< فهرست دروس

درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

90/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.
 
 این روایت را برای ما میخواندند و معنا میکردند و بعد هم ما را نصیحت میکردند. روایت اینست که امام صادق علیه السلام میفرمایند: منبلغاربعینولایتعصافقدعصی. اگر کسی چهل سالش شود و عصا دست نگیرد معصیت کرده است. حضرت امام میفرمودند که این مربوط به ما طلبهها و یا مربوط به پیرمردهاست و میفرمودند معنایش اینست که اگر کسی در سرازیری قبر رفت یعنی چهل سال به آن طرف و با عصای احتیاط راه نرفت، این گناه کرده است. چهل سال به آن طرف انسان باید به فکر قبر و قیامتش باشد و باید با عصای احتیاط راه برود. بعد میآوردند روی ما طلبهها و میفرمودند طلبه باید در زندگی با عصای احتیاط راه رود. و الاّ گناه کرده است. بعد گناه کردن را ایشان یک گناه عجیبی هم درست میکردند و میفرمودند مثلاً یک طلبه برای تبلیغ برود و خوب در نیاورد و اُبُهت روحانیت را در آن ده ببرد این ذنب لایُغفر است. که ذنب لایُغفر را هم که یک بار من از ایشان میپرسیدم یعنی چه؟ میفرمودند یعنی موفق به توبه نمیشود. بعضی اوقات ساده و بعضی اوقات نیمه عصبانی و بعضی اوقات هم یک وضع استثنایی اگر جلو میآمد با یک عصبانیت مخصوص به خودشان و این ذنب لایغفر را هم در این جاها خیلی استعمال میکردند. لذا این روایت را هم تفهیم میکردند که طلبه باید در زندگی با عصای احتیاط راه برود و یک بار اینطور نشود که گفتار و کردارش موجب شود که مردم به روحانیت بدبین شوند یا اینکه اُبُهت گناه از دل مردم برود. یک طلبه در جلسهای نشسته و جلسه عروسی است و موسیقی دارد و این بی تفاوت نشسته، این اُبُهت گناه به طور ناخودآگاه از دل مردم میرود یا خود طلبه در جلسه غیبت کند و یا غیبت بشنود یعنی در جلسه غیبت میکنند و طلبه بی تفاوت نشسته. اینها به راستی از نه از نظر ایشان بلکه یک قاعدۀ کلی است که اگر به اینجاها برسد باید بگوییم که موفق به توبه و رسیدن به مقامهای بالا و رسیدن به جاهای بلند، انصافاً کار مشکلی است.
 این روایت و این فرمایشات حضرت امام نظیر همان فرمایشات امام صادق (سلام الله علیه) به طلبههایش یعنی به ما طلبهها که آقا امام صادق علیه السلام گاهی به طلبهها میفرمودند که کاری کنید که مردم یعنی سنّیها بگویند که بارک الله به امام صادق علیه السلام که چه افرادی را تحویل جامعه داده است. گاهی میفرمودند که:كُونُوالنا زَيْناًوَلَاتَكُونُوا علیناشَيْنا. برای ما اهل بیت یا به عبارت دیگر طلبه برای روحانیت ، باید افتخار باشد و باید زینت باشد و باید مواظب باشد که عیب روحانیت نباشد. بعضی اوقات هم میفرمودند:كُونُوادُعَاةَالی الله بِغَيْرِأَلْسِنَتِكُم‌ وَكُونُوالنا زَيْناًوَلَاتَكُونُوا علیناشَيْنا. همۀ این حرفها برمیگردد به یک چیز، و آن اینست که ما باید با عصای احتیاط زندگی کنیم به عبارت دیگر توجه، توجه، توجه. یک دفعه از ما سوء استفاده نشود و یا از گفتار و کردار و رفتار ما سوء استفاده نشود. یک قدری بالاتر، یک دفعه از زن و بچۀ ما سوء استفاده نشود. و این روایتی که من بلغَ أربعین و لا یتعصا فقد عصی را روی خودمان پیاده کنیم و بگوییم ما باید با عصای احتیاط راه رویم و در گفتار و کردار و رفتارمان و حتی در متعلقاتمان، برای اینکه یک بار اُبُهت روحانیت شکسته نشود و یا اُبُهّت گناه از دلها نرود. خود ما در خانه اگر مقیّد به نماز نباشیم، بخواهیم یا نخواهیم روی بچههایمان تأثیر دارد. ما اگر مقیّد به نماز شب نباشیم، بخواهیم یا نخواهیم روی زن و بچه تأثیر دارد. چنانچه اگر به نماز شب مقیّد باشیم، تأثیر میگذارد و بخواهیم و نخواهیم تأثیر دارد و این مسئله را همیشه مراعات میکردند و باید مراعات کنیم. اما یک مسئلۀ مهمتر از این مسئله هست که شاید همۀ این حرفها از امام صادق علیه السلام و از بزرگان من جمله حضرت امام از اینجا سرچشمه میگیرد و آن اینست که در قرآن حساب عوام غیر از حساب خواص است و حساب خواص غیر از حساب عوام است. ولی برای خواص قرآن یک پروندۀ خاصی تشکیل داده که این پروندۀ خاص برای عموم مردم نیست. مثلاً ببینید، حضرت یونس به قول خود قرآن از مخلصین بوده و از مؤمنین و مرسلین بوده، در همین سورۀ والصافات راجع به حضرت یونس که از مرسلین و از مخلصین بوده و زیاد تعریف حضرت یونس شده. خود قرآن هم میفرماید که حضرت یونس چندین سال تبلیغ کرده و هیچ کاری هم نتوانسته بکند. مردم خیره سر، زیر بار نرفتند. و مشکلترین چیزها که قرآن هم میگوید، در جای دیگر راجع به حضرت نوح، مِنَالْكَرْبِالْعَظِيم‌ (سوره مبارکه انبیاء، آیه 76)، اینست که انسان تبلیغ کند و حرفش را نشنوند. خیلی مصیبت بزرگ است. انسان مهیا باشد برای تبلیغ و مردم نیایند به اطرافش و حضرت یونس این همه مصائب هم دیده و بالاخره کار رسیده به اینجا که این قوم باید هلاک شوند، و آن لطف خدا و آن رحمت واسعۀ خدا که اگر بناست قومی هلاک شوند، این واجب است یعنی یجب علی الله این قوم نابود شوند. به حضرت یونس هم گفتند که همین چند روزه قومت نابود میشود. حضرت یونس، فهمید که این قوم نابود میشود. ظاهراً همینطور در قرآن، آیات دیگر راجع به انبیاء دارد، دستور داده میشد که زن و بچهات را بفرست تا بروند و خودت هم برو. در خیلی از آیات دارد که خدا یا آن ملائکهای که میآمدند تا آن قوم یا آن دهکده را نابود کنند و هلاک کنند، اول آن پیغمبر را با زن و بچه بیرون میکردند و بعد هلاک میکردند و این در قرآن زیاد است. ظاهراً اشتباه حضرت یونس همین است، بدون اینکه به او بگویند برو بیرون، خودش بیرون رفت. ظاهراً هم اینطور بود که اگر صبر میکرد، وقتی ملائکۀ عذاب میآمدند، اول حضرت یونس را بیرون میکردند و بعد قوم را هلاک میکردند. حضرت یونس و اهلش و آن کسانی که به او گرویده بودند و مؤمن خاص بودند. اما عجله کرد و اشتباهش این بود، معصیت نیست اما ترک اولی هست. یک ترک اولی و معصیت ناکرده، آمد در کشتی، پروردگار عالم تصمیم گرفت یک گوشمالی حسابی به این بدهد و نهنگ جلو آمد و ناخدای کشتی گفت یکی باید فدای این بشود و این آدمها را میبلعد، قرآن میگوید قرعه کشی کردند و به نام حضرت یونس آمد، به احترام حضرت یونس گفتند که قرعه کشی دوم و قرعه کشی سوم و بالاخره هر سه به نام حضرت یونس آمد. قرآن یک بارش را میگوید اما در تاریخ و روایات میگویند سه مرتبه به نام حضرت یونس. حضرت یونس گفت من بندۀ فراری هستم و همان موقع توجه کرد که یک گوشمالی از طرف خدا باید بشود برای یک ترک اولی. بالاخره او را انداختند در دریا و آن نهنگ هم او را بلعید و هفت شبانه روز در شکم این ماهی بود. البته با لطف و رحمت خدا و الاّ همان ساعت باید در شکم ماهی هضم شده باشد، اما دیگر به رحمت خدا، هفت شبانه روز بود. بعد هم آن ماهی او را بیرون انداخت و پروردگار عالم هم ناگهان یک درخت انجیری برای او ایجاد کرد و کم کم به حال آمد و کم کم به میان قومش آمد و قومش هم قبل از اینکه به اینجا برسند توبۀ جدی کردند و خدا توبهشان را قبول کرد و همین هم دلیل بر اینست که توبۀ دم مرگ اگر توبه باشد، پذیرفته میشود. چنانچه توبۀ دم مرگ این قوم یونس پذیرفته شد و بالاخره حضرت یونس هم یک لذت عجیبی چندین سال در میان این مردم یعنی مردم خوب، بردند. چه خوب است که یک روحانی، مریدهای خوبی داشته باشد در یک ده به قول قرآن آن ده میشود یک شهر. اما در یک شهر اگر حرف روحانی را نشنوند و اطراف روحانی را نگیرد، یک ده میشود. لذا حضرت یونس، حسابی چندین سال شاید بیش از صد سال در میان این قوم زندگی کرد و تبلیغ کرد و نسل آینده و نسل حاضر و همۀ اینها تا اینجا، خوب.
 اما یک مطلب دیگر هست و این مطلب کمر شکن است برای ما طلبهها و برای همه و هرکه بامش بیش، برفش بیشتر. هرکه علمش بیشتر، این برای او کمرشکنتر و هرکه شهرتش بیشتر، کمرشکنتر برای او و لذا برای مراجع خیلی کمرشکن است اما بالاخره برای ما طلبهها خیلی کمرشکن است و آن چیست؟ در ضمن صحبت، پروردگار عالم در ضمن دعوا، نرخ تعیین میکند. فَلَوْلاأَنَّهُكانَمِنَالْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَفِيبَطْنِهِإِلى‌يَوْمِيُبْعَثُونَ‌؛(سوره مبارکه صافات، آیات 143-144)
 اگر توبه نکرده بود، اگر آن ذکر یونسیه را نداشت. این مستوجب این بود که تا روز قیامت، این زندان با شکنجه برای او باشد. مگر چه کرده بود؟ حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است. به راستی این شعر باباطاهر خیلی شعر خوبی است و خداوند بیامرزدش.
 خداوندا به حق هشت و چارت اگر گویند شتر دیدی ندیدی
 روز قیامت با عموم مردم همینطور است اما خواص، به قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله هفتاد گناه از آنها آمرزیده میشود، قبل از اینکه یکی از ما آمرزیده شود. یک بار انسان احساساتی شود و به یک مرجع تقلیدی توهین کند و یا یک طلبه در خانه احساساتی شود و یک فحش به زنش بدهد و بچهها ببینند، خطاب میشود که دیگر نمیآمرزمت. روایت هم داریم که گناه را کوچک نشمارید برای اینکه یک دفعه یک گناه از نظر شما کوچک است اما خطاب میشود که دیگر نمیآمرزمت. همان حرف حضرت امام، ذنبٌ لایغفر و دیگر موفق به توبه نمیشود.
 یکی از بزرگان به یک بزرگی تهمت زده بود و آن بزرگ نفرینش کرد، البته نباید نفرین کند، ماها باید همینطور که اگر پشت سرمان غیبت کردند، که نباید بکنند و نه اینکه بگویید راضی هستم که پشت سرم غیبت کنید و این غلط است، اما اگر پشت سرمان غیبت کردند، باید عفو کند و بیامرزد و اگر تهمت هم زدند باید عفو کند و اینکه بعضی از بزرگان میگویند ما نمیتوانیم تهمت را عفو کنیم، این غلط است. ما باید عفُوّ باشیم و باید مظهر عفو خدا باشیم و تهمتها را هم عفو کنیم. اما این نفرین کرد، این یک پسر اهلی داشت که این پسر میشد که به جایی برسد اما پسر، جوانمرگ شد و این پدر که این تهمت را به این آقا زده بود، خانه نشین شد و بالاخره کم کم بنا کرد پشت سر خدا هم حرف بزند و گله از خدا کند، مُرد در حالی که از خدا گله داشت به اینها میگویند ذنب لایغفر.
 یک دفعه بدون توجه یک تهمت به خانمم میزند یا یک پرخاشگری به دخترش میکند و دختر به روحانیت بدبین میشود. یک دفعه در مجالس، حرفهایی میزند که مردم به روحانیت بدبین میشود و اینها خیلی مَقوله دارد. ممکن است عموم مرده ده تا از این تهمتها بزنند و بعد هم توبه کنند و به بهشت هم بروند، اما اگر یکی از خواص تهمت بزند و غیبت کند و توهین کند، جنگ با خداست. مَن اهانَلی ولیاً فقَد بارزنی بالمحاربه. جنگ با خدا. لذا این جملۀ فَلَوْلاأَنَّهُكانَمِنَالْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَفِيبَطْنِهِإِلى‌يَوْمِيُبْعَثُونَ، پروردگار عالم یک درسی به خواص میدهد و آنهم درس اینطوری که خواص! حساب شما غیر حساب عموم مردم است و باید مواظب گفتار و کردار و مواظب رفتارتان باشید. همان جملۀ امام صادق علیه السلام خیلی جملۀ خوبی است، کونوا دُعاة الی الله بغیر السنتکم.
 میگویند شیخ انصاری در بازار بغداد میرفت، جاذبهاش یک یهودی را گرفت و یهودی مسلمان شد. ما زیاد دیدیم که جاذبۀ یک آدم متّقی خیلی کار میکند. این یهودی مسلمان شد و مسلمان درستی هم شد، حتی مسجد و رفقای اهل. یک روز این یهودی از کنار آن کسی که همسایۀ کاسبش بود، پرسید که این حجة الاسلامی که شما میگویید چیست؟ گفت ما اینطور هستیم که به طلبهها میگوییم ثقة الاسلام و به مدرسان و آقایان میگوییم حجة الاسلام و به مراجع میگوییم آیت الله. گفت نه، میدانی حجة الاسلام کیست؟ آن کسی است که ژست او برهان برای اسلام باشد. همان که مسلمان شده بود با ژست مرحوم شیخ انصاری شده بود. ماها باید اینطور باشیم کونوا دُعاة الی الله بغیر السنتکم. روح ما و جسم ما، اُبُهت ما و شخصیت ما و اینها برهان باشد برای اسلام و جاذبه باشد برای اینکه دیگران تمایل به اسلام و روحانیت پیدا کنند. و اینها چیزهایی نیست که خیلی به روایات احتیاج داشته باشد، بلکه به تجربه است. و من از همۀ شما تقاضا دارم این َلَوْلاأَنَّهُكانَمِنَالْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَفِيبَطْنِهِإِلى‌يَوْمِيُبْعَثُونَ؛ را بعضی اوقات روی آن مُراقبه کنید و روی آن فکر کنید و یا با هم تلقین کنید. حضرت یونس مگر چه کار کرده بود که هفت شبانه روز زندان در شکم ماهی و بعد هم این ذکر یونسیه که انصافاً ذکر خوبی است. لاأقل روزی هفتصد مرتبه، و این را گفتن حتماً لازم نیست با وضو باشد و یا در سجده باشد، بلکه اگر بخواهیم در راه بگوییم و یا هنگام بیکاری بگوییم، هفتصدهزار تا هم میشود چه برسد به هفتصدتا و خیلی میشود گفت و ذکر خیلی خوبی است. اما خوبتر از این تلقین است. چرا حضرت یونس هفت شبانه روز در شکم ماهی زندان و زندان به قول خودش ظلمات. اما توبه َسُبْحانَكَإِنِّيكُنْتُمِنَالظَّالِمِين‌ قرآن میگوید:فَاسْتَجَبْنالَهُوَنَجَّيْناهُمِنَالْغَمِّوَكَذلِكَنُنْجِيالْمُؤْمِنِين‌ (سوره مبارکه انبیاء، آیات 87-88)؛و این کاری به حضرت یونس ندارد و به راستی اگر کسی ذکر یونسیه را بگوید، نظیر حضرت یونس، و کذلک ننجی المؤمنین اما اینکه مراد من است، اینست که لَوْلاأَنَّهُكانَمِنَالْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَفِيبَطْنِهِإِلى‌يَوْمِيُبْعَثُونَرا مراقبه کنیم و بعد برای خودمان معنا کنیم. حساب خواص غیر از حساب عموم است. ما طلبهها خیلی قدر و منزلت داریم و قدر و منزلتش همین بس که تشیّع مرهون اوست، از زمان امام صادق علیه السلام تا حال و تا زمان حضرت مهدی (روحی فداه) و این خیلی بالاست و خیلی قدر و منزلت دارد. اما هرچه قدر و منزلت داریم و أخص الخواص شویم، آن چیزی که گفتم حساب أخص الخواص غیر از حساب خواص است و حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است.
 خدایا قسمت میدهیم به مهدی (روحی فداه) که اسمشان آورده شد، به دست ما و به رهبری ایشان، پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته شود و ما از طلبههای مهدی (روحی فداه) در زمان ایشان محسوب شویم. ان شاء الله.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo