درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/09/05
كتاب الشهادات
جلسه:53
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
قسم سوم از باب شهادات راجع به حقوق است كه شاهد راجع به حقوق بخواهد شهادت بدهد حقوق را منقسم مىكنند به دو قسم: حقوق اللَّه و حقوق آدمى. حق اللَّه و حق الناس راجع به حق اللَّه هفت هشت تا مسئله دارد. راجع به حق الناس هم هفت هشت تا مسئله دارد.
مسئله اول راجع به حقوق اللَّه مىفرمايند كه در حقوق اللَّه راجع به زنا و لواط و سحق چهار تا شاهد بايد شهادت بدهد آن هم به نحو مشاهده و اگر چهار شاهد نباشد آن زنا يا لواط يا سحق اثبات نمىشود. راجع به زنا حرفى نيست براى اين كه هم اجماع روى مسئله هست اختلاف اصلاً نيست هم علاوه بر اجماع آيات فراوانى دلالت دارد و الذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابداً، خب آيه مفروض عنه گرفته كه در باب شهادت به زنا چهار نفر بايد شهادت بدهند و اگر سه نفر عادل شهادت بدهند چهارمى نباشد هر كدامشان 80 تا تازيانه مىخورند و ديگرتوبه آنها هم قبول نمىشود كه سابقاً دربارهاش صحبت كرديم گفتيم كه راستى اگرتوبه بكنند توبه آنها قبول مىشود يعنى مىتوانند شهادت بدهند ولى حالا راجع به لا تقبلوا لهم شهادةً ابداً صحبت نمىخواهيم بكنيم آن كه صحبت است اين است كه قرآن در اين آيه مفروغ عنه گرفته است كه بايد راجع به زنا چهار نفر شهادت بدهند و اگراين چهار نفر نيست هر كدام اينها تازيانه مىخورند لذا قرآن مىگويد اگر سه نفر شهادت دادند چهارمى نيست هر دو سه نفر اين شاهدها شهادتشان كه قبول نمىشود نمىشود بلكه اينها حد قذف هم مىخورند ونظير اين آيه سه چهار تا در قرآن هست كه گاهى مىفرمايد كه چهار نفر مرد بايد شهادت بدهند گاهى هم قضيه را مفروغ عنه گرفته است قرآن مثل همين آيهاى كه خواندم راجع به حدّ قذف مفروغ عنه گرفته كه در باب شهادت بايد چهار نفر شهادت بدهند خب به قول صاحب جواهر اين يك تعبد صرف است معلوم است كه مثلاً در حقوق الناس دو نفر كفايت مىكند، بينه، كه ان هم تعبد است واما راجع به زنا چهار نفر بايد باشند تعبد صرف است شايد هم براى خاطر اين كه )صاحب جواهر هم مىفرمايند( مستور بماند هتك ستر نشود جامعه اين نشود لذا مىگويند كه بايد چهار نفر باشند اين راجع به زنا. لذا حرفى ندارد آيات فراوان است روايات فراوان است واختلافى هم در مسئله نيست اصلاً و ابداً.
و اما راجع به لواط و سحق روايت نداريم در حالى كه معلوم است گناهش خيلى بيشتر از زناست مخصوصاً لواط اما اين كه چهار نفر بايد شهادت بدهندنه آيهاى داريم نه روايتى. راجع به سحق هم نه آيهاى داريم نه روايتى اما درمسئله اختلافى نيست همه فقهاء فرمودهاند كه همين طور كه راجع به زنا بايد چهار تا شاهد باشد راجع به لواط و راجع به سحق هم بايد چهار شاهد باشد اما آيهاى باشد روايتى باشد از اين جهت افتادهاند در حيص و بيص در حالى كه همان اجماع كفايت مىكرد اما افتادهاند درحيص بيص و مىخواهند اثبات بكنند كه همين جور كه در زنا چهار شاهد مىخواهيم در لواط و سحق هم چهار تا شاهد مىخواهيم. لذا راجع به لواط گفتهاند خب روايت صحيح السند داريم كه مىگويد كه چهار دفعه بايد اقرار بشود و ازاين چهار تا اقرار پى مىبريم كه اگربخواهد شاهد جاى اقرار بنشيند بايد چهار تا شاهد باشد روايت داريم راجع به اقرار اما اثبات كردن اين هم يك قياس است لذا گشتهاند اين طرف و آن طرف كه ديگر اينجاها را هم صاحب جواهر ندارد يك روايت پيدا كردهاند آن هم روايت صحيح السند است كه اميرالمؤمنينعليه السلام در يك روايتى اقرار را اسمش را گذاشتهاند شاهد كه وقتى آن زن چهار مرتبه اقرار كرد اميرالمؤمنينعليه السلام اسم اقرار را گذاشتند شاهد. گفتند پس ازاين جا فهميده مىشود اقرار و شاهد مثل هم است همين طور كه راجع به اقرارش بايد چهار مرتبه اقرار بكند و يك مرتبه و دو مرتبه فايدهاى ندارد پس اگرجاى اقرار بخواهد شاهد بنشيند آن هم بايد چهار تا شاهد باشد يك تحمل فقهى است ديگر ،ولى در مسئله اختلاف نيست اين تمحلها هم آن اجماع را يك قدرى ضربه مىزند ولى على كل حال راجع به لواط هم مسلم پيش اصحاب است مثل زنا چهار تا شاهد مىخواهد كه حتى اگر سه تا شاهد شهادت داد چهارمى نبود حد قذف روى هر سه اين عادل جارى مىشود. حالا اين دو تا روايتى كه به آن تمسك كردهاند روايتها را بخوانيم و با اين تمحل فقهى مثل اين كه مسئله درست مىشود. روايت 1 از باب 5 از ابواب حدّ لواط جلد 18 وسايل:
محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن محبوب عن ابن رئاب عن مالك بن عطيه روايت صحيح السند است همه اينها را همه توثيق كردهاند عن ابى عبداللَّهعليه السلام قال بينما اميرالمؤمنينعليه السلام فى ملأ من اصحابه اذ اتاه رجل فقال يا اميرالمؤمنين انى اوقبت على غلام فطهرنى خشك مقدس بازى در آورد فقال له يا هذا امض الى منزلك برو گم شو لعل مراراً هاج بك شايد ديوانه شدهاى اين حرفها را مىزنى برو گم شو فلما كان من غد عاد اليه فقال له يا اميرالمؤمنين انى اوقبت على غلام فطهرنى فقال له اذهب الى منزلك لعل مراراً هاج بك برو گم شو، ديوانه شدهاى كه از اين حرفها مىزنى، حتى فعل ذلك ثلاثاً بعد مرته الاولى فلما كان فى الرابعة قال له يا هذا انّ رسول الللَّه صلى الله عليه وآله وسلم حكم فى مثلك بثلاثة احكام فاختر ايهن شئت حسابى دلالت دارد كه تا چهار اقرار نباشد اقرار اول، اقرار دوم اثبات نمىشود خب همين جورى كه در زنا بايد چهار مرتبه اقرار بكند و اگر سه مرتبه اقرار كند محلش نمىدهند حد جارى نمىشود در باب لواط هم حضرت فرمودند چهار مرتبه )دو سه مرتبه سر به سرش گذاشتند اين بازى در آورد بالاخره دفعه چهارم فرمودند كه ديگر حكم رسول گرامى بايد درباره تو اجرا بشود كه حكمش هم قتل است خب اين روايت براى اقرار خوب است آن وقت قياس كردند معمولاً من جمله صاحب جواهر فرمودهاند كه خب اگر چهار تا اقرار بخواهيم ديگر شاهدش هم بايد چهار تا شاهد بخواهيم و همين جورى كه در باب زنا چهار تا اقرار يا چهار تا شاهد اين هم چهارتا، اقرارش روايت داريم ديگر چهارتا هم بايد باشد به اينجا تمام كردهاند صاحب جواهر و با عدم خلاف واجماع واينها هم رفتهاند جلو الا اين كه يك روايتى داريم كه اين روايت اسم اقرار را شاهد گذاشته آن وقت بگوييم بنابراين شاهد و اقرار با هم تفاوت ندارد همين جور كه به چهار اقرار اثبات مىشود به چهار شاهد هم اثبات مىشود.
روايت 1 از باب 16 از باب حدّ زنا: در اين روايت شريف چهار مرتبه اميرالمؤمنينعليه السلام اسم اقرار را گذاشته شاهد، محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن محبوب عن على بن ابى حمزه عن ابى بصير عن عمران بن ميثم او صالح بن ميثم عن ابيه روايت صحيح السند است راجع به على بن حمزه اشكال هست كه معمولاً بزرگان فرمودهاند كه ولو آخر عمرش عاقبت به خير نشد اما در وقت نقل روايتش از موثقين بالا بوده وكيل امام موسى كاظمعليه السلام بوده قال اتت امرأة مجح امير المؤمنينعليه السلام كه اين محج را سابقاً هم اگريادتان باشد خوانديم كه اين امرأة محج نمىدانيم معنايش چيست؟ فقال يا اميرالمؤمنين انى زنيت فطهرنى طهرك اللَّه اين راجع به زناست گفت كه من زنا دادهام پاكم كن فان عذاب الدنيا ايسر من عذاب الاخرة الذى لا ينقطع و همين طور حضرت باز هم به آن گفتند برو گم شو فقال لها و ذات بعل انت اذ فعلت ما فعلت ام غير ذلك؟ قال ذات بعل شوهر دار هم بودم فقال لها افحاضراً كان بعلك اذ فعلت ما فعلت ام غائباً كان عنك؟ قالت بل حاضراً فقال لها انطلقى فضعى ما فى بطنك آبستن هم شده بود فرمودند خب حالا برو تا بچهات به دنيا بيايد ثم ايتنى اطهرك فلما ولّت عنه المرأة فصاحت حيث لا تسمع كلامه قال اللهم انها شهادة اسم اقرار را حضرت گذاشتند شهادت. اللهم انها شهادة فلم تلبث ان اتته فقالت قد و ضعت فطهرنى قال فتجاهل هل عليها حضرت بى محلى به او كردند فتجاهل عليها فقال يا امة اللَّه مما ذا؟ براى چه پاكت كنم؟ قالت انى زنيت فطهرنى قال و ذات بعل انت اذ فعلت ما فعلت؟ قالت نعم قال فكان زوجك حاضراً ام غائباً؟ قالت بل حاضراً قال فانطلقى فارضعيه حولين كاملين كما امرك اللَّه گفتند برو دو سال بچهات را شير بده تا بعد ببينم چه مىشود قال فانصرفت المرأة فلما صارت منه حيث لا تسمع كلامه قال اللهم انهما شهادتان اسم اقرار را باز حضرت گذاشتند شهادت قال فلما مضى الحولان اتت المرأة فقالت قد ارضعته حولين فطهرنى يا اميرالمؤمنين فتجاهل عليها فقال اطهرك مماذا؟ فقالت انى زنيت فطهرنى فقال و ذات بعل انت اذ فعلت ما فعلت؟ فقالت نعم قال و بعلك غائب عنك اذ فعلت ما فعلت؟ فقالت بل حاضر قال فانطلقى فاكفليه حتى يعقل برو بچه ات را بزرگ بكن در چاه نيفتد عقلپيدا كند آن وقت بيا ان يأكل و يشرب و لا يتردى من سطح و لا يتهور فى بئر برو بچه ات را بزرگ كن در چاه نيفتد از بالا پايين نيفتد قال فانصرفت و هى تبكى مرده شور سر بى عقلش را ببرد فانصرفت و هى تبكى فلما ولّت و صارت حيث لا تسمع كلامه قال اللهم هذه ثلاث شهادات باز حضرت اسم اقرار را شهادت گذاشتند قال فاستقبلها عمروبن حريث المخزومى يك احمق فقال لها ما يبكيك يا امة اللَّه فقدرايتك تخلفين الى على تسئلينه ان يطهرك فقالت انى اتيت اميرالمؤمنينعليه السلام فسألته ان يتطهرنى فقال اكفلى ولدك حتى يعقل ان يأكل و يشرب و لا يتردى من سطح و لا يتهور فى بئر. و قد خفت ان يأتى علىّ الموت و لم يطهرنى فقال لها عمرو ارجعى اليه فانا اكفله بچه ات را من تكفيل مىكنم فرجعت فاخبرت اميرالمؤمنين عليه السلام بقول عمرو بن حريث فقال لها اميرالمؤمنين و هو متجاهل عليها و لم يكفل عمرو ولدك؟ فقال يا اميرالمؤمنين انى زنيت فطهرنى فقال و ذات بعل انت اذ فعلت ما فعلت؟ قالت نعم قال افغائباً كان بعلك اذ فعلت ما فعلت؟ قالت بل حاضراً قال فرفع رأسه الى السماء فقال اللهم انه قد ثبت عليها اربع شهادات باز اسم اقرار را حضرت شهادت گذاشتند يك تندى هم به آن مردك كردند الى ان قال فنظر اليه عمرو بن حريث فكانهما الرمان يقفا فى وجهه حضرت به اندازهاى عصبانى بودند مثل انارى كه در صورت مباركشان پاشيده بشود اين جور صورت مبارك سرخ بود فلما رأى ذلك عمرو قال يا اميرالمؤمنين انى انما اردت ان اكفله اذ ظننت انك تحب ذلك من خيال كردم تو دوست مىدارى اين را، فاما اذ كرهته فانى لست افعل فقال اميرالمؤمنينعليه السلام ابعد اربع شهادات باللَّه لتكفلنه و انت صاغر حالا ديگر، ديگر حالا گذشت بعد هم حضرت او را رجمش كردند اما با يك ناراحتى بالايى خب اين دراين روايت شريف هيچ جا ندارد كه خدايا اقرار كرد همه اقرارها را اسمش را گذاشتند شهادت. گفتم يك تمحل فقهى است اگر راستى ما باشيم و اين تمحلها يك نحو قياس و استحسان است گاهى قياس است بخواهيم شهادت را با اقرار قياس كنيم يكى هم استحسان است بخواهيم بگوييم كه حضرت اسم اقرار را گذاشتند شهادت بنابراين چهار تا اقرار مىخواهيم پس چهار شاهد مىخواهيم بالاخره اين جورى. حالا خلاصه حرف اين است كه راجع به لواط نداريم يك روايتى كه بگويد چهار تا شاهد مىخواهيم قاعده اقتضا مىكند كه دو شاهد كفايت بكند اما يك مسئله ديگرى هست و آن مسئله قاعده درء است و اين مسلم پيش اصحاب است ادرء الحدود بالشبهات و اين ادرء الحدود بالشبهات انشاء اللَّه بعد مفصل دربارهاش صحبت مىكنيم اين قاعده يك قاعده مسلم پيش اصحاب است حالا اينجا نمىدانيم آيا دو شاهد كفايت مىكند كه تازيانه به اين بزنيم يا اين را بكشيم يا چهار شاهد مىخواهيم؟ قاعده درء مىگويد چهار شاهد مىخواهيم براى اين كه ادرء الحدود بالشبهات نمىدانيم آيا دو تا كفايت مىكند يا نه؟ آن قاعده مىگويد چهار تا بنابراين خلاصه حرف اين شد كه صاحب جواهر مىخواهد قياس بكند كه اين قياس را ايشان پسنديده مىگويد كه چهار تا اقرار مىخواهد پس چهار تا شاهد مىخواهد بعضى از بزرگان كه كتاب قضاء و شهادات نوشتهاند آنها يك استحسان ديگر آوردهاند و گفتهاند كه در روايتى اميرالمؤمنين اسم اقرار را گذاشته شاهد پس معلوم مىشود شاهد و اقرار يك نسق است چهار تا اقرار مىخواهيم پس چهار تا شاهد مىخواهيم اين هم يك استحسان است، ديگر دليل نداريم. اما قاعده درء مسلم پيش اصحاب است كه هر كجا شبهه بيايد جلو حدّ نيست كما اين كه ديديم در روايت اميرالمؤمنين كه اين زنا داده اما اميرالمؤمنين هى بهانه، برو، بعدبيا، ديوانه شدهاى تا اصلاً ديگر نيايد شهادت بدهد و بالاخره ادرء الحدود بالشبهات به ما مىگويد اينجا نمىدانيم دو شاهد مىخواهيم يا چهار تا؟ آن قاعده مىگويد چهار تا.
قاعده درء مىگويد چهار تا. اما راجع به سحق مساحقه يعنى كارى كه مرد با مرد مىكند زن با زن بكند ديگر حالا چه جورى است من بلد نيستم ولى على كل حال رويش خيلى پافشارى شده گناه خيلى بزرگ است مسلم است زن شوهر دار اگر باشد رجم مىشود روايت داريم اگرشوهر دار هم نباشد 100 تا تازيانه مىخورد و مثل زناست است ديگر و تا اينجاها حرفى نيست بعد صحبت مىكنيم اما فقط اين حرف است كه آيا چهار شاهد مىخواهيم يا دو تا؟ باز مسلم پيش اصحاب است كه چهار شاهد مىخواهيم. حالا يك رواياتى هست اين روايات در باب سحق است اين روايات را بخوانيم اين روايات يا از نظر سند ناتمام است يا ازنظر دلالت روايتها را بخوانيم.
روايات باب 1 از ابواب سحق جلد 18 وسايل:
بعد از همين رواياتى كه در باب لواط است بعدش روايات باب سحق است ابواب حد السحق و القياده.
روايت 1: محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن محمد بن ابى حمزه و هشام و حفص كلهم عن ابى عبداللَّهعليه السلام روايت خيلى سندش بالاست انه دخل عليه نسوة فسألته امرأة منهن عن السحق فقال حدّها حدّ الزانى فقالت المرأة ما ذكر اللَّه ذلك فى القرآن اگراين قدر گناهش بزرگ است چرا در قرآن نيامده؟ فقال بلى قالت و اين هنّ قال هنّ اصحاب الرس، حالااين را نمىدانيم يعنى چه؟ خب اصحاب الرس اين جورى بودند مىگويند كه اكتفاء مىكرد مرد به مرد زن به زن سحق در بين آنها مشهور بود لواط هم در بين آنها مشهور بود حالا حضرت گفتند در قرآن آمده حكم سحق، در حالى كه قصه اصحاب رس در قرآن آمده و اما حالا وضع اين سحق چيست؟ چه جورى است لذا روايت از متشابهات است و نمىشود معنايش كرد نمىدانيم كه چه جورى در قرآن آمده؟ ولى آن كه فهميده مىشود حالا ذيل روايت اگر مجهول باشد اما تااين اندازه هست حدها حد الزانى، و حدّها حدّ الزانى براى ما چيزى اثبات نمىكند مگر استحسان بكنيم بگوييم همين طور كه در زنا چهار شاهد مىخواهيم در اين جا هم چهار شاهد مىخواهيم يك استحسان است نمىشوددرستش كرد. بالاخره روايت از نظر حدّ دلالتش خيلى خوب است برمى گردد حتى زانى اگر شوهردار باشد بايد او را بكشند اگر هم شوهر دار نباشد 100 تا تازيانه، اما حالا در شاهدش مثل زانى اين ديگر ندارد.
روايت 2: و عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد بن عيسى عن على بن الحكم عن ابان بن عثمان عن زراره عن ابى جعفر روايت صحيح السند است سندش هم خيلى خوب است قال السحاقة تجلد كسى كه سحق بكند اين تازيانه مىخورد حالا به چه اثبات مىشود؟ خب ديگر روايت دلالت ندارد اين روايت دلالتش خيلى خوب است.
روايت 3: عن حسن ابن الطبرسى فى مكارم الاخلاق عن النبىصلى الله عليه وآله وسلم قال السحق فى النساء بمنزلة اللواط فى الرجال فمن فعل ذلك شيئاً فاقتلوهما ثم اقتلوهما سحق در زنها به منزله لواط در مردهاست و او را بايد كشت بايد يك دو سه تا قيد به آن بزنيم او را بايد كشت در وقتى كه اثبات بشود او را بايد كشت اگر ذات بعل باشد ولى باز هم اثبات نمىكند كه چهار تا شاهد مىخواهيم به منزله لواط است در همه چيز؟ در لواطش گير بوديم كه دليل چيست؟ حالا به منزله لواط است در همه چيز نه، به منزله لواط است در كتك خوردن و اماچهار شاهد مىخواهد يا دو تا؟ ديگرندارد عموم منزلت است به منزله آن است راجع به چه؟ گفت فاقتلوهما. آن وقت سند هم ديگرمرسله است بهترين روايات اين است از نظر دلالت لنگ هستيم از نظر سند هم لنگ هستيم.
روايت 4: محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن على بن محبوب عن بنان بن محمد عن العباس غلام لابى الحسن الرضا يعرف بغلام ابن شراعه روايت ضعيف السند است براى خاطر آن كه غلام حضرت رضاعليه السلام معلوم نيست كيست عن الحسن بن ربيع عن سيف التمار اين سه تا هم مجهول هستند عن ابى عبداللَّهعليه السلام فى حديث قال اتى اميرالمؤمنينعليه السلام بامرأتين وجدتا فى لحاف واحد و قامت عليهما البينة انهما كانتا تساحقان فدعا بالنطع ثم امر بهما فاحرقتا بالنار حضرت هيزم آوردند آنها را آتش زدند باز هم بايد اين امرأة ذات بعل باشد وخيلى خوب مسلم ذات بعل بايد باشد و حرف در اين است كه اين روايت مىگويد و قامت عليه البينة، ظهور بينه در دو تاست الا اين كه بينه گاهى گفته شده در حد لواط و در حد زن شوهر دار و اينهاگاهى بينه آمده واراده شده چهار تا، بنابراين اين روايت هم بخواهيم تمسك بكنيم بر اين كه دو تا كفايت مىكند نمىشود براى اين كه ضعيف السند است و ديگر روايت هم نداريم بنابراين چه بهتر خوب بود صاحب جواهر بفرمايند اصلاً روايت در باب سحق نداريم و راستى هم نداريم. بله قاعده درء به ضميمه اجماع مىگوييم كه دو تا كفايت نمىكند بايد چهار تا باشد.
فتلخص مما ذكرناه اين كه در شهادت راجع به زناراجع به لواط راجع به سحق بايد چهار تا باشد بالاتفاق و بالاجماع، قاعده درء هم به آن اضافه بكنيد درست مىشود بحث ما فردا انشاءاللَّه راجع به وطى به بهائم است بعد از آن استمناء اينها چه جورى است؟ اين را هم روى آن فكر بكنيد تافردا.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد