درس خارج فقه حضرت آیت الله مکارم
88/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی هفته
پيشاپيش عيد غدير خم را تبريک میگويم.
روايت 3 باب 138 از ابواب العشره:
16206 وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ
عنوان باب 138 تحريم الکذب است.
روايت 4 باب 138 از ابواب العشره:
16207 وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ الْكَذِبَ هُوَ خَرَابُ الْإِيمَانِ.
در تفسير حديث اول بايد گفت که نخستين چيزی که قفلی است در برابر کارهای زشت عقل انسان است. و ديگری ايمان و تقوی. شراب اين قفلها را باز میکند و هم عقل و هم تقوی را از کار میاندازد و درِ قفس ممنوعيت باز میشود. تعبير بسيار زيبائی است. وقتی اين دو قفل از کار افتاد انسان هر کاری را انجام میدهد و روايت دروغ را از شراب بدتر میداند. راز اين بدتر بودن دروغ از شراب اين است که انجام هر تخلفی بدون دروغ ممکن نيست. فرد شرابخوار هوشيار نيست ولی فرد دروغگو در حالت بيداری و هشياری دست به اين تخلف میزند. حديث دوم هم اشاره به توحيد افعالی دارد که دروغ توحيد افعالی را خراب می کند. دروغگو ايمان به توحيد افعالی ندارد و دروغ خود را باعث پيشرفت خود می داند. دروغ اسباب و نتايج و راه درمانهائی دارد که بعدا به آن خواهيم پرداخت.
تذکر در بارهی مسائل روز
شايد هيچ زمانی به اندازهی امروز دروغ رواج نداشت. از زمانی که استعمار شروع شد اين دروغهای بزرگ شروع شد. و علت آن هم غلبه تفکر مادیگری است. ايمان به خدا که نباشد دروغ در همه جا رايح میشود. از جمله حوادثی که در اين روزها واقع شد، قطعنامهی شورای حکام است که نمیدانم همه پيامهای آن را دريافت کردهاند يا نه و معلوم شد که هيچ کس قابل اعتماد نيست. چين و روسيه که اين همه از ايران استفاده کردهاند عليه ما حکم کردند. اولين پيام اين حادثه اين است که ما بايد بر خودمان تکيه کنيم .پيام دوم اين است که با تغيير رييس جمهور امريکا چيزی عوض نشد. پيام سوم را که بعضی نشنيدند اين است که با داشتن چنين دشمنانی بايد همه دست به دست هم بدهند و در سايه نظام و قانون اساسی با هم متحد شويد. اگر متحد شويد خدا شما را ياری می کند و اگر خدا شما را ياری کند هيچ کس نمی تواند به شما ضربه بزند. اميدوارم اين پيام سوم را هم همه بشنوند.
***********
بعد از مقدمهای که در اقسام الحج گفته شد، مسألهی اول در بارهی کسی است که دو وطن دارد و سؤال اين است که وظيفهی او تمتع است يا قران و افراد. اگر در مسألهای روايت داشته باشيم تمام کتابهای فقه متعرض آن می شوند. اين مسأله دو حالت دارد:
حالت اول:
من كان له وطنان أحدهما دون الحد و الآخر خارجه أو فيه لزمه فرض أغلبهما لكن بشرط عدم إقامة سنتين بمكة
اغلب يعنی خانهای که بيشتر در آن به سر میبرد که متناسب با آن وظيفهاش تمتع يا قران و افراد میشود. ولی اگر کسی دو سال پشت سر هم در مکه مانده باشد، دو وطن هم داشته باشد بايد قران و افراد انجام دهد. دليل آن در مسألهی دوم بررسی خواهد شد. اينجا فقط میخواهيم بگوييم اين قيد را زدهاند.
حالت دوم:
فإن تساويا فان كان مستطيعا من كل منهما تخير بين الوظيفتين و إن كان الأفضل اختيار التمتع، و إن كان مستطيعا من أحدهما دون الآخر لزمه فرض وطن الاستطاعة.
حال اگر مدت اقامت فرد در دو وطنش که يکی داخل در حد و ديگری بيرون حد است، مساوی باشد، و در هر دو هم استطاعت داشته باشد، مخير است که حج واجب خود را به صورت تمتع يا قران و افراد انجام دهد، ولی افضل تمتع است. در واقع در حالت تساوی هم دو حالت قابل تصور است، استطاعت در هر دو و استطاعت در يکی از آنها. و روشن است که اگر در يکی از آنها استطاعت داشت، بايد مطابق آن عمل کند.
اقوال در مسأله
از نظر اقوال در بارهی حالت اول گفتهاند: لا خلاف فيهما. اين لاخلاف ناظر به اصل است يعنی مربوط به اين که بايد به وظيفهی متناسب با وطن اغلبی عمل کند نه قيد آن که مربوط بود به عدم اقامت به مدت دو سال در مکه. مرحوم نراقی در مستند ج 13، ص 117 در بارهی حالت اول بلا خلاف يوجد و در بارهی حالت دوم بلاخلاف کذلک گفته است. صاحب رياض، ج 6، ص 173 بعد از ذکر هر دو صورت، فرموده است: بلاخلاف فی مقامين ظاهراً. جواهر هم در ج 18، ص 92 وطن غالب را بررسی کرده و در ص 94 حالت تساوی در دو وطن را و در هر دو مورد، بلاخلاف اجده گفته است.
ادلهی مسأله
و اما ادله، طبق معمول ابتدا ببينيم مقتضای قاعده و اصل چيست، قاعده تخيير است، زيرا وطن وطن است، و فرقی بين وطن داخل حد و خارج آن وجود ندارد. افضليت تمتع حکم مستحبی است و ما در وجوب حرف میزنيم، جای احتياط هم نيست، چون احتياط مربوط به جائی است که واقع مجهولی وجود داشته باشد و در اينجا هيچ واقع مجهولی وجود ندارد و حکم هر يک از دو وطن کاملاً روشن است. پس اصل اقتضای تخيير است. و اما روايتی که در اين زمينه وجود دارد:
حديث 1 باب 9 از ابواب اقسام الحج
14755 مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ أَقَامَ بِمَكَّةَ سَنَتَيْنِ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ- لَا مُتْعَةَ لَهُ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ بِالْعِرَاقِ- وَ أَهْلٌ بِمَكَّةَ قَالَ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهُمَا الْغَالِبُ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْ أَهْلِه
رجال سند روايت خوبند و سند صحيح است و طريق شيخ به موسی بن القاسم هم صحيح است. ذيل حديث مربوط به بحث ماست و صدر آن به مسألهی آينده است. ريزهکاريهای عبارت دخالت در فتوی دارد و لذا بايد به آن توجه کرد. دو نکته در معنی روايت هست که بايد معلوم شود:
نکتهی اول ـ آيا منظور امام اين است که وطن غالب وطن است به گونهای که ديگر وطن ديگر اصلاً وطن نيست، که اگر اين باشد روايت مطابق قاعده میشود و معلوم میشود روايت مطابق قاعده است. ولی اگر مطلق غلبه مورد نظر باشد و هر دو وطن وطن باقی بماند و وطن غالب کار به از وطن افتادن دومی نداشته باشد، ديگر روايت مطابق قاعده نخواهد بود.
نکتهی دوم ـ آيا عبارت " فهو من اهله " میخواهد بگويد همه جا، معيار وطن، وطن غالب است يا اين تنها منحصر به حج است. عدهای برداشت اول را داشتهاند و از اينجا حکم را به نماز مسافر هم تسری دادهاند که اگر کسی دو وطن داشته باشد تنها در وطن غالبی نمازش تمام است. به هر حال اين پرسش مطرح است که آيا اين عبارت مطلق است يا قدر متيقن آن مربوط به حج است.