< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

96/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله ی خیار غبن

بحث در خیار غبن است و به سراغ ادله ی خیار غبن رفتیم و اولین دلیل که لا ضرر بود را توضیح دادیم و قائل شدیم که دلیل قانع کننده ای برای این مسأله (بیع) و تمامی معاملات غبنی دیگر است.

دو روایت دیگر در وسائل الشیعه در باب 17 از ابواب خیارات وجود دارد.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: غَبْنُ الْمُسْتَرْسِلِ سُحْتٌ.[1]

عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: غَبْنُ الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ.[2]

«استرسال» به معنای اطمینان است. صاحب کتاب مجمع البحرین در این مورد می گوید: «الاسترسال» الاستیناس و الطمأنیة الی الانسان و الثقة به فیما یحدّثه و اصله السکون و الثَبات. یعنی به چیزی انس داشتن و به انسانی اطمینان کردن در چیزهایی که نقل می کند. کسی که چنین صفتی دارد را «مسترسل» می گویند.

در مجمع البحرین در جای دیگر آمده است: ترسّل فی قرائه اذا تحمل فیها و لم یعجّل. امروزه نیز در عرب عبارت «علی رَسلِک» یعنی آرامش برو و آرام باش و عجله نکن.

رسول را نیز رسول می گویند چون مورد اطمینان است. چه از باب رسولی که پیغام زید را به عمرو می رساند و چه کسی که رسول الهی است.

بنا بر این مراد حدیث اول این است که: کسی که به تو اطمینان می کند اگر به او خدعه کنی این کار گناه است و ثمنی که به دست می آوری سحت است.

این روایت به جایی نظر دارد که غابن، در غبن تعمد دارد و به همین دلیل امام علیه السلام می فرماید: «سحتٌ» همچنین در روایت دوم نیز سخن از تعمد است. در عین حال، بحث ما اعم است و غیر متعمد را نیز شامل می شود بنا بر این باید از متعمد الغاء خصوصیت کنیم. البته متعمد گناه دیگری هم به خاطر تعمدش مرتکب شده است زیرا گاه کلایی بر سر دیگری می گذارد و فرد اصلا متوجه نمی شود مغبون شده است.

حال باید دید «سحت» آیا دلالت بر بطلان دارد یا اینکه معامله صحیح است و فرد فقط خیار دارد. حق این است که «سحت» همان نهی در باب معاملات است که دلالت بر بطلان معامله دارد.

اللّهم الا ان یقال که اگر طرف مطلع شود و حق فسخ داشته باشد لطمه ای به او نمی خورد و شارع نیز می خواهد به کسی لطمه وارد و این کار با اعمال خیار قابل تحصیل است از این رو مغبون می تواند از خیار غبن استفاده کند.

به هر حال استفاده از این دو روایت در ما نحن فیه احتیاج به این دارد که مقداری از ظهور روایت فاصله بگیریم.

 

عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ طَاوُسٍ فِي كِتَابِ الِاسْتِخَارَاتِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى قَالَ: أَرَادَ بَعْضُ أَوْلِيَائِنَا الْخُرُوجَ لِلتِّجَارَةِ فَقَالَ لَا أَخْرُجُ حَتَّى آتِيَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع- فَأُسَلِّمَ عَلَيْهِ وَ أَسْتَشِيرَهُ فِي أَمْرِي هَذَا (با او مشورت کنم) وَ أَسْأَلَهُ الدُّعَاءَ لِي قَالَ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ- إِنِّي عَزَمْتُ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى التِّجَارَةِ وَ إِنِّي آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي (قسم خوردم) أَنْ لَا أَخْرُجَ حَتَّى أَلْقَاكَ وَ أَسْتَشِيرَكَ وَ أَسْأَلَكَ الدُّعَاءَ لِي قَالَ فَدَعَا لَهُ وَ قَالَ ع عَلَيْكَ بِصِدْقِ اللِّسَانِ فِي حَدِيثِكَ (اولا در معاملات خود راستگو باش) وَ لَا تَكْتُمْ عَيْباً يَكُونُ فِي تِجَارَتِكَ وَ لَا تَغْبِنِ الْمُسْتَرْسِلَ فَإِنَّ غَبْنَهُ لَا يَحِلُّ وَ لَا تَرْضَ لِلنَّاسِ إِلَّا مَا تَرْضَى لِنَفْسِكَ وَ أَعْطِ الْحَقَّ وَ خُذْهُ (حق را بپرداز و حق را بگیر. این عبارت هم می تواند شاهد بر مدعا باشد.) وَ لَا تَخَفْ وَ لَا تَخُنْ فَإِنَّ التَّاجِرَ الصَّدُوقَ مَعَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- وَ اجْتَنِبِ الْحَلْفَ فَإِنَّ الْيَمِينَ الْفَاجِرَةَ تُورِثُ صَاحِبَهَا النَّارَ (گاه قسم ها دروغ از کار در می آید و سبب دخول در آتش می شود.) وَ التَّاجِرُ فَاجِرٌ إِلَّا مَنْ أَعْطَى الْحَقَّ وَ أَخَذَهُ (تاجر، فاجر است مگر کسی که حق بدهد و حق را بگیرد. این هم دلالتی بر مدعی دارد) وَ إِذَا عَزَمْتَ عَلَى السَّفَرِ أَوْ حَاجَةٍ مُهِمَّةٍ فَأَكْثِرِ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِخَارَةَ (طلب خیر از خداوند کن) فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص- كَانَ يُعَلِّمُ أَصْحَابَهُ الِاسْتِخَارَةَ كَمَا يُعَلِّمُ السُّورَةَ مِنَ الْقُرْآنِ الْحَدِيثَ.[3]

این روایت مرسله است

 

احادیث دیگر در مورد تلقی رکبان است. به عنوان مقدمه می گوییم: معنای تلقی رکبان این است که کاروانی از کاروان های تجاری به شهر دیگری وارد می شود. افرادی بودند که پیشدستی می کردند و به استقبال آنها می رفتند و گاه شاید در مورد وضع بازار در شهر دروغ هایی می گفتند و جنس ها را با زیر قیمت خریداری می کردند. گاه هم شاید تصور می کردند که اگر آنها به بازار بیایند دیگر نوبت به آنها نمی رسد از این رو به سراغ آن کاروان ها می رفتند تا مال را به قیمت واقعی بخرند. (و کلاه برداری و خدعه ای هم در کار نبود).

مشهور بین اصحاب این است که تلقی رکبان کراهت دارد و ادعای اجماع هم شده است که البته صحیح نیست. شیخ طوسی فتوا به عدم جواز داده است و صاحب جواهر درصدد است که آن را حمل بر کراهت کند که خلاف ظاهر است.

حتی اگر تلقی رکبان حرام نباشد و فقط مکروه باشد باز قابل استدلال است. از طرق خاصه شش روایت وارد شده است:

 

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ مِنْهَالٍ الْقَصَّابِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَلَقَّ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص‌ نَهَى عَنِ التَّلَقِّي قَالَ وَ مَا حَدُّ التَّلَقِّي قَالَ مَا دُونَ غَدْوَةٍ أَوْ رَوْحَةٍ (به اندازه ی یک صبر تا عصر حرکت) قُلْتُ وَ كَمِ الْغَدْوَةُ وَ الرَّوْحَةُ قَالَ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ (ولی بیشتر از آن معامله محسوب می شود و اشکال ندارد) قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مَا فَوْقَ ذَلِكَ فَلَيْسَ بِتَلَقٍّ.[4]

 

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ مِنْهَالٍ الْقَصَّابِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ: لَا تَلَقَّ وَ لَا تَشْتَرِ مَا تُلُقِّيَ وَ لَا تَأْكُلْ مِنْهُ.[5]

ظاهر این روایت نیز بطلان است.

 

عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يَتَلَقَّى أَحَدُكُمْ تِجَارَةً خَارِجاً مِنَ الْمِصْرِ الْحَدِيثَ.[6]

یعنی نباید خارج از شهر رفت تا کاروان را دید و جنس ها را از آن خرید.

 

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ رُوِيَ أَنَّ حَدَّ التَّلَقِّي رَوْحَةٌ فَإِذَا صَارَ إِلَى أَرْبَعِ فَرَاسِخَ فَهُوَ جَلَبٌ (معامله ی صحیح که همان جلب منافع و خیرات است).[7]

نقول: این روایات برای غبن، حریمی قائل می شود یعنی این نهی ها مقدمه برای این است که کسی که وارد شهر می شود و درصدد تجارت است مغبون نشود.

بنا بر این این روایات که جمعی به آنها استدلال کرده اند اگر دلیل نباشد لا اقل می تواند مؤید باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo