< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

88/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   مشهود در ميان اصحاب اينست كه قضيه شرطيه مفهوم دارد هر كسي جوري مفهوم را درست مي كند ما گفتيم كه قضيه شرطيه مفهوم دارد عرفاً براي اينكه وقتي بگويد ( اذا خفي الاذان فقصر ) مي فهمد كه اين علّت منحصره براي قصر است و اگر بگويد ( اذا خفي الجدران فقصر ) تعارض می بیند می گوید خفای جدران موجب قصر است خفای اذان چه مي-گويد ؟ اگر خفاي اذان موجب قصر است خفاي جدران چه مي گويد؟ تعارض مي بيند .

لذا براي رفع تعارضش دست از مفهوم برمي دارد مي گويد كلام حكيم است بيجا نمي گويد پس مثلاً مراد از خفي الاذان و خفي الجدران يك جامع بين اين دو است.

مثلاً 2 كيلومتر كه هم خفاي اذان است هم خفاي جدران يا مثلاً مي گويد كه كل واحد دلالت مي كند براينكه مفهومي توي كار نيست منطوق كل واحد رفع يد از مفهوم دارد ، اين حرف ما بود كه ما گفتيم كه شرط مفهوم دارد دليل ما هم عرف است حالا شما مي توانيد اين عرف كاشف از وضع است يعني واضع وضع كرده قضيه شرطيه را هم براي ثبوت عند الثبوت هم براي انتفاء عندالانتفاء نه بالاتر از اين براي علّت منحصره يك خصوصيتي در آن است كه با اذا خفي الاذان مي گويد من منحصره هستم ديگر تبادر هم همان است يعني وقتي بگوئيم ( اذا خفي الاذان فقصر ) متبادر به ذهن مي شود يعني ذهن عوامانه ما نه ذهن طلبگي

ذهن خالي از اصطلاح ما مي گويد اين علّت ، علّت منحصره است.

علي كل حال ما مدعي هستيم قضيه شرطيه مفهوم دارد دليلش عرف حالا آن كاشفيت را قبول كنيم يا نكنيم كه بايد بكنيم ، اگر آن تبادر را قبول كنيم يا نكنيم اما اين عرف مي فهمد از قضيه شرطيه علّت منحصره .

غير از حرف ما مرحوم آخوند در كفايه 3 ـ 2 تا قول نقل مي كنند براي اينكه قضيه شرطيه مفهوم دارد گاهي تمسك مي كند به اطلاق شرط گاهي تمسك مي كند به اطلاق جزا گاهي تمسك مي كند به اطلاق شرطيت آن نسبت بين بين مثلاً كسي كه تمسك مي كند به اطلاق شرط مي گويد مولا در مقام بيان است نگفته است اذا خفي الجدران و الاذان ، گفته اذا خفي الاذان در مقام بيان است قرنيه ذكر نكرده است پس علّت فقط همين است يعني علّت منحصره يا آن كساني كه تمسك مي كنند به شرطيت باز همين ، مولا در مقام بيان است شرطيت بين جزا و شرط را خفاي جدران قرار داده و اگر غير از اين بود بايد بگويد پس دليل بر اين است كه شرطيت فقط بين اذان است و قصر .

آن كسي هم كه تمسك مي كند به جزا مي گويد مولا در مقام بيان مراد است و گفته است اين حكم مترتب بر اين شرط و سنخ حكم را گفته است و اگر شخص حكم بود بايد بگويد حيث نگفته است پس اين حكم مي گويد من معلول منحصر براي اين شرطم اين تمسك هايي كه شده در مسأله گاهي به شرط و گاهي به شرطيت و گاهي به جزا پس از مرحوم آخوند هم از شاگردهاي مرحوم آخوند ، مرحوم نائيني ، مرحوم آقا ضيا ، استاد بزرگوار ما حضرت امام و ديگران بالاخره تمسك به يكي از اين اطلاقات كرده اند .

ان قلت قلت ها را كه بگذاريم كنار يك ايراد هست اگر نتوانيد اين ايراد را جواب بدهيد ديگر بايد بگوئيد اين اطلاقها همه چه شرط و چه شرطيت و چه جزا كوتاه است آن چيست ؟ اينست ، اينكه مي گوئيد مولا در مقام بيان خصوصيات است ، نيست ما اطلاق نداريم چون در مقام تشريع حكم است و در مقام بيان خصوصيات نيست خب علّت تامه اذا خفي الجدران فهميده مي شود اما من علّت منحصره هستم در مقام بيان مراد نيست تا ما استفاده اطلاق بكنيم .

اين ايراد به همه كساني كه تمسك به اطلاقات كردند هست از

اين جهت احتياج به ان قلت قلت ها و برويم و در مقام بيان اينكه آيا شرط مي تواند اصلاً اطلاق گيري بشود يا نه آن نسبت بين بين معناي حرفي است و آن جزا ربطي به اين حرف ها ندارد و سنخ حكم و امثال اينها نيست يا اگر هم باشد وقتي شرط بگويد جز اينست ديگر مطلقاً نيست احتياج به اين حرف ها نداريم فقط حرف ما اينست كه اينكه مي گويی مولا در مقام بيان خصوصيات است قرنيه ذكر نكرده پس علّت منحصره است ؟ مي گوئيم نه مولا در مقام تشريع حكم است علّت تامه را گفته ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء .

لذا در مقام بيان اينست كه اگر خفاء جدران باشد قصر ، اگر نباشد نه ، ثبوت عند الثبوت يعني خفای جدران و قصر ، انتفاء عند الانتفاء يعني نبود خفاي جدران ، نبود قصر ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء .

بعبارت ديگر عليّت تامه خفای جدران علّت تامه براي وجوب قصر اين خيلي خوب است ديگر خيلي هم اطلاق گيري لازم نيست حالا كسي اطلاق گيري كند براي اينجا ها خيلي خوب است چون در مقام بيان ثبوت عند الثبوت و انتفاء عند الانتفاء اما ما غير از اينها مي خواهيم مي خواهيم علاوه بر اينكه شرط است عليّت دارد ، علاوه بر اينكه عليّت دارد علّت تامه است علاوه بر اينكه علّت تامه هست علّت منحصره هست شرط است ، علّت تامه است و خوب مي توانيم از لفظ استفاده كنيم شما اسمش را بگذاريد اطلاق كه خيلي هم احتياج به اطلاق تا اين اندازه نداريم حالا شما بگوئيد اطلاق مولا در مقام بيان مراد است قرنيه اي ذكر نكرده بنابراين مي شود اين علّت تامه ، شرط علّت تامه براي حكم يعني براي جزا .

لذا ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء تا اين اندازه اش مسلم است حالا بگوئيد اطلاق گيري مي كنند اما اطلاق گيري بكنيم براي اينكه علّت علّت منحصره است ديگر چنين اطلاقي نمي توانيم چرا نمي توانيم؟ چون در مقام تشريع حكم است و هر چه در مقام تشريع حكم باشد اطلاق ندارد اين همان حرفي كه مرحوم شيخ انصاري ( رض ) گفتند و ديگران هم از شيخ پذيرفتند و اينكه تشريعيات اطلاق ندارد .

لذا مرحوم شيخ انصاري راجع به قرآن كريم مي فرمايد ما نمي توانيم اطلاق گيري از قرآن بكنيم براي اينكه در مقام تشريع است در مقام بيان خصوصيات نيست در مقام بيان اصل حكم است .

بله ، احل الله البيع و حرم الربا ما بيعي داريم حلال ، ربائي داريم حرام ، قرآن تا اين اندازه دارد اما اينكه هر بيعي حلال و هر ربائي حرام ديگر قرآن دلالت ندارد ديگر بايد برويم يا اماره يا اصل مسأله مان را حل كند

ما نحن فيه هم همينطور است اذا خفي الجدران فقصر و اذا خفی الاذان فقصر اينها دلالت مي كند بر اينكه علّت تامه هر دو اما هر دو علّت منحصره ، نه ديگر اذا خفي الجدران و نه اذا خفي الاذان دلالت ندارند دلالت براي عليّت تامه اش .

بله يعني دلالت مي كند بر شرط است دلالت مي كند بر علّت است دلالت مي كند بر اينكه علّت تامه است ترتب جزا بر حكم مسلم و اما من علّت منحصره هستم بخواهي اطلاق گيري بكند ، اطلاق ديگر تاب اين حرفها ندارد حالا يا بگوئيد اطلاق ندارد يا بگوئيد اطلاق تاب اين حرف ها را ندارد .

اگر كفايه را مطالعه كرده باشيد كه حتماً مطالعه كرديد ديگر آنچه در كفايه بود گفتم ديگر خيلي احتياج به تفاضيل هم نداريم .

استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي ( رض ) ايشان يك جمله دارند كه مي خواهند علّت منحصره درست كنند بدون اخذ اطلاق از شرط و جزا من الان يادم نيست اما نسبت دادم توي جزوهایي كه نوشتم اينكه مرحوم صاحب حاشيه هم اين را دارد يعني آقا شيخ محمد تقي مسجد شاهي در اين اصولي كه بعد از 200 سال هنوز اصول زنده اي است انصافاً هدايه المستر شدين كه معمولاً آدم مي بيند كه بعدي ها خيلي از ايشان گرفتند حالا اين 2 بزرگوار كه هر دو هم فحل در اصول اند ، استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي انصافاً از نظر اصول خيلي بالا بودند يك ظرافتهائي يك دقتهائي ايشان داشتند و مي فرمودند توي درس اينكه قاعده الواحده به ما مي گويد اذا خفي الجدران فقصر علّت منحصره هستند براي اينكه الواحد لايصدر الا الواحد يا قانون محال است توارد علتين بر سر معلول واحد خب اين 2 تا مسأله گفتند توي فلسفه 2 تا مسأله واضح مسلمي است مخصوصاً در حكمت متعاليه توارد علتين بر سر معلول واحد محال است لازم مي آيد تقدم شئ بر نفس و لازم مي آيد خيلي چيزها .

قاعده الواحد هم به ما مي گويد الواحد لايصدر منه الا الواحد خب وقتي چنين شد اذا خفي الجدران فقصر اين قصر نمي تواند 2 تا علّت داشته باشد توارد علتين بر سر معلول واحد مي شود و آن شرط هم نمي تواند بيش از يك معلول داشته باشد براي اينكه قاعده الواحد مي گويد كه از اين علّت فقط يك معلول صادر مي شود مي فرمودند خب بنابراين اذا خفي الجدران فقصر يعني من علّت منحصره هستم .

حرف خوب است اما براي فلسفه خوب است خود اين بزرگوار بارها با يك تبسم مي فرمودند فلسفه را ، عقليات را داخل در اصول كردند براي اينكه حال بيايد اما باد كرد يعني دردسر شد يعني اصول مريض شد و انصافاً هم همين است ما اين مباحث عقليه را بياوريم توي اصول ، اصول را مريضش مي كنيم قاعده الواحد اگر درست باشد كه من هنوز نتوانستم درستش بكنم اگر درست باشد مختص به باري تعالي است نديدم مرحوم صدر المتألهين در اسفار يك جا قاعده الواحد گفته باشد و اراده كرده باشد غير خدا را اينها روي اين نسبت دادن حدوث به قدم كه اين خيلي كار مشكلي است استاد بزرگوار ما حضرت امام ( رض ) انصافاً تخصص خاصي در فلسفه دارند اما خودشان اقرار مي كردند مي گفتند اين مسأله نسبت حدوث به قدم را من هنوز نتوانستم حل كنم كه يك قضيه مشهوري هم هست كه 2 نفر آمده بودند ادعاي رويت و ادعاي تشرف مي كردند و به زور بعضي از بزرگان تحميل كردند بروند خدمت حضرت امام وقتي رفته بودند حضرت امام گيرشان انداخته بودند بارك الله بايد اينجورها باشيم والا اين تشرف هاي زشت نبايد در ميان ما پيدا شده باشد ايشان فرموده بودند خيلي خوب شما اگر ادعاي تشرف مي كنيد دليل مي خواهد من 3 تا مشكل دارم از آقا بپرسيد بيائيد جوابش را بدهيد .

نسبت حدوث و قدم را نمي دانم كه اين نسبت چه جوري است كه آن 2 تا دلقك رفته بودند بدون شوهر هم بودند مدت يكماه بعد آمده بودند پيش بعضي از بزرگان كه ما خدمت آقا رسيديم آقا فرمودند نه تشرف ها مربوط به اين حرفها نيست آمده بودند به حضرت امام گفته بودند حضرت امام هم فرموده بودند خيلي خوب ملاقات من هم مربوط به اين دقل بازيها نيست مرادم اين نسبت بين حدوث و قدم كه كار مشكلي است .

لذا مثل شيخ الرئيس در شفا بعدش هم خيلي با طول و تفصيل مرحوم صدر المتألهين در شفا مخصوصاً بيش از 10- 8 صفحه راجع به حدوث و قدم آنوقت اينها يك قاعده اي درست كردند بنام قاعده الواحد كم كم آمدند عقول عشره درست كردند از

عقول عشره آمدند ساير موجودات درست كردند .

لذا آن كسي هم كه مي گويد قاعده الواحد را مختص مي داند به ذات باري تعالي و اما ما بياوريم روي اذا خفي الجدران فقصر ولي مهمتر از اين ، اينست توارد علتين بر سر معلول واحد ، قاعده الواحد اينها مختص به موجودات خارجي است اصلاً موضوع فلسفه يعني وجود اما انتزاعيات توارد علتين برسد معلول واحد طوري نيست الواحد لايصدر منه الا الواحد نه ، الواحد يصدر منه اشيائي و آن 2 تا بحث فلسفي هيچ ربطي به تشريع ندارد و ما توي اصول خيلي از اين كارها كرديم ، طبيعت درست كرديم ماهيت لابشرط درست كرديم كلي طبيعي درست كرديم كلي عقلي درست كرديم منجمله قاعده الواحد را مثل اين بزرگوار مي آورد براي اينكه بگويد اذا خفي الجدران فقصر فقط بايد همين باشد لا غير و اينها همه اشتباه است ما توي تشريع ، اعتباريات .

لذا اگر يادتان باشد مي گفتيم جمع بين ضدين هم طوري نيست در اعتباريات مثلاً مي گويد بزن ، بزن . خب اين جد . مثلاً مي گويد بزن ، يادش مي رود مي گويد نزن يا يادش مي آيد مي گويد بزن الان در عالم اعتبار جمع بين ضدين شد و محال هم نيست خيلي اين چيزهاست خيلي .

بنابراين به استاد بزرگوارمان آقاي بروجردي ( رض ) عرض مي كنيم كه آقا ؛

اولاً قاعده الواحد مختص به ذات ربوبي است اگر درست باشد خواجه نصير الدين طوسي ( رض ) مي فرمايد عقول عشره را قبول و في ادلتهم مدخوله ، دليلشان اشكال دارد . لذا اولاً قاعده الواحد آن است .

و ثانياً حالا قاعده الواحد هم توي فلسفه باشد هيچ ربطي به اذا خفي الجدران فقصر يعني اعتباريات و انتزاعيات شرع و احكام شرع كه يك مشت اعتباريات است نه وجوديات بنابراين اين قواعد اصلاً در اينجا جاري نيست .

اين خلاصه حرف است راجع به اينكه قضيه شرطيه مفهوم دارد يا مفهوم ندارد. اگر بپذيريد حرف مرا قول شهرت درست مي شود و آن اينكه مشهور گفتند قضيه شرطيه مفهوم دارد . و عجب اينست كه استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي (رض) همان اول اگر يادتان باشد فرمايش ايشان را نقل كردم ايشان اصلاً مفهوم را ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء مي داند يعني علّت تامه اصلاً توي درس تبسم مي كردند مي گفتند اين علّت منحصره يك چيز در آوردي بيخودي لامعنا محصلا از برايش كه اگر يادتان باشد مي گفتيم نه بابا معناي محصل دارد اصلاً مفهوم انتفاء عند الانتفاء نيست و انتفاء عند الانتفاء يك امر ضروري است اصلاً مفهوم نيست معلوم است اذا خفي الجدران فقصر يك ثبوت عند الثبوت است ، يك انتفاء عند الانتفاء اما اين ها هيچ كدام مفهوم نيست مفهوم اينست آيا دلالت مي كند بر علّت منحصره يا نه ؟ ما گفتيم عرف و مابقي ادله را هم قبول نكرديم .

بحث تمام شد اما 4 ـ 3 تا تنبيه مرحوم آخوند نقل كردند اينها بسيار تنبيه هاي خوبي است انشاء الله براي فردايمان .

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo