< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

90/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:

کافی، ج 2، باب فضل الیقین حدیث 4: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص عَلَى الْمِنْبَرِ لَا يَجِدُ أَحَدُكُمْ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَهُ وَ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ

این حدیث از احادیث پیچیده است و مفهوم آن این است که کسی به حقیقت ایمان نمی رسد مگر اینکه بداند آنچه به او رسیده ممکن نبوده است نرسد و آنچه نرسیده ممکن نبوده است برسد.

از مجموع آیات و روایات استفاده می شود که ما دو نوع قضا و قدر داریم. قضا و قدری که مربوط به لوح محفوظ است و قضا و قدری که مربوط به لوح محو اثبات می باشد.

منظور از لوح محفوظ همان علت تامه ای است که در علم خدا پیشبینی شده است. علت تامه از معلول هرگز منفک نمی شود و آن همان اراده ی قطعیة الهیة است و هرگز تغییر پذیر نیست.

مراد از لوح محو اثبات قضا و قدر مشروط است یعنی علت تامه نیست بلکه شرایط و موانعی دارد اگر شرایط حاصل شد آن هم حاصل می شود و اگر موانع به وجود آمد حاصل نمی شود.

مثلا حضرت مسیح خبر داده بود که عروسی که می خواست به خانه ی بخت برود همان شب می میرد. بعد دیدند نمرد علت را از حضرت مسیح پرسیدند او گفت محل او را بررسی کنید. بعد از بررسی دیدند ماری در آنجا وجود داشت. حضرت مسیح فرمود قرار بود آن مار او را بگزد ولی اهل عروس صدقه دادند و آن صدقه موجب رفع بلا شده است.

آنچه امام علیه السلام می فرماید: اشاره به مسأله ی لوح محفوظ دارد یعنی قضا و قدر قطعی الهی امکان ندارد تخلف پیدا کند اگر انسان می خواهد به حقیقت ایمان دست یابد باید به این مطلب اذعان داشته باشد. البته ما نمی دانیم چه چیزهایی در لوح محفوظ است یعنی چه چیزهایی به گونه ای است که تمامی شرایطش موجود و موانعش مفقود است از این رو باید به مقدرات راضی باشیم.

اذعان به این مطلب موجب حقیقت ایمان است زیرا این به توحید افعالی بر می گردد یعنی اگر ما معتقدیم که لا مؤثر فی الوجود الا الله بنابراین خداوند این تقدیر را اراده کرده است و همان هم شده است و اراده ی خداوند تخلف ناپذیر است. توجه به این نکته چهار اثر دارد:

اثر اول: آرامش فکر و روح انسان و زوال غم و اندوه است.

کسی که فرزندش در پیش آمدی که کسی مقصر نبوده است از دنیا رفته است اگر بداند این اراده ی الهی است و بر اساس مصالحی رخ داده است و حکم حتمی بوده و باید اتفاق می افتاد این امر موجب آرامش می شود. همچنین اگر من تلاش لازم را بکنم ولی به هدفم نرسم نباید غصه بخورم زیرا مقدر نبوده است. اگر عالم جمع می شدند نمی توانستند آن را تغییر دهند.

باید توجه داشت که هر چند جبر در افعال انسان وجود ندارد و انسان مختار است ولی در حوادث طبیعی جبر وجود دارد و ما محکوم به تحمل آن هستیم مانند زلزله و سایر واقع ناگوار.

در این موارد اگر ما سعی خود را کردیم و از چیزی فروگذار نکردیم و بعد به هدف نرسیدیم و یا نتوانستیم جلوی اتفاقی را بگیریم باید بدانیم که تقدیر الهی بر این واقع شده بود.

اثر دوم: انسان انتقام جویی نمی کند. هستند کسانی که وقتی برایشان در محیط بازار گرفتاری ای پیش می آید وقتی خانه آمدند سر خانواده ی خود خالی می کنند. ولی اگر بدانند اگر آن معامله ی پر سود شکل نگرفت به سبب این بود که مصلحت بود و خدا اراده نکرده بود اتفاق بیفتد در این حال نه ناراحتی می کند و نه از کسی انتقام می گیرد. در این حال هم فرد آرامش دارد و هم اطرافیان او

اثر سوم: انسان حرص نمی زند. اگر کسی کوشش کند و تنبلی را کنار بگذارد ولی با این وجود مثلا در زندگی به چیز بیشتری دست پیدا نکند نباید حرص بزند. او باید به همان راضی باشد.

اثر چهارم: انسان کس دیگری را متهم نمی کند. گاه انسان به سبب اینکه به مرادش نرسیده است دیگران را متهم می کند و علت را به گردن دیگران می اندازد و می گوید: فلانی پشت صحنه بوده و اهمال کرده است.

اگر به مفهوم این حدیث ایمان بیاوریم زندگی بسیار راحتی خواهیم داشت.

 

موضوع: پوشیدن کفش و جوراب هنگام احرام

گفتیم پوشیدن کفش و جوراب بر محرم حرام است.

فرع دوم این است که آیا انجام این کار کفاره دارد یا نه؟

صاحب ریاض در ج 6 ص 279 می فرماید: و هل یجب الفدیة؟ قیل: نعم و فی المسالک لا عند علمائنا قال نص علیه فی التذکرة.

بنابراین عدم کفاره اجماعی است.

 

دلیل مسألة: دلیل عمده ی آن عدم وجود دلیل بر لزوم کفاره است. اخبار در مقام بیان هستند ولی در هیچ مسأله ای سخنی از کفاره نیست. بنابراین اصل برائت جاری می شود. خصوصا که بر عدم کفاره ادعای اجماع شده است.

 

فرع سوم: هل یجب عند الاضطرار شق ظهر الخف؟

اینکه هنگام اضطرار می شود کفش پوشید امری است مسلم. اخبار هم هنگام ضرورت بر جواز دلالت دارد.

اما این نکته محل بحث است که آیا واجب است روی کفش را شکاف دهند تا روی پا پوشیده نماند و بعد بر پا کنند یا اینکه لازم نیست.

 

اقوال علماء:

در این مورد چهار قول است: بعضی گفتند واجب است، و بعض گفتند واجب نیست و بعضی گفتند مستحب است و بعضی هم قائل به حرمت شدند.

نراقی در مستند ج 12 ص 13 می فرماید: لو اضطر الی اللُبس جاز بلا خلاف فیه یعلم کما عن المنتهی بل بالاجماع کما عن السرائر و المختلف و هل یجب حینئذ شق ظهر القدم کما عن الشیخ و اتباعه او لا یجب کما عن الحلی و المحقق و الشهید او یستحب کما فی الذخیرة او یحرم کما قیل.

از کشف اللثام ج 5 ص 381 در مورد قول عامه می خوانیم که عامه نیز در این مورد اختلاف دارند به این گونه که شافعی و مالک و اصحاب الرای قائل به وجوب شق هستند. بعضی از ایشان قائل هستند واجب نیست و روایتی از علی علیه السلام مبنی بر عدم وجوب نقل می کنند. احمد حنبل هم در این مورد دو روایت دارد یکی وجوب شق و دیگری عدم وجوب شق.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد ادله ی این اقوال را می خوانیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo