درس خارج  فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری

85/08/20

كتاب الشهادات

جلسه:44

 اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

 مسئله چهارم اين است كه فرموده‌اند شهادت تبرعى فايده‌اى ندارد به معنا اين كه اگر هنوز حاكم سؤال از شاهد نكرده باشد درخواست اين كه شهادت بدهد نكرده باشد و اين شهادت بدهد به اين مى‌گويند شهادت تبرعى و گفته‌اند فايده ندارد.

 در مسئله اجماع هست هم از قدماء و هم از متأخرين اما دليل آنها خيلى ضعيف است اگراصلاً دليل نبود آن اجماع كار مى‌كرد كاشف از نص معتبر بود كاشف از قول امام‌عليه السلام بود و مى‌توانستيم با همان اجماع جلو بياييم چنانچه قدماء اين لفظ اجماع مثل سيد مرتضى ابن زهره شيخ طوسى در كلماتشان ديده مى‌شود چنانچه متأخرين هم مثل شهيد اول در دروس شهيد دوم در مسالك صاحب جواهر صاحب مفتاح الكرامة اين ادعاى اجماع را كرده‌اند لذا مى‌شود گفت كه اجماع يك نحو تواتر دارد و همه گفته‌اند كه شهادت تبرعى فايده‌اى ندارد اجماعاً يا مثلاً صاحب جواهر اجماعاً بقسميه هم محصل هم منقول، اما وقتى كه واردمسئله مى‌شوند سه چهار تا دليل مى‌آورند كه آن دليل ضعيف است و اجماع را هم ضعيف مى‌كند مثل رفيق بد است كه خودش بد است و مونسش را هم بد مى‌كند براى اين كه برمى گردد اجماع مى‌شود محتمل المدركية يا مقطوع المدركية و اجماعى كاشف از نص است كه محتمل المدركية نباشد چه رسد مقطوع المدركية.

 ادله‌اى كه آورده شده مرحوم محقق در شرايع همين جا مرحوم علامه در مختلف مرحوم شهيد در مسالك شهيد اول در دروس آن متأخرين كه صاحب جواهر هم نقل مى‌كنند مرحوم محقق در اين جا مى‌فرمايند للاتهام حالا چرا اين متهم است؟ مى‌فرمايند براى اين كه اين حريص در شهادت دادن است صبر نمى‌كند قاضى از او بخواهد و شهادت مى‌دهد اين حرص در شهادتش مورد اتهام واقع مى‌شود اين دليل اولشان است خب مى‌دانيد كه همين مرحوم محقق دو سطر قبلش مى‌فرمايند كه اتهام پشمى به كلاهش نيست در مقابل عدالت كه اتهام نمى‌تواند عرض اندام بكند دو سطر قبلش اتهام را ردّ مى‌كند اينجا مى‌فرمايند كه شهادت تبرعى فايده‌اى ندارد للاتهام. بنابراين اين اتهام صغرىً و كبرىً درست نيست از نظر كبرى خب همين شهيد اجماع مى‌كند كه اتهام نمى‌تواند مانع از شهادت باشد خب بحث هم تقريباً يك ماه بحث كرديم شايد بيش از 50 تاروايت صحيح السند ظاهر الدلاله آورديم اين كه اتهام نمى‌تواند مانع باشد و خود مرحوم محقق هم همين جا يك مقدار قبلاً ولى در همين جا دو سطر قبلش مى‌فرمايند كه فرض اين است كه اين شاهد است وقتى عادل شد اتهام كه نمى‌تواند مانع از شهادت باشد آن عدالت مانع و رافع اتهام است اصلاً كبرايش درست نيست صغرايش هم اينجا درست نيست براى اين كه اين حريص در شهادت است يعنى چه؟ خب آقاى قاضى آمده‌اند نشسته‌اند طرح دعوى مى‌شود آقاى مدعى مى‌گويد كه من از اين آقا كه موجود است منكر است ودر مجلس هم هست يك ميليون از اين آقا مى‌خواهم آن شاهد هم مى‌گويد بله من شهادت مى‌دهم يك ميليون مى‌خواهد مى‌گويند كه نه، تو حريص در شهادت هستى و شهادتت پذيرفته نيست چرا؟ چون بايد آن وقتى كه مدعى مى‌گويد آقاى حاكم بگويد شاهد دارى؟ رو كند به او بگويد بله آقاى حاكم به آن شاهد بگويد شهادت بده شهادت بدهد حالا اگراين جورى شد اين حريص در شهادت نيست اما اگر قبلش بدهد حريص در شهادت است نمى‌فهميم يعنى چه؟ و اين حرص در شهادت موجب اتهام است حالا ولو اين حرص در شهادت هم باشد چرا موجب اتهام باشد؟ يك دفعه پدر براى پسر شهادت مى‌دهد شوهر براى زن شهادت مى‌دهد بگوييد مورد اتهام است مردم مى‌گويند اين براى خودش شهادت مى‌دهد اما اينجا صرف اين كه قبل از آن كه حاكم بگويد شهادت بده اين شهادت بدهد اين ميشود متهم مى‌شود حريص در شهادت بنابراين اين دليل كه خيلى آبكى است حالا چرا هم اصلاً گفته شده؟ مثلاً مثل شهيد دوم شهيد اول مخصوصاً شهيد اول كه اول كسى كه ادعاى اجماع كرده آنچه كه ما سراغ داريم شهيد اول در دروس مى‌فرمايند اتهام اجماع داريم كه مانع از شهادت نيست حالا در حالى كه مى‌گويد اجماع داريم كه مانع از شهادت نيست اينجا مى‌گويد مانع از شهادت است. خب اين دليل اول كه اين بزرگان آورده‌اند كه صاحب جواهر هم آورده است ردّ هم نمى‌كند.

 دليل دومى كه من نديده‌ام به غير از صاحب جواهر در ضمن حرفها مى‌فرمايد تجاوز به حق حاكم است و چون تجاوز به حق حاكم است خب اين اصلاً از عدالت مى‌افتد چرا تجاوز است براى اين كه آقاى حاكم بايد سؤال كند تا اين كه او جواب بدهد اما قبل از سؤال اين تجاوز كرده است در حق حاكم و شهادت داده. نمى‌دانيم يعنى چه؟ اولاً دليل عين مدعاست مدعاى ما همين است كه آيا اين قبل از گفتن حاكم مى‌تواند شهادت بدهد يا نه؟ شما مى‌گوييد كه نمى‌تواند چرا؟ براى اين كه حق حاكم است خب ما مى‌گوييم حق حاكم نيست همه حرفها در اين است حق حاكم يعنى چه؟ خب اين آقا نمى‌خواهد كه حكومت بكند تا حق حاكم باشد شهادت مى‌دهد ديگر حالا اين شهات گاهى قبل است گاهى بعد است اين تجاوز در حق حاكم به طورى كه از عدالت او را بيندازد گناه كبيره باشد حق الناس باشد. اين هم صغرى و كبرى هر دو درست نيست دليل سوم چهار تا روايت از مسند احمد و از سنن ابن ماجه مرحوم صاحب جواهر نقل مى‌كند الا اين كه اين چهار تا دليل را دو تا را شيعه هم از عامه نقل مى‌كند يعنى دعائم الاسلام اين از سنن ابن ماجه نقل مى‌كند مرحوم علامه مجلسى هم از دعائم الاسلام نقل مى‌كند لذا برمى گردد به اين كه هر چهار تا روايت عامى است از مسند احمد و از سنن ابن ماجه از كتابهاى مهم عامه است گفته‌اند اين چهار تا روايت مى‌گويد كه قبل از آن كه حاكم بخواهد اگراين شهادت بدهد شهادتش پذيرفته نيست اين روايتها را بخوانم ببينيد درست است يا نه؟ ظاهراً روايتها هم مثل خود عامه مى‌بيند حالا على كل حال سند كه ضعيف است از نظر ما و اما دلالت.

 روايت 1: يجيى قوم يعطون الشهادة قبل ان يسئلوها يك قومى مى‌آيند كه شهادت مى‌دهند قبل از اين كه از آنها سؤال بشود اين يك روايت.

 روايت 2: كه هرچهار تا روايت از پيامبر اكرم است هر چهار تا روايت از روايات ملاحم است كه روايات ملاحم را سنى، شيعه نقل مى‌كنند كه در دروه‌آخر الزمان چه مى‌شود.

 روايت 2: ثم يفشوا الكذب حتى يشهد الرجل قبل ان يستشهد دروغ زياد مى‌شود حتى مرد شهادت مى‌دهد قبل از آن كه شهادت از او بخواهند.

 روايت 3: تقوم الساعة على قوم يشهدون من غير ان يستشهدوا، يأتى زمان على امتى كه اين جور مى‌شود.

 روايت 4: تقوم الساعة على شراء الخلق يشهدون من غير ان يستشهدوا در اين چهار تا روايت اين شهادت‌ها به معناى روايت نيست؟ اصلاً كار به آن شهادت ندارد يعنى مثل حالا الان مصداق كامل براى گفتار رسول گرامى است شايعه پراكنى قبل از اين كه ببيند مى‌گويد يك كلاغ چهل كلاغ الان در ميان شما طلبه‌ها غيبت، تهمت، شايعه زياد است آن هم پشت سر بزرگان قبل از آن كه ببينيد نديده شهادت مى‌دهيد يعنى قتل الخراصون الذينهم فى غمرة ساهون هميشه بوده زمان پيامبر اكرم خب يك شايعه عجيبى عليه عايشه درست شد البته منافقين دامن به آتش زدند براى اين كه پيامبر اكرم را ضايع كنند كه اين آيات افك آيات قتل الخراصون براى آن است ولى اين شايعه هميشه بوده نديده مى‌گويد فرق بين حق و باطل چيست؟ يكى مى‌بيند و مى‌گويد يكى مى‌شنود و مى‌گويد و آن شنيدن‌ها كه الان اين جور است راجع به نظام راجع به روحانيت راجع به مراجع دشمن شايعه را درست مى‌كند با زبان ما پخش مى‌شود اين معنايش نيست روايتها؟ لذا يشهد الرجل قبل ان يستشهد قبل از آن كه ببيند حرف مى‌زند اين يستشهد را ضميرش را برگردانده‌اند به قاضى نه يشهد الرجل مخصوصاً اين كه يفشوا الكذب دروغ زياد مى‌شود وقتى دروغ زياد شد به كجا مى‌رسد؟ شايعه زياد مى‌شود و اين يفشوا الكذب چه ربطى به بحث ما دارد؟ خب بحث ما اين است كه يك عادل آمده مى‌خواهد شهادت بدهد مسلم دروغ نمى‌گويد و الا عادل نيست اما قبل از آن كه قاضى بگويد كه شهادت بده شهادت مى‌دهد اين يفشوا الكذب است مصداق يفشوا الكذب حتى يشهد الرجل يعنى قبل از آن كه ببيند )يشهد اى رأى اصلاً شهود به معناى رؤيت است ديگر.(  مى‌گويد قبل از اين كه ببيند استشهاد مى‌كند يعنى مى‌گويد مخصوصاً تقوم الساعة على شراء الخلق يك وقتى بيايد مردم شرور هستند حالا كه شرور هستند به چه دليل؟ شايعه پراكن هستند كه قرآن مى‌فرمايد كه مواظب زبانتان باشيد چيزى كه نمى‌دانى نگو براى اين كه گناهش بزرگ است آن وقت بعد مى‌فرمايند مرگ بر آن كسى كه شايعه پخش كند يعنى به شنيده بگويد، نه ديده كه معمولاً شنيدنى‌ها خب اگربخواهد قبول كند عادل بايد بگويد لااقل ثقه بايد بگويد شما در موضوعات مى‌گوييد دو نفر حالا ما مى‌گوييم يك نفر كفايت مى‌كند ولى مشهور در ميان فقهاء اين است كه در موضوعات بينه مى‌خواهيم دو نفر ثقه دو نفر عادل بايد يك چيزى را بگويند و شما آن را پخش بكنيد و همان وقتى كه مى‌گويد فاسق مى‌شود يك كسى آمد خدمت مرحوم حاج شيخ «رضوان اللَّه تعالى عليه» چه افرادى پيدا مى‌شوند يك نمام و سخن چينى كرد مرحوم حاج شيخ گفتند او را كه نمى‌دانم گفته يا نه؟ اصالة الصحة، مى‌گويم نگفته اما تو فاسق هستى براى اين كه اگردروغ بگويى دروغ ترا فاسق مى‌كند اگر هم راست بگويى نمام و سخن چينى ترا فاسق مى‌كند اگر انسان اين جورى باشد خب شايعه تمام مى‌شود ديگر، ديگر دروغ‌پردازى و دروغ پراكنى در جامعه تمام مى‌شود و الان اين آبروى ديگران را بردن آمده بود پيش من يك طلبه فلان مرجع چندين ميليارد در بانك دارد چرا به طلبه‌ها نمى‌دهد؟ در حالى كه آن مرجع از نظر شهريه‌اى كه كمتر از ديگران مى‌دهد لنگ است حسابى لنگ است قرض مى‌كند و تقاضا دارم از شما نكنيد اين جور. شماها كه اين جا نشسته‌ايد خيلى از شماها اين شايعه پراكنى را داريد يعنى اثبات بايد بشود چيزى پيش شما آن كسى هم كه به شما مى‌گويد جايز باشد بگويد يعنى فاسق نشود به مجرد گفتن آن وقت اگراصلاح بدانيد به ديگرى بگوييد و الا مى‌شود شايعه. الان رسم استكبار جهانى اين است شايعه را مى‌نشيند تا نصف شب درست مى‌كند وقتى درست كرد در تاكسى و ماشينهاى عمومى مى‌گويد همان كسى كه پول به او مى‌دهند خب به 40 نفر گفته ناگهان مى‌بينيد شب نشده همه اصفهان را گرفته يك تهمت ظاهراً اين روايتها همه همين را مى‌خواهد بگويد اصلاً ربطى به بحث ما ندارد شايعه ديگر همين است قبل از اين كه من سؤال بكنم شما به من مى‌گوييد ديگر، اصلاً قاعده شايعه اين است شايعه پخش كنى اين جورى است كه هى مرتب به اين و آن و آن مى‌گويد مى‌آيد لب ايوان مى‌نشيند مى‌گويد آى بيا اينجا يك خبرهايى هست خبرها چيست؟ بنا مى‌كند بشمارد بنا مى‌كند تهمت بزند همين لب ايوان مدرسه، ديگر چه رسد در ماشين‌هاى عمومى و چه رسد دردانشگاه‌ها و چه رسد در بازارهاى همين بازارى‌ها يكى از كارهاى زشتشان شايعه پراكنى است همه ما ديگر همه ما. اين چهار تا روايت قطعاً هيچ شك و شبهه نكنيد اين چهار تا روايت حتماً در باره قتل الخراصون الذينهم فى غمرة ساهون است و همين الان هم مصداق حسابى دارد يكى از حربه‌هاى بزرگ استكبار جهانى شده عليه نظام عليه جمهورى اسلامى خب اين حالا 4 تا.

 بنابراين روايتها ضعيف است از نظر سند و از نظر دلالت هر دو، جبر سند به عمل اصحاب و اينها كه در روايت عامى نمى‌آيند خب اين هم دليل سوم.

 دليل چهارم اجماع است آن هست كه راستى درمسئله اجماع داريم و اجماعش هم خيلى خوب است اما اين حرفها آن اجماع راهم از بين مى‌برد براى اين كه احتمال مى‌دهيم قدماء تمسك به همين روايتها كرده باشند بنابراين اجماع وقتى حجت است كه گنگ باشد يعنى محتمل المدركيه نباشد مى‌خواهيد كاشف بگوييد، مى‌خواهيد بگوييد كاشف است ديگر نمى‌تواند كاشف باشد چرا نمى‌تواند؟ براى اين كه مثل محقق دليل برايش آورده مثل علامه دليل آورده مثل شهيد اول دليل آورده. مرحوم شهيد اول، مرحوم شهيد دوم مرحوم علامه مرحوم محقق اينها نمى‌گويند اجماع، نص شرايع است شرايع كه اينجا هست نص شرايع اين جور مى‌گويد مى‌فرمايند شهادت تبرعى جايز نيست للاتهام مرحوم علامه هم در مختلف همين را شهادت تبرعى جايز نيست للاتهام چرا؟ چون اين فهميده مى‌شود حرص بر شهادت دارد پس بنابراين شهادت مقبول نيست اصلاً ادعاى اجماع نمى‌كنند و مرحوم صاحب جواهر دو سه صفحه در اين باره صحبت مى‌كند و الا مرحوم محقق با يك سطر مطلب را تمام مى‌كند دليل را اتهام مى‌آورد خب وقتى كه اين جور شود اين اجماعى را هم كه حالا نقل شده يا اجماع را مى‌بينيد اينها هم مى‌شود محتمل المدركيه براى اين كه اين اتهام در كلمات قدماء زياد بوده و اگر يادتان باشد اصلاً عنوان زد مرحوم محقق: شرط در باب شهادت رفع الاتهام اين عبارت عنوانش بود اما بعد نتوانست درست بكندو اين اتهام در كلمات قدماء زياد هست وهمين طور كه اين بحث‌ها را كرديم اين بحث‌ها كه فقط مربوط به محقق و صاحب جواهر نيست خب قدماء هم روى اين اتهام حرف دارند و لفظ اتهام در كلمات شيخ طوسى در كلمات سيد مرتضى دركلمات ابن زهره در كلمات ابن ادريس در كلمات ابن سراج اين قدماء اين لفظ اتهام آمده وهركجا كه اين باشد مى‌گويد نه للاتهام حتى رسيده كار به اينجا كه راجع به پدر و مادر كه گفتيم شهادتش طورى نيست اينها مى‌گويند للاتهام بعد مى‌گويند كه اما چون نصى در كار هست ديگر بايد بگوييم اتهام نه، آن وقت برمى گردانند اگريادتان باشد به آنجا كه مرحوم محقق در شرايع فرمودند آنجا كه يجر نفعا شهادت اگريجر نفعا اين اتهام است و شهادت پذيرفته نيست لذا اين لفظ اتهام در كلمات قدماء آمده در كلمات متأخرين آمده ووقتى اين جور شد اجماع ما مى‌شود محتمل المدركية. شهادت دادن واجب است چون كتمان شهادت حرام است و حق حاكم هم نيست حق مدعى است مدعى مى‌آيد مى‌گويد آقا برويم شهادت بدهيم واجب مى‌شود بيايد شهادت بدهد كى گفته حق حاكم است تا واجب بشود حالا بفرماييد كه حق حاكم است و واجب نيست برايش شهادت حالا واجب نباشد اگر واجب نباشد و شهادت بدهد طورى است؟ خب ما ديروز مگر يادتان نيست مى‌گفتيم كه شهادت خيلى جاها واجب نيست واجب كفايى است كه روايات ما مى‌گفتيم مخير هستيد مى‌خواهيد برويد شهادت بدهيد مى‌خواهيد نرويد شهادت بدهيد لذا اصلاً 90درصد جاها شهادت واجب تخييرى است مستحب است واجب تخييرى است ديگر مثل دنبال جنازه راه افتادن كى واجب عينى مى‌شود؟ وقتى حق مظلومى بخواهد از بين برودكى واجب عينى مى‌شود وقتى كه شاهد منحصر به اين باشد و الا واجب نيست خب جايز است ديگر. بنابراين هيچ كدام اينها درست نيست اگرآدم جرأت داشته باشد كه نداريم اجماع هم درست نيست مرحوم شيخ انصارى مرحوم محقق و امثال اينها نمى‌توانند از اجماع بگذرند اين چنين جرأتى ندارند خب درست هم هست خيلى جرأت مى‌خواهد و لذا مثلاً مرحوم شيخ انصارى خب مى‌بينيد در مكاسب بارها و بارها مسئله را تمامش مى‌كند با دليل و دليل خيلى محكم و متقن وقتى شهرت بشود ولش مى‌كند حالا يا يك احتياط مى‌كند يا اصلاً بحث را ناقص رها مى‌كند آن وقت اگركسى بخواهد اينجا مسئله را درست بكند كه هم اجماع را از دست نداده باشد هم احتياط بكند احتياط اينجا چيست؟ آن آقا شهادت داد آقاى قاضى بگويد آقا قبل از آن كه من حرف بزنم چرا حرف مى‌زنى؟ حالا بگو ببينم چه مى‌گويى؟ درست مى‌شود ديگر. اين همه سر و صداها آقاى قاضى مى‌تواند وقتى اين شهادت تبرعى داد اين شهادت تبرعى را شهادت غيرتبرعى بكند، شهادتِ سؤالى بكند يعنى آقاى شاهد شهادت مى‌دهد وقتى شهادت داد خب بگوييد اجماع داريم شهادتش پذيرفته نيست ردّش كه نمى‌كند نمى‌گويد برو گم شو، عادل است از عدالت كه نمى‌افتد آقاى قاضى از او سؤال مى‌كند يعنى آقاى قاضى به مدعى مى‌گويد شاهد دارى مى‌گويد بله مى‌گويد كيست؟ مى‌گويد ايشان آقاى قاضى مى‌گويد شهادت مى‌دهى؟ بله. شهادت بده حكم مى‌كند امر مى‌كند كه شهادت بدهد شهادت مى‌دهد.

 بحث همين جاست كه مدعى ادعاى دعوى كرده اما بايد به قاضى بگويد كه من شاهد دارم آقاى قاضى بگويد شاهد تو كيست؟ بگويد ايشان آقاى قاضى امر بكند كه شهادت بده او هم شهادت بدهد و اما اگراقامه دعوى شد و قاضى هنوز نگفته كه شاهد تو كيست و امر هم نكرده به اين شاهد كه شهادت بدهد مى‌گويند شهادت تبرعى است خيلى خوب بگوييد شهادت تبرعى پشمى به كلاهش نيست خيلى خوب نباشد حالا چه مى‌كند؟ آقاى قاضى احتياط مى‌كند آن شهادت تبرعى را كه دليل برايش نداريم كه درست نيست، براى خاطر آن اجماع هيچ، آن وقت سؤال مى‌كند از او مى‌گويد شاهد هستى مى‌گويد بله امر مى‌كند شهادت بده بعد ازامر قاضى دو مرتبه شهادت مى‌دهد حالا آن شهادت دومى يا بى خود است يا به جا بالاخره احتياط اقتضا مى‌كند چنين مطلبى را اگر بخواهيم احتياط بكنيم ظاهراً بايد همين جور هم باشد نمى‌شود از اجماع گذشت از اجماع نمى‌گذريم اما ادله را هم ناتمام مى‌دانيم اجماع را هم مى‌گوييم كه محتمل المدركية است پس قضيه حل مى‌شود به اين كه آقاى قاضى احتياط بكند و دو دفعه از شاهد شهادت بخواهد.

وصلى اللَّه على محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo