< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

97/10/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط ضمن عقد

مسأله ی شرط ضمن العقد بسیار مبتلا به است. برای تسهیل کار به سراغ کلام شیخ انصاری می رویم و آن را متن کار خود قرار می دهیم زیرا شیخ انصاری بهتر از ما بقی این مسأله را مطرح کرده است و حدود صد صفحه را به آن اختصاص داده است. صاحب جواهر نیز بیست صفحه از جواهر را به بحث در این مورد اختصاص داده است.

اولین نکته ای که در اینجا هست معنای شرط است. الفاظی که در متن قرآن و روایات وارد شده است را باید بررسی کرد و معنای آنها را کاملا متوجه شد. همچنین است در مورد الفاظی که در معاقد اجماعات واقع شده است ولی الفاظی که در کلمات فقهاء هست لازم نیست در فهم آنها تا این حد دقت کنیم.

در قرآن مجید از کلمه ی «اشراط» استفاده شده است که جمع «شَرَط» به معنای علامت است: ﴿فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها[1] یعنی علامت قیامت ظاهر شده است. واضح است که این غیر از شرطی است که محل بحث ما می باشد.

اما در روایات این کلمه به شکل فراوان و وسیعی دیده می شود که از جمله آنها «المؤمنون عند شروطهم» است. در خیار حیوان هم خواندیم: «اما الشرط فی الحیوان ثلاثة ایام». در باب نکاح از امیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است: «شرط الله قبل شرطکم» زیرا کسی شرط کرده بود که بعد از این ازدواج ازدواج دیگری نکند که حضرت به او آن عبارت را فرمود.

اما بزرگان فقهاء شرط را در اینجا به شکل مختلف تفسیر کرده اند. شیخ انصاری قائل است که شرط دو معنای عرفی و دو معنای اصطلاحی دارد و می فرماید: یکی از دو معنای عرفی آن عبارت است از التزام و الزام و معنای دیگر عبارت است از «ما یلزم من عدمه العدم و لا یلزم من وجوده الوجود»[2]

مثلا شرایط نماز مانند وضو و قبله که اگر نباشد نماز محقق نمی شود ولی اگر تنها وضو و قبله باشد دلیل نمی شود که نماز هم محقق شود. (مخصوصا طبق نظر ما که صحیحی هستیم نه اعمی.)

اما دو معنای اصطلاحی: یکی شرطی است که نحویون می گویند که همان شرط و جزاء است در: «ان جاء زید فاکرمه»

دوم هم شرطی است که در علوم معقول مطرح است که در مقابل سبب و معدّ و مانند آن است که یکی هم شرط است.

محقق نراقی در کتاب خود به نام «عوائد الایام» که یکی از بهترین کتابی است که در مورد قواعد فقهیه نوشته شده است می فرماید: اعلم: أنّ للشرط إطلاقات ثلاثة: أحدها: الشرط النحوي، و هو ما يدخله أحد أدواته (مانند ان شرطیه). و الثاني: الشرط الأصولي، و هو ما يلزم من عدمه عدم المشروط، و لا يلزم من وجوده وجوده (بنا بر این ایشان بر خلاف نظر شیخ انصاری در مکاسب که این شرط را عرفی می داند آن را اصطلاحی می داند)... و الثالث: الشرط اللغوي، و هو ما يُلزم به الغير و يلتزم به، و مصدره: بمعنى الإلزام و الالتزام. قال في القاموس: الشرط: إلزام الشيء و التزامه في البيع و نحوه (و خواهیم گفت که شرط عرفی از کلام قاموس وسیع تر است زیرا گاهی به خود بیع هم شرط می گویند مانند: «المؤمنون عند شروطهم» بنا بر این عقد هم شرطی از شروط است).[3]

نقول: تمام معانی شرط را می توان به همان الزام و التزام برگرداند:

مثلا در شرطِ نحوی الزام و التزام وجود دارد مثلا وقتی می گویند: «ان طلعت الشمس فالنهار موجود» یعنی وقتی خورشید طلوع کند الزاما نهار به وجود می آید.

همچنین است در مورد شرط اصولی که عبارت است از ما یلزم من عدمه العدم و لا یلزم من وجوده الوجود. در این هم الزامی وجود دارد مثلا اگر می خواهیم آتش روشن شود باید علاوه بر اینکه هیزم داریم، شرط است هیزم ها خشک باشد و الا آتش به وجود نمی آید.

همچنین است در مورد شرط فلسفی که مقابل سبب است که در آن هم الزام و التزام وجود دارد.

البته الزام و التزام ممکن است در بعضی از این موارد مجازی باشد و در بعضی حقیقی است.

بنا بر این وقتی ما در روایات به کلمه ی شرط برخورد می کنیم الزام و التزام را از آن متوجه می شویم. مثلا در «المؤمنون عند شروطهم» چنین است و بین متبایعین الزام و التزاماتی وجود دارد. همچنین در «الشرط فی الحیوان ثلاثة ایام» یعنی بایع ملتزم است که تا سه روز، فسخ مشتری را بپذیرد. یا در «شرط الله قبل شرطکم» یعنی «الزام الله قبل الزامکم». بنا بر این خداوند الزام کرده که تعدد زوجات مجاز باشد و کسی نمی تواند غیر آن را بر خود الزام کند.

 

بقی هنا امر:

گاه شرط بر نفس عقد اطلاق می شود مانند: «المؤمنون عند شروطهم» و گاه اطلاق می شود بر شرط ضمن عقد. که در اینجا بحث در همان شرط ضمن العقد است.

حتی نذر هم نوعی شرط است و فرد بر خودش شرط می کند که لله کاری را انجام دهد. همچنین است در مورد عهد و قسم.

شیخ انصاری در اینجا هشت شرط برای شرط ضمن العقد بیان کرده است که بعضی در کلمات فقهاء آمده است و بعضی نیامده و بحث در بعضی از آنها کم است و در بعضی مفصل می باشد.

بعد از ذکر این امور دو بحث دیگر هم وجود دارد: یکی اینکه آیا علاوه بر این شروط، شرط های دیگری هم هست و دوم اینکه آیا می توان بعضی از این شروط را در هم ادغام کرد یا نمی شود.

 

اما اولین شرط از شروط هشت گانه: شرط باید مقدور و تحت قدرت باشد. بنا بر این شرطی که از تحت قدرت خارج است باطل است. برای شرط باطل که از تحت قدرت خارج است مثالی زده اند که محقق به آن می پردازد و صاحب جواهر از او نقل می کند و می فرماید: كبيع الزرع على أن يجعله المشتري أو الله سنبلا والرطب على أن يجعله تمرا (یعنی کسی زراعتی را بفروشد و بگوید که این را می دهم به این شرط که آن را خوشه کنم و یا رطب هایش را به تو می فروشم به شرط آنکه آن را خرما کنم).[4]

تبدیل کردن زرع به خوشه و یا رطب که خرمای خیس است به تمر که خرمای خشک است (که باید سر شاخه بماند تا خشک شود) از تحت قدرت خارج است زیرا این تحت قدرت خداوند قرار داد.

صاحب مفتاح الکرامة در اینجا می فرماید: و یجوز اشتراط ما یدخل تحت القدرة من منافع البائع دون غیره کجعل الزرع سنبلا و البسر تمرا الحکمان ممّا لا خلاف فیهما کما عرفت و قد صرّح بهما المحقّق فی کتابیه (شرایع و یا نافع یا معتبر) و المصنّف فی «التحریر و التذکرة و الشهیدان و المحقق الثانی.[5]

در اینجا این بحث مطرح است که منظور از «جعل الزرع سنبلا» چیست؟ آیا مراد این است که خودش این کار را بکند که واضح است که هیچ عاقلی نمی تواند چنین حرفی بزند زیرا کسی نمی تواند با قدرت خودش این کار را انجام دهد و یا اینکه مراد بقدرة الله است که واضح است که خدا می تواند. بنا بر این این بحث مطرح شده است که این چه مثالی است که علماء ذکر کرده اند.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده این بحث را پیگیری می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo