< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مکارم

کتاب الحج

89/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:

وسائل باب 159 از ابواب احکام العشرة باب تحریم الطعن علی المؤمن و اضمار السوء له.

ح 2: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ أُفٍّ خَرَجَ مِنْ وَلَايَتِهِ وَ إِذَا قَالَ أَنْتَ عَدُوِّي كَفَرَ أَحَدُهُمَا وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ مُؤْمِنٍ عَمَلًا وَ هُوَ مُضْمِرٌ عَلَى أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ سُوءاً یعنی هنگامی که مؤمنی به برادر مسلمانش کمترین اهانتی روا دارد که همان اف گفتن و اظهار ناراحتی کردن است از ولایت او خارج می شود. در قرآن می خوانیم: (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ) و فرد مؤمن با تعبیر فوق از این ولایت ایمانی خارج می شود و این ولایت در میان آن دو از بین می رود.اگر هم بگوید تو دشمن من هستی یکی از این دو کافر هستند. زیرا دشمنی در اینجا به معنای دشمنی دینی است که همان کفر است حال اگر راست بگوید فرد مقابلش کافر است و اگر دروغ بگوید خودش کافر می شود. بنابراین اگر بخواهیم بدون تامل کسی را تکفیر کنیم کار صحیحی نیست و اینکه جمعی از وهابیون سلفی به ادنی بهانه ای افراد را مرتد و مشرک می خوانند ایشان در واقع خودشان به کفر متصف می شوند.

رسول خدا در حدیثی می فرماید: (لا یجوز تکفیر من صلی الی القبلة) یعنی کسانی که رو به قبله نماز می خوانند و این مسئله ی مشترک بین مسلمانان را قبول دارند را نباید تکفیر کرد که اگر کسی آنها را تکفیر کند مطابق این روایت خودش متصف به کفر می شود.

خداوند هم از کسی که نیت بدی نسبت به برادر مسلمانش داشته باشد، هیچ عملی را قبول نمی کند. مسئله ی صحت اعمال مسئله ای است و مسئله ی قبول اعمال مسئله ای دیگر. صحت اعمال آسان است زیرا انسان می تواند اعمال را صحیح انجام دهد ولی شرائط قبول بسیار سنگین است. گاهی انسانی گناهی می کند و تا چهل روز اعمالش قبول نمی شود و گاه فردی نسبت به برادر مؤمنی فکر بد و نیت نادرستی است و تا این صفت در اوست اعمالش قبول نمی شود. قبولی اعمال فرع پاکی قلب و روح است. روح باید از آثار گناه پاک باشد. حقوق مردم نباید بر گردن انسان باشد و فرد تهمت نزند و دروغ نگوید.

در این حدیث هر سه مطلب فوق مورد عنایت واقع شده است.

بحث فقهی:

موضوع: کیفیت تلبیه ی اخرس

بحث در مسئله ی هشتم از مسائل احرام است و امروز به سراغ سومین فرع از این مسئله می رویم. این فرع در مورد فرد اخرس است یعنی کسی که گنگ و لال می باشد که چگونه باید لبیک را بگوید:

امام رحمه الله در این فرع می فرماید: و الأخرس يشير إليها بإصبعه مع تحريك لسانه و الأولى الاستنابة مع ذلك

یعنی اخرس به انگشتان دستش به تلبیه اشاره می کند و زبانش را حرکت می دهد و بهتر این است که علاوه بر این کار نائب هم بگیرد.

اقوال علماء:

صاحب عروة هم عین همین مطلب را در مسئله ی 14 از مسائل مربوط به احرام مطرح کرده است و ظاهرا محشین هم حاشیه ای در این مسئله ندارند.

صاحب کشف اللثام در ج 5، ص 269 می فرماید: و الأخرس يشير بإصبعه و لسانه... و ليكن عقد قلبه بها كما في الشرائع لأنها بدونه لا يكون إشارة إليها (زیرا اشاره در جایی است که انسان نیتی می کند و بعد به آن اشاره می کند) و لذا لم يتعرض له الأكثر و لا ذكر في الخبر (زیرا این مطلب واضح بوده است که باید نیت هم بکند)

محقق نراقی در مستند ج 11، ص 314 می فرماید: : الأخرس يحرك لسانه و يشير بإصبعه إلى التلبية لرواية السكوني - المنجبر ضعفها لو كان (اگر سکونی ضعیف باشد) بعمل الأصحاب ... و قيل: يستناب له مع ما ذكر فلبي عنه.

صاحب جواهر در ج 9 ص 315 می فرماید: الأخرس حكمه أن يحرك لسانه بالقراءة و يعقد بها قلبه بلا خلاف أجده في الأول لخبر السكوني عن الصادق عليه السلام ... و لعدم سقوط الميسور بالمعسور.

دلیل مسئلة:

دلیل اول: عمده دلیل همان قاعده ی میسور است. در قرآن آمده است (لا یکلف الله نفسا الا ما آتاها) و در جای دیگر (الا وسعها) از این رو او که نمی تواند فصیح و بلیغ بخواند با همان زبان گنگی اعمالش را انجام می دهد و خداوند هم بیشتر از این از او نخواسته است.

بله نيابت ارتباطی به قاعده ی میسور ندارد. در ما نحن فیه ترجمه هم معنا ندارد زیرا او لال است و توان گفتن ندارد.

دلیل دوم: دلالت روایات:

وسائل الشیعه ج 4 باب 59 از ابواب القرائة فی الصلاة

ح 1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ تَلْبِيَةُ الْأَخْرَسِ وَ تَشَهُّدُهُ وَ قِرَاءَتُهُ الْقُرْآنَ فِي الصَّلَاةِ تَحْرِيكُ لِسَانِهِ وَ إِشَارَتُهُ بِإِصْبَعِهِ

این روایت هر چند سندا ضعیف است ولی با عمل مشهور ضعف آن منجبر می شود.

ح 2: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ‌ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ إِنَّكَ قَدْ تَرَى مِنَ الْمُحَرَّمِ مِنَ الْعَجَمِ (یعنی کسی که محروم و عاجز است و نمی تواند عبارت عربی را تلفظ کند) لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَالِمِ الْفَصِيحِ وَ كَذَلِكَ الْأَخْرَسُ فِي الْقِرَاءَةِ فِي الصَّلَاةِ وَ التَّشَهُّدِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ (ما اشبه ذلک لبیک را هم شامل می شود) فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْعَجَمِ وَ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَاقِلِ الْمُتَكَلِّمِ الْفَصِيحِ (مراد از عاقل در اینجا همان عالم است)

این حدیث اولا از کتاب قرب الاسناد است و همچنین مسعدة توثیق نشده است ولی ضعف سند آن با عمل اصحاب جبران می شود.

بله این روایت مربوط به نماز است نه تلبیه ولی ما با الغاء خصوصیت آن را به تلبیه هم تسری می دهیم.

بقی هنا امران:

الامر الاول: اخرس بر دو قسم است. یک نوع اخرس کسی است علاوه بر لال بودن اصم و کر می باشد. آنهایی که مادرزادی کر هستند لال هم می باشند زیرا الفاظ را نمی شنود و در نتیجه آن را فرا نمی گیرند.

دسته ی دوم کسانی هستند که علاوه بر لال بودن کر نیستند. مثلا گاه بر اثر سکته قدرت تکلم خود را از دست می دهند.

وظیفه ی فرد دوم این است که باید الفاظ را هم در ذهنش مرور کند و زبانش را تکان دهد ولی اولی که الفاظ را نشنیده است چه چیزی را باید در ذهن بیاورد؟ بله گاه روی او کار می کنند به طوری که نوشتن را یاد می گیرد که او باید خطوط را در ذهن خود مرور کند.

الامر الثانی: وجه تحریک لسان و اشاره به اصبع چیست؟

مراد حرکت و اشاره ی معنا دارد هستند. همان طور که امروز می بینیم کر و لال ها دارای زبان مخصوصی هستند و در رسانه ها به زبان آنها و با حرکات دست عبارات را به آنها می فهمانند. به هر حال مراد حرکت معنا دار دست است نه حرکت بی معنا.

راه دیگر این است که لب ها را به نحو مخصوصی حرکت دهند. خلاصه اینکه اخرس هم زبانی دارد و باید به آن شکل کلمات را هر چند به شکل مصداق ضعیف ادا کند تا بتواند مصداق میسور از معسور شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo