درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/04/10
كتاب الشهادات
جلسه: 1
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث به خواست پروردگار عالم، لطف حضرت ولى عصر«عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف» از امروز مربوط به كتاب شهادات است و موضوع بحث هم بينه فقط نيست يعنى دو تا شاهد عادل. آن بحثش شده است و اينجا هم بحثش مىشود اما كتاب شهادات در حقيقت مربوط به خبر واحد است. براى اين كه بينه مركب از دو نفر عادل است كه شرايطى دارد شرايطش را قبلاً گفتهاند و الان هم مىفرمايند اما بحث عمده راجع به اين است كه خبر واحد آنجا كه حجت باشد يا آنجا كه ضميمه بخواهد مثل بينه چه شرايطى بايد داشته باشد؟ كه در حقيقت بايد بگوييم كه يك مقدار از بحث، بحث اصولى است يك مقدار از بحث هم بحث فقهى است امادر كتاب شهادات يك مسائل مهمى آورده شده كه اگر از كتاب قضا مهمتر نباشد كمتر نيست از همين جهت هم كتاب شهادات از كتاب قضاء قطورتر شده معمولاً كسانى كه كتاب شهادات نوشتهاند كتاب قضاء نوشتهاند كتاب شهاداتشان قطورتر است بزرگتر است سببش هم اين است كه يك مسائلى كه مربوط به قضاء و شهادت نيست آن شهادات موجب شده اين مسايل در كتاب شهادات هم آمده و مسائل فوق العاده مهم است.
مسئله امروز كه يك مسئله بغرنجى در فقه است اين است كه گفتهاند شرط اول در باب شهادت اين است كه شاهد بايد بالغ باشد در اصل بلوغ حرفى نيست يعنى اينها مفروغ عنه گرفتهاند كه شاهد بايد بالغ باشد ولى ما همه جا راجع به اين شرط بلوغ حرف داشتيم. اينجا هم حرف داريم اما بگذاريد حرفهايش را براى فردا ان شاءاللَّه.
آن چيزى كه مسئله را مشكل كرده است اينجاست كه در باب اين كه شاهد بايد بالغ باشد استثناء خورده گفتهاند كه در باب قتل، در باب قصاص در باب جراح و اينها قول نابالغ پذيرفته مىشود مسئله به اندازهاى بغرنج شده كه مرحوم محقق در شرايع رواياتى كه قتل را استثناء كرده اول تمسك به آن مىكند اما بعد روى فتوى مىفرمايد كه قتل نه، جراح آرى مىگويند مثلاً سه چهار تا بچه با هم بازى مىكردند سر يك كدام شكست اگر يك بچهاى كه شرايط اخبار را دارد آمد گفت اين بچه سر اين بچه را شكسته مىفرمايند اين ثابت مىشود واما قتل مىفرمايند نه. در حالى كه تمسك مىكنند به روايات قتل مىفرمايند قتل نه، جراح آرى. باز مسئله را بغرنج كرده اين كه يك روايتى داريم كه صحيح السند است اما مرسله است منسوب به امامعليه السلام نيست گفته كه اين بچه بايد 10 ساله باشد. مرحوم محقق به همين روايت كه مشهور به آن فتوى ندادهاند روايت هم نيست تمسك كردهاند مىگويند آرى بايد 10 ساله باشد و اصل روايات هم اين روايات خيلى بغرنج است يك دسته از روايات مىفرمايد كه حرف اول حجت است، اگر حرف دوم را زد ديگر حجت نيست اما تعارض هم نيست حرف اول پذيرفته مىشود، مثلاً گفت سر اين بچه را اين بچه شكست، يا نه گفت كه اين مرد سر اين بچه را شكست ولى رفت خانه پشيمان شد پدر و مادرش چيزى به او گفتند چرا اين جور كردى حالا برگشت گفت كه سر اين بچه را اين مرد نشكست مىگويند قول اول پذيرفته مىشود قول دوم نه، يك رواياتى هم داريم و مسئله، مسئله بغرنجى بوده.
اما مشهور در ميان فقهاء اين است كه قول نابالغ حجت است در قتل. اگر شهادت بدهد كه فلانى فلانى را كشت حالا مثل اين كه بچهاى بچهاى را كشته شهادت داده اين بچه بود يا بزرگى بزرگى را كشته آمد گفت كه اين اين را كشت من ديدم اين تير زد اين را كشت مشهور در ميان فقهاء گفتهاند كه قول اين پذيرفته مىشود البته با شرايط. مثلاً دو تا بچه باشند راستگو باشند و شرايطى كه بعد دربارهاش صحبت مىكنيم كه متأسفانه اين شرايطى هم اينجا نيامده، نه در روايات آمده، نه در كلمات اصحاب آمده حتى مرحوم محقق مىفرمايند چه جورى به خبرواحد مىتوانيد قتل اثبات بكنيد يعنى بينه نه، ديگر كاسه داغتر از آش يك بچهاى گفت من ديدم اين آقا تير زد به اين آقا و اين آقا را كشت گفتند قولش قبول مىشود و مرحوم محقق استبعاد مىكنند مىگويندچه جور مىشود اما همين مرحوم محقق، اگرتير زده باشد و مجروحش كرده باشدو نكشته باشد مىگويد اگر خبر داد قول اين بچه در جراح پذيرفته مىشود. لذا من امروز روايات را مىخوانم اگربتوانيد اين مسئله بغرنج را حل بكنيد خدمت بزرگى به فقه شده حالا براى تبرك و براى تيمن من اين روايات را مىخوانم ببينيد اين روايات چقدر دلالت دارد.
روايات را مرحوم صاحب وسائل در باب 21 و 22 از ابواب شهادات جلد 18 مىآورد كه به آن روايات 21 تمسك شده است به اين كه اگر بچه در كودكى ديد كسى كسى را كشته است وقتى كه بالغ شد بزرگ شد و رفت شهادت داد شهادتش پذيرفته مىشود پس بنابراين اين روايتها مىگويد در حينى كه بالغ نيست اگر شهادت بدهد شهادتش پذيرفته نمىشود اين سه چهار تا روايت در مقام بيان اين است كه فقهاء همه تمسك مىكنند به اين روايات باب 21 براى اين كه نابالغ قولش حجت نيست الا اين كه استثناء خورده در باب 21 مىگويد در قتل اگر شهادت بدهد شهادتش پذيرفته مىشود لذا باب 21 را كه مىخواهيم بخوانيم رواياتى است كه مىگويد قول نابالغ مطلقا حجت نيست يشترط در خبر واحد بلوغ يا يشترط در بينه هر دو بالغ باشند اگر احدهما نابالغ شدند قولش پذيرفته نيست حالا طرز استدلال چيست؟ مىگويند اين روايات مىگويد اگردر حينى كه نابالغ است تحمل شهادت كرد وقتى بالغ شد رفت شهادت را داد شهادتش پذيرفته مىشود پس معلوم مىشود در حالى كه نابالغ است اگر شهادت بدهد شهادتش پذيرفته نمىشود. استدلال اين جور مىخواهندبكنند آن وقت در باب بعدى مىگويند پس بنابراين اين جور شد يشترط در شهادت البلوغ الا فى القتل و الجراح و القصاص براى اين كه روايات مىگويد كه اگر نابالغ شهادت بدهد بر قتل اين قولش پذيرفته مىشود.
روايت 1 از باب 21: اين روايتها سندش هم خيلى خوب است و در حالى كه شرايع كتاب فتوى است، نه كتاب استدلال ايشان به دو سه تا از اين روايتها در شرايع تمسك مىكنند براى قول خودشان اين كه نابالغ اگرشهادت داد اين كه فلانى سر فلانى را شكست اين قولش پذيرفته مىشود تمسك مىكنند لذا روايتها از نظر سند خيلى بالاست و اشكال سندى در باب 21 و در باب 22 نداريم.
محمد بن يعقوب عن ابى على الاشعرى عن محمد بن عبد الجبار عن صفوان عن العلاء بن رزين عن محمد بن مسلم عن احدهماعليهم السلام، روايت علاوه بر اين، دو تا ازاصحاب اجماع در آن هست همه از آن افرادى هستند كه از نظر رجالى وجاهت بالايى دارند قال: فى الصبى يشهد على الشهادة اين يشهد على الشهادة معنايش همين است كه شهادت در نابالغى بوده بعد اين آقا بالغ شده شهادت بر آن شهادت داده است مراد اين است و فقهاء همين را فهميدهاند و در روايت دوم هم تفسير مىكند اين شهادت بر شهادت را اينجا «يشهد عى الشهادة فقال ان عقله حين يدرك انه حق جازت شهادته» اگراز آن وقتى كه تحمل كرده عقلش رسا بوده و حق را از باطل تميز مىداده و ديد كه كسى كسى را كشته است ديد كسى كسى را مجروح كرده است ديد كسى مال كسى را برده است آن وقتى كه بالغ شد مىتواند برود هر چه ديدهاست شهادت بدهد. «ان عقله حين يدرك انه حق جازت شهادته» خب تمسك اين جور شده تمسك شده به مفهوم گفته است كه گفته شهادت بچه حجت است در وقتى كه در حين بلوغ شهادت بدهد و اگر همان وقتى كه ديده برود شهادت بدهد شهادتش حجت نيست مفهومگيرى كردهاند مفهومش هم مفهوم وصف است مفهوم شرط و اينها هم نيست اما بالاخره عرف از ان مفهوم مىفهمد.
روايت 2: و عن على بن ابراهيم عن ابيه عن النوفلى عن السكونى عن ابى عبداللَّهعليه السلام قال قال اميرالمؤمنينعليه السلام انّ شهادة الصبيان اذا اشهدوهم و هم صغار جارت اذا كبروا ما لم ينسوها گفتند بچه اگرتحمل شهادت كرد وقتى بزرگ شد مىتواند برود شهادت بدهد شهادتش پذيرفته مىشود وقتى كه جمع و جور كند يادش نرفته باشد درست يادش باشد چه خبرها شده خب باز هم تمسك شده براى اين كه يشترط فيه البلوغ در شهادت اين كه بايد بالغ باشد اگر نابالغ باشد شهادتش پذيرفته نيست وقتى كه بالغ شد آن وقت شهادت در حال صغر را مىتواند بيان بكند.
روايت 3: و باسناده عن الحسين بن سعيد عن صفوان بن ابن بكير عن عبيد بن زراره فى حديث قال سئلت اباعبداللَّهعليه السلام عن الذى يشهد على الشىء و هو صغير قد راه فى صغره ثم قام به بعد ما كبر فقال تجعل شهادته نحواً من شهادة هؤلاء گفتند بله شهادتش مثل شهادت بزرگترها پذيرفته مىشود.
روايت 4: و باسناده عن محمد بن على بن محبوب عن محمد بن عيسى عن عبداللَّه بن المغيره عن اسماعيل بن ابى زياد عن جعفر بن ابيه عن على انّ شهادة الصبيان اذا شهدوا و هم صغار جازت اذا كبروا ما لم ينسوها هر 4 تا روايت صحيح السند ظاهر الدلاله به اين كه بچه تحمل شهادت مىتواند بكند اما بخواهد شهادت بدهد پذيرفته نمىشود يكى به منطوق، يكى به مفهوم. منطوقش اين است بچه مىتواند تحمل شهادت بكند اما مىتواند برود بگويد يا نه؟ مفهومش مىگويد نه، بزرگ شو، وقتى بزرگ شدى بالغ شدى آن وقت برو شهادت بده شهادتت پذيرفته مىشود. لذا همه فقهاء من جمله صاحب جواهر معمولاً فقهاء كه كتاب شهادات نوشتهاند تمسك كردهاند به اين 4 تا روايت مرحوم محقق گفته يشترط فيه البلوغ يعنى در وصف شهادت كه شاهد چند تا شرط داشته باشد شرط اولش را فرموده بلوغ آن وقت آنها كه شرح كردهاند مثلاً مثل شهيد دوم، مثل صاحب جواهر گفتهاند كه و يدل على ذلك اين 4 تا روايت كه مرحوم محقق گفته يشترط فيه البلوغ و اين 4 تا روايت مىگويد كه بله يشترط فيه البلوغ.
اشكال مهم اينجا اين است كه آيا عقلاء شهادت نوجوانها را شهادت جوانها را مىپذيرند يا نه؟ خب مسلم مىپذيرند يعنى اگردو تا جوان فهميده و اين دو تا جوان از نظر سواد از نظر فهم از نظر شعور از نظر درك خوب درك مىكنند بلكه بهتر از يك پيرمرد بى سواد بى فرهنگ درك مىكند حالا اين دو تا بچه اما 15 سالشان نشده، 13 سالشان است 14 سالشان است يكى از اينها گفت كه زيد آمد به خبر واحد يا دو تا رفتند گفتند ما ديديم اين آقا سر اين آقا را شكست آيا عقلاء اين شهادت را در آنجا كه خبر واحد بس است در آنجا كه بينه نمىخواهيم آيا حجت مىدانند يا نه؟ خب بله حجت مىدانند ديگر. براى اين كه دليل براى حجيت خبر واحد شما هيچ نداريد جز بناى عقلاء و مابقى را مىگوييد امضاى بناى عقلاء است و حتى مىگوييد اگرما هيچ نداشتيم همين عدم ردع كفايت مىكرد عقلاء به خبر ثقه عمل مىكنند و شارع مقدس هم اين خبر ثقه را پذيرفته كه حجت است ردعى نكرده بلكه آيه نبأ يا روايات ديگر دلالت مىكند بر اين كه امضاء هم كرده حالا دو تا بچه 10 ساله، يا يك بچه 10 ساله كه شما ثقه بودنش را درست كرديد براى اين كه بايد ثقه بودن درست بشود همه جا ديگر. شما مىدانيد اين بچه 10 ساله ثقه است پسر 10 ساله شما مىدانيد ثقه است خب هر چه بگويد شما قبول مىكنيد چرا؟ چون خبر واحد حجت است و فرقى بين صغير و كبير ندارد. حالا در باب خبر ثقه مثلاً در باب قضا و شهادات شما بگوييد كه نه يك تعبدى هست كه اين تعبد هم نيست براى اين كه صغر را عقلاء قبول دارند شارع مقدس گفته عدالت، گفته است بايد دو نفر باشند بايد عادل باشند حالا دو تا بچه 10 ساله اما فهميده اما خوب مىتوانند حرف بزنند جمع و جور بكنند اين دو تا بچه 10 ساله 12 ساله آمدند پيش قاضى شهادت دادند ما ديديم كه رفيق ما زد توى سر رفيقمان و سر رفيقمان را شكست اگر قبول نكند قاضى، عقلاء به او مىگويند چرا؟ چه فرقى مىكند بين 10 ساله و 20 ساله؟ الا بگوييد تعبد. بگوييد كه شارع مقدس عقلاء را ردع كرده است حالا به چه ردع كرده است؟ مىخواهيد با اين چهار تا روايت بگوييد ردع كرده ديگر روايت كه نداريم روايتها صحيح السند ظاهر الدلاله براى اين كه مىگويد اگر تحمل شهادت كند پذيرفته مىشود اما در وقتى كه بزرگ شد برود شهادت بدهد پذيرفته مىشود مىخواهيد با اين مفهوم بناى عقلاء را ردع بكنيد و قبل از آن كه بناى عقلاء ردع بشود بناى عقلاء مفهوم اين 4 تا روايت را از ما مىگيرد و آن اين است كه روايتها مىخواهد بگويد فرقى نيست بين اين كه بالغ باشد يا غير بالغ تحمل شهادت پذيرفته مىشود آن وقت بعد هم مىروند اگر بزرگترها شهادت بدهند كوچكترها هم بروند شهادت بدهند چون مفهوم ندارد نمىتواند ردع بناى عقلاء بكند بگوييم اصلاً لا يشترط در شهادت بلوغ. لذا عقلاء خبر واحد را حجت مىدانند بحث ما هم در حجيت خبر واحد است براى اين كه گفتم اين باب شهادت ولو اين كه در بينه هم صحبت بكند بينه مركب از دو نفر است كه آن دونفر مثلاً هر دو بالغ هستند، هر دو عاقل هستند و شرايط ديگر. پس روى يك يك بايد حساب بكنيم روى يك يك كه بخواهيم حساب بكنيم بايد بگوييم كه اين آقا به ضميمه آن آقا كه مىخواهد برود شهادت بدهد بايد ثقه باشد بايد بالغ باشد مىگوييم ثقه بودنش را بله عقلاء مىگويند اما بالغ بودنش را عقلاء نمىگويند. حرف من اين است آقايان عقلاء آيا بچه 12 ساله 13 ساله شما كه ثقه است هر چه بگويد شما نمىپذيريد؟ مىگوييد قولت حجت نيست چون كه بالغ نشدهاى؟ يك نفر عاقل در جلسه ما هست كه بگويد خير قولش حجت نيست؟ اگر يك دليل داشتيد بگوييد آقا پسر من 14 ساله است حسابى با سواد است متدين است نماز شب خوان است صداقتش را بدست آوردهام اين قول پسر من هر چه بگويد حجت نيست قوله كلا قول. «عمده خطاء» عقلاء به ما نمىخندند؟ مريد شما يك بچه 13 ساله آمد گفت پدرم امروز رفته مسافرت، و شما با پدرش كار داريد حالا ديگر كسى را مىفرستيد دنبال پدرش؟ خب نه. قولش حجت است ديگر. در جرح و قتل و اينها هم همين است اگر دو نفر دو تا 14 ساله حسابى با سواد متدين و عادل اين دونفر آمدند پيش قاضى گفتند ما ديديم كه فلانى سر فلانى را شكست يا مال فلانى را برد. قاضى بگويد برويد دنبال كارتان، شما 14 ساله هستيد هر وقت 15 ساله شديد بياييد بگوييد تا حرفهايتان را بشنوم عقلائيت ندارد اگر بخواهيد بايد ردع بناى عقلاء بكنيد و با اين 4 تا روايت آيا ردع بناى عقلاء مىشود يا نه؟ مىگوييم نه يك روايت بخوانم ببينيد چقدر مشكل است آدم ردع بناى عقلاء بكند.
روايت 1 از باب 22:
محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى بصير عن جميل اين همين روايتى است كه در متن شرايع تمسك به آن شده قال قلت لابى عبداللَّه عليه السلام تجوز شهادة الصبيان قال نعم فى القتل و يؤخذ باول كلامه و لا يؤخذ بالثانى منه اين حالا و يؤخذ باول كلامه را بعد مىآييم دربارهاش صحبت مىكنيم مرحوم محقق تمسك به همين مىكند مىفرمايد كه قول نابالغ حجت است در قتل بگويد من ديدم اين اين را كشت آن وقت اگر گفت كه من ديدم مال اين را برد يا بگويد من ديدم كه بر سر اين زد قول اين پذيرفته نمىشود؟ عجب اينجاست مرحوم محقق مثل اين كه رفته روى خبر واحد مىفرمايند كه به واسطه خبر واحد قتل را بخواهيم اثبات بكنيم مشكل است پس از اين روايت جرح را اثبات مىكنيم نمىفهمم يعنى چه؟ اين عين شرايع است مىفرمايد بخواهم تمسك بكنم به اين روايت جميل و آن روايت بعدى روايت محمد بن حمران كه هر دو صحيح السند است هر دو يك دلالت دارند مىگويد بخواهم تمسك بكنم به خبر واحد براى اثبات قتل نمىشود پس تمسك مىكنم به اين دو تا روايت براى جرح اگرگفت ديدم سر فلانى را شكست قبول مىشود اما اگرگفت ديگرى را كشته قبول نمىشود. تمسك مىكند به دو تا روايت اما دست از دو تا روايت برمى دارد مىرود روى جرح مىگويد خبر واحد روى جرح حجت است حالا يا بينه يا خبر واحد. خيلى بحث بغرنجى است اين را مطالعه كنيد تا فردا.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد