< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

88/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   در باب نهی در عبادات یک مسئله مانده است و آن مسئله این است که بعضی از عامه مثل ابوحنیفه و اتباعش بعضی از خاصه مثل مرحوم فخر المحققین و بعدش هم مرحوم آخوند درکفایه و استاد بزرگوار ما حضرت امام در درس می‌فرمایند که نهی در معاملات موجب فساد نیست بلکه دلالت می‌کند بر صحت.

لذا اگر گفت که روز جمعه ذروا البیع، فسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع این دلالت می‌کند بر این که این بیع صحیح است اما کار حرام است.

اگر توجه کرده باشید ما 2 تا دلیل آوردیم برای فساد الا این که حالا دلیل خاصی داشته باشیم مثل ذروا البیع برای صحت آن حرفی، 2 تا دلیل آوردیم برای این که نهی در معاملات موجب فساد است؛

یک، گفتیم که ارشاد الی الفساد یعنی وقتی بدهند دست عقل یعنی عقلا، یعنی عرف، عرف از این می‌فهمد این که این کار را نکن فائده‌ای ندارد، اثر بار بر او نمی‌شود و این یک معنای عرفی یک معنای عقلائی است.

لذا نهی در عبادات موجب فساد است برای این که مرجوح است، چیزی که مرجوح است عبادت نمی‌تواند بشود در معاملات هم ارشاد الی الفساداست پس مطلقا نهی از شیئی موجب فساد آن شیء است عبادت باشد یا غیر عبادت.

یک دلیل دیگری هم آوردیم بای این که نهی در معاملات موجب فساد است تلازم، گفتیم که معنا ندارد شارع مقدس یک چیزی را بگوید حرام است اما امضایش بکند بگوید این کار را نکن اما اگر کردی از نظر اثر وضعی درست است گفتیم این یک تهافت عرفی و تلازم بین امر تکلیفی و امر وضعی و انفکاک تکلیف از وضع را عرف نمی‌پسندد، عقل نمی‌پسندد پس اگر شارع مقدس فرمود که این معامله حرام است، علاوه بر این که حرام است یک لازم بمعنی الاعم هم دارد این که فساد هم هست تلازم بین نهی تکلیفی و نهی وضعی.

این خلاصه حرف ما بود، این کسانی که می‌گویند نهی در عبادات نه موجب فساد نیست، بلکه دلالت بر صحت می‌کند یک دلیل موجز بحسب ظاهر محکمی هم دارند مرحوم آخوند در کفایه می‌فرماید که این که می‌گوید باطل است باید صحیح باشد تا بگوید باطل است والا چیزی که اصلاً وجود پیدا نمی‌کند فاسد است یعنی چه؟ باید یک امر صحیحی باشد این امر صحیح را بگویند فاسد است یعین معامله وقت ندا، معامله باید صحیح باشد بعد شارع مقدس بگوید حرام است و الا نهی بکند از چیزی که وجود خارجی ندارد خب نهی از چه می‌خواهد بکند؟

این نهی باید متعلق داشته باشد دیگر و اگر متعلق نداشته باشد دیگر منهی عنه نداریم تا شما بگوئید نهی در عبادات موجب فساد است یا نه؟ درحقیقت مرحوم آخوند در کفایه این جور کرده، فرموده است که همین که شما می‌گوئید نهی از معامله باید یک معامله باشد ثم بگوید این معامله حرام است، حرام تکلیفی پس وضعش باید اول درست باشد حکم وضعی درست شود معامله واقع شود بد شارع مقدس بفرماید که این معامله را حرام است تو واقع کنی دلیل موجز است به حسب ظاهر محکم است اما پایه ندارد برای این که توی مقدمات و توی ذی المقدمات خود مرحوم آخوند این جور درستش کردند گفتند که نهی بهتر له تخصیص است یعنی عمومات اوفوا بالعقود این معاملات منهی عنه را هم می‌گیرد یا اقیموا الصلاه این نماز زن حائض را هم می‌گیرد عمومات اولیه آن وقت شارع مقدس که نهی می‌کند در حقیقت تخصیص می‌کند می‌گوید که یا ایها الذین آمنوا صلوا الا زن حائض لاتصلوا یا راجع به نهی در به معاملات، وفوا بالعقود وقتی اوفوا بالعقود را گفت راجع به بیع کالی به کالی استثناء می‌دهد که جمع بین دلیلین می‌فهمیم، می‌فهمیم جد مولا این است که این عقد واقع نشود .

لذا آن کسانی که می‌گویند نهی در عبادات موجب فساد است آنها موضوع درست می‌کشد، موضوع چیست؟ دلالت عام یا ایهاالذین آمنوا همین زن حائض را می‌گیرد.

لذا می‌گیرد می‌تواند نماز بخواند اگر دع الصلاه ایام اقرائک نداشتیم همان عمومات می‌گفت نمازت صحیح است اگر ما بیع کالی به کالی را مثلاً باطل می‌دانیم اگر نداشتیم اوفوا بالعقود می‌گفت بیع کالی به کالی بیع نسیه بیع نقدی اینها مثل هم است همه‌اش هم عقلائیت دارد. همه‌اش هم عرفیت دارد آن وقت وقتی عمومات تمام است استثنا می‌خورد به نهی شارع مقدس می‌گوید دع الصلاه ایام اقرائک این یک تخصیص است، تخصیص برای عموم عام آن وقت این کسانی که می‌گویند نهی در عبادات موجب فساد است می‌گویند خب جد مولا از این زن نماز نمی‌خواهد برمی‌گردد به این که همه مردم نماز بخوانند الا این زن حائض یا در بیع کالی به کالی همه می‌گویند معامله انجام بدهد هر معامله‌ای ولو کالی به کالی دلیل می‌آید یعنی استثناء یعنی تخصیص یعنی تقیید او می‌آید عام ما را از حسب جد متخصص می‌کند خصوصاً این که مرحوم آخوند در کفایه خب این اصاله الجدو اصاله الاستعمال از شاه کارهای مرحوم آخوند است انشاء الله در باب عامه و خاص می‌گوئیم که مرحوم آخوند می‌فرمایند اراده استعمالی در عام همه افراد را می‌گیرد اکرم العلما اگر بگوید عالم فاسق، عالم عالم و عادل جوان، پیرهمه را می‌گیرد آن وقت اگر گفت الا الفساق منهم معنایش این است که جد مولا روی این عام نیست .

لذا مرحوم آخوند می‌گویند که تخصیص روی عام نیست که مرحوم صاحب معالم می‌گویند مجاز است نه، جمع بین دلیلین است به اراده استعمالی و اراده جدّی این دیگر خیلی محکم می‌کند که نهی در عبادات موجب فساد است ما یک معامله‌ای به حسب ظاهر داریم صحیح یک نمازی داریم به حسب ظاهر صحیح یعنی عدم عام زن حائض را می‌گیرد و بیع وقت ندا را هم می‌گیرد الا این که شارع می‌آید تخصیص می‌دهد، وقتی تخصیص داد می‌گوئیم اراده استعمالی عام است. خاص هم روی اراده استعمالی حرف ندارد می‌گوید من ریشه تو را می‌زنم و این که جد مولا روی اکرم العلما نیست اما استعمال مولا به حسب ظاهر روی اکرم العلما هست این را اسمش را می‌گذارند عام و خاص، مطلق و مقید اظهر و ظاهر این توفیقهای عرف یعنی العرف وفق بین دلیلین بکند نمی‌آید اکرم العلما را لاتکرم الفساق منهم را تخصیص بزند مجازش بکند که اکرم العلما مجاز است اکرم العما از اول بعنی علمای غیر فساق نه، این که مرحوم آخوند برای ما درست کردند گفتند اکرم العلما اراده استعمالی است ضرباً للقانون است کلی گوئی است و جدّ مولا هم روی این کلی گوئی است وقتی تخصیص می‌نویسم می‌فهمیم مولا در حقیقت که گفته اکرم العلماء گفته اکرم العالم عادل تصرف در اراده بعدی مولا خب اینجا به مرحوم آخوند عرض می‌کنیم این که گفته است دع الصلاه ایام اقرائک شما گفتی باید موضوع داشته باشد تا نهی شود می‌گوئیم موضوع دارد، موضوعش چیست؟ اراده استعمالی یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه همه را می‌گیرد این موضوع است.

لذا اگر دع الصلاه ایام اقرائک نداشتیم زن حائض نماز می‌خواند، نمازش درست است اگر بطلان بیع کالی نداشتیم که من بیع کالی به کالی را اصلاً صحیح می‌دانیم اما حالا مشهور که می‌گویند باطل است اگر ما آن بطلان را نداشتیم اوفوا بالعقود بیع نسیه را می‌گرفت نقد را می‌گرفت کالی به کالی را هم می‌گرفت آن بیعی که نه ثمن هست نه مثمن مثل همین الان 80 درصد تجار بیع کالی به کالی می‌کنند نه آن چای دارد نه او پول دارد اما یک تن چای می‌فروشد مثلاً به یک میلیون و یک چک می‌دهد یا همان گفتار توی تلفن می‌شود بیع حالا مشهور می‌گویند این باطل است عمومات اوفوا بالعقود می‌گوید این صحیح است وقتی صحیح باشد دیگر خواه ناخواه این جور است که شارع مقدس نهی کرده است از یک چیز صحیحی اما صحیح نه صحیح جد، صحیح استعمال یعنی به حسب ظاهر عمومات می‌گرفتش آن نهی در عبادات می‌آید تخصیص می‌دهد از همین جهت هم توی این بحث‌هایمان گفتیم آقا اصلاً نهی در عبادات برمی‌گردد به تخصیص و برمی‌گردد به تقیید.

لذا این فرمایش مرحوم آخوند که استاد بزرگوار ما حضرت اما هم رویش پافشاری داشتند به ایشان عرض می‌کنیم این که می‌فرمائید نهی منهی عنه می‌خواهد باید یک چیزی در خارج صحیح باشد تا شارع بتواند نهی از او بکند می‌گوئیم بله فرمایش شما درست است باید منهی عنه باشد، منهی عنه ما چیست؟ عمومات اوفوا بالعقود نهی ما چیست؟ بمنزله استثناء بمنزله تقیید می‌شود که یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه آن دلیل منفصل می‌گوید الا زن حائض، اوفوا بالعقود همه همه در عقدی اختراعی و غیر اختراعی هر عقدی که عرفی باشد اوفوا به یک دلیل می‌آید می‌گوید الابیع کالی به کالی.

لذا درباره تخصیص همه گفتند که واقعاً تخصص است تخصیص که نسیت به حسب ظاهر تخصیص است اکرم العلما الا الفساق منهم این واقعاً جد مولااکرم عالم عادل استو اگر فاسق را از آن بیرون می‌کنیم به حسب ظاهر است اما به حسب واقع بیرون رفته بوده جد مولا روی متخصص است پس همه تخصیصها برمی‌گردد به تخصص این هم حرف خوبی است.

خب دیگر مسئله نهی در عبادات نداریم تمام شد، البته به طور فشرده و مختصر بحث امروز به بعدمان راجع به مفاهیم است تعریف مفهوم چیست؟ در این باره خیلی ان قلت، قلت شده اما اگر کسی این جور بگوید حکم غیر مذکور لازم لحکم مذکور بالالتزام.

یک حکم غیر مذکوری است ملازم با حکم مذکور است که آن حکم مذکور بالالتزام در بردارد آن حکم غیر مذکور را یک مثال بزنم می‌گوید که مثلاً در قضیه شرطیه ان جائک زید فاکرمه خب این یک حکم مذکور است و قضیه شرطیه دارد، قضیه جزائیه دارد نسبت بین بین دارد که آن ان باشد و آن این است که مجیئی زید و اکرام با اکرام روی مجیئی زید که اسمش را می‌گذارند ثبوت عنه الثبوت، ثبوت یعنی وجوب اکرام عند الثوب یعین مجیئی زید خب این یک حکم است یعنی مثل مبتدا و خبر یک مبتدا دارد شرطش است یک جزا دارد خبرش است یک حکم است تصور نیست تصدیق است خب این حکم مذکور که به آن می‌گوئیم ثبوت عند الثبوت جزا مترتب شده بر شرط اما توی این ثبوت عند الثبوت یک خصوصیتی هست که آن ما را می‌برد روی حکم دیگر به این می‌گوئیم مفهوم مثلاً بگوئید که این ثبوت عند الثبوت وضع شده برای آن خصوصیت که دارای مفهوم باشد آن خصوصیت ما را می‌برد به این که اگر زید نیامد اکرام نیست به این می‌گوئیم مفهوم الانتفاء عند الانتفاء یعنی عدم مجیئی زید عدم وجوب اکرام انتفاء عند الانتفاء این توی ظاهر است؟ نه مفهوم است از کجا استفاده می‌کنیم ؟ از یک خصوصیتی که در قضیه شرطیه را مفهوم دار کرد، آن وقت آن خصوصیت ما را می‌کشاند از ثبوت عند الثبوت به الانتفاء عند الانتفاء یعنی علاوه بر این که ان جائک زید فاکرمه یک چیز پیدا می‌شود یکی لفظ است یکی عقل و آن ان کم یجئک زید فلا یجب الاکرام خب این لازم است این توی حکم نیست اما دلالت، دلالت التزامی است و چون دلالت التزامی است از مباحث الفاظ می‌شود دلالت مطابقی نیست یعنی ان جائک زید فاکرمه نه شرط نه جزا توی آن نخوابیده مفهوم دلالت تضمنی هم نیست اما دلالت التزامی است، التزامی است یعنی چه؟ یعنی آن خصوصیت است که در این ان جائک زید فاکرمه آن خصوصیت ما را می‌کشاند به یک حکمی که لازمه این حکم است، ان جائک زید فاکرمه ،می‌شود لازم البته لازم بمعنی الاعم هم هست یعنی بمعنا این که وقتی ان جائک زید فاکرمه را گفت تصور می‌کند موضوع را، تصور می‌کند محمول را یعنی شرط را و جزا را و خصوصیت را و ان را آن وقت از آنها پی می‌برد به یک حکم دیگری که آن حکم دیگر اصطلاح شده‌ی مفه.وم شما هم می‌خواهید به جای این تعریف بکنید بگوئید حکم غیر مذکور ملازم لحکم مذکور بالتلازم، تلازمش هم بمعنی الاعم نه بمعنی الخاص. نمی‌دانم یادتان است یا نه خب

ما سه تا لازم داشتیم؛

یک لازمی که دلیل و برهان می‌خواهد، آن هیچ چیز، آن دلیل عقلی است یک لازمی که دلیل و برهان نمی‌خواهد بمجردی که لفظ را تصور بکنیم معنی به ذهن می‌آید مثل مثلاً در تصورات مشهور است مثل این که لفظ حتم راکه بگوئید سخاوت به ذهن می‌آید این را می‌گویند لازم بمعنی الاخص اما گاهی لازم بمعنی الاعم است تصور موضوع تصور محمول نسبت بین بین، بعد از آن یک لازمی به ذهن می‌آید به این می‌گویند لازم بمعنی الاعم.

ما نحن فیه این جور است تصور می‌کنم قضیه شرطیه را شرطش را موضوعش را و نسبت بین بینش را تصدیق می‌کنم که ان جائک زید فاکرمه تا تصدیق می‌کنم ذهم ما، ما را می برد به ان لم تجئک زید فلایجب الاکرام حکم غیر مذکور ملازم شد با حکم مذکور به لازم بمعنی الاعم دیر شد، یک نکته هم بگویم ببینید این نکته را می‌پسندید یا نه تا جلسه بعد و آن این است که اگر کسی بگوید لازم بمعنی الاخص به این ترتیب برای این که شما مفهوم را از شرط یا از جزایا از نسبت بین بین استفاده نمی‌کنید بلکه از خصوصیتی که در جمله است استفاده می‌کنید آن وقت آن خصوصیت با مفهوم می‌شود لازم بمعنی الاخص یعنی تا تصور خصوصیت کنم مفهوم به ذهن می‌آید این را کسی نگفته اگر شما بگوئید شاید خوب باشد و این که آقا این که گفتند که حکم غیر مذکور لحکم مذکور باللازم بمعنی الاعم ما می‌گوئیم که حکم غیر مذکور لحکم مذکور باللازم بمعنی الاخص برای این که آن خصوصیت است که ما را به مفهوم می‌برد شرط نیست جز این است ان نیست نسبت بین بین نیست بلکه این جمله دارای یک خصوصیتی است آن خصوصیت ما را می‌برد به یک جمله دیگری به نام مفهوم آن وقت می‌شود حکم غیر مذکور لحکم مذکور باللازم بمعنی الاخص.

این خلاصه حرف تا اینجا .

وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo