< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

97/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

مطالبی در مورد مراسم سال نو: بعضی به طور کامل با نوروز مخالف هستند و بعضی نیز کاملا با آن موافق هستند و به کلیه ی برنامه ها در آن عمل می کنند.

ما اگر نگاهی به سیره ی رسول خدا (ص) بیندازیم مشاهده می کنیم که سنت های جاهلیت را نه کاملا پذیرفت و نه کاملا نفی کرد. آنچه از آن سنت ها خوب بود را گرفت گرفت و غلط ها را نفی کرد.

یکی از سنت های جاهلیت اکرام ضیف بود حضرت این سنت را پذیرفت. دیگر اینکه اگر عهد و پیمان می بستند در هر حال سر پیمان خود می ایستادند و امیر مؤمنان علی علیه السلام در نامه ی خود به مالک اشتر به این نکته اشاره می کند که مردم در زمان جاهلیت به عهد و پیمان خود وفادار بودند، تو هم وفادار باشد.

دیگر اینکه اگر کسی به آنها پناه می برد حتی اگر دشمن آنها بود به او پناه می دادند. قرآن در این مورد به مسلمانان می فرماید: ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ‌ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّه‌[1]

در عین حال بت پرستی، زنده به گور کردن دختران، کشتن پسران به عنوان قربانی برای بت ها و امثال آن توسط اسلام پذیرفته نشد.

قبل از اسلام نیز سنت هایی اعم از خوب و بد در مورد نوروز بود ما باید سنت های خوبی همانند صله رحم ها، خانه تکانی ها که نوعی نظافت است، شاد کردن مردم، کمک کردن به افراد ضعیف، آزاد کردن زندانی ها، و مانند آن را بگیریم و سنت های باطل مانند چهارشنبه سوری را کنار بگذاریم.

در سال جدید باید برنامه ای جدید داشت، انسان ها باید با هم متحدتر شوند، مردم و از جمله کسبه انصاف را فراموش نکنند و بی دلیل گرانفروشی نکنند و دولت نظارتش را بر عموم بیشتر کند.

 

موضوع: ما یدخل فی المبیع

بحث در این است که آیا در فروش زمین، معادنی که زیر زمین است داخل در مبیع است یا نه. در جلسۀ گذشته بحث در مورد معادن طبیعی را مطرح کردیم و اکنون به معادن موجود در ملک می رویم مثلا باغی است که آن را فروخته اند و در آن معدنی نیز وجود دارد که باید دید آیا مال مشتری است یا مال مالک اول است.

در جلسه ی گذشته کلامی از علامه نقل کردیم که ناقص ماند. او می فرماید:

لو كان في الأرض أو الدار معدن ظاهر ـ كالنفط والملح (معدن نمک) والقار (همان قیر می باشد که گاه از زمین می جوشیده) والكبريت (گوگرد) ـ فهو كالماء (آبی که مثلا مانند چشمه در زمین وجود دارد) هل يملكه صاحب الأرض؟ للشافعيّة وجهان. وعندنا أنّه مملوك له إذا كان في ملكه و ان کان باطنا کالذهب و الفضه و غیرهما من الجامدات فهی مملوکة یتبع الارض فی الملک و فی البیع لانها جزء منها (و تابع ارض است و ارض که منتقل شود آن هم منتقل می شود) و به قال الشافعی (ما نیز گفتیم که معدن جزئی از زمین است با این فرق که منفعتی بر آن بار است).[2]

صاحب مفتاح الکرامة می فرماید: و الأقرب عدم دخول المعادن فی البیع... و قد یوجد فی بعض النسخ: و الأقرب دخول المعادن، و الّذی شرحه ولد المصنّف هو العبارة الاولی (که مرحوم فخر المحققین در ایضاح القواعد است که در آن دخول ذکر شده است نه عدم دخول) و لو لم یعلم البایع (که در زمینش معدنی وجود دارد) تخیّر ان قلنا به ای بالدخول (بایع می تواند از خیار فسخ استفاده کند زیرا اگر می دانست در زمینی که فروخته است معدنی وجود دارد آن را با قیمت بیشتری می فروخت در نتیجه مغبون است و می تواند از خیار غبن استفاده کند).[3]

کسی که زمینی را می خرد از بالا که آسمان است و از پائین که در دل زمین است تا جایی که قابل استفاده است را مالک می شود. بنا بر این اگر برای دسترسی به معدن باید زمین را حفر کند اشکال ندارد زیرا هر چه پائین رود مالک است. به هر حال مقداری که عرفا می تواند از طرف بالا و پائین استفاده کند را مالک است.

 

دلیل مسأله:

در این مسأله روایتی وجود ندارد و باید بر اساس عرف و سیره ی عقلاء عمل کرد.

عرف می گوید که معدن جزء زمین است و جدای از آن نیست و ما هم گفتیم که معدن همان زمین است با این فرق که معدن منفعتی به همراه دارد.

 

اما کنز:

امام قدس سره در متن تحریر فرمودند که کنوزی که در زمین مدفون است جزء مبیع نیست. مثلا مالک کنزی که عبارت است یک کوزه از جواهر آلات یا لباس های گرانقیمت که آنها را در زمین دفن کرده است و یادش رفته و زمین را فروخته است. حال که یادش آمد می تواند برود و آن دفینه را بردارد. امام قدس سره در متن تحریر فقط به «کنز مودعة» اشاره کرده است و این در حالی است که کنز اقسام زیادی دارد همان گونه که علامه در تذکره می فرماید: الركاز (از ماده ی رکز به معنای پنهان کردن است که مراد همان گنج می باشد و در روایات از گنج به رکاز تعبیر شده است) إمّا أن يوجد في أرض موات (که البته در شرایط فعلی دولت خود را مالک آن گنج ها می داند) أو غير معهودة بالتملّك‌، كآثار الأبنية المتقادمة على الإسلام، وجدران الجاهلية وقبورهم (که گاه گنج ها را در دیوارها قرار می دادند)، أو في أرض مملوكة للواجد (این کنز می تواند مودعه نباشد)، أو في أرض مسلم أو معاهد ، أو في أرض دار الحرب.

وكلّ من هذه إمّا أن يكون عليه أثر الإسلام (مانند سکه های اسلامی) أو لا. والأول: إن كان عليه أثر الإسلام فلقطة (با آن باید معامله ی لقطه کنیم) يعرّف سنة (البته اگر بسیار قدیمی باشد و مالک آن را نشناسیم لازم نیست آن را یک سال معرفی کنند)، وإن لم يكن عليه أثره، أخرج خمسه وملك الباقي. والثانی: إن انتقل الملك اليه بالبيع ، فهو للمالك الأول إن اعترف به ، وإن لم يعرفه فللمالك قبله ، وهكذا إلى أول مالك ، فإن لم يعرفه فلقطة[4]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo