درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/06/12
كتاب الشهادات
جلسه:22
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بنا شد امروز رواياتى كه درباره قمار هست يك مقدارى از اين روايات را بخوانيم و ببينيم كه آيا اين روايتها اطلاق دارد اين كه همه اقسام قمار را بگيرد يا نه؟ اگر با آلات قمار، قمار مىكند اما پول ردّ و بدل نشود آيا اين قمار حرام است مثل آنجاست كه پول ردّ و بدل بشود و فرقش اين است كه هر دو حرام است علاوه بر آن پولى كه مىگيرد اكل مال به باطل است يا اين كه نه اطلاقى در كار نيست و قمار يعنى آنجا كه پولى در كار باشد به واسطه قمار پولى بگيرد پولى بدهد به عبارت ديگر قمار يعنى اكل مال به باطل، و لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل خب يك قسمش قمار است و آن رواياتى كه درباره قمار است مضمونش و لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل است. آيا اين جور است؟ يا آن جور؟
گفتم 50 40 تا روايت در مسئله هست و مشكل است انسان بگويد اين 50 40 تا روايت اطلاق ندارد مضمونش اكل مال به باطل است و همين طور كه اكل مال به باطل حرام است اين جا هم اكل مال به باطل است و حرام است و در ملكش نمىآيد مثل دزدى است همين طور كه دزدى حرام است قمار هم چون كه ابزار براى اكل مال به باطل است حرام است و در ملكش هم نمىآيد هم حرمت وضعى دارد هم حرمت تكليفى.
اگركسى بخواهد آن مسئله دوم را بگويد يعنى بگويد كه اين 50 40 تا روايت فقط آنجا را مىگويد كه برد و باخت باشد و پول هم در ميان باشد و الا اگر پول در ميان نباشد اين 5040 تا روايت دلالت ندارد. چرا؟ دو سه وجه مىشود گفت:
1- انصراف دارد اين روايات قمار يا حتى آيه شريفه انما الخمرو الميسر انصراف دارد به آنجا كه پولى در بين باشد لذا اين يك وجه.
2- يك وجه ديگر اصلاً بگوييم انما الخمر و الميسر اين وضع شده ميسر، قمار براى آنجاهايى كه پولى در كار باشد كه اصلاً تخصصاً آنجا كه پول در ميان نباشد ولو با آلات قمار باشد اين تخصصاً بيرون است كه موضوع اين است اين هم قسم دوم يعنى وجه دوم.
3- وجه سوم بگويند كه چون در مقام بيان حرمت است، نه در مقام بيان خصوصيات در مقام وضع تشريع است نه در مقام بيان خصوصيات پس اطلاقى در بين نيست ولو اين كه قمار يك معناى عامى است اما اطلاق در كار نيست مثل الرجل خير من المرئة است همين طور كه الرجل خير من المرئة مربوط به خصوصيات نيست و مىخواهد بگويد اين عنوان بهتر از آن عنوان كارى به افراد ندارد اين جا هم همين طور است كه مرحوم شيخ انصارى مطلق آيات، مطلق اين گونه روايات را مىگويند اطلاق ندارد براى اين كه در مقام بيان خصوصيات نيست ما بايد اطلاقگيرى كنيم مقدمات حكمت جارى كنيم مقدمات حكمت اين است كه بگوييم مولا در مقام بيان مراد است خصوصيات را ذكر نكرده پس همه افراد را به نحو طبيعت اراده كرده، لذا يكى از اين سه وجه را اگركسى بتواند بگويد ديگر خواه ناخواه برمى گردد به اين كه اگر كسى با آلات قمار، قمار كند و پولى در بين نباشد براى حذاقت باشد به قول مرحوم محقق در شرايع براى سرگرمى باشد لهو و لعب باشد طورى نيست.
پس الان كه مىخواهيم روايت بخوانيم اين است اگركسى در جلسه ما باشد كه عقيدهاش اين باشد كه پاسور بازى براى سرگرمى طورى نيست يا بايد بگويد اين روايتها انصراف دارد يا بايد بگويد اين روايتها وضع براى اين جور قمار نشده است يا بايد بگويد اين روايتها اطلاق ندارد قدر متيقنش آنجاست كه پول در ميان باشد حالا اين روايتها را بخوانيم ببينيم آيا مىشود يكى از اين سه يا اين سه را گفت يا نه؟
مسئله مسئله مشكلى است انصافاً اما اين را هم توجه داشته باشيد اين عبارت محقق شهرت بسزايى در ميان قدماء در ميان متأخرين در ميان متأخر متأخرين هست و صاحب جواهر هم همين جا دو سه جا ادعاى اجماع دارد بلكه ايشان ادعاى ضرورت دارد.
عبارت محقق اين بود كه خواندم الثالث اللعب بآلات القمار كلّها حرام كالشطرنج و النرد و الاربعة عشر و غير ذلك، هرچه، آلات قمار هر آلت قمارى. سواء قصد اللهو او الحذق او القمار ديگر تفاوتى ندارد براى سرگرمى باشد يا براى تقويت فكر باشد براى تعليم و تعلم و تقويت فكر باشد يا براى پول گرفتن يا پول دادن باشد كه ايشان اين پول دادن و پول گرفتن را اسمش را گذاشته قمار. سواء قصد اللهو او الحذق او القمار اين لفظ شرايع است و بسيارى از قدماء متأخرين متأخر متأخرين همين را امضاء كردهاند همين جور گفتهاند و من جمله مرحوم صاحب جواهر كه آن ادعاى اجماع بلكه ضرورت مىكند.
حالا روايات باب 102 را بخوانيم عنوانى كه مرحوم صاحب وسايل آوردهاند اين است. باب 102 ابواب ما يكتسب به جلد 12 وسايل. ايشان تيتر عنوان اين جور زدهاند باب تحريم اللعب بالشطرنج و نحوه.
روايت 1:
محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن محمد بن خالد و الحسين بن سعيد جميعاً عن النضر بن سويد عن درست عن زيد الشحام روايت صحيح السند است سندش هم خوب است اشكالى در سند نيست. قال سئلت اباعبداللَّه عليه السلام عن قول اللَّه عزوجل فاجتنبوا الرجس من الاوثان فاجتنبوا قول الزور قال الرجس من الاوثان الشطرنج و قول الزور الغناء. البته يك كلى اين اوثان دارد يك كلى هم آن فاجتنبوا الرجس من الاوثان فاجتنبوا قول الزور دارد يكى از مصاديقش را امام صادقعليه السلام اينجا آوردهاند يعنى در حقيقت امام صادقعليه السلام آيه شريفه را مصداقى معنا كردهاند نه آيه را كلى معنا كرده باشند. لذا سؤال مىكند آقا اين آيه معنايش چيست؟ ايشان مصداق تعيين مىكند.
سئلت اباعبداللَّهعليه السلام عن قول اللَّه عز و جل فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور حضرت مىفرمايد الرجس من الاوثان كه در قرآن است الشطرنج و قول الزور كه در قرآن است الغناء خب نمىتوانيم بگوييم كه منحصر، بايد بگوييم كه امام صادقعليه السلام تفسير قرآن كردهاند مصداقى، يعنى تعيين مصداق كردهاند گفتهاند يكى از مصاديق من الاوثان شطرنج است يكى از مصاديق قول الزور غناء است. لذا حالا يك كسى اينجا اين جور بگويد بگويدكه بله شطرنج بازى گناه است گناهش در سر حد كفر است قول زور يعنى غنا حرام است گناهش در سر حد كفر است براى اين كه پهلوى فاجتنبوا الرجس من الاوثان گذاشته امااين الرجس من الاوثان الشطرنج آنجا كه پولى در كار باشد. اينها رااز كجا بياوريم؟ يكى از آن سه چيز كه گفتم يكى( بگويد كه انصراف دارد به آنجا كه پولى در كار باشد خب مشكل است انسان اين جور بگويد انصراف بايد ازحاق لفظ باشد.
انصراف دو سه قسم است: 1- يك قسمت انصراف اين است كه انصراف غلبهاى است يعنى استعمال زياد شده است در يك معنا تا مىگويند انصراف پيدا مىكند به آن خب اين انصراف كه حجت نيست.
2- يك انصراف اين است كه از كثرت استعمال است اما مجاز مشهور شده آن هم انصراف نيست.
3- يك انصراف آن كه حجت است وگفتهاند از حاق لفظ است يعنى لفظ كوتاه است اين كه آن صورت را بگيرد مثلاً مثل آب مضاف آب برايش صادق نيست بايد به او بگويند آب گِل، بايد بگويند آب گُل، اما اگر بگويند آب، گلاب را نمىگيرد اين را مىگويند انصراف از همين جهت هم مثلاً وقتى كه گلاب است و بو ندارد مىگويند اين كه آب است اين را مىگويند انصراف، انصراف هر كجا كه مىخواهيد درست بكنيد و بگوييد حجت است آن انصراف غلبهاى آن نه، آن انصراف مجاز مشهورى آن هم نه، انصراف از حاق لفظ.
حالا آيا اين جا اين جور مىشود گفت؟ بگوييم شطرنج منصرف است به آنجا كه يك اضافه دارد الشطرنج بالمال و هو اكل مال بباطل. بايد اين جور معنا بكنيم خب اين انصراف كه انصافاً مشكل است.
لذا يك كسى بگويد كه انصراف نه، ما اصلاً مىگوييم شطرنج وضع شده براى آنجا كه برد و باخت مالى باشد نه صرف برد و باخت آنجا كه شطرنج بازى كند يك پولى در ميان بگذارند و آن پول يا آن چيز حالا يا پول باشد يا نحو پول يك چيز قيمت دارى بگذارند و با آن بازى كنند و الا شطرنج نيست كه اصلاً وضع شطرنج يا وضع قمار براى اين است كه پولى در كار باشد اين را هم كه مشكل است انسان بگويد هيچ لغتى نمىتوانى معنا كنى كه بگويد كه مثل آب گِل است مثل گلاب و آب هندوانه و آب گُل و مثل آنجاهاست يك اضافه مىخواهد. اين هم احتمال دوم. يك كسى بگويد نه، اين شطرنج وضع شده از براى بازى، به آن چيزى، به آن آلت قمار كه به واسطه آن برد و باخت مىكنند و ديگر آن پول گذاشتن در حاق اين نخوابيده انصراف هم در كار نيست اما اين روايت اطلاق ندارد آنجا را بگيرد كه پول در كار نباشد. لذا بگوييم اطلاق ندارد آن سؤال كرده اين آيه شريفه چيست؟ امامعليه السلام مصداق تعيين كرده. خب اگراين مصداق تعيين كردهاند يك اضافه لازم داشته باشد و امام عليه السلام نگويد جواب آن آقا را نداده، اين را چكارش بكنيم؟
لذا اطلاق ندارد خب مصداق تعيين كرده ديگر. مصداق بدون اضافه حالا يك كسى هم بگويد اصلاً در مقام بيان مراد نيست خيلى خوب نباشد. خصوصيت نيست نباشد اما بالاخره از امامعليه السلام پرسيدند كه اين آيه شريفه معنايش چيست؟ حضرت فرمودند شطرنج بازى حالا ما بگوييم شطرنج بازى كه پول در ميان باشد اگر كسى بخواهد بگويد ديگر همين است يا بگويد الشطرنج كه امامعليه السلام فرموده اين وضع شده براى آنجا كه پول باشد يا بگويد انصراف دارد يا بگويد اين جا اطلاقى در كار نيست و هر سه خيلى مشكل است و مخصوصاً اين كه با آن عرضى كه من ديروز مىكردم توجه به آن هم داشته باشيد و آن اين است كه آن وقتها غالباً شطرنج بازى مثل حالا براى مترفين است براى مترفين بوده و آنها پولى در بين نمىگذاشتند. خلفاى جور يا مترفين مجالس اترافى كه در آنجا قمار بوده ما ازتاريخ به خوبى استفاده مىكنيم و معلوم هم هست كه آنها براى پول اين كارها را نمىكردند براى سرگرمى. آن وقت اگراين عرض من باشد ما بخواهيم اين شطرنج را به خصوص پول اين مىشود حمل بر فرد نادر يا مىشود حمل بر يك افراد كمى كه افراد غالبى را بخواهى بيرون كنى، دليل مىخواهد. اين عرض من را هم بايد توجه به آن داشته باشيد.
اين يك روايت باز توجه داشته باشيد اين عرض من را به آن توجه داشته باشيد آن قول مشهور را كه صاحب جواهر هم ادعاى اجماع دارد مرحوم شهيد دوم هم ادعاى اجماع دارند و بسيارى از بزرگان اين را هم توجه كنيد كه آنچه فقهاء فهميدهاند مىخواهد پول در ميان باشد مىخواهد پول در ميان نباشد.
روايت 2: و عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن حفص ابن البخترى عمن ذكره. روايت ارسال دارد عمن ذكره معلوم نيست كيست اما قبلش ابن ابى عمير است و ابن ابى عمير لا يروى الا عن ثقة از اصحاب اجماع است و علاوه بر اين كه از اصحاب اجماع است در خصوص ابن ابى عمير لا يروى الا عن ثقة لذاابن ابى عمير در سند جبران مىكند عمن ذكره را، عن ابى عبداللَّه عليه السلام قال الشطرنج من الباطل، اين الشطرنج من الباطل يعنى چه؟ يعنى حق نيست يعنى كار حق نيست كار باطل است در روايات ديگر كه حالا مىخوانيم بيشتر معنا مىكند در آنجا مىدهد به فطرت مىگويد كه فطرت تو اين را باطل مىداند يا حق؟ مىگويد باطل. مىگويد پس حرام است. اين الشطرنج من الباطل يعنى اين از چيزهايى است كه حق نيست يعنى حكم شرعى روى آن نيست شارع امضاء نكرده است براى اين كه شارع معنا ندارد كه باطل را امضا كند. لذا اگر كسى بخواهد بگويد بايد اين جور بگويد الشطرنج فقط كه باشد در آن پول، باشد در آن بردو باخت اين من الباطل. يعنى از جيب خودمان رويش بگذاريم بگوييم كه الشطرنج من الباطل آنجا كه پول در كار باشد و الا از باطل نيست. خب نمىشود مىشود گفت؟ بگوييم شطرنج بازى كه پول نباشد اين از باطل نيست خب در حالى كه قرآن شريف مىگويد باطل است ديگر، قد افلح المؤمنون الذينهم فى صلاتهم خاشعون و الذينهم عن اللغو معرضون ما بگوييم كه اين نه، باطل نيست حق است. بالاخره همين هاست. اگر كسى جرأت داشته باشد خب همين جور بگويد الشطرنج من الباطل يعنى شطرنج كه پول در بين باشد.
روايت 3: و عنه عن ابيه عن ابن ابى عمير عن بعض اصحابه عن ابى عبداللَّهعليه السلام باز هم عن بعض اصحابه است اما خود ابن ابى عمير روايت را نقل مىكند از نظر سند روايت اشكال ندارد به آن مىگويم مصححه فى قول اللَّه عز و جل فاجتنبوا الرجس من الاوثان فاجتنبوا قول الزور قال الرجس من الاوثان هو الشطرنج و قول الزور الغناء. بخواهيم راستى بگوييم كه مراد آن است حتى مثلاً آنجا كه با آلت شطرنج نباشد اما پول در كار باشد باز هم اين روايت نمىگيرد بايد ببريمش آن قسمت را در اكل مال به باطل، لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل. و الا اين كه الان مىگويد آنجاست كه شطرنج بازى پول در كار باشد يا پول در كار نباشد اين من الباطل يااين مصداق فاجتنبوا الرجس من الاوثان است.
روايت 4: و عنه عن ابن ابى عمير عن محمد بن الحكم اخى هشام ابن حكم عن عمر بن زيد. روايت از نظر سند خود هشام ابن حكم از بزرگان است برادرش توثيق نشده مجهول است و اما مابقى ديگر همه روايت خوب است ولى ابن ابى عمير قبل از او است و چون قبلش است اين برادر هشام بن حكم را تصحيحش مىكند قال انّ اللَّه عز و جلّ فى كل ليلة من شهر رمضان عتقاء من النار الا من افطر على مسكر او مشاحن. او صاحب شاهين قلت و اىّ شىء صاحب شاهين قال الشطرنج اين را چه جور معنا كنيم؟ اين ديگر قمار هم در آن نيست صاحب شطرنج آن وقتها )يك مصداقش است البته( اين جور بود حالا هم هست قمار خانه بود و مىرفتند آنجا شطرنج بازى مىكردند بعضىها بى پول، بعضىها با پول و على كل حال آن هم يك پولى از اين قمار بازها مىگرفت براى آن شطرنجش. اما ظاهراً معنايش نباشد معنايش همين است كه اين كسى كه سر و كار با شطرنج دارد اين در ماه مبارك رمضان خدا روزهاش را قبول نمىكند. ظاهراً همين معناى دوم است يعنى آن كه سرو كار با شطرنج دارد حالاما بگوييم آن كسى كه سر و كار با شطرنجى دارد كه در آن پول رد و بدل بشود. مثل ما طلبهها كه سر و كار داريم با غيبت كردن، گناه ما بالاتر از گناه او است اما براى خودمان نمىگوييم حالا داريم براى قمار بازها مىگوييم. بنابراين آن كه سر و كار با قمار و شطرنج دارد اين گناهش خيلى بزرگ است. لذا بگوييد روايت درمقام بيان خصوصيات نيست و از آن طرف هم بخواهيم بگوييم كه اصلاً تخصص دارد به آنجا كه سرو كار با شطرنج داشته باشد براى اين كه پول بدهد پول بگيرد. خيلى آدم بعيد است اين جور حرف بزند. يك توجيه است ديگر اين توجيه است. يا بگوييم اصلاً شطرنج وضع شده براى آنجا كه باآن پول بازى كنند. اين هم كه خيلى بعيد است انسان بگويد گفتم يكى از اين سه چيز را بايد بگوييم يا بايد بگوييد شطرنج وضع شده يا قمار با شطرنج وضع شده آنجا كه پول باشد مثل آب گِل كه گفتم انصراف، يا بگوييد وضع يا بگوييد انصراف يا بگوييد اطلاق ندارد اينجا از آن بابى كه بگوييم اطلاق ندارد اين حرف نيست حرف اين است كه ان اللَّه عز و جل فى كل ليلة من شهر رمضان عتقاء من النار الا من افطر على مسكر او مشاحن او صاحب شاهين اين صاحب شاهين را هم توجه داشته باشيد صاحب شاهين به آن مىگويند براى اين كه مختص به شاه و اطرافيان شاه بوده در ايران و كم كم رفته در خلفا بنى العباس مخصوصاً برمكىها خيلى از اين مزخرفات ايران را بردهاند البته خوبش را هم بردهاند در عربها ولى يكى از چيزهايى كه بردهاند و در بنى العباس زياد شد همين ما ايرانىها مىگوييم شاه آنها مىگفتند اميرالمؤمنين يا خليفه، لذا اصلاً مثل اين كه اسمش اين جورى شده كه چون كه شاهها با آن بازى مىكردند مترفين باآن بازى مىكردند اسمش را گذاشتهاند شطرنج.
روايت 5: و عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن ابن فضال عن على بن عقبه عن ابن بكير عن زرارة عن ابى عبداللَّهعليه السلام. روايت سندش خيلى بالاست سه تا از اصحاب اجماع در آن هست ابن فضال و ابن بكير و زراره الا اين كه مىگويند ابن فضال فطحى است نمىدانم اين حرف درست باشد يا نه؟ براى اين كه اگراز افرادى است كه لا يروى الا عن ثقه اين قدر پيش فقهاء اهميت دارد اين چه جور مىشود فطحى باشد اين فطحى بودنها من خيال مىكنم آن زمانهااين جور بود يك كسى را كه مىخواستند خرابش بكنند مىگفتنداين مثلاً فطحى است اين كاووسى است از اين حرفها كه الان هم هست. ابن فضال كه نقل نمىكند ابن فضال عن على بن عقبه عن ابن بكير عن زراره عن ابى عبداللَّهعليه السلام فطحىها در زمان امام صادقعليه السلام بودند ديگر. حالا على كل حال روايت ولو اگر كسى بگويد از اصحاب اجماع است اما فطحى است بايد بگوييم روايت موثقه است و اگر حرف من باشد كه روايت صحيحه است و صحتش خيلى بالاست. سئل عن الشطرنج از امام صادق عليه السلام از شطرنج سؤال شد و عن لعبة شبيب، لعبه شبيب چيست؟ التى يقال لها لعبة الامير يك نحو شطرنجى بوده كه اين مختص به آقاى شاه بوده و عن لعبة الثلاث، اينها را ما بلد نيستيم چه جور بوده يك قسمى از آلت قمار بوده براى اين كه آلات قمار براى مترفين خيلى بود لعبه شاهين. لعبه امير و لعبه ثلاث حالا چرا ثلاثش مىگويند شايد خانههاى آن مثل شطرنج )من شطرنج بلد نيستم( خانه هايش سه تا سه تا بوده حالا على كل حال يك آلتى ازآلات قمار بوده است. بنى العباس با زنهايشان حالا يا تنها يا در ميان مردم شطرنج بازى مىكردند مىگفتم كه همين زبيده كه زن خوبى هم بوده البته خوب به اين معنا كه آدم سخى بوده آدم عفيفى بوده اما خب ديگر زن هارون الرشيد بوده است. اين با هم شطرنج بازى مىكردند اما پول گذاشتند در بين، پول به اين معنا كه هارون معلوم مىشود خيلى بى غيرت بوده گفت كه با هم بازى مىكنيم اگر باختى بايد لخت و برهنه و عريان بشوى - بناها داشتند بنايى مىكردند - يك مقدار گِل روى سرت بگذارى از نردبان بروى بالا و زبيده باخت و همين كار را هم كرد. مسخره بازى در آورده بودند ديگر بعد دو دفعه آمد انتقامگيرى كند گفت كه اگرباختى با اين كنيزك بايد در مقابل همه زنا بكنى، - اگر كنيز خودش بود ديگر زنا هم نبود - و اتفاقاً هارون باخت و اين كار را كرد نطفه مأمون ازآنجا منعقد شد لذا اين زن و شوهرها كه ايشان مىگويند همينها هم حرام است ديگر اگر قمار بازى باشد ديگر بين زن و شوهر و بين خويش و قوم و غير خويش و قوم ندارد.
اين تا اينجا. روايتها معمولاً همين است اين 50 40 تا اگراجازه بدهيد باز هم يك فكرى شما رويش بكنيد فردا هم چون روايتها كلامكم نور و امركم رشد و وصيتكم التقوى فردا هم باز يك مقدار روايت بخوانيم.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد