< فهرست دروس

درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

91/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 بحث هفتۀ گذشته در باب توکّل بود. اين صفتي که خيلي کاربرد دارد و موجب اطمينان دل مي‌شود. يک زندگي منهاي غم و غصه و اضطراب خاطر و منهاي نگراني براي انسان مي‌آورد. از اين جهت هم قرآن روي اين صفت توکّل خيلي پافشاري دارد. جملۀ (فَليَتَوکّل المُؤمنون و فَليَتَوکّل المتوکّلون) در قرآن زياد آمده است.
 بحث اين بود که در اول بعثت يک دستورالعملي به پيغمبر اکرم داده شد و اين دستورالعمل مرکّب از ده چيز بود. در اول اين دستورالعمل هم دارد که يا رسول الله! اي کسي که عباي نبوت به دوش گرفتي، بار سنگيني به دوش گرفتي. (إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْکَ قَوْلاً ثَقِيلا)؛ و اگر بخواهي اين بار سنگين به منزل برسد، اين دستورالعمل را دارد. لذا در وسط اين دستورالعمل فرمودند: (رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا)؛ آنکه مرّبي عالم هستي است و ما بايد خودمان را به او بسپاريم. اميد و رجاء ما صد در صد او باشد. اگر اميد ما صد در صد و رجاء ما صد در صد او نباشد، نمي‌توانيم به جايي برسيم و در سير و سلوک نمي‌شود و در کارهاي مهم نمي‌شود و در کارهاي کوچک هم نمي‌شود.
 مرحوم شيخ انصاري در اول مکاسب يک روايت نقل مي‌کند که انصافاً روايت خيلي ارزنده است. مي‌گويد وضع مالي من خوب نبود و بدهکار بودم و از اين شهر به شهر ديگري که در آنجا رفيقي داشتم، رفتم تا مشکلم را رفع کند. در وسط راه رفيقي پيدا کردم و آن رفيق من به من گفت به کجا مي‌روي و من قضيه را برايش گفتم. او هم گفت بدان که اميدت نااميد مي‌شود. براي اينکه من امام صادق «سلام‌الله‌عليه» شنيدم که فرمودند هرکسي که به غير خدا اميدي پيدا کند، اميد او نااميد خواهد شد. خدا هم قسم خورده که به عزت و جلالم، اميدش را نااميد مي‌کنم.
 راجع به توکّل، گفتم که مراتبي دارد. يک مرتبۀ آن «تسبيب اسباب» است و اما اميد به خدا براي نتيجه. گفتم براي عموم مردم همين است که بايد تسبيب اسباب کنيم و اما براي نتيجه اميدي به کسي و به چيزي جز خدا نداشته باشيم. گفتم حتي پيغمبر اکرم در جنگها همينطور بودند که تسبيب اسباب مي‌کرد و لشکر تهيه مي‌کرد و امکانات تهيه مي‌کرد و مي‌رفت در مقابل دشمن و اما پيروزي را هم خودش و هم مسلمانها صد در صد مال خدا مي‌دانستند. از همين جهت هم، (کَمْ مِنْ فِئَة قليلةٍ غَلََبَت فِئةً بإذْنِ اللّه)، در همۀ آن هشتاد و چهار جنگ، مسلمانها پيروز بودند. اين براي پيغمبر و مسلمانها و عموم مردم که عقيده به اين حرفها دارند و تسبيب اسباب مي‌کنند و براي ما و نتيجه هم از خدا.
 اما گاهي هم پيغمبر اکرم و هم ائمۀ طاهرين و هم خلّصين و بلکه بعضي از مردم در بن بستها تسبيب اسباب نمي‌کنند و يا نمي‌توانند بکنند و فقط تفويض است و (أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّه إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد)؛ اين کم است اما هست. اين کم است اما اگر براي کسي پيدا شود، حالت بالايي است؛ که هفتۀ گذشته مثال مي‌زدم و مي‌گفتم که توکل اينگونه و بدون تسبيب اسباب و بدون توجه به «ابی الله ان یجری الأمور الا باسبابها»، در بن بست گير مي‌کند و وقتي در بن بست گير کرد، مي‌يابد يک ذات مستجمع جميع صفات کمالات را و مي‌يابد خدا را و جداً خدا را مي‌بيند و با آن چشم آدميّت مي‌ببيند و مي‌يابد. آنگاه وقتي آن ذات مستجمع جميع صفات کمالات را ديد، خدا خداي او شروع مي‌شود. هم او را يک مي‌داند و لذا هيچگاه در بن بستها متوسل به دو مبدأ نمي‌شود و اين توحيد فطري است و هم آن ذات را قادر مي‌داند از اينکه مشکلش را رفع کند و هم عالم به حالش و هم رئوف و مهربان مي‌بيند، لذا خدا خدا مي‌کند.
 تفويض صد در صد و تسبيب اسباب هم اصلاً به ذهنش نمي‌آيد و نه مي‌تواند بکند و نه به ذهنش مي‌آيد و دستش از همه جا کوتاه است و تازه يک قدرت مطلقه پيدا مي‌شود و آن خداست. گاهي در غير بن بستها اين حالات براي کُملّين پيدا مي‌شود و خوشا به حال اينها. آنگاه توحيد افعالي به تمام معنا دارد و اين (أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّه إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد) را نه زبان مي‌گويد و نه دلش مي‌گويد بلکه عمق جان او مي‌گويد. و نظيرش را من زياد ديدم که به راستي نه اينکه تسبيب اسباب را قبول نداشته باشد و يا نکند بلکه بعضي اوقات تسبيب اسباب مي‌کند و بالاتر از اينها پيغمبر اکرم هم به ما ياد داده و تسبيب اسباب مي‌کردند و توکلشان روي نتيجه بوده است اما بعضي اوقات هم توکّل فقط و فقط روي نتيجه است.
 ديده‌اي خواهم سبب سوراخ کن تا سبب را برکند از بيخ و بن
 در آن حالت اصلاً سبب نمي‌بيند تا تسبيب اسباب کند.
 در زمان اول مرجعيّت استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» بود و آقاي بروجردي به قول استاد بزرگوار ما آقاي داماد، از نظر تديّن خيلي بالا بودند و ايشان مي‌گفتند من يک مسافرت مشهد با ايشان بودم و ديدم که دين را هضم کرده است. همان که امام سجاد وقتي مؤذن گفت «اشهد أن لا اله الاّ الله»؛ فرمود پوست و گوشت و استخوان من شهادت مي‌دهند که «اشهد أن لا اله الاّ الله».
 بالاخره مرجعيّت را روي دست آقاي بروجردي گذاشتند. البته ايشان به گونه‌اي نبودند که از خودشان تعريف کنند بلکه براي طلبه‌ها مي‌گفتند و من در اين هفت هشت سالي که در درس ايشان بودم، بارها اين جمله را شنيدم که من ذره‌اي راجع به مرجعيّت تسبيب اسباب نکردم و هرچه شد، خدا کرد و هرچه شده، خدا خواسته است.
 خدا رحمت کند آقاي فلسفي را که من ارادت خاصي نسبت به آقاي فلسفي داشتم. در اول مرجعيت آقاي فلسفي گفته بود که حضرت امام مرا خواستند و من به قم آمدند و امام به من گفتند وضع شهريۀ آقاي بروجردي بد است و اين تقصير تهرانيهاست و الان که مرجعيّت را روي دست ايشان گذاشتيم و ايشان قبول کردند، بايد از نظر شهريه بالا باشند و پولدار باشند و بي پول نمي‌شود. تو از قول من به بازاريها بگو که وضع آقاي بروجردي بد است و وجوهات خود را به ايشان بدهيد. آقاي فلسفي گفته بودند که من قبول کردم اما نزد خودم گفتم که خوب است من از خود آقاي بروجردي هم اجازه بگيرم. مي‌گويند خدمت آقاي بروجردي آمدم و به ايشان عرض کردم که آقاي خميني مرا خواستند و چنين گفتند و من هم قبول کردم اما گفتم از شما هم اجازه بگيرم. آقاي بروجردي فرمودند نه، اين کار را نکن. براي اينکه اين هم يک تسبيب اسباب است و من راضي به اين تسبيب اسباب هم نيستم. يک مرجعيّتي روي دست من گذاشتند و من براي خدا قبول کردم و اسبابش را خدا بايد فراهم کند و تسبيب اسبابش از خدا باشد. مسبّب‌الاسباب هم او باشد. بالاخره مي‌گويد بنا شد که نگويم و قضيه هم تمام شد. در همان هفته آقاي بروجردي به دنبال من فرستادند و وقتي رفتم، فرمودند آقاي فلسفي شما که رفتيد شخصي آمد و تقبّل يک سال شهريۀ مرا کرد. من نگذاشتم که شما برويد و رو بزنيد و او خودش آمد و يک سال شهريۀ مرا تقبّل کرد. براي اينکه آقاي فلسفي خوشحال شود، گفت آقاي بروجردي براي اين مرا از تهران خواستند. بعضي اوقات اينگونه است که مثل آقاي بروجردي، تسبيب اسباب هم نمي‌کند يعني توحيد افعالي او رسيده به جايي که در کارهاي نظير مرجعيّت، مي‌گويد مرجعيّت هم از دين و دين را هم خدا بايد درست کند و مابقي اسباب را هم خدا بايد فراهم کند و يقين دارد و آن يقينش هم کار مي‌کند و آن يقينش مسبّب الاسباب است و اسباب تهيه مي‌کند.
 يک خانمي به من گفت که شوهرم مريض بود و در وضعي بود که قند نبود و شوهرم به من گفت آتش را روشن کن و من گفتم قند و چاي نداريم، و ايشان فرمودند روشن کن و قوري را بدون قند پيش آتش گذاشتم و اما مثل اينکه منتظر بودند. ناگهان بيوقت کسي در زد و يک کله قند براي ما آورد و گفت من به راستي خوابيده بودم و خوابم نمي‌برد، يک دفعه به ذهنم آمد که اين آقا نکند بي قند باشد و من قند داشته باشم و اين آقا نداشته باشد، لذا بيوقت آمدم و اگر مزاحم شدم براي اينکه به دلم افتاد که اين قند را به شما بدهم. نظير اينها زياد است.
 هفتۀ گذشته مي‌گفتم همۀ ما طلبه‌ها بايد همينطور باشيم، براي اينکه روايت دارد که: « أوالله أن يجري الامور للمؤمن من حيث يحتسب ». خدا اصلاً ابا دارد، اگر ما طلبه باشيم، يعني اگر خوب درس بخوانيم؛ براي اينکه مروج اسلام عزيز باشيم و براي اينکه خوب تقوي داشته باشيم تا اسممان در دفتر آقا امام زمان باشد و به راستي طلبه باشيم؛ اصلاً از نظر اين روايت خدا ابا دارد که «من حيث يحتسب» روزي ما را برساند، بلکه (وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ)، (وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ). آنگاه کسي که خدا را دارد، چه ندارد؟!
 به قول امام حسين «سلام‌الله‌عليه»،‌ در دعاي عرفه مي‌فرمايند خدايا کسي که تو را دارد چه ندارد؟! کسي که تو را ندارد، چه دارد؟!. حال اگر تمام عالم هستي مال او باشد، اما هيچ چيز ندارد.
 ما طلبه‌ها بايد اينطور باشيم. در زمان سابق طلبه‌ها از اين نظر خيلي بالاتر بودند و الان توکّل طلبه‌ها کم شده است. متأسفانه درس خواندن و تقوا هم کم شده است، ولي در آن زمانها من خوب يادم است که طلبه شهريه نداشت و اين تبليغ‌ها هم نبود و اين تبليغ‌ها در اواخر عمر آقاي بروجردي پيدا شد و بالاترين شهريۀ آقاي بروجردي 45 تومان بود و يک وقت توانستند 15 تومان اضافه کردند و 60 تومان شد. بالاخره از 10 تومان تا 60 تومان مي‌دادند. آقاي بروجردي به اندازه‌اي خوشحال بودند که روي منبر افتخار کردند و تبسم کردند که الحمدلله توانستيم اين فقر طلبه‌ها را ترميم کنيم. اما چند ماه دادند و ديگر نشد و دوباره به همان 45 تومان برگشت. طلبه‌ها در حالي که خانه هم نداشتند و اصلاً آن موقع بنا نبود که طلبه‌ها خانه داشته باشند و اصلاً در ميان طلبه‌ها يک در صد هم خانه نداشتند و يک اطاقي در جايي مي‌گرفتند، اما زندگي خوب و خوش و خرم و با نشاطي داشتند. زندگي خيلي عالي و بانشاط بود اما تجمل گرايي در آن نبود. زندگي خيلي پاکيزه بود و معلوم نبود که از کجا مي‌رسد. همين مقدار معلوم بود که اين خوب درس مي‌خواند و يک زندگي با نشاط و خوش و خرمي هم دارد. من قصه‌هايي در اين باره و راجع به طلبه‌ها دارم و همين که علامه مجلسي يک روايت نقل مي‌کند که اصلاً طلبه بايد فقير باشد. مي‌فرمايد خدا فرمودند من علم را در فقر گذاشتم و بعضي از مردم در غناء مي‌خواهند. يکي هم اينکه من قسم خوردم به عزت و جلالم که روزي طلبه را برسانم. خدا قسم خورده است. تجمل گرا نباشيد و ساده زيست باشيد و خوب درس بخوانيد و خوب تقوا داشته باشيد و خدا قسم خورده است که يک زندگي شادي و به قول قرآن زندگي امنيت داري به ما عنايت کند. (فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِاْلأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)، چه کسي امنيت دارد؟! مراد امنيت ظاهري نيست بلکه امنيت دل است؛ يعني چه کسي يک زندگي منهاي غم و غصه و منهاي دلهره و اضطراب خاطر دارد؟!
 (الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم)، زيربنا تشيّع و روبنا، تقوا و بعد دوباره (أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ) و بعد دوباره (وَ هُم مُّهْتَدُونَ)؛ يعني در آيۀ شريفه سه عبارت هست و هر سه يک معنا دارد و سه تأکيد است. اول سؤال مي‌کند و خودش يک تأکيد است؛ (فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِاْلأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ). بعد خدا جواب خودش را مي‌دهد: (الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم)، دوباره خدا مي‌فرمايد: (أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ)، و براي چهارمين بار خدا مي‌فرمايد: (وَ هُم مُّهْتَدُونَ)؛ يعني دست عنايت من روي سرشان است.
 اين صفت توکّل که گاهي صفت تفويض هم پيدا کند، انصافاً خيلي خوب و عاليست و به قول بزرگان بهترين زاد و توشه براي مؤمن است و بهترين حالات براي مؤمن است و بالاخره وکيل زندگي او خداست، (فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا).
 خوشا به حال کساني که وکيل آنها در زندگي خدا باشد. آنگاه اگر چنين باشد، شيطان حق ندارد در ساحت مقدس او بيايد، بلکه شيطان در ساحت طلبه‌اي مي‌آيد که العياذبالله درس نخواهد و يا تقوا نداشته باشد و توکّل نداشته باشد و الاّ شيطان درون و شيطان برون حق ندارد در ساحت مقدس اين بيايد. سه تأکيد دارد. (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَکَّلُونَ)، بعد دوباره (إِنَّما سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَ).
 خدايا! حرفها خيلي خوب است. خدايا! تو را به اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم» قسمت مي‌دهيم که ولو مرتبۀ ضعيفش را به همۀ ما عنايت بفرما.
 و صلّي الله علي محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo