درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/05/03
كتاب الشهادات
جلسه:19
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اين بحثى كه دو روز دربارهاش صحبت كرديم بحث مشكلى است براى اين كه حرفهاى مرحوم محقق و ديگران را پذيرفتن با قواعد درست نمىآيد ما اگر بخواهيم طبق قاعده برويم جلو اين است كه اگركسى نسبت زنا به كسى داد خب معلوم است اگر 4 شاهد باشد آن حرفش حق است ولو حقيقتاً هم باطل باشد بايد به آن كسى كه نسبت زنا دادهاند حدّ جارى بشود و اما اگر آن كسى كه مسبب شده يا آن كسانى كه آمدهاند شهادت بدهند اما 4 نفر نبودند اينها بايد حدّ قذف بخورند يعنى نسبت زنا دادهاند به يك كسى كه نتوانستهاند اثبات بكنند و چون نتوانستند اثبات بكنند قرآن روايات مىگويد كه اين بايد حد بخورد همه بايد حد بخورند خب اين يك مسئله از نظر قواعد اشكال ندارد و علاوه بر اين كه آيه شريفه دلالت دارد روايات هم دلالت دارد.
يك مسئله ديگر اين است اين كسى كه نسبت زنا داد و نتوانست اثبات بكند خب اين از عدالت مىافتد حالا حد بر او جارى شده باشد يا نشده باشد و اين بايد جبران بكند و اين چون حق الناس است جبرانش به اين است كه بين خود و خدا توبه كند، گناه كرده از خدا عذر خواهى كند يكى هم آبروى ريخته را بايد برگرداند. لذا اين گناهش چون گناه كبيره است از عدالت مىافتد خب جبران عدالت چيست؟ قرآن مىفرمايد كه علاوه بر اين كه بايد بين خود و خدا توبه كند علاوه بر اين بايد جبران بكند آن آبروى ريخته را. لذا توبه از حق الناس اين است كه جبران خسارت بكند خب مىآيد در ميان مردم جبران خسارت مىكند و اين كه من حرفى كه زدم نمىتوانم اثبات بكنم گناه كردهام عذر خواهى مىكنم اگر هم راستى دروغ گفته باشد كه ديگر بالاتر، من تهمت زدم تهمتش بزرگ است ايشان بايد من را بيامرزد خدا بايد من را بيامرزد من دروغ گفتم تهمت زدم خب اين هم حرفى ندارد لذا مرحوم محقق مىفرمايند حد توبه در اين جا اين است كه بايد تكذيب بكند خودش راچه صادق باشد چه كاذب باشد بايد تكذيب بكند خودش را اين هم مطلب دوم كه هم قرآن است هم روايت است هم اتفاق اصحاب است هيچ كس هم غير از اين نگفته است اماچيزى كه در مسئله هست اينجاست كه فقهاء من جمله مرحوم محقق فرمودهاند بعد ازتوبه بعد از تكذيب نفس ديگر شهادتش قبول است و قرآن و روايات مىگويد نه، شهادتش قبول نيست مگر اين كه خودش را اصلاح بكند و تا خودش را اصلاح نكند اين شهادتش قبول نيست.
در اين جا دو صورت پيدا مىكند: يكى اين كه قبلاً عادل بوده حالا اين گناه بزرگ را بجا آورده مثلاً بگوييم كه حالا كه توبه مىكند آن ملكه عدالت كه هست بنابراين ديگر شهادتش قبول است چون عادل است چرا عادل است؟ براى اين كه توبه از گناه كرده هم بين خودش و خدا عذر خواهى كرده اگر دروغ بوده هم آبروى رفته را برگردانده بنابراين شهادتش قبول است.
يك قول ديگر بگوييم كه نه اين اگرهم عادل نبوده به واسطه همين كار عادل مىشود كه مرحوم محقق مرحوم علامه مرحوم صاحب جواهر اين را مىخواهند بگويند كه به مجرد اين كه توبه حق الناسى مىكند اين ديگر مىتواند شهادت بدهد يك ساعت بعدش مىتواند شهادت بدهد. اشكال به خودشان مىكنند يك ساعت بعد مىتواند شهادت بدهد عادل است؟ مرحوم محقق مىفرمايند بله. مىگويدخوب عادل است قرآن كه مىفرمايد تاب و اصلح. مىگويد اصلح يعنى استمرار توبه و استمرار توبه ولو ساعة اين را عادلش مىكند پس هم فقه گفتهاند هم تفسير كردهاند هم تفسير گفتهاند. فقه گفتهاند كه اين قاذف بعد از توبه مىتواند شهادت بدهد تفسير گفتهاند معناى تاب و اصلح را دو تا معنا گرفتهاند ،تاكيد نگرفتهاند اماگفتهاند كه اصلح يعنى استمرار توبه و يك ساعت كه ازاين قضيه بگذرد استمرار صدق مىكند اصلح صدق مىكند پس قرآن، روايات مىگويد كه مىتواند شهادت بدهد و يك قول مشهورى هم شده كه هم فقه گفتهاند هم تفسير. لذا چه بكنيم؟ چكار بكنيم اين حرف را؟ رواياتى كه ديروز خوانديم دو سه تا روايت خوانديم دو سه تا روايت ديگر باقى است اين اصلح را معنا مىكند به آن آيه شريفه الامن تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً مىگويد اين اصلح است. و لا يعلم منه الاخير يعنى به مجرد توبه نمىشود براى اين كه بر فرض هم كه عادل بوده گناه كبيره اين جورى كه بجا آورده از عدالت افتاده ديگر كاشفيت ندارد بايد كاشف براى آن حالت درست بكنيد و آن كاشف عمل است ديروز هم آمن را معنا كردم گفتم كه چون كه قبلش قتل است و زنا و شرك و اين الامن تاب به هر سه تا مىخورد به يكى كه نمىخورد نمىشود بگوييم كه الامن تاب يعنى مشرك، پس آمن خود آيه شريفه معنا مىكند مؤمن كيست؟آن كه عملش با عقيدهاش بخورد و الا اگر نخورد ديگرنمى شود لذا ما باشيم و قرآن ما باشيم و روايات به ما مىگويد كه بعد از آن كه اكذاب نفس كرد و جبران كرد حق الناس راتوبه از حق الناس كرد بايد يك مقدارى در ميان ما باشد رفت و شد با او داشته باشيم ببينيم آياتقيد به ظواهر دارد؟ ندارد؟ اگرتقيد به ظواهر داشت كاشف از ملكه است آن وقت مىشود عادل. اگرما باشيم و قران و روايات اين را به ما مىگويد اما فقهاء نگفتهاند نه، آيه را الامن تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً را رويش حرف زدهاند نظر داشتهاند و با كمال صراحت مرحوم محقق مىفرمايد كه اين اصلح يعنى توبه با آن حالت و استمرارش اصلح است خيلى زور است اين جورانسان آيه را معنا بكند آن وقت گفتم 80 70جا هيچ جا نداريم كه الا من تاب، ده بيست جا در قرآن داريم اما بيش از 80 جا هر كجا مىگويد تاب مىگويد و اصلح و همه اينها را ما بخواهيم عطف تفسيرى بگيريم خيلى مشكل است انصافاً از آن طرف هم اگرآن آيه سوره فرقان را هم نداشتيم تاب و اصلح را كه فقهاء معنا كردهاند خب نمىشود گفت بگوييم كه تاب و اصلح يعنى آن حالت و استمرار آن توبه ولو ساعة اصلح صادق است بايد در يك بن بست عجيبى واقع شده باشند تا اين حرف را بزنند و بن بست نداريم در مسئله كه معناى روايت اين است كه شهادت ناحق داده اين از عدالت افتاده حالا مىخواهد دو دفعه شهادت بدهد شهادتش قبول است؟ قبول نيست؟ بعضى از فقهاء گفتهاند اصلاً شهادتش قبول نيست براى اين كه قرآن مىفرمايد كه و لاتقبلوا لهم شهادة ابداً. بعضى از فقهاء مشهورمى گويند نه اين الا الذين تابوا به همين و لا تقبلوا لهم شهادة ابداً هم مىخورد پس اگرتوبه بكند ديگر مىتواند شهادت بدهد ولو حد هم خورده باشد مىگويند خب حالا ولو حدّ هم خورده باشد اصلح دارد اصلح را چكارش بكنيم؟ در آن ماندهاند. بنابراين اگرما باشيم و قاعده فقهى اگر ما باشيم و بخواهيم قرآن نفسير بكنيم بايد چنين بگوييم كه بايد طبق اين آيه حرف بزنيم و فقهاء طبق اين آيه شريفه حرف نزدهاند. والذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة بگوييد كه همان كسى كه شاهد را برده بايد 4تا ببرد نبرده 80 تا تازيانه مىخورد آنها هم كه آمدهاند شهادت دادهاند بايد تبانى كرده باشند 4 نفر، نكردند. 3 نفر بوده آنها هم فاجلدوهم ثمانين جلدة خب تا اينجا حرفى نيست و لا تقبلوا لهم شهادة ابداً ديگر ازاين آقايان هم كه تهمت زدند ولو بعد هم عادل باشند اين ديگر شهادت از آنها قبول نيست. مىفرمايد فاولئك هم الفاسقون. اينها كه لم يأتوا باربعة شهداء اينها و لا تقبلوا لهم شهادة ابداً و اينها فاسق هستند فاولئك هم الفاسقون. چرا فاسق هستند؟ تهمت زدند ديگر. حالا ولو اين كه واقعاً هم تهمت نزده باشند وظيفه آنها اين بوده كه تهمت نزنند براى اين كه نمىشود كه تهمت بزنيم نمىشود كه غيبت بكنيم. اگر بخواهد غيبت بكند اگر مىخواهد تهمت بزند بايد يك موارد خاصى باشد مورد خاصش اين است كه پيش حاكم شرع باشد 4 نفر هم باشند حالا وقتى كه پيش حاكم شرع نباشد تهمت واقعيت هم داشته باشد خب گناهش خيلى بزرگ است اگرهم پيش حاكم شرع باشد و 4 نفر نباشند باز هم گناهش خيلى بزرگ است براى اين كه قرآن گفته شهادت شما قبول نيست شهادت ندهيد و اينها تهمت زدهاند يعنى خدا گفته تهمت نزن و اينها تهمت زدهاند، خب حالا راست هم گفته باشند خب ولا تقبلوا لهم شهادة ابداً و اولئك هم الفاسقون حالا مىخواهد استثناء كند الا الذين تابوا من ذلك اين به كى مىخورد؟ مشهور گفتهاند به همه اينها غير مشهور گفتهاند به اين آخرى مىخورد اولئك هم الفاسقون الا الذين تابوا به اين مىخورد پس و لا تقبلوا لهم شهادة ابداً به حال خود باقى است يعنى ولو اين كه عادل هم باشد ديگر شهادت نمىتواند بدهد. اما مثل محقق و مثل صاحب جواهر فرموده به همه مىخورد الا الذين تابوا به همه مىخورد روايات هم مىگويد به همه مىخورد براى اين كه دو سه تا روايت كه ديروز خوانديم گفت كه مىتواند شهادت بدهد ولو اقامه حدّ هم برايش شده مىتواند شهادت بدهد بنابراين قول مشهور زنده مىشود و اين الا الذين تابوا به همه مىخورد خيلى خوب. الا الذين تابوا من بعد ذلك اين توبه يعنى چه؟ لذا الا الذين تابوا به همه مىخورد يعنى تقبلوا لهم شهادة. خيلى خوب اما شرطش اين است تابوا من بعد ذلك اينها بايد توبه بكنند كه فقهاء همه مفسرين همه گفتهاند حد توبه در اين جا اين است كه بايد برود در ميان مردم پيش حاكم بگويد من اشتباه كردم حالا اگرراستى دروغ گفته كه بگويد دروغ گفتم ديگر، اگر هم راست گفته راستى اما بى جا شهادت داده به قول مرحوم محقق توريه بكند بگويد اى مردم من خطا كردم من نبايد اين كار را كرده باشم كردم من را ببخشيد. خدا من را مىبخشد جامعه هم من را ببخشد كه من به يك فردى نبايد نسبت زنا داده باشم و دادهام. الا اين كه كلمه و اصلحوا دارد تابوا واصلحوا اين اصلحوا يعنى چه؟ مفسرين معمولاً گفتهاند الا تابوا واصلحوا تأكيد است توبه يعنى چه؟ يعنى پشيمان از گذشته تصميم داشته باشد ديگر نكند پس خودش را اصلاح كرده است مشهور در ميان مفسرين اين جور گفتهاند اما مشهور در ميان فقهاء من جمله محقق و صاحب جواهر اين حرف مفسرين را نزدهاند تا خودشان را راحت كنند گفتند تاب يك معنا دارد اصلح هم يك معنا دارد. خب حالا دو تا معنا. گفتند بنابراين اين جور مىشود بايد پشيمان باشد ازگذشته بايد تصميم داشته باشد ديگر نكند بايد تصميم داشته باشد اصرار بر توبه، معناى اصلحوا يعنى اين توبه كه كرده توبه رانشكند. اصرار بر توبه. بعد گفتهاند كه اين جمله ديگر مشكل مىشود گفته ولو ساعة اگراين استمرار توبه يك ساعت باشد ديگر بعد از يك ساعت از اين آقا شهادت پذيرفته مىشود مىگويند آقا اين كه استمرار نيست مىگويد نه، اين اصلاح است و اين اصلاح يعنى استمرار توبه و به يك ساعت كفايت مىكند آن وقت آنچه كه ما عرض مىكنيم اينجا عرض مىكنيم كه اين من ذلك و اصلحوا سوره فرقان معنا مىكند الامن تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً فاولئك يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات روايات هم معنا مىكند مىگويد كه و لا يعلم منه الاخير، پس اين ديگر اگر بخواهد شهادت بدهد بايد عدالتش محرز بشود ولو قبلاً هم محرز شده اما ديگر يك محرز دوم بايد بشود براى اين كه به واسطه آن گناه كبيرهاش ديگر آن عدالت اولى از بين رفته يعنى محرز نيست بايد محرز بشود محرز شدنش همين است حسن ظاهر كاشف از ملكه راسخه. مطلب درست مىشود اما مفسرين روى آن صحبت نكردهاند اين تقييد و اطلاق و اينها را نگفتهاند و آقايان هم مثل اين كه روايات را به آن نظر نداشتهاند اصلح را هم در اينجا به معناى استمرار توبه كردهاند در آن ماندهايم حسابى كه فقهاء چرا چنين كردهاند؟ و استمرار توبه ولو ساعة يعنى چه؟ يك بغرنجى مىخواهيم تا اين كه بياييم اين حرف اين جورى را به كرسى بنشانيم و الا اگر بغرنجى در مسئله نباشد ديگر ما چه داعى داريم كه اين جورى و اصلح را معنا بكنيم؟
)اول شلاق را مىزنند آن وقت اين توبه تمام شد مثل حق الناس است بايد اول مال مردم را رد كند آبروى مردم را ريخته بايد آبروى مردم را جبران كند يعنى: 1- شلاق بخورد. 2- بايد آبروى مردم را جبران بكند حالا كه آبروى مردم را جبران كرد آن وقت آيا شهادتش قبول است يا نه؟ اصلح را معنا كردهاند گفتهاند بله شهادتش قبول است.(
مرحوم محقق مىفرمايند كه الثانية لا تقبل شهادة القاذف ولو تاب قبلت اگرتوبه كرد ديگر قبول است. حالا حدّ توبه چيست؟ و حدّ التوبة ان يكذب نفسه و ان كان صادقاً و يوّرى باطناً و اگرواقعاً دروغ گفته كه خب تكذيب نفس مىكند اگرهم واقعاً صادق بوده بايد توريه بكند براى اين كه قرآن مىفرمايد آبروى ريخته را بايد جبران كرد. و يخطئها فى الملاء ان كان صادقاً ايشان مىفرمايند و الاول مروى كه اين قيل يكذبها ان كان كاذباً و يخطئها را كه من ديروز مىگفتم كه يك معنا دارد حالا بعد مىفرمايند و فى اشتراط اصلاح العمل زيادة على التوبة تردد اين كه ما گفتيم ايشان مىگويند ماترديد داريم ديگر كه مثلاً 6 5 ماه يك سال بايد از قضيه بگذرد تا اصلاح عمل بشود مىگويد نه مرحوم محقق مىگويد من ترديد دارم اقوى هم اين است كه اين جورنيست مىفرمايد خب قرآن مىگويد و اصلح مىگويد من آيه را معنا مىكنم و فى اشتراط اصلاح العمل يعنى يك سال با او رفت و آمد داشته باشيم و ببينيم كه لايعلم منه الاخير مىفرمايند كه اين تردد دارد و الاقرب الاكتفاء بالاستمرار آيه اصلح را ما اين جورمعنا مىكنيم توبه كند و آن توبه استمرار داشته باشد يعنى پشيمان از گذشته تصميم اين كه ديگر از اين كارها نكند مىگويند كه اصلح يعنى استمرار توبه حالا خب تا اينجا هم بد نيست اما چيزى كه بد است مىگويد لان بقائه على التوبه اصلاح آيه شريفه كه مىگويد اصلح اين اصلاح صادق است ولو ساعة يك ساعت استمرار توبه داشته باشد بعد مىتواند شهادت بدهد و خيلى زور است انسان اين جور، اگر يك بغرنجى بود كه ما مجبور بوديم آيه را تاويلش كنيم خوب بود در حالى كه آيه سوره فرقان اصلح را مىگويد عمل آن هم نگويد باز هم حرف مرحوم محقق را نمىشود درست كرد. اين حرف محقق اين هم آيه.
دو سه تا روايت خواندم يك دو سه تا روايت هم باقى مانده باز هم بخوانم ببينيم كه آيا حرف من درست است يا حرف بزرگان؟
روايت 4: از باب 36:
و عنه عن ابيه عن اسماعيل بن مرار عن يونس عن بعض اصحابه عن احدهما روايت مصححه است براى اين كه يونس بن عبد الرحمن است از اصحاب اجماع است عن بعض اصحابه ديگر به منزله مسند است قال سئلته عن الذى يقذف المحصنات تقبل شهادته بعد الحد اذا تاب؟ قال نعم ولو حد هم خورده اما راستى توبه بكند توبهاش هم معلوم است توبه يعنى علاوه بر اين كه بينى و بين اللَّه عذر خواهى مىكند جبران خسارت هم بكند فرمودند نعم. قلت و ماتوبته؟ قال يجىء فيكذب نفسه عند الامام و يقول قد افتريت على فلانه و يتوب مما قال اين روايت با حرف قوم سازگارى دارد براى اين كه مىگويد به مجردى كه توبه بكند ديگر اصلح ندارد در آن رواياتى كه خوانديم روايت 2 كه عمده هم اين روايت 2 است در مقابل عامه يقذف الرجل فيجلد حداًّ ثم يتوب و لا يعلم منه الاخير اتجوز شهادته؟ قال نعم بعد حضرت فرمودند ما يقال عندكم؟ پيش شما عامه چه مىگويند؟ قلت يقولون توبته فى ما بينه و بين اللَّه و لا تقبل شهادته ابداً فقال بئس ما قالوا كان ابى يقول اذا تاب و لم يعلم منه الاخير جازت شهادته عمل مىخواهد به صرف توبه عادل نمىشودكه بتواند شهادت بدهد.
)لا يعلم منه الاخير يعنى همين يعنى مثل اين كه مثلاً دو نفريك عدهاى عادل است چرا؟ براى اين كه رفت و شد با او دارد ديدهايد دروغ نمىگويد غيبت نمىكند تهمت نمىزند مال مردم خوارى نمىكند و لا يعلم منه الاخير اين ظاهر كاشف از ملكه است يامرحوم حاج آقا رضا مىگويند نه خود اين عدالت است خيلى خوب يا مرحوم آقاى خويى مىگويند خود اين عدالت است براى اين كه استقامت در جاده شرع اما خب رفت و آمد مىخواهد. رفت و آمد مىخواهد تا اين كه اثبات بشود لا يعلم منه الاخير. حسن ظاهر كاشف ازملكه اين را ما مىگوييم ولى آقايان نفرمودهاند.
روايت 5: و باسناده عن الحسين بن سعيد عن محمد بن الفضيل عن الكنانى قال سئلت اباعبداللَّهعليه السلام فى القاذف اذا اكذب نفسه و تاب اتقبل شهادته قال نعم.
يك روايت معارض دارد كه روايت معارضش را معلوم است ديگر حمل بر تقيه بايد بكنيم به قرينه روايت 2.
حالا روايت 1 از باب 37 را هم بخوانم.
محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن ابن سنان يعنى عبداللَّه روايت صحيح السند است سندش خيلى بالاست قال سئلت اباعبداللَّه عن المحدود اين ديگر حد قذف هم ندارد هر كسى ولو زنا كرده باشد اما حالا حد هم خورده اما حالا آدم خوبى شده مىشود پشت سرش اقتداكرد يا نه؟ مىشود شهادت بدهد يا نه؟ عن المحدود اذا تاب اتقبل شهادته؟ قال اذا تاب و توبته ان يرجع مما قال و يكذب نفسه عند الامام و عند المسلمين فاذا فعل فانّ على الامام ان يقبل شهادته بعد ذلك از ديلش گفتهاند اين هم حد قذف است.
اين خلاصه حرف است اگر حرف فقهاء را بخواهيد بزنيد فقهاء اين جور فرمودهاند كه اگر كسى نسبت زنا به كسى داد و بعد توبه كرد جبران خسارت هم كرد تكذيب نفس كرد اين بلافاصله ديگر توبهاش قبول است و اما حرف ما را بخواهيد بزنيم مىگوييم و لا تقبلوا لهم شهادة ابداً مگر توبه كند و اصلح و معناى اصلح اين است كه يك مدتى بايد با او رفت و آمد كنيم ببينيم كه راستى آدم صادقى شده يا نه؟ اگر آدم صادقى شده و لا يعلم منه الاخير اين تقيد به ظواهر شرعش كاشف از ملكه است آن وقت شهادتش قبول است پشت سرش هم مىشود نماز خواند.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد