< فهرست دروس

درس خارج  فقه حضرت آیت الله مکارم

88/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز به دو نکته اشاره می­کنيم.

نکته­ی اول راجع به کلمه­ی اصل در کلام کاشف اللثام که دو روز قبل مطرح شد. ايشان در کشف اللثام در باره­ی وجوب عمره دو عبارت دارد. اول می گويد:

الفصل الأوّل في العمرة ـ أي زيارة البيت على الوجه الآتي. و هي واجبة بالكتاب و السنة و الإجماع، و للعامة قول بالاستحباب ( ج 6، ص 290 )

پس از چند سطر آن عبارتی را که خوانديم می آورد.

و إنّما يجب العمرة بشرائطه أي الحجّ للأصل، و الإجماع و النصّ من الكتاب و السنة ( ج 6، ص 291 )

دوستانی که در بارة للاصل نظر خود را داده­اند چند نظر را مطرح کرده­اند:

نظر اول ـ اين اصل، اصل احتياط است که برخی مانند شيخ طوسی در همان مسأله 28 به آن اشاره می کند. اين سخن درست نيست. يکی از ادله­ی شيخ طوسی و قدما اصاله الاحتياط بود ولی در عصر کشف اللثام اصاله الاحتياط به عنوان دليل مطرح نبوده است.

نظر دوم ـ اين اصل اصاله الوجوب است. اگر اين باشد چون به کتاب مستقلاً اشاره کرده، اين تکرار است. پس اين نظر هم درست نيست.

اگر اين دو نظر درست نيست پس تکليف چيست؟

به نظر ما عبارت اول کشف اللثام وجوب را می گويد و عبارت دوم شرائط وجوب را که همان شرائط استطاعت حج است. در شرايط می توان اصل جاری کرد. اگر استطاعت باشد عمره واجب است و اگر نباشد، در وجوب عمره شک داريم، يعنی اقتضای اصل، برائت عند عدم استطاعت است. حالا که شک نداريم، برائت جاری نمی­کنيم.

و إنّما يجب العمرة بشرائطه أي الحجّ للأصل، و الإجماع و النصّ من الكتاب و السنة

يعنی اصل بر اين است که استطاعت شرط وجوب عمره است مانند حج که استطاعت در آن شرط است. پس مراد از اصل، اصالت برائت است. للاصل به وجوب شرائط برمی گردد. هر گاه در شرط شک کنيم بايد اصل را بر شرطيت بگذاريم زيرا بدون اين شرط شک در وجوب می کنيم و در اين حالت اصاله البرائه جاری می کنيم.

نکته­ی دوم در باره­ی عيد فطر است. بعضی دوستان سؤالهايی کرده­اند و نامه­هائی نوشته­اند که با وجود نظر رهبری در بارة عيد فطر، چگونه مراجع به شکل ديگری فتوی داده­اند. البته خود رهبر معظم انقلاب به اين سؤال جواب دادند که ريشه­ی اين مسأله در اختلاف فتواست. ديگران هم نوشته­اند و ما هم نوشته­ايم که تبعيت از حاکم جامعه در وقتی است که مبنا و مستند نظر حاکم همان مبنا و مستند فقيه باشد و اگر مستند حاکم از نظر فقيه درست نباشد، ديگر نمی­تواند به آن عمل کند. در باره­ی رؤيت هلال، مبنای برخی اين است که رؤيت هلال با چشم مسلح هم کافی است و رهبری هم نظرشان همين است، ولی برخی اين را قبول ندارند و به نظر ما چشم مسلح کافی نيست. حکم حاکم وقتی حجيت دارد که مستند آن مخالف نظر فقيه نباشد.

برای توضيح بيشتر و در پاسخ به اين اشکال که شما چطور چشم مسلح را قبول نداريد، بايد بگوييم که اگر وسائل جديد کافی باشد، همه جا بايد کافی باشد، دوربين و تلسکوپ و ذره­بين و مانند آن در همه­ی جاها که رويت در آنها شرط است، بايد کافی باشد. من هفت مورد را ذکر می کنم که ببينيد، در اين موارد آيا با وسائل جديد می توان حکم داد:

حد ترخص جائی است که ديگر ديوارهای شهر ديده نشود و صدای اذان شهر شنيده نشود، حال اگر با دوربين ديوار شهر ديده شود و يا با دستگاه مخصوص صدای شهر شنيده شود، آيا می­توان گفت هنوز به حد ترخص نرسيده­ايم. همه بحث اينجاست که آيا اطلاقات روايات رؤيت همه اينها و همة ابزارها را می گيرد يا نه؟

همه می­گويند که در شيرهائی که توزيع می­شود ذرات خون وجود دارد و اگر با ميکروسکوپ شيرها را بررسی کنند، ذرات خون در آن ديده می­شود. در اينجا آيا حکم به نجاست می کنيد يا می­گوييد شير پاک است؟

می­دانيم که زوال عين نجاست برای پاکی لازم است و اگر عين زائل شود و رنگ آن باقی بماند بلامانع است، ولی اگر با ميکروسکوپ بررسی شود، اين رنگ همان ذرات ريز نجاست است. آيا در اينجا حکم به نجاست می­کنيد؟

اگر خونی از دندان بيايد و در آب دهان مستهلک شود، پاک است ولی باز هم اگر با ميکروسگوپ اين آب دهان ديده شود ذرات خون در آن ديده می شود. توجه داشته باشيد که در اينجا به عرف که می گويد خون از بين رفت تمسک می کنند نه خبر خاص. آيا در اينجا حکم به نجاست می­شود.

عرق جنب از حرام به نظر خيلی ها نجس است و البته به نظر ما نجس نيست. گفته­اند که اگر اين عرق خشک شده باشد در آن می توان نماز خواند. ولی اگر با ميکروسکوپ بررسی شود، ذرات عرق را در آن می­توان ديد. آيا در اينجا حکم به نجاست می­کنيد؟

آيا در خسوف و کسوفی که با تلسکوپ قابل ديدن باشد و با چشم عادی قابل ديدن نباشد، حکم به خواندن نماز آيات می­کنيد؟

زلزله­هائی با ريشتر کم اتفاق می­افتد که ما آن را تشخيص نمی­دهيم ولی ابزارهای امروزی آن را تشخيص می­دهد. آيا در اينجا بايد نماز آيات خواند.

مانند اينها را فراوان می توان گفت. بعلاوه در زمان پيامبر و ائمه عليهم السلام که با چشم نگاه می کردند و شب سی ام نمی ديدند ولی اگر در آن زمان دستگاه بود لااقل بعضی اوقات هلال را می ديدند و در اين صورت، فردای آن روز روز عيد بوده است. حال آيا می توان گفت پيامبر و ائمه عليهم السلام به حکم ظاهری عمل کردند و معذور بودند؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo