< فهرست دروس

درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

91/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 بحث ما دربارۀ دستورالعملي بود که پروردگار عالم به پيغمبر اکرم، در اول سورۀ مزمّل داده بود و فرموده بود اي کسي که عباي نبوت به دوش توست، بار سنگيني به دوشت آمده است، پس به اين دستورالعمل عمل کن. معلوم مي‌شود که براي همه و مخصوصاً براي ما طلبه‌ها، دستورالعمل خوبي است. يک دستورالعمل دهگانه است. راجع به هشت موضوعش صحبت کردم و دو موضوع باقي مانده است. يکي صبر و يکي سعۀ صدر. که اگر مهمتر از آن هشت مورد نباشد، قطعاً کمتر نيست. (وَاصْبِرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرا جَمِيل)، يا رسول الله با صبر و استقامت و با سعۀ صدر، بايد اين بار سنگين را به منزل برساني. ما طلبه‌ها هم بايد با صبر و استقامت و با سعۀ صدر، انشاء الله به مطلوب و مقصود برسيم.
 بحث امروزمان راجع به صبر است که به قول علماي علم اخلاق، «أم الفضائل». هرکسي بخواهد به هرکجا برسد، صبر و استقامت مي‌خواهد.
 پروردگار عالم هم چندين مرتبه در قرآن وعده داده است که صبر و استقامت انسان را به مطلوب و به مقصود مي‌رساند. حتي در سير و سلوکش فرموده: (انّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ)، در همين دنيا ملائکه نه فقط به او کمک مي‌کنند بلکه مراوده و مکالمه با ملائکه دارد. ملائکه به او مي‌گويند که غم و غصه و اضطراب خاطر و نگراني نداشته باش، ما کمک کار تو هستيم، هم در دنيا و هم در آخرت.
 اين (تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ)،‌ انصافاً خيلي مقام بالايي است. انسان اگر دنيا بخواهد، صبر و استقامت مي‌خواهد و اگر آخرت بخواهد، صبر و تلاش و کوشش مي‌خواهد. اگر به راستي بخواهد يک طلبۀ فاضلي شود و مفيد براي تشيّع و مفيد براي اسلام عزيز باشد، صبر و استقامت و تلاش و کوشش مي‌خواهد.
 اين صبر به سه قسم منقسم مي‌شود: صبر فردي، صبر خانوادگي و صبر اجتماعي.
 صبر فردي هم به سه قسم منقسم مي‌شود: صبر در عبادت، صبر در ترک معصيت، صبر در بلاها و مشکلات.
 و هرکدام از اينها مفيد است اما به اين زوديها به کسي نمي‌دهند.
 امروز قدري راجع به صبر فردي صحبت مي‌کنم که يک قسمش صبر در ترک معصيت است. پيدا کردن ملائکۀ عدالت کار مشکلي است و معناي پيدا کردن ملائکۀ عدالت، اينست که همۀ دنيا يک طرف و خدا يک طرف، و اين به همۀ دنيا پشت پا بزند و خدا را انتخاب کند. روح خداترسي در عمق جان او باشد. اما اين خيلي مشکل است. در حال عادي براي کساني که ملکۀ عدالت داشته باشند، مشکل نيست. لذا مي‌تواند نمره هم بياورد، اما در حالات عادي. و اما اگر امتحان جلو بيايد، نمره آوردن در امتحان خيلي مشکل است. در سورۀ يوسف دو جا به ما مي‌گويد که خيلي مشکل است. راجع به حضرت يوسف که خيلي مقام دارد و پيغمبر خداست و معصوم است، اما قرآن مي‌فرمايد: (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بهَِا لَوْ لَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ)، اگر آن عصمت نبود، همينطور که زليخا لغزيد، يوسف هم مي‌لغزيد؛ اما امتحان جلو آمد و در امتحان نمرۀ بيست آورد. البته نمرۀ بيست آورد، اما يک جمله از بزرگي نقل کنم که جمله خيلي شيرين و عاليست. مي‌گويد که زليخا يک زني بود که هرچه يک زن مي‌خواست، او داشت. شوهرش عزيز مصر بود، تموّلش هم امکانات مصر و زيبايي‌اش هم شهرۀ آفاق بود و بالاخره کمبود نداشت اما يک چيزي نداشت و آن تقوا بود. مي‌گويد اگر دنيا پشت به پشت يکديگر مي‌کرد و مي‌خواست اينقدر زليخا را زمين بزند که زليخا خودش را زمين زد، بيش از اين نمي‌شد. و اما حضرت يوسف هيچ نداشت و هرچه يک مرد مي‌خواست، او نداشت. به قول اين آقا حتي قوم و خويش هم او را در چاه انداختند و بعد هم او را ثمن بحث فروختند، اما يک چيز داشت و آن خدا و تقوا بود. اگر دنيا پشت به پشت يکديگر مي‌کرد و مي‌خواست اين يوسف را به مقام برساند،‌نمي‌توانست به اندازه‌اي که تقواي يوسف، او را به آن مقام رساند. انصافاً‌بحث شيريني گفته است اما مشکل است که امتحان جلو بيايد و انسان نمره بياورد. (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بهَِا لَوْ لَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ)، اگر خدا نبود و عصمتش نبود،‌در امتحان نمره نمي‌آورد. کمي جلوتر رويم، خود حضرت يوسف هم در وقتي نمرۀ بيست آورد؛ آنگاه همين جملۀ (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بهَِا لَوْ لَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ) را خيلي لطيف‌تر تکرار کرده است. زليخا براي رفع افتضاحي و اينکه مي‌خواست آبروي ريخته را به دست آورد، يک جلسه‌اي از اشرافيها گرفت. اينطور که قرآن مي‌فرمايد زليخا امر کرد که يوسف وارد اين جلسه شود و وقتي يوسف وارد جلسه شد، همۀ زنها فريفتۀ صد درصد او شدند. به قول قرآن به جاي اينکه ترنج را پوست بگيرند، دست خود را بريدند. يعني صد در صد مجذوب حضرت يوسف شدند. او به زليخا مي‌گفت بارک الله و ديگري به زليخا مي‌گفت که هرکه بود گول مي‌خورد و ديگري مي‌گفت گول هم نخوردي و هرکسي چيزي مي‌گفت. حال چيزي که قرآن مي‌فهماند، اينست که زنها تمايل عجيبي به حضرت يوسف پيدا کردند. آنگاه زليخا که مزاحم او بود و زليخاهايي هم پيدا شدند و الحمدالله حضرت يوسف سالم از جلسه بيرون آمد و قرآن مي‌فرمايد: (واِلا تَصْرِفْ عَنّي کيدهُنَّ اَصْبُ اليهنَّ و اَکُن مِنَ الجَاهِلينَ). خدايا! تو کردي نه من. يعني هرکه باشد، بالاخره نمره آوردن در اين امتحانات مشکل است. خدايا تو کردي و الاّ اگر تو نبودي، يعني تقوا و عصمت من نبود، من هم همين تمايل را پيدا مي‌کردم. اين دو آيه به ما مي‌گويد که روح خداترسي و تقوا براي همه و مخصوصاً‌براي ما طلبه‌ها واجب و لازم است؛ اما بايد بدانيم که مشکل است. ما که نمي‌توانيم و چنين دهني نداريم اما بايد بدانيم که مشکل است، اما ممکن است. اين جملۀ اميرالمؤمنين است و انصافاً‌ جمله خيلي بالاست: «وَ اللهِ لَو أعطِيتُ الأقَالِيمَ السَّبعَهَ بِمَا تَحتَ اَفلاکِهَا ، عَلي أن أعصِيَ اللهَ فِي نَملَهٍ أسلُبُهَا جُلبَ شَعِيرَهٍ مَا فعلت». عالم هستي يک طرف و به من بگويند يک خلاف شرع بکن، مثلاً پوست جو را بيجا از دهان مورچه بگير. اميرالمؤمنين قسم مي‌خورد که والله اين کار را نمي‌کنم.
 خيلي اوقات ديديم که به راستي زاهد و عابد و عالم است اما وقتي که رياستي يا پولي يا من جاه و منالي جلو مي‌آيد، آنگاه آنکه بايد باشد، نيست. حال اگر اين جاه و منال باشد، همان که اميرالمؤمنين گفتند ولو جاه و منال دنيا باشد و اگر هم صبر و استقامت نباشد، بر سر يک مسجد با هم مي‌جنگند و آبروي روحانيت را مي‌برند. يا بر سر يک شهريه و يا بر سر يک سيب، آبروي روحانيت را مي‌برند. وقتي نباشد، افتضاح بالايي مي‌شود. ولي معلوم است و ذات مراتب است و آنچه ما طلبه‌ها بايد کسب کنيم، دو چيز است که هر دو ضربه خورده است و اگر دق کنيم، جا دارد. يکي افت علم است. کجا صاحب جواهر پيدا مي‌شود که در يک شبانه روز، چند ساعت براي خوردن و استراحت و مابقي را به قول حضرت امام، کراهت کند و براي ما جواهر بنويسد. همين دليل بر اينست که مي‌شود، اما ما منصرف شده‌ايم و به راه ديگري رفتيم که راه طلبگي نيست و اين افت علم، گناهش خيلي بزرگ است. يک امانتي به ما داده شده و اين امانت را بايد به ديگران بدهيم و دادن اين امانت به ديگران در وضع فعلي، مشکل است. اين يک بال است و بال ديگر هم تقواست. ما بايد از نظر تقوا خيلي بالا باشيم. تقواي شيخ انصاري، تقواي اينکه هيچ چيز و هيچ کس نتواند روي دين ما تأثير بگذارد، و بالاخره تقوايي که اين تقوا دوش به دوش آن علم باشد و مصداق اين روايت شود که: «و اما من کان من الفقها صائنالنفسه. حافظا لدینه، اگر دنيا يک طرف باشد و دين يک طرف، دين را حفظ مي‌کند. مخالفا لهواه، آنگاه هواي و هوس نيست، مطیعا لامر مولاه، صد در صد مقام عبوديت دارد، آنگاه، فللعوام أن يقلدوه.
 مرحوم سيّد در عروه جزماً روايت را نقل مي‌کند و روي آن فتوا مي‌دهد. بسياري از بزرگان، من جمله استاد بزرگوار ما حضرت امام هم روي اين فتوا مي‌دهد. اگر کسي حبّ جاه و مال و حبّ مرجعيت داشته باشد، اين نمي‌تواند مرجع باشد. شرط مي‌داند که بايد اين حبّ غيرالله از دل رفته باشد و فقط حبّ الي الله باشد و به دست آوردن اين خيلي مشکل است اما خيلي هم لازم است. لذا صبر ما طلبه‌ها در درس خواندنمان مشکل است، با اين اوضاع و احوالي که مي‌دانيد. به قول امام صادق «سلام‌الله‌عليه»: «يُعَيِّرُونَهُ بِضِيقِ الْمَعِيشَةِ».
 همه به او مي‌گويند که ببين فلاني چطور است و تو چرا اينطور نيستي. نه فقط زن و بچه‌اش مي‌گويند بلکه قوم و خويش هم مي‌گويند. درس خواندن بچه بازي نيست. درس خواندن يعني همه چيز فداي درس. الان وضع اين است که اگر کار نداشته باشيم، موقع درس است و اگر کار داشته باشيم، آن درس فداي کار مي‌شود. حال کار عبادي باشد يا کار دنيايي باشد و يا کار شخصي باشد و يا کار اجتماعي باشد.
 بعضيها افتخار مي‌کنند که در مدت عمرشان يک روز تعطيلي نداشتند. ابن رشد آدم ملاّيي است و مي‌گويد من فقط شب عروسي‌ام و شب مردن پدرم، کمتر مطالعه کردم. مي‌گويد اگر من بخواهم به شما بگوييم، فقط دو شب کمتر مطالعه کردم؛ يکي شبي که پدرم مرده بود و يکي هم شبي که عروسي کردم. اما ما افرادي را سراغ داريم که شب عروسي هم مطالعه کرد. همين ملا صالح مازندراني، داماد علامه مجلسي اولي که در پيش علامه مجلسي اول دفن است، شرع نهج البلاغه‌اي که نوشته، انصافاً ملاّست و خوب بوده است. شب عروسي گفته اول مطالعۀ تشريعي و بعد مطالعۀ تکويني. در درسش هم گير کرد و مرتب فکر کرد. خانمش گفت چه خبر شده و بالاخره خانم عالمه‌اش درسش را درست کرد. آنگاه از طلبگي خود راحت شد و به عروسي رفت.
 در جواهر هست که مرحوم صاحب جواهر يک پسري داشت که عصاي دستش بود و همه کارۀ زندگيش بود. اين پسر مُرد. پسر را غسل دادند و کفن کردند و مي‌خواستند دفنش کنند؛ آقايان گفتند بگذاريد براي فردا، براي اينکه مردم مي‌خواهند از اطراف بيايند تا ثواب تشييع جنازه را ببرند. تابوت را به منزل صاحب جواهر آوردند. اينطور که حضرت امام مي‌فرمودند، صاحب جواهر يک منزل پنجاه شصت متري داشت که دو اطاق داشت. يکي براي زن و بچه و يکي هم براي مطالعه. در آن گرماي هشتاد و چهار درجه به بالا، کولرش، کولان دو در بود. بالاخره تابوت را به اطاق مطالعه آوردند و ايشان نماز مغرب و عشا را خواندند و وقتي موقع نوشتن جواهر بود، پاي تابوت نشستند و جواهر چند ساعته را نوشتند و گفتند ثوابش براي اين پسر باشد. لذا ابن رشد اگر ادعا مي‌کند من در مدت عمرم فقط دو شب مطالعه کردم و يا کم مطالعه کردم، يکي در مرگ پدرم و يکي هم در شب عروسي‌؛ اما در ما طلبه‌ها افرادي هستند که ولو پسرش هم مرده و پسرش عصاي دستش بوده اما جواهرنوشتن مقدم بر عزاداري است. يا عروسي است و بايد اول مطالعه کند و بعد به عروسي برود و بالاخره تا مسئله حل نشود، نمي‌شود که شب عروسي او باشد. اين هم مانند جملۀ اميرالمؤمنين که: « والله لو اعطيت اقاليم السبعه بما تحت افلاکها علي ان اعصي الله في نمله ابلسها جلب شعيره »، مال علي و اولاد علي و مال همين صاحب جواهرها و بزرگاني که الحمدالله در تشيع زياد است و سرمشق ما طلبه‌هاست. و اما اين افت علم تقصير ما طلبه‌هاست. اگر ما فقيريم، صاحب جواهرها فقيرتر بودند. اگر ما احتياج داريم، آنها احتياجشان بيشتر بود. اگر ما در مضيقۀ شديد هستيم، آنها چندين برابر در مضيقه بودند ولي درسشان را مي‌خواندند. شهيد دوم، دويست جلد کتاب نوشته درحالي که 54 سال بيشتر عمر نکرده و در اين 54 سال عمر در مضيقۀ شديد سنّي گري بوده و بالاخره هم او را به جرم تشيع شهيد کردند. اما در ميان همين سنّيها، مسالک نوشت و در همين مضيقه‌ها مرية المريد اخلاق را نوشت و در همين مضيقه‌ها شرح لمعه را نوشت که کتاب درسي ما شده است. همۀ آنها معمولاً همينطور بودند و تمام مشکلاتي که ما داريم، آنها هم چندين برابر داشتند. شما نمي‌توانيد زماني را پيدا کنيد که مشکلاتشان کمتر از مشکلات ما طلبه‌هاي فعلي باشد. اما با کمال تأسف و شرمندگي بايد بگوييم که هيچ زماني را پيدا نمي‌کنيد که اينقدر به جاي طلبه، بطله باشد. بايد براي اين حرفها دق کرد و بايد گريه کرد و بالاخره بايد براي اين حرفها فکري کرد. ما صبر نداريم و وقتي صبر نداريم، استقامت نداريم و وقتي استقامت نداريم کار به اينجا مي‌رسد که همه چيز به جاي اينکه فداي طلبگي شود، فداي همه چيز مي‌شود.
 خدايا! حرفها سنگين است و گفتنش هم مشکل است. مخصوصاً اگر بيگانه هم باشد و در سايتها بروند، مشکلتر است؛ اما چه کنيم!
 خدايا! به حال آقايمان امام زمان، يک حال توجهي به اين گونه مطالبي که گفته شد، به همۀ ما عنايت بفرما.
 و صلّي الله علي محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo