< فهرست دروس

درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

91/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 بحث هفتۀ گذشته، بحث شيريني بود. خوشا به حال آن کساني که وارد بحثها مي‌شوند و يا به اين بحثها رسيده باشند.
 بحث در اين جملۀ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ بود. اين قرآن که شکي در آن نيست، هدايت مي‌کند اما متّقين را. و در اين باره صحبت کرديم. اينکه متّقي چه کسي است؛ در اين آيه سه صفت براي متّقي مي‌آورند.
 1ـ ايمان به غيب؛ معلوم است براي ما خيلي غيب است و شهادت نيست؛ مثل خدا، ملائکه و عالم برزخ و عالم حساب و کتاب و عالم قيامت؛ من جمله وجود مقدّس آقا امام زمان «روحنافداه»؛ و ما اينها را نمي‌بينيم. اما معلوم است که مسلمان بايد اينها را از نظر عقلي بداند. همين يک نحو شهادت است. بايد بداند که خدا هست؛ بايد آنچه در قرآن آمده را بداند و از جمله اينکه معاد هست؛ بايد بداند که وجود مقدس آقا امام زمان هست و روزي هم ظاهر مي‌شود و به دست شيعه و به رهبري ايشان،‌پرچم اسلام روي کرۀ زمين افراشته مي‌شود. اين خود يک نحو شهادت است؛ اما اسمش را شهادت عقلي و شهود استدلالي مي‌گذاريم. اما يک نحو رؤيت است و قرآن مي‌فرمايد: سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ .
 يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ، براي عموم مردم همين است. اين غيب بايد براي آنها شهود عقلي باشد. مخصوصاً براي ما طلبه‌ها؛ و من از همۀ شما تقاضا دارم روي علم کلام خيلي کار کنيد. فعلاً دنيا عليه اسلام کار مي‌کند و حربۀ او هم شبهه است و به اصطلاح جنگ نرم است و حربۀ او تهمت است. لذا همۀ ما بايد مهياي رفع شبهات باشيم. اگر جواني از ما چيزي پرسيد،‌ بتوانيم خوب جواب دهيم. و شبهات هم زياد شده است. ببينيد که شبهه تاکجا آمده است. ديروز يک جواني در سايت از من سؤال کرده بود که اين پاها خوني است و بولي است و به مسجدالحرام مي‌روند و آن کساني هم که مي‌شويند با آب مضاف مي‌شويند؛ بنابراين همۀ مسجدالحرام نجس است و همۀ اين حج‌ها باطل است و همۀ زنهاي شيعه به مردهايشان حرامند و همۀ اينها ولدالزنا هستند. من از هرکه پرسيدم نتوانسته جواب دهد. حال جواب چيست؟!
 شک در خدا و پيغمبر و قرآن و حالا آوردند در يک مثالهاي عوامانه و مزخرف و بيهوده؛ اما مي‌ريزند در يک لباسهايي که کندن اين لباسها کار مشکلي است. لذا همۀ غيبها براي شماها بايد شهود باشد و لاأقل شهود عقلي باشد و شهود استدلالي باشد و عقل شما ببيند يعني بداند. که قرآن شريف در همين جا مي‌فرمايد نه، اگر به راستي بندۀ خدا شدي،‌ آنگاه شهود، شهود قلبي است. وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛ آنگاه راجع به همه چيز،‌يافتني مي‌شود و نه دانستني. و همۀ ما طلبه‌ها بايد اين دانستني‌ را داشته باشيم و جايي نمانيم و بتوانيم به تمام شبهات جواب دهيم و اما مقداري بالاتر يک پايه براي اين دانستني‌هايمان، علاوه بر عقل، استدلال درست کنيم و آن دل است و اينکه مقام يقين برسيم. و اسفار ملاصدرا و علم فلسفه و کلام نمي‌تواند اين را جواب دهد و فقط تقوا مي‌تواند جواب دهد. و اين يُؤمِنون بِالغَيب، مرتبۀ دوم است. اينکه ايمان قلبي دارد يعني قلباً و عقلاً است. همه و همه بايد عقلاً به غيبها و به مقام شهود برسند. ولو اينکه نتواند استدلال کند،‌اما بايد يقين داشته باشد. يقين به اصول دين و يقين به مقدسات دين؛ ولو نتواند استدلال کند اما نتيجة الاستدلال يعني يقين بايد باشد. ما بايد حتماً اين استدلال را داشته باشيم. گفتم که دنيا، دنياي شبهه شده است. يک آخوندي در همين اصفهان منبر رفته و منبر مي‌رود و گفته که از شمر بايد خيلي تشکر کنيد و از عمر سعد هم بايد تشکر کنيد؛ براي اينکه اينها حسين را کشتند و شماها را نجات دادند،‌و شما اگر بهشتي مي‌شويد به خاطر حسين «سلام‌الله‌عليه» است. اگر امام حسين نيامده بود و به مدينه رفته بود يا به مکه رفته بود و با احترام خاصي، ده سال ديگر زندگي مي‌کرد و بعد مي‌مرد؛ اما آنگاه شيعه گري جايي نبود. به کربلا آمد و عمر سعد و شمر آمد و آقا را کشت و اين همه شورش شد و اين همه شيعه پيدا شد. بنابراين اين شيعه‌ها بايد از شمر و عمر سعد تشکر کنند. به اين عرفان مي‌گويند و اين عرفان دروغي الان سر تا سر جمهوري را گرفته است. به عنوان عرفان هزار نفر را پاي منبرش جمع مي‌کند و خودش را هم نسبت مي‌دهد که من شاگرد فلاني هستم و يک عمرکار کردم و حالا عرفانش تشکر از شمر شده است. يا اين مردي که مسجدالحرام را نجس مي‌داند و نمازهاي طواف و خود طواف را باطل مي‌داند و همۀ شيعه را ولدالزنا مي‌داند. حال اين فقه او شده است. از اينگونه چيزها زياده است. جلسۀ ما جلسۀ اخلاق است و شما هم افراد منزهي هستيد و نمي‌توانم مثالهاي بدي بزنم که الان در همين اصفهان چه مثالهايي پيدا مي‌شود. به عنوان عرفان و به عنوان کشف الشهودو به عنوان تشرّف.
 مثلاً يک زني مي‌گويد امام زمان مرا صيغه کرده است. بعد دويست نفري دور او جمع مي‌شوند و سر تا پاي او را مي‌بوسند. اينها مثالهاي کوچک است. حال ما طلبه‌ها بايد جوابگو باشيم. حسابي و جدي جواب دهيم و شوخي هم ندارد و الان دشمن خيلي جدي کار مي‌کند و حتي به دست ما کار مي‌کند. اين کساني که اظهار تشرف مي‌کنند، اظهار تقدس هم مي‌کنند و اين کساني که اظهار عرفان مي‌کنند، اظهار طلبگي هم مي‌کنند و اينها فراوان شده است. همه، به قول قرآن شريف: فَأَمَّا الزَّبَد فَيَذْهَب جُفَاء. کف روي آب است، اما بالاخره چيزي شده است. حال شما طلبه‌ها بايد جواب دهيد. لذا يکي از معناي ايمان به غيب، ايمان استدلالي و ايمان عقلي است و اين ايمان عقلي را همه و همه بايد داشته باشند. اگر مردم پاي منبر و محراب بزرگ شده بودند، نه اين شبهات به ذهنشان مي‌آمد و نه کسي جرئت داشت که اين شبهات را براي آنها بکند. معلوم است که وقتي از مسجد و محراب بري شدند، کارشان رسيده به اينجا که جلسۀ روضه نمي‌رود و به جلسۀ عرفان مي‌رود و آنگاه همين چيزها از او در مي‌آيد.
 اين يک مرتبۀ شهود عقلي و شهود استدلالي است. يک شهود هم، شهود قلبي است که در اثر استدلالها و در اثر تقوا پيدا مي‌شود، وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛ اين هم معلوم است که بايد براي ما طلبه‌ها باشد و براي همه هم باشد. وقتي يقين پيدا شد، اين کشف و شهودها و اين تشرفها و اين عرفانها، خود به خود سالبه به انتفاع موضوع مي‌شود. آنگاه آدم يقين دار به اين مجالس نمي‌رود و با اين افراد هم نمي‌نشيند تا اين حرفها پيدا شود. اين مقام دوم يؤمنون بالغَيب است. اما مرتبۀ سوم يُؤمنون بالغَيب که هفتۀ گذشته اشاره کردم، اينست که براي بعضي، خدا يابيدني مي‌شود. عميّت عَينٌ ما تَري. و اين عميت عَين ماتري، کنايه نيست. آن وقتي است که امام حسين غرق مقام شهود است و در آن مقام مي‌گويد: عميّت عَينٌ ما تَري. در آن وقتي که مي‌گويد خدايا! هرکه تو را دارد چه ندارد و هرکه تو را ندارد چه دارد. هرکه تمام دنيا را داشته باشد و تو را نداشته باشد، هيچ چيز ندارد و اگر تو را داشته باشد، بهشت و حورالعين براي او هيچ است. و اين مقام براي خواص، هست؛ البته رياضت مي‌خواهد و عبادت مي‌خواهد. اسم اين را هم کشف و شهود مي‌گذارند و اين کشف و شهود براي مثل امام حسين، هروقت که بخواهد،‌هست. براي آن کسي که صد در صد تابع امام حسين «سلام‌الله‌عليه» باشد، اين کشف و شهود هر وقت که بخواهد،‌هست. لذا آقا امام زمان براي اين شهود مي‌شود. همين که مشهور شده که آقا امام زمان غايب نيست و ما غايب هستيم. او مقام شهود دارد. نمي‌شود که مقام شهود نداشته باشد، اما شاهد اعمال در روز قيامت باشد. وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا. نمي‌شود که در روز قيامت شهادت دهد، اما در دنيا مقام شهود نباشد. و يا آن دو سه آيه که در قرآن تکرار شده است: اعملوا فسیرالله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادة. اينکه مفسرين گفتند اين آيه يعني روز قيامت،‌ نه؛ بلکه خود آيه مي‌گويد در همين دنيا، «اعملوا فسیری اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادة و ینبئکم بما کنتم تعلمون» و به راستي هستند افرادي که اين مقام براي آنها هست. اگر بخواهند با رياضتها و با آن عبادتهايشان و مخصوصاً‌ اجتناب از گناه و اجتناب از مکروهات و شبهاتشان، به خيلي جاها مي‌رسند.
 علامه مجلسي اول «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در اين کتاب فقه که خيلي کتاب خوبي است، و ايشان اهل کشف و شهود بودند و در خيلي جاها ادعاي کشف و شهود مي‌کند. مي‌فرمايند به نجف رفتم و وقتي مي‌خواستم به حرم بروم، ديدم که لياقت حرم رفتن را ندارم. اين لياقت را ندارم که به حرم بروم و در مقابل اميرالمؤمنين بگويم السّلام عليک يا أميرالمؤمنين. لذا تصميم گرفتم يک دهه رياضت بکشم و بعد به حرم بروم. مي‌گويد روزها به وادي السلام به مقام قائم مي‌رفتم و شبها چون مخوف بود و ناامني بود، به رواق مطهر مي‌آمدم. دهه که تمام شد، به من گفتند برو «سُرَّمن رَآی» و بايد از آنجا شروع شود. مي‌گويد من به سُرّ من رآي رفتم و در آنجا غسل کردم و مي‌خواستم مشرّف شوم به حرم و بعد به مقام مقدس امام زمان بروم. مي‌گويد تا به در حرم رفتم، ديدم که آقا امام زمان پهلوي ضريح مطهر است. مي‌فرمايد من ايستادم و زيارت جامعه را مداح وار برايشان خواندم و با انگشتم به آقا امام زمان اشاره مي‌کردم. مي‌گفتند که وقتي تمام شد، آقا امام زمان به من گفتند جلو بيا و براي من مشکل بود و ابهت آقا من را گرفته بود و بالاخره جلو رفتم و دست مبارک را روي شانه‌ام گذاشتند و فرمودند: "نِعمَ الزيارة هذه"،‌يعني خوب زيارتي است. گفتم آقا اين زيارت از جدّتان است و اشاره کردم به قبر امام هادي و ايشان فرمودند بله. لذا علامه مجلسي دوم، چون اين شهود پدرش را قبول دارد در زادالمعاد مي‌گويند «أصحّ السنداً‌و دلالتاً»؛ درحالي که ظاهراً زيارت امين الله و يا بعضي از زيارات امام حسين،‌ سندش بهتر از اين است. اين زيارت جامعه هم سند دارد و سندش هم خوب است؛ اما به قول حضرت امام مي‌فرمودند که اگر سند هم نداشت، دلالتش کاشف بر سند بود. براي اينکه هيچ دهاني نمي‌تواند اينطور حرفها و اينطور چيزها را بگويد. لذا مي‌گويد نشستم و نشستند و نمي‌گويد چه گفتم و چه گفتند؛ آنگاه اين مقام کشف و شهود مي‌شود. يعني به راستي مقام، مقام شهود است اما شهود روحي و شهود يابيدني و نه مشاهده‌اي. راجع به خدايش هم همين است و نماز براي اين يک مکالمه مي‌شود. يعني در آن وقتي که حمد و سوره را مي‌خواند، مي‌يابد. و اين اينکه مي‌يابد، خيلي بالاتر از دانستن است. که خدا با زبان اين با اين حرف مي‌زند. مي‌يابد خدا را و مي‌يابد که خدا با اين حرف مي‌زند. در آن وقتي که مي‌گويد سبحان ربي الاعلي و بحمده؛ ناگهان به عالمي مي‌رود که هفتاد مرتبه مثل امام صادق مي‌گويد سبحان ربيّ الاعلي و بحمده. آنگاه توجه حق را مي‌يابد و مي‌يابد که اين با خدا حرف مي‌زند. اين شهود است و اين غير از آن دانستني قسم اول است و يابيدني است. اين يک مرتبه از يُؤمنون بالغيب است؛ که وقتي ايمان به غيب دارد، يعني غيب براي او شهود است. ايمان به غيب دارد، يعني غيب را يابيده است و خدا را يابيده است. آنگاه راجع به ملائکه هم عالم شهود است. قَالُوا رَبُنَّا اللّه ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَّزلُ عَلْيِهُم الْمَلائِكَة؛ اين آيه را چطور معنا مي‌کنيد؟! مفسر مي‌گويند دم مرگ ولي اين نيست براي اينکه دم مرگش بعد است. إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ نحَْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فیِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فیِ الاَْخِرَةِ.
 يک آدم بانشاط و چه نشاطي و غم و غصه ندارد و ملائکه به او مي‌گويند أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا يعني از گذشته غم نخور و از آينده ترس نداشته باشد براي اينکه، نحنُ أولياؤکُم، ما کمک کار تو هستيم، هم در دنيا و هم در آخرت. به راستي حفظ خودش رابه واسطۀ ملائکه مي‌بيند و مي‌يابد.
 قرآن مي‌فرمايد براي هرکسي ملائکه‌اي حافظ اوست که اين ملائکه را مي‌يابند و با ملائکه درد دل مي‌کنند. در همين مدرسه آخوند کاشي که خدا رحمتش کند، مي‌فرمودند ملائکه را مي‌بينند و اينکه قرآن مي‌فرمايد مثني و ثلاث و رباع، اين را مي‌بينند. نه اينکه مثل کبوتر بال دارد بلکه يک بالهاي ديگري دارد؛ يعني بال روحاني و بال قدرت دارد.
 خدا رحمت کند مرحوم آيت الله آقاي حاج آقا مرتضي حائري که خيلي خوب بود و به راستي کشف و شهودهاي عجيبي داشت. گفت در مسجد جمکران متوجه شدم که آقا امام زمان مي‌آيند. پابرهنه و دوان دوان در خدمت ايشان و دم در رفتم . آنجا خيلي شلوغ بود و به من يک جمله گفتند که هيچکدام از اينها براي من نيامدند. بعد آقا امام زمان کشف زيادي به من داد يعني شهود سمعي. مي‌گويد ديدم که بله، زني مي‌گويد خدايا به اينجا آمدم براي اينکه دخترم شوهر ندارد و ديگري مي‌گويد اين بي خانه‌اي خيلي سخت است و هرکسي براي خودش يک درد دل دارد. آقا امام زمان رو کردند به من و گفتند همه براي خودشان آمدند. اگر به اندازۀ يک آب خوردن هم به ياد من بودند، بيش از اينها برايشان فايده داشت. البته گفتن اينها خوب است اما درکش کار مشکلي است. مثل قيامت که ما از قيامت يک دورنمايي داريم و مي‌دانيم که معاد جسماني است و مي‌دانيم که آتش جهنم جسماني است و بدن را مي‌سوزاند، ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾ و مي‌دانيم که بهشت هست و حورالعين هست و لذتهاي جنسي و اما واقعيت را هيچ کسي نمي‌داند. فقط يک دورنما داريم اما براي بعضي،‌شهود است. حال اگر سواد هم نداشته باشد و در جلسۀ قبل گفتم مانند زيد بن حارثه که پيغمبر اکرم به او نگاه کردند و ديدند که يک حاليست. فرمودند کيف أصبحت؟! گفت أصبحت موقنا؛ يعني بهشت و جهنم را مي‌بينم و بهشتي و جهنمي را در اطراف شما مي‌بينم. مي‌خواهيد که به شما نشان دهم؟!
 لب گزيدش مصطفي يعني که بس
 به راستي انسان يک وقت به جايي مي‌رسد که مي‌بيند و به اين مقام کشف و شهود مي‌گويند. اما اينها رياضت و عبادت مي‌خواهد و مخصوصاً اجتناب از گناه مي‌خواهد.
 خدا هرکس را که روي زمين است دوست دارد و وقتي خدا او را دوست داشت، همه چيز به او مي‌دهد و اگر کسي را دوست نداشته باشد او را هُل نمي‌دهد اما دست عنايتش را از روي سرش برمي‌دارد و وقتي دست از روي سرش برداشت،‌ اين ريشش سفيد و است و دم مرگ است اما ناگهان مي‌گويد ما نفهميديم اين خدا عادل است يا نه. گناه آدم را به اينجا مي‌رساند.
 مي‌گفت دم مرگ پدرم با ريش سفيد و هشتاد سال در اهل علم، به من گفت بالاخره نفهميديم که حق با عليست يا با عمر. گفت پشتي را روي سرش گذاشتم و نشستم روي سرش تا او را خفه کردم. حال اين هم بد کاري کرده اما گاهي انسان به اينجا مي‌رسد. گناه آدم را به اينجا مي‌رساند.
 حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» به من مي‌گفتند بالاي سر پيرمرد اهل علمي رفتم. چشمش را باز کرد و گفت روح الله تو هستي. گفتم بله. گفت اين خدا عجب ظالم است. گفتم چه شده است؟! گفت مي‌خواهد بين من و بچه‌هايم را جدايي بيندازد؛ و بعد هم مُرد.
 لذا اين دعايي که حضرت امام سفارش کردند، خيلي بخوانيد. آقاي اشراقي مي‌گفتند با حضرت امام راه مي‌رفتم و به من گفتند اگر الان عالم ملکوت بگويند يک دعاي مستجاب داري، تو چه مي‌گويي؟! گفتم آقا سوال را شما کرديد و جوابش را هم بده. گفت مي‌گويم: اللّهم اجعل عاقبة امورنا خيراً . به سه معنا. يکي اينکه خدايا ذلت بعد از عزت به من نده. خدايا! انحراف بعد از استقامت نده. خدايا! سرفرازي دم مرگ در خدمت مولا اميرالمؤمنين باشم. لذا کشف و شهود هست. اما براي چه کسي؟! براي مثل علامه مجلسي اول و دوم و براي کساني که به راستي مروّج دين اسلامند. خدا اين اسلام را خيلي دوست دارد و خدا حاضر است که حسينش فداي اسلام شود. لذ ما هرچه مروّج اين دين اسلام باشيم، خدا ما را بيشتر دوست دارد. هرچه تقرّب به خدا و اجتناب از گناه و دوري از شيطان داشته باشيم، به راستي به اينجا مي‌رسد که اين مقام کشف و شهود براي ما پيدا مي‌شود و يؤمنون بالغيب معنايش اينطور مي‌شود که غيب براي او شهود مي‌شود. يؤمنون يعني شهود و يعني آن ايمان رسوخي و ايمان قلبي.
 و صلّي الله علي محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo