< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

92/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:

از امام هادی علیه السلام می فرمایند: اذْكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَيْ أَهْلِكَ وَ لَا طَبِيبَ يَمْنَعُكَ وَ لَا حَبِيبَ يَنْفَعُكَ[1]
یعنی پایان عمرت را به یاد بیاور زمانی که در میان خانواده ات در بستر افتاده ای که نه طبیب می تواند مانع مرگ تو شود و نه دوستانت نفعی به حال تو دارند.

بسیاری هستند که تمایل ندارند به فکر مرگ باشند. این نهایت نادانی است. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُم‌[2]
یعنی شما چگونه غافل می شوید از چیزی که آن از شما غافل نمی شود؟ بنا بر این عقل می گوید، ذکر موت را فراموش نکنید.

راه و رسم عقلاء این است که به پایان زندگی خود بیندیشند. در روایت است که رسول خدا (ص) فرمود: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَكْيَسَكُمْ أَكْثَرُكُمْ ذِكْراً لِلْمَوْت‌[3]
یعنی با هوش ترین شما کسی است که بیش از همه به یاد مرگ باشد. این سبب می شود که فرد آماده شود. تا انسان تصمیم بر سفری نگیرد برای آن سفر آماده نمی شود بنا بر این ذکر موت موجب می شود که جلوی بسیاری از طغیان ها و ظلم ها و خلافکاری ها گرفته شود زیرا انسان می داند روزی زندگی اش به پایان می رسد و زمان آن هم مشخص نیست مخصوصا در دنیای امروز که مملو از حوادث گوناگون است. آن هم مرگی که بسیار راحت مثلا با لخته شدن ذره ای خون در رگهای مغزی ایجاد می شود و موجب فلج شدن و یا مرگ می گردد. یا اینکه سلولی از سلول های بدن تبدیل به سلول سرطانی شود. سلول های بدن روی حساب خاصی تکثیر می شوند ولی گاه به شکل غیر طبیعی رشد می کنند و تبدیل به سرطان می شوند.

اگر ظالمان دنیا به پایان عمر خود فکر می کردند هرگز آن ظلم ها را مرتکب نمی شدند.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در کلامی گهربار می فرماید که بهترین واعظین برای شما مردگان خاموشند که با زبان بی زبانی بهترین موعظه ها را می کند: فَكَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبينَ وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِين‌ فَكَأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً وَ كَأَنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَارا أَوْحَشُوا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ وَ أَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ.[4]
که این مردگان را بدون اینکه اختیاری از خود داشته باشند می برند. گویا آنها کسانی نبودند که در دنیا قصرها و آبادی برای خود ساختند گویا هرگز در دنیا نبودند و گویا آخرت همیشه جای زندگی آنها بود. محلی که مردند برای دیگران وحشتناک است و آنها خودشان در جایی وطن گزیدند که برایشان وحشتناک بود.

 

موضوع: : ترک اختیاری وقوف مشعر در بین الطلوعین

بحث در این است که اگر کسی مشعر الحرام را در بین الطلوعین عمدا وقوف نکند با دو شرط حجش صحیح است یکی اینکه عرفات را درک کند و دیگر اینکه شب، در مشعر بماند. البته باید گوسفندی را هم قربانی کنند.

گفتیم دلیل اول روایت مسمع بن عبد الملک است:

 

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ (امام کاظم) ع فِي رَجُلٍ وَقَفَ مَعَ النَّاسِ بِجَمْعٍ (در مشعر) ثُمَّ أَفَاضَ قَبْلَ أَنْ يُفِيضَ النَّاسُ قَالَ إِنْ كَانَ جَاهِلًا فَلَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ أَفَاضَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَعَلَيْهِ دَمُ شَاةٍ.[5]

در مورد مسمع، بعضی تردید کردند ولی با این حال سه قرینه وجود دارد که می تواند به وسیله ی آنها وثاقت او را ثابت کرد.

اول اینکه: علماء رجال گفته اند که او از شخصیت های برجسته ی قومش بود.

دوم اینکه امام صادق علیه السلام به او فرمود: (اعدتک لامر مهم) یعنی من تو را برای کار مهمی آماده کردم ام. اگر او مورد وثوق امام علیه السلام نبود، ایشان کار مهم را به عهده ی او نمی سپرد.

سوم که از همه مهمتر است چیزی است که عیاشی از ابن فضال نقل می کند و آن اینکه می گوید: از ابن فضال شنیدم که می گفت: او ثقه است. بنی فضال گرچه فطحی هستند ولی مورد وثوق هستند و روایات آنها مورد قبول است.

آیت الله خوئی به امر چهارمی تمسک کرده است و آن اینکه نام مسمع بن عبد الملک در روات کامل الزیارات ذکر شده است. البته ایشان در ابتدا معتقد بود که تمام کسانی که در کتاب مزبور آمده است ثقه هستند چون نویسنده ی کتاب چنین ادعا کرده است. البته گفته اند که بعد خلاف این قول بر آیت الله خوئی ثابت شد.

به هر حال اگر سند روایت به مسمع ضعیف باشد ولی اصحاب به آن عمل کرده اند و این ضعف سند را جبران می کند. مخصوصا که صاحب جواهر می فرماید: این شهرت به حدی قوی است که نزدیک است به حد اجماع برسد. مخالف در این حکم فقط ابن ادریس است و مخالفت شیخ هم شفاف نیست.

در روایت مسمع، کفاره ی گوسفند ذکر شده است و مشهور به آن فتوا داده اند.

 

حدیث دوم صحیحه ی هشام بن سالم است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ فِي التَّقَدُّمِ مِنْ مِنًى إِلَى عَرَفَاتٍ قَبْلَ‌ طُلُوعِ الشَّمْسِ لَا بَأْسَ بِهِ وَ التَّقَدُّمُ مِنْ مُزْدَلِفَةَ إِلَى مِنًى يَرْمُونَ الْجِمَارَ وَ يُصَلُّونَ الْفَجْرَ فِي مَنَازِلِهِمْ بِمِنًى لَا بَأْسَ[6]

در این روایت دو بحث وجود دارد، یکی کسانی که از منی به عرفات می رفتند یکی اینکه افرادی از مکه به سمت عرفات حرکت می کردند و چون منی در وسط مسیر آنها بود شب در عرفات می ماندند و صبح هنگام طلوع آفتاب به سمت عرفات حرکت می کردند. در روایات آمده است که مستحب است این حرکت قبل از طلوع آفتاب انجام نشود. صدر این روایت می گوید: اگر کسی قبل از طلوع آفتاب به سمت عرفات حرکت کند اشکال ندارد.

به هر حال صدر این روایت به بحث ما ارتباطی ندارد. ذیل روایت به بحث ما ارتباط دارد و آنکه رفتن از مشعر به منی در شب و رمی جمار در شب و خواندن نماز صبح در منی اشکال ندارد.

گفتیم ظاهر این روایت این است که انجام این کار حتی برای متعمد هم جایز است. این در حالی است که متعمد حرام است این کار را انجام دهد و حال آنکه امام علیه السلام می فرماید: لا بأس. یعنی گناه ندارد. حتی سخن از قربانی کردن گوسفند هم نمی باشد. به این دلیل این روایت را حمل بر معذور کرده اند.

بنا بر این این صحیحه نیز به کار ما نمی آید زیرا بحث ما در کسی است که عمدا و از روی اختیار وقوف بین الطلوعین را در مشعر ترک می کند.

 

الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ وَ عِمْرَانَ ابْنَيْ عَلِيٍّ الْحَلَبِيَّيْنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا فَاتَتْكَ الْمُزْدَلِفَةُ فَقَدْ فَاتَكَ الْحَجُّ[7]

به مفهوم این روایت تمسک کرده اند و آن اینکه اگر مزدلفه از کسی فوت نشود حج فوت نمی شود. در نتیجه به اطلاق این روایت عمل کرده اند که اگر کسی حتی اگر شب را در مزدلفه بماند حجش صحیح است.

نقول: مفهوم در این گونه موارد قضیه ی جزئیه است زیرا نفی کلی ممکن است به صورت قضیه ی جزئیه باشد یعنی اگر مزدلفه از کسی فوت شود حج فوت می شود ولی اگر مزدلفه از کسی فوت نشود با چه شرایطی حج فوت نمی شود دیگر بیان نشده است. بنا بر این نمی توان همانند صاحب جواهر به اطلاق حدیث تمسک کرد زیرا حدیث اطلاق ندارد بنا بر این ممکن است مراد خصوص وقوف بین الطلوعین باشد.

بنا بر این تمسک به اطلاق این حدیث هم به کار نمی آید.

از این رو فقط روایت مسمع باقی می ماند که ضعف آن هم با عمل مشهور جبران می شود.

 


[2] نهج البلاغه، خطبۀ188.
[4] نهج البلاغه، خطبۀ188.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo