< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

96/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جریان خیار حیوان در غیر بیع

بحث در خیار حیوان است و به فروعات این بحث رسیده ایم.

فرع هفتم: آیا خیار حیوان در غیر بیع از عقود لازمه جاری می شود؟

مثلا حیوانی را اجاره می کنند و اجاره نیز عقد لازم است، یا کسی حیوانی را به دیگری در مقابل عوضی هبه کرده است. یا کسی حیوانی را با عوضی صلح می کند. صلحِ با عوض در حکم بیع است. همچنین کسی مبلغی را به دیگری بدهکار است که به جای آن حیوان یا حیواناتی به او می دهد. همچنین اگر دیه، حیوان باشد و یا اگر کسی مهریه ی همسرش را حیوان قرار داد.

در روایات متعددی آمده است که نکاح را به عنوان «اشتراء باغلی الثمن» ذکر کرده است بنا بر این اگر مهریه را حیوان قرار دهند آیا زن خیار حیوان دارد؟

 

اقوال علماء:

ندیدیم کسی از فقهاء در بحث بیع، متعرض این فرع شود ولی در اجاره و باب های دیگر فقهی به آن اشاره کرده اند.

صاحب جواهر در کتاب اجاره می فرماید: أما خيار الحيوان فلا يجري فيها... لأنه قیاس.[1]

زیرا ادله ی ما منحصر به بیع است و غیر بیع مانند اجاره را نمی توان به آن قیاس کرد.

آیت الله سید محمد تقی طباطبائی قمی می فرماید: لا يجرى خيار الحيوان ولا خيار المجلس ولا خيار التاخير في الصلح لعدم ما یقتضی الجریان بعد اختصاص الدلیل بالبیع.[2]

صاحب عروة در باب اجاره در مسأله ی یازدهم از مسائل احکام عقد اجاره متعرض آن شده و می فرماید: لیس فی الاجارة خیار المجلس و لا خیار الحیوان بل و لا خیار التأخیر.

در موسوعه ی آیت الله خوئی آمده است: یختصّ الخيار بمورد التعبّد وهو البيع، ولا مقتضي للتعدّي إلى غيره من إجارة ونحوها، وهذا كما في خياري المجلس والحيوان، حيث إنّ الدليل المتكفّل لإثباتهما خاصّ بالبيع.[3]

 

دلیل مسأله:

اصل در تمام عقود لازمه لزوم است و خیار احتیاج به دلیل دارد. خیار حیوان در روایات در خصوص بیع است زیرا می فرماید که «المتبایعان بالخیار». فقط در یکی از روایات آمده است که «و صاحب الحیوان ثلاث» که ممکن است گفته شود غیر بیع را نیز شامل می شود ولی در صدر همین روایت سخن از «متبایعان» می باشد:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ وَ ابْنِ بُكَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ حَتَّى يَتَفَرَّقَا وَ صَاحِبُ‌ الْحَيَوَانِ‌ ثَلَاثٌ‌ الْحَدِيثَ.[4]

 

بنا بر این دلیلی برای اثبات خیار حیوان در غیر بیع پیدا نکردیم.

شاید گفته شود که حکمت حکم اقتضاء می کند که در غیر بیع هم جاری باشد زیرا حیوان در مجلس معامله شناخته نمی شود و باید سه روز بگذرد تا ماهیّت اصلی آن خود را نشان دهد و این حکمت در غیر بیع هم جاری است.

به تعبیر دیگر می توانیم با الغاء خصوصیت به غیر بیع هم آن را تسری دهیم. البته الغاء خصوصیت باید قطعیه باشد نه ظنیه و در ما نحن فیه ظنی است و حکمت هم در همه جا جاری نیست.

نتیجه اینکه در تسری دادن آن به غیر بیع مشکل داریم و نمی توان به راحتی در مقابل اصالة اللزوم ایستاد.

در عین حال، می توان یکی دو تا استثناء به آن وارد کرد:

یکی در مورد صلح معوض است که گفته شده است که خاصیت بیع را دارد و در واقع بیع است هرچند به نام صلح است. صلح در هر کجا رنگی به خود می گیرد در بعضی جاها رنگ بیع و در بعضی موارد رنگ هبه به خود می گیرد. بنا بر این لا یبعد که خیار حیوان در صلح معوض جاری باشد.

بعضی هم ممکن است در نکاح هم آن را جاری بدانند زیرا در آن به «یشتریها باغلی الثمن» تعبیر شده است.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ‌ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ‌ يُرِيدُ أَنْ‌ يَتَزَوَّجَ‌ الْمَرْأَةَ أَ يَنْظُرُ إِلَيْهَا قَالَ نَعَمْ إِنَّمَا يَشْتَرِيهَا بِأَغْلَى الثَّمَنِ.[5]

این حدیث صحیح است.

ثمن گرانقیمت همان مهریه است که گاه مبلغ بالایی را شامل می شود.

 

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيِّ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يُرِيدُ أَنْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ أَ يَنْظُرُ إِلَى شَعْرِهَا فَقَالَ نَعَمْ إِنَّمَا يُرِيدُ أَنْ يَشْتَرِيَهَا بِأَغْلَى‌ الثَّمَنِ‌.[6]

 

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْعِلَلِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يُرِيدُ أَنْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهَا قَالَ نَعَمْ وَ تُرَقِّقُ‌ لَهُ الثِّيَابَ لِأَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَشْتَرِيَهَا بِأَغْلَى الثَّمَنِ.[7]

البته باید دید که مراد از لباس نازک این است که حاکی ما وراء باشد یا اینکه حجم بدن را نشان دهد. ظاهرا احتمال دوم قوی تر است زیرا لباس ضخیم حجم بدن را نشان نمی دهد.

 

در چند روایت هم آمده است که «إِنَّمَا هُوَ مُسْتَام‌»[8] که به معنای طالب بیع چیزی بودن است که همان خواستگاری می باشد. مفاد این نیز هماهنگ با سه روایت سابق است.

 

بسیاری از فقهاء در باب اینکه مرأة تمکین نکند تا مهریه ی خود را بگیرد به این روایات تمسک کرده اند که نکاح مانند بیع است و در بیع اگر مشتری ثمن را ندهد، بایع می تواند مثمن را ندهد تا ثمن را دریافت کند و کاری به اینکه مشتری معسر است یا موسر و یا مانند آن ندارند. بر آن ادعای اجماع هم شده است که البته اخیرا مخالف برای آن نیز پیدا شده است.

جالب اینکه در باب اینکه مرأة می تواند تمکین را حبس کند تا مهریه اش را بگیرد هیچ روایتی وجود ندارد.

مخالفین اجماع می گویند که یک تکلیف این است که مرأة باید تمکین کند و یک تکلیف این است که رجل اگر موسر است باید مهریه را بپردازند. این دو واجب هر کدام جدا هستند و ارتباطی به هم ندارند. با این حال مشهور و معروف از قدیم الایام این بوده که زوج مادامی که مهریه را نپردازد نمی توان همسرش را مجبور به تمکین کند.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده خواهیم گفت که استدلال مشهور صحیح نیست و این دو را نمی توان با هم قیاس کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo