< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

97/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:

رسول خدا (ص) در حدیثی می فرماید: من أخلص للَّه‌ أربعين‌ صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه.[1]

این حدیث بسیار پر معنا است. کسی که چهل روز اعمالش خالصانه باشد چشمه های حکمت (نه یک چشمه ی حکمت) که همان علم است از قلبش بر زبانش جاری می شود.

علم بر دو قسم است: یک نوع علمی است که در مدارس می خوانیم و باید بخوانیم و این نوع علم گاه واجب عینی است و گاه کفایی. نوع دیگر، علم الهی است که از طرف خداوند به انسان تعلیم داده می شود. این علم از راه سیر و سلوک و تهذیب نفس و مانند آن ایجاد می شود و یک راه آن این است که چهل روز انسان اعمالش را خالصانه برای خدا انجام دهد. تجربه هم همین را نشان داده است که بعد از چهل روز مسائلی برای انسان شفاف می شود که سابقا آن را نمی دانست.

البته اخلاص خود دارای درجاتی است. یک نوع اخلاص به گونه ای است که فرد ریا کار نیست ولی به سبب اینکه این چشمه ها برایش ایجاد شود خلوص نیّت به خرج می دهد. این اخلاص صد در صد نیست. مانند کسی که نماز شب می خواند تا روزی اش فراوان شود. چنین کسی هرچند مخلص است ولی از اخلاص پائین تری بهره دارد. مانند کسی که اعمال خوب را برای رسیدن به بهشت و یا رهایی از دوزخ به جا می آورد. اخلاص خالص آن است که فقط برای خداوند باشد. همان گونه که امیر مؤمنان می فرماید: إِلَهِي مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ‌ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.[2]

درجات اخلاص ارتباط به درجاتی از ینابیع علم دارد و هرقدر عمل انسان خالص تر باشد آن ینابیع هم بیشتر می باشد.

 

نکته ای پیرامون یوم الله 22 بهمن:

چهل سال از انقلاب گذشته است. در این چهل سال طوفان های زیادی وجود داشت و این طوفان ها را پشت سر گذاشتیم و از همه مهمتر جنگ تحمیلی هشت ساله بود. در آن جنگ تمام دنیا بر علیه ما بودند و ما هم در اوائل انقلاب بودیم و همه چیز ما متلاشی بود. پیروزی در این جنگ شبیه معجزه بود. این علامت آن است که امدادهای الهی و لطف و عنایت امام زمان (عج) پشتوانه ی ما بوده است.

برای اینکه این برنامه را بتوانیم ادامه دهیم باید بررسی کنیم که اصول اولیه ای که در آن زمان به آن پایبند بودیم چه اصولی بود.

از میان آن اصول به سه اصل اشاره می کنیم:

یکی از آنها اتحاد صفوف بود و همه با هم بودند. در مسأله ی همه پرسی 98 درصد وارد میدان شدند. آن دو درصد هم معلوم نیست مخالف بودند شاید توان و حوصله ی شرکت در همه پرسی را نداشتند. امروزه اگر همان اتحاد وجود داشته باشد حتی احتمال شکست هم وجود ندارد.

اصل دوم: خلوص نیت ها بود. مردم حال و هوای بسیار خوشی داشتند و امیدوار بودند و با خلوص نیت کار می کردند و این گونه نبود که هر کس به دنبال منافع شخصی خودش باشد. بر خلاف امروز که افرادی که برای منافع شخصی خود کار می کنند زیاد شده اند. از این رو اختلاس ها، کم کاری ها، قاچاق و مانند آن زیاد شده است.

اصل سوم ایستادگی و مقاومت است. ﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ‌ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‌ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ[3] ﴿نَحْنُ‌ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ[4]

اگر ملائکه به کمک کسی بیایند شکست برای آنها ممکن نیست.

 

موضوع: شرایط شروط ضمن العقد

الشرط السابع: شیخ انصاری در این مورد می فرماید: شرط السابع: أن لا يكون مستلزماً لمحال، كما لو شرط في البيع أن يبيعه على البائع، (که مشتری جنسی را که خریده است به بایع بفروشد) فإنّ العلّامة قد ذكر هنا: أنّه مستلزمٌ للدور.[5]

دور به این معنا است که من در صورتی می توانم مبیع را به تو بفروشم که مالک آن بشوم و در صورتی مالک می شوم که آن را به تو بفروشم.

علامه خود در تذکره می فرماید: لو باعه شيئا بشرط أن يبيعه إيّاه ، لم يصحّ ، سواء اتّحد الثمن قدرا ووصفا وعينا (مثلا خانه ای که صد دینار می ارزد را به این شرط فروخت که مشتری همان خانه را به صد دینار به خودش بفروشد) أو لا وإلاّ جاء الدور ، لأنّ بيعه له (بیع مشتری مبیع را) يتوقّف على ملكيّته له ، المتوقّفة على بيعه، (و زمانی مالک می شود که بایع آن را به او بفروشد) فيدور (بنا بر این بیع دوم مشروط به این است که بیع اول صحیح باشد و الا او مالک نمی شود و بیع اول نیز هنگامی صحیح می شود که به شرط عمل شود و شرط آن این است که به بیع دوم عمل شود بنا بر این هم بیع اول متوقف بر بیع دوم است و هم برعکس) أمّا لو شرط أن يبيعه على غيره ، فإنّه يصحّ عندنا حيث لا منافاة فيه للكتاب والسنّة.[6]

یکی از راه های فرار از ربا این بود که فرد می گفت این خانه را به صد میلیون به تو اقساطی می فروشم به شرط اینکه آن را به من نقدی بفروشی به قیمت هشتاد میلیون تومان. در واقع هشتاد میلیون می داد و صد میلیون از او می خرید ولی در قالب اقساط.

جمعی نیز از عبارت تذکره الهام گرفتند و مسأله ی دور را در عبارات خود متذکر شده اند.

در عین حال این کلام از علامه اشکالاتی دارد. یکی از اشکالات مهم این است که مالکیت مشتری متوقف بر عمل به شرط نیست عمل به شرط نمی تواند علت برای مالکیت باشد بلکه علت برای لزوم است یعنی اگر کسی به شرط عمل نکند معامله صحیح است ولی طرف مقابل خیار دارد. انسان بلافاصله بعد از معامله مالک می شود چه به شرط عمل کند چه نکند. بنا بر این می تواند بلافاصله آن را به مالک اول بفروشد.

البته بعضی فتوا داده اند که معالمه قبل از عمل به شرط متزلزل است و موجب مالکیت نمی شود و بعد از عمل به شرط، مالکیت ایجاد می گردد. طبق مبنای این عده دور لازم می آید. شاید مبنای علامه همین بوده است که قبل از شرط ملکیت حاصل نمی شود.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده این مطلب را توضیح خواهیم داد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo