درس خارج فقه الطهارت آیت الله مظاهری
87/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الطهارت
جلسه: 6
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
دیروز عرض کردم که در این کتاب طهارت دو جور میشود بحث کرد یکی نحوه بحث صاحب جواهر که معمولاً مرحوم محقق کلیات فقه را متذکر شدهاند مرحوم صاحب جواهر هم شرحش را دادهاند .
یک جور هم میشود بحث کرد نظیر صاحب عروه یعنی علاوه بر این که کلیات را میفرماید جزئیات را هم مترتب بر آن میکنند من میگفتم که همین طور که در باب قضا و شهادات و امثال اینها روی جواهر رفتیم جلو اینجا هم چنین باشد ولو روی عروه هم جلو برویم اما جزئیات را دیگر بحث نکنیم بگذاریم به فهم خودتان و خودتان جزئیات را تطبیق بر کلیات بکنید، اما دیروز بعضی از آقایان آمدند که همان روی عروه برویم جلو، اگر آن که من بگویم تقریباً این طهارت چهار سال طول میکشد اگر زنده باشیم و اگر آن طور که شما میگویید هفت سال هشت سال طول میکشد و من خیال میکنم که آن چهار سال مقدم بر آن هشت سال باشد گرچه معلوم است همه بحثها فقهی است استدلالی است عالی است
حالا، امروز بحث جزئی میخواهیم بکنیم بعد از آن که کلیاش را بحث کردیم حالا چند تا فرع صاحب جواهر متعرض شده این چندتا فرع را مباحثه میکنیم امروز دیگر حالا تا ببینیم شنبه چه میفرمایید .
مسئله سوم که مرحوم صاحب عروه متعرض شدهاند در مسئله ما میفرمایند المضاف المصعد مضاف، نمیدانم مرادشان چیست؟ اگر مراد این باشد که مثلاً آب هندوانه را جوشاندند وبخار شد رفت بالا و برگشت و همان آب هندوانه برگشت اگر این مراد باشد خوب است برای این که الان یصدق انه آب هندوانه و آب لایصدق علیه و چون چنین است الان هم در حالی که مصعد است یعنی بخار شده برگشته خب باز هم معلوم است مضاف است اما خب این یک حرف خیلی ظاهری است .
اگر مرادشان این باشد که بعضی از محشین فهمیدهاند این که ولو برگردد و آب هم باشد باز هم مضاف است و آن استحاله این را آب مطلق نکرده .
در مسئله بعدی میفرمایند اگر شراب نجس بخار بشود و برگردد آب بشود میگویند پاک است چرا پاک است ؟ خودشان میفرمایند للاستحاله برای این که آب نجس وقتی که بخار شد دیگر آب نیست وقتی که برگشت دیگر غیر از آن آب اول است این یک چیز دیگر است که از بخار پیدا شده معمولاً بخار در حمامهای عمومی این جوری است که بخار میرود به سقف، سقف چون سرد است آن بخار آب میشود برمیگردد وآب است این صورت را این جا مرحوم سید جاهای دیگر که بعضی اشکال کردهاند گفتهاند نه اصلاً بخار نمیتواند استحاله باشد اما مرحوم سید میگویند نه استحاله است خب حالا فرق بین این و آن مسئله بعدی چیست ؟
مسئله بعدی این است که المطلق او المضاف النجس یتطهر بالتصعید لاستحالته بخاراً ، اگر آب هندوانه نجس شده باشد بخار بشود برگردد آب هندوانه میفرمایند پاک است ولو اول نجس بوده ، حالا پاک است چرا ؟ میگویند لاستحالته چون که وقتی آب بود رفت بالا شد بخار ، دیگر آب نیست و چون آب نیست آن بخار آب بشود غیر از آب اول است بنابر این آن نجاست به واسطه استحاله از بین میرود برای این که یکی از مطهرات استحاله است یکی از مطهرات انقلاب است که بعد در بارهاش صحبت میکنیم لذا راجع به نجاستش میفرمایند اما راجع به اضافه نمیفرمایند چه تفاوت با هم دارد ؟ و اگر مطالعه کرده باشید بعضی از محشین افتادهاند در دردسر و میخواهند مسئله را درست کنند میخواهند فرق بگذارند بین نجس و مضاف ، میخواهند بگویند اگر نجس باشد استحاله پاکش میکند و اما اگر مضاف باشد استحاله پاکش نمیکند .
ولی حق مطلب این است که بگوییم از مطهرات استحاله است هرچه میخواهد باشد گاهی سگ است میافتد در دریا نمک میشود استحاله شده پاک است گاهی هم یک آب مطلق است نجس است بخار میشود بعد از بخار دو دفعه آب میشود پاک است و منجمله آب مضاف ، اگر مذاب شد واین نجس است رفت بالا و برگشت پاک است خب اگر مضاف است رفت بالا و به صورت آب برگشت خب باز هم باید بگویید پاک است و فرق گذاشتن بین مضاف و نجس ظاهراً فرقی نیست مگر این که عبارت را این جور که من معنا میکنم معنا کنید آقایان مراجع این جور معنا نکردهاند فرق گذاشتهاند بین مضاف و نجس گفتهاند نجس به استحاله پاک میشود مضاف به استحاله پاک نمیشود و میخواهند عبارت مرحوم سید را این جور درست بکنند که المضاف المصعد مضاف یعنی به استحاله مضاف است و اما المطلق او المضاف النجس یطهر بالتصعید لاستحالته بخاراً اما اگر این جور که من معنا میکنم این جور بگویید المضاف المصعد مضاف برای این که وقتی که آب هندوانه رفت بالا و بخار شد دو دفعه برگشت آب نیست ، آب هندوانه است خب آن استحاله نتوانسته آب هندوانه را برگرداند آب بکند این خوب است اگر حرف من باشد مرحوم سید میخواهند بگویند که مضاف مصعد گاهی برمیگردد آب است گاهی برمیگردد مضاف است خب معلوم است به ملاقات نجس نجس میشود و اما در آب نجس دیگر این جور نیست ، مسلم وقتی که برگشت دیگر آب است و آن نجاستش هم از بین رفته، به تجربه اثبات شده که گلاب بخار بشود و برگردد دیگر گلاب نیست ، آب است و هیچ کس هم نگفته که آب نیست ،.
حالا اگر المضاف المصعد را معنا کنید یعنی مثلاً گلاب رفته بالا برگشته گلاب است خب معلوم است گلاب است آن چه در جوی میرود آب است آقایان محشین این جوری معنا کردهاند که این آب مضاف استحاله نمیشود تقریباً آب مضاف چون استحاله نمیشود پس مضاف است این را که مرحوم سید خیلی بعید است بخواهند بگویند آن که مرحوم سید میخواهند بگویند این است که استحاله ماء مضاف را که برمیگردد و ماء مطلق است این باز مضاف است و اما آب نجس که برمیگردد آن نجاستش به واسطه استحاله گرفته میشود آب است حالا علی کل حال اینها دیگر استدلالی نیست یعنی معمولاً این فروعات این جوری است یکی میگوید اطلاق دارد یکی میگوید اطلاق ندارد یکی میگوید من این جوری میفهمم بخواهیم استدلال روی آن بکنیم معمولاً تطبیق مصداق بر کلی است اختلاف پیدا میشود اختلاف سلیقه هر کسی مثلاً جوری میگوید ،
مسئله پنجم ، اذا شک فی مایع انه مضاف او مطلق، این خیلی به درد میخورد ، سیلاب مثلاً آمده و رودخانه آبش گل آلود است اما نمیدانیم آب گل است یا نه ؟ آب است که رنگش تغییر کرده اگر آب گل باشد خب با آن نمیشود وضو گرفت ، اگر رنگش تغییر کرده باشد با آن میشود وضو گرفت لذا فراوان این مسئله خیلی زیاد پیدا میشود اذا شک فی مایع انه مضاف او مطلق فان علم حالته السابقه اخذ بها ، یک دفعه حالت سابقه دارد خب استصحاب میگوید که کان مضافاً الان یکون کذلک یا کان مطلقا الان یکون کذلک اگر حالت سابقه داشته باشد و الا اگر حالت سابقه ندارد یعنی یک آبی است در رودخانه در نهر و این نمیدانیم که همین گل آلود شده است و الان پیش ما آمده یا این که سیلاب بوده پیش ما آمده اگر بدانیم مثلاً از چشمه بوده گل آلود شده خب معلوم است حالت سابقه است و اگر بدانیم گل آلود بوده آب گل بوده حالا کمکم ته نشسته آن هم معلوم است اما یک وقت نمیدانیم این آب وضعش چه جوری است گل آلود بوده من اول الامر سیلاب بوده ، آب گل بوده حالا رنگش تغییر کرده یعنی ته نشسته اگر این که حالت سابقه ندارد میفرمایند که والا فلا یحکم علیه بالاطلاق ولا بالاضافه نه میتوانیم بگوییم مطلق است حالت سابقه ندارد نه میتوانیم بگوییم مضاف است حالت سابقه ندارد اما چون نمیدانیم وضعش چیست لا یرفع الحدث و الخبث بخواهیم با آن وضو بگیریم نمیشود برای این که با آب مطلق باید باشد احراز بکنیم آب مطلق ، نمیتوانیم احراز بکنیم ، بخواهیم با آن تطهیر بکنیم نمیشود برای این باید احراز بکنیم آب مطلق ، این نمیدانیم آب مطلق است یا نه ، بنابراین لا یرفع الحدث و الخبث و ینجس بملاقات النجاسته لوکان قلیلاو اگر هم آب کم باشد به ملاقات نجس نجس میشود چرا ؟ برای این که باید اثبات بکنیم کریت را میدانیم کر نیست وقتی بدانیم کر نیست کل ماء غیر عاصم یتنجس بالنجاسه، لذا دست ما اگر نجس باشد بزنیم در این آب که نمی دانیم آیا این آب مضاف است یا مضاف نیست دست ما پاک نمیشود آن آبها را هم نجس میکند تا این جا هم خوب است درست است برای این که باید احراز کریت بکنیم نمیتوانیم احراز کریت بکنیم و ان کان بقدر الکر یک دفعه میدانم کر است یعنی یک نهر است دارد میآید میدانم کر است لاینجس دستم را بزنم در آن این نجس نمیشود چرا نمیشود ؟ میفرماید لاحتمال کونه مطلقا وقتی که احتمال بدهیم آب مطلق باشد کل شیئ طاهر حتی تعلم دست نجس را در آن زدم نمیدانم این آب نجس شد یا نه ؟ کل شیئ طاهر میگوید نه ، آن وقت دست نجس است اما آب هم پاک است دست نجس است برای این که حالت سابقه دارد استصحاب نجاست میکنم آن آب پاک است به ملاقات نجس نجس نمیشود برای این که احتمال میدهم کر باشد احتمال میدهم مطلق باشد و کل شیئ طاهر حتی تعلم میگوید که آن آب پاک است دست من هم نجس است ، میشود گفت ؟ یعنی تفکیک کنم بین لوازم ، اگر شمااصل مثبت را حجت ندانید همین فرمایش مرحوم سید است و خیلی عالی است و اما اگر اصل مثبت را حجت دانستید دیگر خواه ناخواه وقتی که بگویید دست من نجس است باید بگویید آن آب هم نجس است ، اصل مثبت است دیگر برای این که عقلا نمیشود دست من نجس باشد اما آب پاک باشد ، یعنی معقول نیست انفکاک لازم از ملزوم عقلاً محال است این دست تو را زدی در این آب یا دست تو پاک شد یا نه بگویی دست من نجس است خب معنایش این است که آب هم نجس شد تعبدا ًمعنایش این است که اصل مثبت حجت نیست یعنی انفکاک لازم از ملزوم طوری نیست و ما این را در اصول قبول نداریم یعنی در اصول ما اصل مثبت را حجت میدانیم انفکاک لازم از ملزوم را میگوییم عرفا نه عقلا ، عرف نمیتواند بپذیرد انفکاک لازم از ملزوم را لذا اگر یادتان باشد مرحوم آخوند در کفایه اصل مثبت را حجت میداند الا این که میترسد از قوم، ترس هم دارد دیگر مخصوصاً مثل شیخ انصاری چون میترسد لذا میفرماید اگر واسطه جلی باشد یا واسطه خفی باشد اصل مثبت حجت است و اما اگر واسطه جلی نباشد خفی نباشد اصل مثبت حجت نیست ما همان جا به مرحوم آخوند گفتیم یک جا پیدا کن عرفا نه جلی باشد نه خفی باشد همه وسائط یا جلی است یا خفی عرفاً و یک جا پیدا کنم عرفاً واسطه نه جلی باشد نه خفی یا نیست یا فرد نادر است لذا در اصول میگفتیم مرحوم آخوند اصل مثبت را حجت میداند یک معنای عرفی هم هست همین الان این مثال ما را ببینید نمیشود ما بگوییم که دست نجس را زدم توی یک آبی بگویید آن آب پاک است آب قلیل و دست شما نجس است خب اگر آن آب مطهر است دست من هم پاک است اگر دست من نجس است آن آب هم نجس است و اما انفکاک این لازم از ملزوم نمیشود واسطه جلی هم هست، لذا اگر اصل را جاری کردید دیگر باید به قول عوام تا گاو و ماهی بروید اصل را جاری نکنید حرفی است اما شما فعلاً اصل را جاری میکنید ببینید میفرمایند که و ان کان بقدر الکر لا ینجس چرا لاینجس لاحتمال کونه مطلقا و الاصل الطهاره لذا بگو این آب پاک بوده الان هم پاک است دست نجس من در آن خورده چه ؟ بگو دستت نجس است اما این آب پاک است ، خب نمیشود یعنی نداریم جایی که عرف بتواند این را بپسندد ماها هستیم که اصل مثبت را گردن عرف میگذاریم و الا عرف اگر این حرفها را بگوییم میگوید که اینها را برو در مدرسه بگو، اگر دست تو پاک است آن آب هم پاک است اگر دست تو نجس است آن آب هم نجس است اما دستت نجس است و آب پاک است در حالی که ملاقات با آب قلیل شده چه جور میشود ؟ ،
محشین هم حاشیه ندارند برای خاطر همین است که میگویند اصل مثبت است و چون اصل مثبت است انفکاک لازم وملزوم طوری نیست و ولو عقلا انفکاک لازم وملزوم محال است اما تعبداً انفکاک لازم از ملزوم اشکال ندارد . این هم این مسئله
مسئله ششم المضاف النجس یطهر بالتصعید و بالاستهلاک فی الکر و الجاری این را دیگر نباید این جا گفته باشند ، تکرار است دیگر شاید برای خاطر آن استهلاک فی الکر و الجاری آوردهاند یعنی مثلاً یک لیوان آب پرتقال اما نجس این را ریختند توی حوض تا ریختند در حوض استهلاک پیدا کرد یعنی دیگر آن ذراتش را من نمیبینم حالا ولو ذرات هم موجود باشد اما عرفاً این ذرات دیده نمیشود آن هم پاک است و آن آب مضاف هم که مستهلک شده یا آن آب نجس که مستهلک شده آن هم پاک است به قاعده استهلاک و معنای استهلاک یعنی این که جوری بشود که من ذرات آن شیئ را نبینم ولو واقعاً عقلا نفس الامر آن موجود است اما من که نمیبینم یعنی عرف که نمیبیند دیگر خواه ناخواه باید بگوییم آن آب مضاف دیگر پاک است ، کدام آب مضاف ؟ آب مضافی که در این حوض است و من نمیبینم برای خاطر استهلاکش .
مسئله هفتم اذا القی المضاف فی الکر و خرج عن الاطلاق الی الاضافه یک مقدار خون یا یک مقدار شیره متنجس مثلاًریختند توی آب کر ، آب کر از اطلاقش رفت اضافه شد یعنی رنگ کر شد آب رنگ ندارد حالا رنگ دار شد ،میفرماید تنجس ان صار مضافاً قبل الاستهلاک اگر آب اضافه بشود قبل الاستهلاک میگوییم که این آب مطلق آب مضاف شد و خرج من الاطلاق الی الاضافه این آب علاوه بر این که رنگ آن را بخود گرفت نجس هم شد تنجس ان صار مضافاً قبل الاستهلاک.
دوتا فرع نمیدانم چرا متعرض نشدهاند حالا فرع چهارم را متعرض هستند و دوم و سوم را عرض میکنم . فان حصل الاستهلاک و الاضافه دفعتاً آن ظرف شیره را ریختند در این حوض هم استهلاک آن شیرهها شد هم آب مضاف شد دفعتاًمرحوم سید نمیتوانند روی آن حکم بکنند حالا آیا این آب وضعش چیست ؟ نجس است؟ نجس نیست ؟
معمولاً اگر مطالعه کرده باشید غالب محشین منجمله استاد بزرگوار ما آقای بروجردی ، حضرت امام ، مرحوم خویی و مرحوم آقای گلپایگانی اینها که حاشیه دارند معمولاً میگویند این حرف محال است که دفعتاً هم استهلاک پیدا بشود و هم اضافه پیدا بشود حالا دیگر هم نمیگویند معمولاً که اول استهلاک پیدا میشود بعد اضافه یا اول اضافه پیدا میشود بعد استهلاک ، میگویند جمع بین این دو محال است میگویند ضدین است جمعش نمیشود پس بنابراین دفعتاًکه شما میگویید نه، به حسب ظاهر دفعی است یا اول اضافه میشود بعد استهلاک یا اول استهلاک پیدا میشود بعد اضافه ، معمولاًاین جور گفتهاند .
مرحوم سید میفرمایند که لایخلو الحکم بعدم تنجسه علی وجه ممکن است کسی بگوید این آب نجس نشد ، این آب نجس نشد یعنی چه ؟یعنی استهلاک اول پیدا شد این معنایش است دیگر و الا اگر اضافه اول پیدا بشود که این آب نجس شده واین جور بگوییم که اول اضافه پیدا میشود و بعد استهلاک اما فرض کردهاند این که دو تا با هم برای این که مسئله این است وان حصل الاستهلاک والاضافه دفعتاً بگوییم که مراد مرحوم سید این است مثل این که مثلاً دست انسان نجس است حالا به عنوان غسل آب روی این دست میریزد این هم پاک میشود هم دست غسل داده میشود ، میشود گفت ؟ مثلاً بدنش تر است اما نجس است میایستد سر حوض خودش را میاندازد توی حوض به عنوان غسل ارتماسی بگوییم دفعتاًهم نجاست رفع شد هم این غسل پیدا شد و این که تقدم غَسل به غُسل این لازم نیست دفعتاً هم غُسل باشد هم غَسل باشد مرحوم سید این جا این را میخواهند بگویند که دفعتاً هم استهلاک باشد هم اضافه باشد وقتی این جور شد که دفعتاً هم اضافه شد هم استهلاک پس این آب نجس نشده ، دو چیز است دو چیز که با هم تعارض ندارد یا ضدین است یا نه ، واین طور که من عرض میکنم جمع بین ضدین هم میشود به این معنا که مثل همان غَسل و غُسل این جا هم مرحوم سید میگویند که دفعتاً هم استهلاک پیدا میشود هم اضافه ، محشین میگویند محال است حالا چرا محال است ؟ یعنی این در حالی که استهلاک پیدا میشود اضافه پیدا میشود، در حالی که اضافه پیدا میشود استهلاک پیدا میشودو این که جمع بین ضدین است خب این جمع بین ضدین کرده حالا شما بفرمایید کدام مقدم میشود اما بالاخره این دو تا هم استهلاک و هم اضافه باهم پیدا شد وقتی با هم پیدا شد آن آب چون مستهلک شد نجس نیست و بعد هم شد اضافه مثل آن جا که اول استهلاک پیدا شد بعد اضافه چه جور طوری نیست ؟ اما خودشان بعد میفرماید که لکنه مشکل این مشکل هم مثل مثلاً استاد بزرگوار ما آقای بروجردی یا شرحی که مرحوم آقای خویی دادند میفرمایند مشکل برای این که جمع بین ضدین است و جمع بین ضدین محال است پس بنابر این یا استهلاک اول است و اضافه بعد یا اضافه اول است و استهلاک بعد و نمیدانیم کدام است بنابراین بخواهیم بگوییم طاهر است نمیشود بگوییم طاهر است . اگر بپسندید حرف من را مثل این که البته فرمایش آقای حکیم خیلی سخت است خیلی جاهایش مجمل است خدا رحمتشان کند انصافاً خیلی خدمت بزرگی به فقه کرد و یک مقدار اگر این عبارتها را رساتر ایشان گفته بود آدم ملایی است آقای حکیم انصافاً و ایشان یک عبارتی دارد عبارتشان را نمی فهمم چه میخواهند بگویند ایشان آیا قائل هستند به این که این آب پاک است یا پاک نیست؟ حالا علی کل حال معمولاً محشین میگویند نه آن هم شبهه موضوعی میکنند نه حکمی ، میگویند محال است این که استهلاک و اضافه با هم در آن واحد پیدا بشود .
حالا یک اشکال دیگر اینها ضدین هستند یا متخالفین ؟ این را من نمیدانم این که فرض کردهاند همه آنها هم گذشتهها نظیر آقای بروجردی آقای حکیم آقای سیدعبدالهادی شیرازی نظیر مراجع فعلی همه آنها فرض کردهاند اینها ضدین است در حالی که به عقیده من اینها متخالفین هستند نه ضدین و از کجا اینها درست کردهاند ضدین را ؟ ضدین این است رنگ سیاه رنگ سفید اصلاً ضدین در ذات نمیآید امران وجودیان یطردان علی شیی واحد ، عرض است اصلاً این نقیض و ضد وتخالف و همه اینها از اعراض است نه از موجودات ، وجود که در آن ضدین نیست ، امران وجودیان یطردان علی شیی واحد گاهی لا یجتمعان میگوییم ضدان گاهی یجتمعان میگوییم متخالفان ، این جا چرا جمع نشود با هم ؟ یعنی در آن واحد هم اضافه باشد و هم استهلاک باشد، متخالفان مثل چه؟ مثل سفیدی و شوری ، نمک هم سفید است هم شور است این جا هم استهلاک پیدا شده هم اضافه پیدا شده ، لذا یا متخالفین هستند یا ضدین ، ولی علی کل حال نرویم توی فلسفه، بگوییم آقا همین که مرحوم سید فرض کرده یک امر عرفی است یک مقدار شیره ریختند توی آب ، آب سرخ شد اما آن شیره هم نابود شد ، آب سرخ است دیگر حالا اصلاً از شیره رسمی نیست اسمی نیست یک دفعه این جور شد خب حالا چه ؟ بگوییم پاک است چرا پاک است برای این که استهلاک کار خودش را کرد مثل آن جا که دست را زدم در آب هم غسل است هم غٌسل است در حالی که یکی بیشتر نبود هم غَسل واقع شد هم غُسل واقع شد .
حالا دو تا فرع را مرحوم سید متعرض نشدهاند نمیدانم چرا ؟ یکی صورت شکش را ، نمیدانیم آیا اضافه اول پیدا شده یا استهلاک ؟ استهلاک اول پیدا شده یا اضافه ؟ خب این مهمتر از آن فرعی است که ایشان دارند یکی هم ایشان اول فرض کردند که اذا القی المضاف فی الکر فخرج عن الاطلاق الی الاضافه اما اگر اذا القی المضاف فی الکر فخرج عن الاطلاق الی الاضافه به واسطه وقوع استهلاک اول که اول استهلاک پیدا شد سپس اضافه ، اول اضافه پیدا شد سپس استهلاک دو تا با هم این سه صورت، صورت چهارم این که نمیدانم اول استهلاک پیدا شد یا آن ، یا آن پیدا شد یا آن ؟ وعلی کل حال روی عقیده من در هر چهار صورت الا آن جا که اول اضافه پیدا بشود بعد استهلاک در هر سه صورت باید بگوییم که این اسنهلاک مقدم بر اضافه است ، اگر نه حرف مرحوم سید خیلی خوب است که فهو مشکل، حالا که مشکل شد چه ؟ باید بگویید این آب مطهر نیست اما آیا این آب نجس است یا نه ؟ باز اصالته الطهاره استصحاب طهاره که کل شیی طاهر روی آن حکم فرماست .
وصلی الله علی محمد و آل محمد