درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/06/28
كتاب الشهادات
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم محقق فرموده بودند كه الحسد معصية و الاظهار به قادح للعدالة راجع به اين جمله عرض كردم كه در ميان بزرگان اختلاف است كه آياتهذيب نفس واجب است يانه؟
بعضىها گفتهاند نه، آن كه واجب است تقوى است آدم حسود، آدم متكبر اگرتقوى داشته باشد ديگر حالاولو حسود است ولو متكبر است اما بر وفق آن حسد، بر وفق آن تكبر و بخل عمل نكند طورى نيست.
فرمودهاند كه قبيح است، بد است انسان حسود باشد يا متكبر باشد لذا گفتهاند آن كه از قرآن مىفهميم اين است كه انسان متقى باشداگرآنچه حسود مىخواهد به او ندهد آنچه حسادت مىخواهد به او ندهد آنچه تكبر مىخواهد به اوندهد و از نظر چشم و زبان وگوش و اينها كنترل باشد اين ديگر برايش اشكالى نيست.
بعضى از بزرگان حرف مرحوم آخوند دركفايه را زدهاند كه فرمودهاند كه صفات رذيله بودش قبيح است استحقاق عقوبت هم دارد حالا ممكن است خدا عقابش نكند اما بالاخره اگر عقابش بكند كه چرا حسودى؟ اين استحقاق را دارد و اما اگر اثر بار بر آن شد آن وقت است كه عقاب بالفعل مىشود آن وقت است كه فاسق مىشود فاجر مىشود درحقيقت آن اعمالى كه آن حسادت را بروز مىدهد آن حرام است البته با هم. اينها هم مثلاً تمسك كردهاند به مثل آيه و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللَّه فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء گفتهاند كه اين يعذب من يشاء آنجاست كه فعل بار بر آن بشود آن صفت رذيله كه كامن در نفس است ظاهر بشود كه تقريباً اين قول مشهور هم هست.
اما علماى علم اخلاف همه همه مىگويند كه نه رفع صفات رذيله از اوجب واجبات است و اگر كسى خودسازى نكرد اين ترك واجب كرده و ترك واجب عقاب دارد آن هم واجبش خيلى بالاست به اندازهاى كه ديروز مىگفتم قرآن با 1610 تا تاكيد مىفرمايد قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها اين خلاصه حرف درمسئله است.
از نظر ما خودسازى از اوجب واجبات است و اگر كسى تهذيب نفس نكند اين گناه كرده است، ترك واجبى از واجبات اسلام كرده است ترك واجبى از واجبات عقل كرده است و خود اين گناه دارد حالا ولو اين كه متقى هم باشد منافات ندارد يك كسى متقى باشد اما متكبر هم باشد حسود هم باشد ولى ديروز مىگفتم مسلم در امتحانها رفوزه مىشود يعنى تا عادى است خب ممكن است آن تقوايش آن عقلش آن احتياطش موجب بشود كه راستى گناه نكند اما اگر امتحان آمد جلو حتماً شكست مىخورد ولى قطع نظر از قرآن قطع نظر از عقل قطع نظر از گفتههاى علماى علم اخلاق كه بحثش خيلى مفصل است گفتم روايات به نحو تواتر به ما مىگويد كه اين كبر را بايد رفع كرد لا يدخل الجنة من كان فى قلبه ذرة من الكبر و روايات اين جورى تواتر دارد كه بيش از 1000 روايت مرحوم صاحب وسايل دارد و اگر كسى كتابهاى اخلاقى را مطالعه كند مثلاً مثل جامع السعادات دراين سه جلد جامع السعادات بيش از دو سه هزار روايت پيدا مىكند كه آن روايتها مىگويد كه اين صفت رذيله بايد مبارزه با آن بشود. حالا يك دفعه هم به جايى نمىرسد يعنى بعضى اوقات اين جورى است كه مبارزه مىكند اما نمىشود خيلى خوب آن مثل كسى است كه در جبهه رفته، بايد جبهه برود در جبهه رفت اما شكست خورده هم ثواب جبهه دارد آن هم جهاد با نفس هم بالاخره حالا به جايى نرسيد مثل آدم شكست خورده درجبهه اما بايد در جبهه باشد اين جنگ درون بين نفس و عقل بين نفس و روح به عبارت ديگر بين صفات رذيله و روح ما اين جنگ درون هميشگى است جبههها موقت است اما اين جنگ در درون هميشگى است لذا ما بايد هميشه در صحنه باشيم در ميدان باشيم براى اين جنگ درون و اگرنباشيم مثل كسى است كه عمداً به جبهه نرود بدون عذر جبهه نرود همين طور كه ششم از فروع دين جهاد است جهاد على قسمين جهاد با نفس، جهاد باعدو مرحوم صاحب وسايل جهاد باعدو رادر همين جلد 11 وسايل مثلاً خمس اين جلد را روايت دارند و حرف مىزنند ولى جهاد با نفس كه مىرسند ديگر آن چهار پنجم راجع به جهاد با نفس است و روايات.
ما مدعى هستيم همين طور كه جبهه واجب است يعنى جهاد باعدو حالاگاهى دفاع است گاهى جهاد است بالاخره اگرولىّ امر مسلمين امر كرد برو جهاد واجب است وجوبش هم خيلى بالاست همين طور جهاد با نفس راخدا فرموده بايد هميشه در جبهه باشى و اگر نباشى گناه بزرگى كردهاى. ديروز يك دوتا روايت ازباب نمونه خواندم امروز هم يك مقدار روايت بخوانيم من خيال مىكنم بهتر از هران قلت قلتى روايات اهل بيت باشد كه روايات اهل بيت بهترين حرفهاست.
روايت 1 باب 49 و 1 باب 50 را خوانديم حالا دو سه تا روايت از باب 55 بخوانيم گفتم من از باب نمونه اين روايات را آوردهام و الا روايتها زياد است و من از همه شماتقاضا دارم اين روايتها را يك مقدار بررسى كنيد خيلى به درد مىخورد حتى در ماه رمضان من عقيده دارم خواندن قرآن كه هر آيهاى ثواب يك ختم قرآن دارد اين مسئله خودسازى لااقل علمش ازخواندن قرآن هم بالاتر باشد لذا در ماه رمضان يك برنامه بگذاريد روى مسئله خودسازى و اين كتاب جامع السعادات بهترين كتاب است الان اين كتاب جامع السعادات را يك دوره ببينيد و اين روايات مرحوم صاحب وسايل هم در جلد 11 در جهاد با نفس را يك دوره بينيد خيلى به درد مىخورد.
روايت 1 باب 55: ان الحسد ليأكل الايمان كما تاكل النار الحطب روايت را ممكن است كسى روى همان حرف مرحوم آخوند معنا كند كه بگويد معنايش اين است كه حسد را خارج بكند براى اين كه حسد موجب مىشود غيبت كند حسد موجب مىشود تهمت بزند حسد موجب مىشود حتى برادر برادرش را بكشد و اين معنايش اين است كه آن حسد موجب آن گناه مىشود و آن گناه است آن عذاب دارد اما خود حسد نه، مىشود اين جور معنا كرد اما خيلى بعيد است. بعيد نيست؟
روايت 2 هم همين است ان الحسد ليأكل الايمان كما تأكل النار.
روايت 5 هم آفة الدين الحسد و العجب و الفخر، اينها آفت دين هستند. اين سه تا روايت را بگوييم كه )اينها همه صحيح السند هم هستند( آفة الدين الحسد والعجب و الفخر آنجا كه فعل بر او بار باشد مىشود گفت اين روايتها اين جورى معنايش است؟ خب اين كه نبايد بگويد ان الحسد بايد بگويد ان الغيبة حرام اما آفة دين غيبت است تهمت است بنابراين اين روايتها را بخواهيم آن جورى معنا بكنيم انصافاً نمىشود و حتى ديروز مىگفتم اين روايات رفع عن امتى تسعة خودش دلالت مىكند براين كه حسد من حيث هو حرام است الا اين كه پروردگار عالم راجع به حسد فقط رفع يد كرده ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللَّه همين دليل بر اين است كه حرام است ديگر، آنوقت فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء، علماى علم اخلاق مىگويند كه اين يعذب من يشاء يعنى خطورات، نه صفات رذيله يعذب من يشاء خطورات را براى اين كه روايات فراوانى داريم كه اگر گناه مال دل شد يعنى مثلاً تصميم گرفت برود غيبت كند گفتهاند اين تصميم يغفر لمن يشاء است و امااگر حسود باشد ديگر اين يعذب من يشاء است ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللَّه گفته اند اين ان تبدوا ما فى انفسكم دو قسم است يكى صفت كامنه درنفس است اين عذاب دارد يكى خطورات است آن هم عذاب دارد الا اين كه پروردگار عالم از آن رفع يد كرده همان طور كه در روايات هم زياد هست كه خطورات را پروردگار عالم مىآمرزد و اما آن كه نمىآمرزد افعال ماست لذا آن راجع به تقوى مىشودديگر و اما صفت كامنه در نفس خود اين آيه ان تبدوا يا خود روايت حديث رفع مىگويد نه، آن وقت راجع به خصوص حسد آن هم مثل خطورات است چون خطورات غالبى است عفو عمومى داده شده حسد هم چون غالبى است عفو عمومى داده شده. ظاهراً غير از اينها نمىشود معنا كرد بايد ملتزم بشويم كه بايد ما خودسازى بكنيم و متأسفانه نمىكنيم.
روايت 1 باب 56: كه اين روايت رفع است محمد بن على بن الحسين عن احمد بن محمد بن يحيى عن سعد بن عبداللَّه عن يعقوب بن يزيد عن حماد بن عيسى عن حريز بن عبداللَّه عليه السلام، چهار پنج تا روايت اين جورى است كه معمولاً صحيح السند است همان است كه ماها در اصول كه مىرسيم نصف مباحث عقليه را مىدهيم به اينها ولى آن آخرش را اصلاً معنا نمىكنيم خب معمولاً مثلاً مثل شيخ انصارى خب از افراد مهذب است ديگر راستى توانسته درخت رذالت را بكند با آن رياضت هايش و پيش همه همه توانسته ديگر اما همين شيخ انصارى در اصول همين روايت رفع را آن دو سه تا آخرش را هيچ روى آن صحبت نمىكند خيلى مختصر در حالى كه بايد دوش به دوش اينها صحبت بشود آن وقت بالاخره اين روايت مىفرمايد قال قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم رفع عن امتى تسعة الخطاء و النسيان و ما اكرهوا عليه و ما لا يعلمون و ما لا يطيقون و ما اضطروا اليه تا اينجاها ماها خيلى روى آن بحث مىكنيم بعد مىفرمايد و الحسد و الطيره و التفكر فى الوسوسة فى الخلق ما لم ينطقوا بشفته يا ما لم ينطقوا بفعله، در دل، اين سه تا آمرزيده شده خب معنايش همين نيست كه تكبر نه بخل نه و خوديت نه اما حسد آرى تا ما لم ينطق بشفته پروردگار عالم حسد را گناهش را رفع كرده مؤاخذهاش را رفع كرده رفع الحسد يعنى رفع مؤاخذة الحسد به قول شيخ انصارى. حالا يا اين كه همه آثار يا مؤاخذهاى كه لا اقل مرحوم شيخ مىگويند قدر متقين رفع مؤاخذة الحسد ما لم ينطق بشفته خود اين دلالت دارد كه حسد من حيث هو هو حرام است بايد اين درخت حسد را كند اما پروردگار عالم منة )روايت منت است ديگر( على الامه روى اين حسد مادامى كه كار برد نداشته باشد گناه نمىنويسد و همچنين طيره و همچنين وسوسه فى الخلق، طيره هم معمولاً آدمهاى معمولى اين جورى هستند كه فال بد مىزنند اين هم زياد است مخصوصاً در آن زمانها حالا هم زياد است و همين ژيگول ميگولىها بعضى اوقات مىبينيم كه چه فالهاى بدى مىزنند الان در انگلستان فال نخودى خيلى فراوان است سر كوچهها زنها نشسته فال نخودى مىگيرد براى دكتر خانم لذا اين طيره هم مثل حسد مىماند ديگر همچنين سوء ظن يعنى خطور سوء ظنش كه گناه هم هست خطور درباره مردم خطور بد درباره مردم نداشته باشد و اين سه تا عام البلوى است معمولاً هم مردم خود سازى نمىكنند لذا اين سه چيز در نفس مردم هست عفو عمومى داده شده منة على الامة خب معنايش اين است كه هر سه حرام است همان و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللَّه فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء معنايش اين است كه گناه است حتى خطورات اما پروردگار عالم عفو عمومى داده نمىشود كه بگوييم گناه نيست كه ايشان مىگويند گناه است ما لم ينطق بشفته ما ينطق بقوله گناه است اما روى اين گناه عفو عمومى داده شده دلالتش خيلى خوب است اين روايتها.
روايت 1 از باب 57: محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد بن عيسى عن على بن الحكم عن داود بن نعمان عن منصور بن حازم روايت صحيح السند است عن ابى عبداللَّهعليه السلام قال من تعصب او تعصب له فقد خلع ربقة الايمان من عنقه معنا كنيم كه اين تعصب مثل تعصب قومى تعصب صنفى تعصب خويشى يكى طرفدارى از پسرش بكند ولو اين كه پسرش هم تقصير دارد و مىداند هم كه تقصير دارد كه اعراب الان هم همين طور است مخصوصاً اعراب جاهليت تعصب عجيبى راجع به قوم و راجع به عربيت دارند والان هم دنياى عرب تعصب عجيبى دارد يعنى طرفدارى از قومى بى جهت، گاهى با جهت است خب تعصب نيست اين طرفدارى از عدل است بايد باشد اما گاهى طرفدارى از ظلم است طرفدارى بى جا، بى خودى براى اين كه خويش او است يا طرفدارى از ظلم. معنا كنيم بگوييم كه اين تعصب نه، آن وقت حرام است كه مثلاً پول بدهد و او را از زندان نجات بدهد ولى تا نه اين تعصب طورى نيست، بايد اين جور معنا كنيم تا حرف مرحوم آخوند درست شود.
اما روايت 2 مىگويد نمىشود اين معنا را كرد و عنه عن ابيه عن النوفلى عن السكونى عن ابى عبداللَّهعليه السلام روايت موثقه است قال قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم من كان فى قلبه حبة من خردل من عصبية بعثه اللَّه يوم القيامة مع اعراب الجاهلية اين را ديگر نمىشود هيچ كارش كرد آن كه ايمان را از بين مىبرد آن كه موجب مىشود من رضى بفعل قوم كفاعله يا من تشبه بقوم فهو منهم آن عصبيت جاهليت است حالا اينجا گفته كه كسى كه در دلش ذرهاى عصبيت باشد.
روايت 6 و عنهم عن سهل بن زياد عن ابراهيم بن عقبه عن سيّابة ابن ايوب و محمد بن الوليد و على بن اسباط يرفعونه الى اميرالمؤمنينعليه السلام روايت مرسله است يعنى سندش خوب است اما مرسله است يعنى دو سه تا واسطه افتاده شده تا به اميرالمؤمنين عليه السلام رسيده قال ان اللَّه يعذب من ستة بالستة العرب بالعصبية و الدهاقين بالكبر و الامراء بالجور و الفقهاء بالحسد و التجار بالخيانة و اهل الرساتيق بالجهل بعد هم مىفرمايد بعد از آن كى مىماند تا بهشت برود.
روايت 1 باب 58: محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن محمد بن عيسى عن يونس عن ابان عن حكيم روايت سندش خيلى بالاست دو تا از اصحاب اجماع هم در آن هست قال سئلت اباعبداللَّهعليه السلام عن ادنى الالحاد قال انّ الكبر ادناه. اين يك روايت.
روايت 4: و عنهم عن احمد عن ابيه عن القاسم ابن عروه عن عبداللَّه بن بكير عن زراره عن ابى جعفر و عن ابى عبداللَّهعليه السلام لا يدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرة من كبر. حالا بخواهيم بگوييم يعنى آن وقتى كه اين كبرش را ظاهر بكند خيلى مؤؤنه مىخواهد ديگر و نظيرش در همين باب 58 خيلى است كه اين فى قلبه دارد لا يدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرة من كبر. مثلاً يك كسى معنا كند بگويد كه اين بله اين جور است اماوقتى بهشت مىخواهد برود و نزعنا ما فى قلوبهم من غل اخواناً آن وقت آب كوثر مىخورد وقتى آب كوثر خورد ديگر درخت رذالت به طور كلى حتى ريشهههايش هم سوخته مىشود. درخت فضيلت بجاى آن غرس مىشود يك آدم كاملى مىشود آن وقت با اميرالمؤمنينعليه السلام بهشت مىرود اينها خوب است اما خب عرفان بافى است اينها روايت نيست اما آدم بخواهد ببافد خب مىشود بافت.
روايت 1 باب 61: اينها كه من ردّ مىشوم همه روايت است محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن درست ابن ابى منصور عن رجل و عن هشام بن سالم جميعاً عن ابى عبداللَّهعليه السلام روايت صحيح السند است سندش هم خيلى خوب است آن درست از رجل نقل مىكند كه مجهول است اما همين روايت را ابن ابى عمير قبلش است درست، درست مىشود اما هشام بن سالم هم با آن است لذا هم صحيحه است هم مصححه رأس كل خطيئة حب الدنيا و اين روايت مىتوانيم بگوييم كه تواتر لفظى هم دارد پيش عامه و خاصه هر دو. كه رأس كل خطيئة حب الدنيا يا حب الدنيا رأس كل خطيئة براى اين كه دنياى به معناى عام است وقتى دل را پر كرد ديگر همه گناهان كل يعمل على شاكلته همه صفات رذيله هم همين جور است كل يعمل على شاكلته ازكوزه برون تراود آنچه در آن است اگر در كوزه شراب است نمىشود آب گوارا بيايد بيرون اگر آب گوارا است نمىشود شراب بيايد بيرون. قل كل يعمل على شاكلته از قلب بيرون مىآيد هرچه در آن است حالا ما بگوييم هر چه در آن است حرام است اما خودش نه و اين حب الدنيا رأس كل خطيئة گفتم به نحو تواتر براى ما نقل شده.
روايت 1 باب 81: محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد بن عيسى عن ابن محبوب عن ابى محمد البابشى روايت صحيح السند است قال سمعت اباعبداللَّهعليه السلام يقول احذورا اهوائكم كما تحذورن اعدائكم فليس بشىء اعدى للرجل من اتباع اهوائهم و حصائد السنتهم آن وقت اين روايت بهترش روايت 2 است كه هم نبوى است هم ولوى، از پيامبر اكرم عامه نقل كردهاند خاصه نقل كردهاند از اميرالمؤمنينعليه السلام هم عامه و خاصه نقل كردهاند از امام صادقعليه السلام هم خاصه نقل كردهاند همهاش هم يك جور است انّ اخوف مااخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فاما اتباع الهوى فيصدّ عن الحق و اما طول الامل فينسى الاخرة، نمىشود ظاهراً اينها را همه را روى فعل ببريم. همين انسان هوسى باشد مثل حالا مىشود مترف به قول قرآن وامصيبتا به آن ملتى كه مترف باشد هوسى همچنين بعضى هستند ديگر مىبافند در دل يك آمال و آروزهاى عجيبى مثل اين كه مىخواهد 1000 سال در اين دنيا زندگى بكند پيامبر اكرم امام اميرالمؤمنينعليه السلام امام صادقعليه السلام مىفرمايد از آنچه من خيلى مىترسم ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان.
نظير اين روايتها زياد است و بدانيد كندن درخت رذالت از دل و غرس درخت فضيلت در دل كه آن شجره طيبه قرآن است اين ازاوجب واجبات است و اگر ما نكنيم اين كار را جهنمى مىشويم حالا يا به واسطه اين كه در امتحانها رفوزه مىشويم و به واسطه افعالمان جهنمى مىشويم يا نه به واسطه همين صفات رذيله كه بوى گندش عالم را مىگيرد الان دنيا اگر دنياى جنگلى شده براى خاطر رياستطلبى است براى خاطر پول پرستى است و غير از اينها براى خاطر شهوت است. صفت رذيلهاى دردل هست صفات رذيلهاى در دل هست آمريكا مىشود و آن وضعش. فساد اخلاقى جمهورى اسلامى مىشودو اين وضعش همه كل يعمل على شاكلته.
من يك ترسيمى بكنم از قرآن، قرآن يك ترسيمى دارد از آدمهاى در خارج مىفرمايد بعضىها اينها پاك دل هستند وقتى قرآن را برايش بخوانى تفيض من الدمع اين يك دسته. يك دسته هم اين جورى هستند وقتى قرآن مىخوانى يا ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام را مىبيند مىگويد اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب اليم اين ترسيم قرآن است كه آنها كه پاك دل هستند پذيرا با گريه شوق، آنها كه پاك دل نيستند حق و حقيقت را مىگويند دلمان مىخواهد بميريم اما زير بار اين حرف نرويم آمد در مقابل پيامبر بعد از آن كه همه بيعت كرده بودند حالا يا منافقانه يا حقيقة اين عرب خيلى احمق بود آمد در مقابل پيامبر گفت اين از خودت بود يا از خدا، اگر از خودت بود قبول ندارم اگر از خدا بود نمىتوانم ببينم يك سنگى بيايد مرا نابودم كند يا صاعقهاى بيايد و مرا نابود كند چون نمىتوانم ببينم كه على خليفه مسلمانها باشد.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد