بنشيند تقوا بنشيند جاي طلبگي يا مثلاً معلوليت بنشيند جاي طلبگي اگر كسي بگويد علّت منحصره است نمي شود اگر كسي بگويد علّت تامه است ساكت است يك دليل ديگر اگر آمد گفت تقوا هم داشته باشد مي تواند بنشيند معارض ندارد طوري نيست .

لذا قضيه را از وقف بياوريد بيرون بحث همين است كه ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء آيا يك چيز ديگر دلالت بر علّت منحصره دارد يا نه ؟ بياوريدش توي باب وقف باز هم همين است ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء آيا چيز ديگر بجاي اين شرط مي تواند بنشيند يا نه ؟ ببينيم آيا قضيه شرطيه مفهوم دارد يا نه ؟

لذا حرفي كه مي فرمايند چون باب وقف سالبه به انتفاء موضوع است به ايشان عرض مي كنيم وقف و نذور و حكم و همه همه قضيه ثبوت عند الثبوت و انتفاء عند الانتفاء داريم ديگر باب وقف كه نيست گفته است اگر آمد پولش بده اينكه باب وقف نيست اما ثبوت عند الثبوت مي آيد بايد داد نمي آيد ، واجب نيست بدهي ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء اما حالا نيامد ولي رفته دنبال درسش ولي زنش آمد ، رفيقش آمد گفت كه پول بده اين بايد بدهد يا نه ؟ اگر گفتيد علّت منحصره هست نه مي گويد نبايد بدهم اگر گفتيد علّت تامه است يك علّت تامه ديگر بجايش بنشيند قضيه وقفش همين است قضيه غير وقفش هم همين است ثبوت عند الثبوت انتفاء عندالانتفاء را مي گذاريم سالبه به انتفاء شرط در قضيه وصفيه مي گوئيم سالبه به انتفاء وصف در مفهوم لقب مي گوئيم سالبه به انتفاء موضوع و اما باب وقف يك خصوصيت داشته باشد مگر اينكه بخواهند اينجور بفرمايند كه باب وقف ، باب نذر يك دلالت دارد براينكه علّت منحصره هست يا نيست كه ما گفتيم كه قضيه شرطيه مفهوم دارد دليلمان عرف است شما بگوئيد در باب وقف در باب نذر قضيه را سالبه به انتفاء موضوع مي داند اگر عالم نباشد ديگر هيچ چيز نمي تواند جايش بنشيند كه بگوئيم باب وقف اين خصوصيت را دارد دلالت مي كند براينكه علّت علّت منحصره است نه علّت تامه آن كساني كه مفهوم شرط را حجت مي دانند دليلشان هم عرف و وضع است مي گويد قضيه وقف و غير وقف كه ندارد خب همه دلالت مي كند براينكه قضيه شرطيه مفهوم ندارد چه باب وقف چه غير باب وقف .

لذا ممكن است مرحوم آخوند و ديگران كه باب وقف و باب نذر را خصوصيتش دادند بگويند ما باب قضيه شرطيه را مي گوئيم كه مفهوم ندارد و اينكه تو گفتي عرف ، مطلق عرف و مطلق را قبول نداريم پس قضيه شرط مفهوم ندارد مگر يك جا در باب وقف در باب نذر اينجا مفهوم دارد علّت منحصره هست آنوقت اسم اينرا گذاشته باشند سالبه به انتفاء موضوع با اين مي شود حرف كفايه را درست كرد كه مرحوم آخوند بگوئيم مفهوم شرط را حجت نمي داند حالا كه مفهوم شرط را حجت نمي داند فرع دوم درست كرد اينكه در باب نذر و در باب وقف علّت منحصره حتماً هست علاوه براينكه ثبوت عند الثبوت است انتفاء عند الانتفاء است دلالت بر عليت تامه هم مي كند .

آنوقت ممكن است اين حرف درست بشود فرق باشد بين موقوفات ، بين وقف و نذر و غير آن .

اگر اينرا كسي بگويد خوب است اتفاقاً بعكس ممكن است انسان بگويد كه اين كسي كه گفته خانه ام را وقف مي كنم براي فقرا حالا فقير نيست امام جماعتي آمد خانه ندارد بگوئيم باب وقف مي گويد اين مي تواند بجاي او بنشيند ؟ مي گوئيم اصلاّ باب وقف مي گويد من علّت منحصره نيستم ممكن است در مقابل مرحوم آخوند كسي اينجور بگويد بگويد اتفاقاً مفهوم شرط اگر جاهاي ديگر درست نباشد اما در باب وقف در باب شرط انسان مي تواند بگويد ظهور در اينست كه اين علّت منحصره نيست و قضيه عكس فرمايش مرحوم آخوند مي شود .

لذا مثلاً وقف كرده خانه را براي پسرش اگر طلبه باشد حالا پسرش طلبه شده اما نمي خواهد اينجا توي ده زندگي بكند رفته قم دارد درس مي خواند آمده اصفهان دارد درس مي خواند حالا امام جماعتي پيدا كرده مي خواهد بماند توي اين مسجد نماز بخواند حالا اين خانه را مي شود به اين داد يا نه ؟ كسي گفته اگر طلبه باشد اين علّت تامه است نه علّت منحصره پس اين آقا را مي شود بجاي پسرش توي اين خانه نشاند دليلتان چيست ؟ ظهور عرفي قضيه عكس مي شود آنكه مرحوم آخوند مي خواهند عكس مي شود ، مرحوم آخوند مي خواهند بگويند كه در قضيه وقف ، در قضيه نذر حتماً علّت تامه هست ما مي گوئيم ظهور دارد در اينكه علّت تامه نيست .

خلاصه حرف اينست مشهور در ميان اصحاب شده باب وقف و باب نذر از بحث ما بيرون است و حتماً علّت منحصره هست اين مدعا دليل چه ؟ گفتند كه براي اينكه در باب وقف يك قضيه جزئي است وقتي كه شرط نباشد مشروط نيست براي اينكه قضيه سالبه به انتفاء موضوع است ايراد ما چه ؟ مي گويم قضيه سالبه به انتفاء موضوع اين كاري به باب وقف ندارد در همه مفاهيم همين است ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء آن انتفاء الانتفاء اسمش را مي گذاريم سالبه به انتفاء موضوع حرف اينست كه آيا علّت تامه است يا نه ؟ در باب وقف همين نزاع است در باب نذر همين نزاع است در باب غير وقف و نذر هم همين نزاع است و آن كساني كه قائل به علّت منحصره هستند مثل ما مي گوئيم چه باب نذر و چه باب وقف و چه باب غير نذر و وقف همه همه شرط علّت منحصره است براي مشروط .

بنابراين قضيه سالبه به انتفاء موضوع يعني انتفاء عند الانتفاء اين مفهوم نيست مفهوم آن خصوصيت است اين خصوصيت هم در باب وقف مي آيد هم در باب نذر هم در ساير احكام آن كساني كه مي گويند مفهوم ندارد قضيه شرطيه ، اينجا هم مي گويند مفهوم ندارد آن كساني كه مي گويند مفهوم دارد اينجا هم مي گويند مفهوم دارد و ما مي گوئيم مفهوم دارد پس اينجا هم مفهوم دارد .

الا اينكه مفهوم آخوند و ديگران بخواهند سالبه به انتفاء موضوع را اينطوري معنا بكنند اين حرف خوبي است كه بگويند ظهور قضيه شرطيه در باب وقف و نذر مفهوم است آنوقت عكس نتيجه مي گيريم مي شود باب وقف و باب نذر دال بر علّت منحصره حتي مفهوم وصفش چه رسد به مفهوم شرطش و اينها همه علّت منحصره اند و هيچ چيز بجاي آن نمي تواند بنشيند ظهور عرفي اگر كسي اينرا بگويد قضيه عكس مي شود .

حرف در اينست كه اگر وصف ما شرط ما نباشد چيزي بجاي آن شرط ، بجاي آن وصف مي تواند بنشيند يا نه ؟ اينرا مي گوئيم علّت منحصره ما مي گوئيم كه نه نمي تواند بنشيند حتي اگر دليل هم آمد با هم معارض مي شود اذا خفي الجدران فقصر ، اذا خفي الاذان فقصر اينها با هم متعارض اند بايد فكري براي تعارضش كرد.

لذا مي گوئيم حتماً متعارض است آن كساني كه مي گويند مفهوم شرط نداريم هيچ چيز مي گويد تعارضي توي كار نيست اگر دو دفعه وقف بكند بگويد كه وقفت داري از براي اولادم اگر متقي باشد خب هر دو با هم مي سازد اگر آن عالم است آن و اگر نه تقوا بجاي آن مي نشيند باب وقفش همين است باب غير وقفش

هم همين است ما يا علّت منحصره درست مي كنيم يا نه .

بله ممكن است كسي در باب وقف در باب نذر بگويد كه ظهور قضيه اينست كه علّت ، علّت تامه است نه علّت منحصره مرحوم آخوند بعكس مي گويند مي گويند كه در اينجاها علّت تامه هست نه علّت منحصره اما نمي گويند به دليل عرف ايشان مي گويند قضيه به سالبه به انتفاء موضوع اينرا ما ايراد داريم والا نبايد بگوئيم قضيه سالبه به انتفاء موضوع بايد بگوئيم ظهور عرفي در باب وقف در باب نذر مفهوم است يعني شرط ما علّت منحصره است وصف ما علّت منحصره است .

حالا مقداري تويش فكر كنيد اگر درست نگفتم بگوئيد تا درست بگويم انشاء الله .

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo