< فهرست دروس

درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

91/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 بحث اخلاقي ما دربارۀ اول سورۀ بقره بود. مقداري دربارۀ آن صحبت کردم. بحث رسيد به اينجا که: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ.
 متّقي سه علامت و سه صفت دارد. يکي ايمان به غيب، يکي اقامۀ نماز و يکي هم انفاق به قدر امکان.
 ايمان به غيب را معمولاً فرمودند مبدأ و معاد. براي اينکه مبدأ يعني خداي تبارک و تعالي و غيب است و مؤمن کسي است که ايمان به اين غيب داشته باشد. معاد هم شهود نيست و غيب است و بايد ايمان به اين معاد داشته باشد. بعضي هم تعيين مصداق کردند و گفتند غيبت امام زمان و ظهور امان زمان و رجعت اهل بيت و امثال اينها.
 اين غيب براي عموم مردم در مقابل شهود است؛ و اما در خواص بايد بگوييم غيب ندارند و همه چيز براي آنها شهود است. به اين معنا که يک دفعه با اين چشم، چيزي را مي‌بيند و يک دفعه با اين چشم نمي‌بيند اما با چشم دل مي‌بيند. به اول علم مي‌گوييم و به دومي وجدان مي‌گوييم. به اولي مي‌گوييم دانستن و به دومي مي‌گوييم يابيدن. و اگر ايمان در دل رسوخ کند، انسان راجع به مبدأ، مقام شهود پيدا مي‌کند. همين جمله‌اي که اميرالمؤمنين در نهج البلاغه و يا امام حسين در دعاي عرفه مي‌فرمايند: عميت عينٌ ما تري؛ مَا رَأَيْتُ شَيْئًا إلَّا رَأَيْتُ اللَهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ؛ اگر خدا را نمي‌بيند، کور است. معلوم نيست که اين نفرين بايد بلکه يک اخبار است. مگر مي‌شود که خدا را نبيند. با چشم ظاهري معلوم است که نمي‌شود خدا را ديد زيرا خدا جسم نيست و چشم ظاهري ما جسم را مي‌بيند و روح ا نمي‌بيند؛ و اگر کسي متّقي باشد، خدا براي او شهود است و غيب نيست. همۀ انبياء آمدند براي اينکه اين مقام شهود را به انسان بدهند. اگر اسم اين مقام را شهود را فطرت هم بگذاريد، اشتباه نشده است. بلکه عمق جان انسان هم خداياب است و هم خداجوست. اگر خداياب نباشد،‌ حجاب هست؛ لذا در جستجوي غير خدا مي‌شود. اگر خدا جو نباشد، حجاب است.
 تو خود حجاب خودي از ميان برخيز؛ آنگاه خواه ناخواه خدا را مي‌يابي. نظير آدم تشنه که آب بخورد و سيراب شود،‌ چطور سيرابي را مي‌يابد؛ متّقي هم خدا را مي‌يابد. قرآن در چندين جا مي‌فرمايد دليلش در بن بستهاست. براي افرادي که يابيدند، دليل نمي‌خواهند و براي افرادي که نمي‌يابند، قرآن مي‌گويد در بن بست. فاذا ركبوا فى الفلك دعوا اللّه مخلصين له الدّين فلّما نجّاهم الى البرّ اذاهم يشركون (سوره اعراف، آيه 201)؛ خدا را که مي‌يابد بلکه مستجمع جميع صفات کمالات مي‌يابد. لذا در آن بن بستهاست. اگر هواپيما در وسط زمين و آسمان خراب شود، وقتي آپولوي آنها خراب شد، صداي خدا خداي آنها به زمين رسيد. هرکه باشد و هرچه باشد، خدا را مي‌يابد و مي‌يابد کسي را که مي‌تواند اين را نجات دهد. مي‌يابد که او عالم به حالش است و قدرت دارد که اين را نجات دهد. مي‌يابد که او رئوف و رحيم و مهربان است. مي‌يابد اگر خودش هم بد است،‌ اما او به بدي‌اش نگاه نمي‌کند و بالاخره يک ذات مستجمع جميع صفات کمالات را مي‌يابد. لذا به طور ناخودآگاه خدا خدا مي‌کند. اين غيب نيست و شهود است و خدا را مي‌يابد و با خدا مکالمه مي‌کند.
 متّقي لاأقل در نماز با خدا مکالمه دارد. مقام غيب ندارد و مقام شهود دارد. آن هم نه فقط ذات بلکه ذات مستجمع جميع صفات کمالات. لذا مثلاً به بچه‌ها مي‌گويند اصول الدين پنج تاست و مي‌گويند چرا نمي‌گوييد اصول الدين شش مورد است و اول خداست و بعد توحيد. باز جواب بچه‌ها را مي‌دهند که خدا استدلال نمي‌خواهد و يک امر ضروري است. بالاخره براي همه و همه مبدأ يعني آن ذات مستجمع جميع صفات کمالات، شهود است و غيب نيست؛ و اگر براي اين شهود نيست، چون حجاب دارد. گناه روي گناه و رذالتها و هوي و هوسها و دنياپرستي‌ها حجابند و خيال مي‌کند که خدا غايب است بلکه خود اين غايب است.
 راجع به معاد هم همين است. معاد شهود است و يابيدني است،‌ اما براي چه کسي! و خيلي هم نمي‌خواهد که طلبه باشد بلکه مثلاً‌ زيدبن حارث است. پاي منبر پيغمبر نشسته بود و پيغمبر يک نگاهي به او کردند و ديدند که مقام شهود رسيده است. گفتند: کيف أصبَحت؛ آنگاه گفت: کَيف موقنا. اين موقنا همين است که در اول سورۀ بقره است: "و بالأخرة هم يوقنون"؛ گفت به مقام يقين رسيدم. پيغمبر فرمودند علامتش چيست؟ گفت همه چيز را مي‌بينم و حتي بهشتي و جهنمي را مي‌يابم و اگر اجازه دهيد بهشتي و جهنميان را مي‌گويم. آنگاه پيغمبر فرمودند بس است.
 لب گزيدش مصطفي يعني که بس
 براي اين در اثر ايمان رسوخي و ايمان قلبي، معاد يک امر شهودي مي‌شود. همينطور که مبدأ يک امر شهودي است،‌ معاد هم يک امر شهودي است و اصلاً براي اين غيبي در کار نيست و براي اين همه چيز شهود است. مگر يک چيزهايي که مربوط به دين نباشد و مربوط به معنويت نباشد و الاّ اگر مربوط به دين باشد،‌اين رذالتها را به صورت برزخي و واقعي مي‌بيند. لذا هستند افرادي که مي‌توانند آن کساني که به صورت حيوانها هستند به همان صورت ببينند. حتي خودش را هم بيابد که چيست و از نظر انسانيت به کجا رسيده است. روح است و با اين چشم ديده نمي‌شود اما اين روح، آيا روحي انساني است و يا مبدّل به روح حيواني شده است و به صورت سگ يا خوک درآمده است. اين اگر بخواهد،‌ با چشم ديگري نظر کند، آنگاه انسانيت را مي‌يابد؛ مي‌يابد آن کساني که يک جسمهاي غيرانساني دارند؛ لذا براي اين مقام شهود مي‌شود. در اثر اينکه روح،‌قوي شده است؛ هرچه که مقام غيب براي عموم مردم است، براي اين مقام شهود مي‌شود و اصلاً‌ مقام غيب نداريم.
 يکي از بزرگان ادعا مي‌کرد، اصل مطلب درست است اما من هنوز نمي‌توانم راجع به تشرّفات بگوييم. اين تشرّفات چندين قسم است. يک قسم، تشرفاتي که تازه پيدا شده و اينها توهم و تخيل و ساده لوحي و صد در صد دروغ است؛ و اين کنار برود.
 يک قسم از تشرّفات اينست که بُدلا مي‌آيند و گرفتاريها را اصلاح مي‌کنند. پيغمبر اکرم «صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» فرمودند در شب معراج، فرزند مهدي را در دورۀ آخرالزمان تنها ديدم، از خدا خواستم که هميشه چهل نفر ياور داشته باشد؛ و خيلي از اين تشرّفها،‌بُدلا هستند و نه خود امام زمان. گاهي از تشرفها خود آقاست و اگر هم بخواهيد فرق بگذاريم بين اينکه اصلش دروغ است يا بُدلاست و يا امان زمان است،‌ دليل حسابي مي‌خواهد تا آن دليل معلوم کند که چيست. تا اينجاها معلوم است و کتاب نوشتند و درست هم هست،‌ اما بعضيها مي‌گويند اصلاً‌ آقاي امام زمان غايب نيست و ما غايب هستيم، ما چشم نداريم و لياقت نداريم و الاّ،‌ اعملوا فسیرالله عملکم و رسوله و المومنون به ما مي‌گويد که آقا امام زمان همه جا هست. مقام شهود است و اگر ما نمي‌بينيم، پس ما غايبيم.
 يکي از بزرگان به من مي‌گفت تشرّف نه بلکه مقام شهود و من اين مقام شهود را دارم. حال درست مي‌گفت يا نه،‌نمي‌دانم اما اصل مطلب اينست که انسان مي‌تواند به جايي برسد که عالم غيب نداشته باشد و همه عالم شهود شود. چه وقت اينگونه مي‌شود؟! به قول مثنوي وقتي که چشم الاغي و گوش گاوي را بگيرند و يک چشم انساني و يک گوش انساني بدهند، آنگاه همه چيز براي اين عالم شهود مي‌شود. در اثر رياضتها و در اثر تعبّدها و اينکه به راستي به مقام عبوديت برسد و وقتي به مقام عبوديت رسيد، اينطور مي‌شود که، عَبْدي اَطِعْني حَتَّي اجْعَلَکَ مَثَلي فَاِنّي اَقُولُ کُنْ فَيَکوُنُ تقول کُن فَيَکُونُ. روايت صحيح‌السند و ظاهرالدلاله، مرحوم کليني در کافي نقل مي‌کند و اين روايتي که خواندم از قدسيات است و اما يک امر مسلم و قطعي است. اين مَثَل خدا مي‌شود؛ يعني مقام غيب ندارد و همه مقام شهود است و اين مقام شهود خيلي کارها مي‌تواند بکند. خدا را مي‌بيند يعني مي‌يابد؛ نظير آدم تشنه که تشنه است و تشنگي را مي‌يابد و اگر آب بخورد، سيرابي را مي‌يابد. اين هم خدا را مي‌بيند و مستجمع جميع صفات کمالاتش را مي‌يابد. همه جا هم با خداست. أين ما کُنتُم مَعَکُم؛ آنگاه خلوت و جلوت و مسجد و غير مسجد و کار و غير کار نيست بلکه خدا براي او مقام شهود مي‌شود.
 مرتبۀ بالاي اين عصمت است. استاد بزرگوار ما حضرت امام مثال مي‌زدند که همين مقام شهود براي عصمت انبياست که آن هم مراتب دارد، تا عصمت چهارده معصوم. وقتي به مقام شهود رسيد و وصل است،‌ معلوم است که محال است که گناه کند و معلوم است که گناه از اين سر نمي‌زند. با اين جمه که همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائيم و بايد ادب حضور مراعات شود. براي ما گفتني است اما براي فاطمه زهرا «سلام‌الله‌عليه»‌ اينست که همه جا محضر خداست و فاطمۀ زهرا در محضر خداست و ادب حضور مراعات مي‌شود. اين عصمت مي‌شود و محال است که گناه کند.
 به عنوان مثال عوامانه، اگر يک زن و يک مردي در سر تا پا شهوت باشد اما يک بچه چهار پنج ساله در اطاق باشد و ناظر و حاضر بر کارهاست. آنگاه اينها از شهوت مي‌ميرند اما زنا نمي‌کنند و بچه هم زنا را نمي‌بيند.
 قضيۀ زليخا که لباسش را روي بتش انداخت،‌معنايي دارد و به راستي ديگر گناه نمي‌کند. کاري هم به انبيا و اوصيا و اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم» نداشته باشيم؛ بلکه بايد روي خودمان حساب کنيم و ببينيم که آيا مي‌شود؛ که کساني هم کردند و شد؛ که به راستي مي‌يابد خدا را و خودش را در محضر خدا مي‌بيند، لذا نماز براي او يک معاشقه و يک مکالمه است. تمام عالم هستي را بدهند و بگويند نماز صبح را نخوان و يا دو رکعت نماز شب را نخوان، معلوم است که حاضر نيست براي اينکه به مقام شهود رسيده است. مقام شهود اينست که چراغ در مقابل من و آتش در مقابل من است، اما هرطور که شود من دست در آتش نمي‌زنم الاّ اينکه دستم در آتش بخورد، براي اينکه مي‌دانم که آتش مي‌سوزاند.
 زيد بن حارثه بي سواد است اما با رياضتها و با متابعت از اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم»،‌به جايي رسيده که به راستي آتش را مي‌بيند و محال است که دست در آتش ببرد و گناه کند، مگر اينکه او را در آتش بيندازند. اگر کسي به مقام شهود برسد، مبدأ و معاد، هر دو براي او شهود است و کمي بالاتر، ولايت براي او شهود است و اصلاً عالم غيب برايش معنا ندارد.
 البته سعي وجودي تفاوت مي‌کند، اما به اندازۀ سعي وجودي، غيب براي اين معنا ندارد. همۀ انبيا هم آمدند تا اين مقام غيب را از انسان بگيرند و مقام شهود به اين انسان بدهند.
 بحث ناقص است. اجازه دهيد هفتۀ آينده در اين باره صحبت کنم.
 و صلّي الله علي محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo