< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

کتاب الحج

86/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب الحج / ادامه مسأله 53 /

 

«حديث اخلاقى: وفاى به وعده»

متن حديث:

عن منصور بن حازم، عن أبى عبداللّه (عليه السلام) قال: إنّما سمّى اسماعيل(عليه السلام) صادق الوعد لأنّه وعد رجلاً فى مكان فانتظره سنة فسمّاه اللّه صادق الوعد... .[1]

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: حضرت اسماعيل به اين جهت صادق الوعد ناميده شد كه به يك شخص در يك مكان وعده داد و به مدت يك سال منتظر او ماند و خداوند او را صادق الوعد ناميد.

شرح حديث:

اين حديث در مورد اهميت وفاى به عهد مى فرمايد اين كه در قرآن در مورد حضرت اسماعيل مى فرمايد ﴿انّه كان صادق الوعد﴾ به خاطر اين است كه وقتى به كسى وعده اى داده بود تا يك سال انتظار او را كشيد، كه قطعاً يك سال را شبانه روز آنجا نبود بلكه انتظار او را مى كشيد و اين نشان دهنده اهميّت مسأله است. به قدرى مسأله مهم است كه پيامبر خدا يك سال انتظار او را كشيده است.

بايد در وعده ها صادق بود و به وعده وفا كرد. روايات متعدّدى در اين باب وارد شده است كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

عن أبى عبداللّه قال: قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله): من كان يؤمن باللّه واليوم الآخر فليف إذا وعد.[2]

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد بايد به وعده اش وفا كند.

در بعضى از روايات هم آيه شريفه ﴿لم تقولون ما لا تفعلون﴾ به وفاى به عهد تفسير شده است.

وعده دو گونه است: گاه بر اساس قرارداد متقابل است كه ما معتقديم تمام معاملات و قراردادها در آيه شريفه ﴿يا أيّها الذين آمنوا أوفوا بالعقود﴾ داخل است و عهود و عقود يكى است و قراردادها نوعى معاهده واجب الوفاء است.

گاه وعده يك طرفه است كه واجب الوفا نيست ولى استحباب مؤكّد دارد; انسان نبايد وعده دهد و اگر وعده داد بايد به آن وفا كند، حتّى اگر به دشمن وعده مى دهد بايد وفا كند و وفاى به وعده نشانه شخصيّت انسان است. بعضى با صراحت مى گويند وعده داده ام ولى نمى خواهم عمل كنم و وفاى به عهد واجب نيست اين نشان مى دهد كه شخص بى شخصيت است كه براى حرف خودش هم ارزش قائل نيست.

مسأله مهم اين است كه اگر مردم به وعده ها پايبند باشند، اعتماد در همه جا گسترش مى يابد و سرمايه جامعه اعتماد است. اگر مردم به دولت و دولت به مردم اعتماد داشته باشند سرمايه بزرگى است و در مقابل بى اعتمادى بلاى بزرگى است كه در اين صورت جامعه به جماعتى پراكنده تبديل مى شود، چون به هم اعتمادى ندارند.

اسلام مى خواهد مردم به هم اعتماد كنند و لذا مى فرمايد به وعده خود وفا كنيد و اگر اين مسأله واقعاً در كلان مملكت رعايت شود، بسيارى از مشكلات حل مى شود، مثلاً وعده هايى كه كانديداها در انتخابات به مردم مى دهند و مردم با اعتماد پاى صندوقها مى روند، اگر تخلّف شود مردم دلسرد مى شوند.

دولت هم اگر وعده اى به مردم مى دهد، بايد وفا كند تا مردم اعتماد كنند و حكومتهاى موفّق حكومتهاى مردمى هستند و دليل موفّقيت مرحوم امام در پيشبرد انقلاب اعتماد مردم به ايشان بود و دليل اعتماد اين بود كه هر چه مى گفت عمل مى كرد.

انسان نبايد زياد وعده بدهد بلكه كم وعده دهد و عمل كند. در بازار مسلمين اگر به وعده عمل كنند و چكها معتبر باشد، بازار شكوفا مى شود ولى اگر بى اعتمادى باشد همه سرگردانند.

در ذيل اين باب حديث ديگرى هست كه براى تكميل بحث بيان مى كنيم:

عن عبداللّه بن سنان قال: سمعت أبا عبداللّه (عليه السلام) يقول: إن رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) وعد رجلاً الى صخرة فقال: أنا لك هيهنا حتى تأتى قال: فاشتدّت الشمس عليه فقال له أصحابه: لو أنّك تحوّلت إلى الظلّ قال: قد وعدته إلى هنا... .[3]

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: حضرت رسول به كسى وعده داد كه در كنار صخره اى حاضر شود و فرمود من در اينجا در انتظار تو هستم تا بيايى امام صادق(عليه السلام) فرمود: خورشيد شدّت يافت، پس اصحاب عرض كردند: در سايه منتظر باشيد، حضرت فرمود: با او در اينجا وعده كرده ام.

از اين روايت استفاده مى شود كه نه تنها زمان بلكه مكان هم در وعده معتبر است. اينها درسهاى بزرگى براى ماست.

بحث در مسأله 53 به اينجا رسيد كه اگر در مقام اثبات اختلاف شود يعنى زوج بگويد من احساس خطر مى كنم و زوجه بگويد امن است مرحوم امام فرمودند از باب تداعى است و اگر قرينه يا شاهد حال و يا بيّنه نباشد قول زوج مقدّم است.

اين مسأله اوّلين بار توسّط مرحوم شهيد اوّل در دروس مطرح شده است.

آيا اين مسأله واقعاً از قبيل تداعى است يا از قبيل مدّعى و منكر است؟

اين مسأله ممكن است به دو صورت طرح شود:

زوج مى گويد خطرناك است و زوجه مى گويد امن است، يعنى زوج نمى گويد كه زوجه دروغ مى گويد بلكه مى گويد واقعاً جاده امن و امان نيست.

تداعى در جايى است كه طرفين دو چيز مثبت را ادّعا كنند، مثلاً زيد مى گويد بيع بود و عمرو ادّعاى اجاره مى كند; حال آيا امنيّت و خطر از قبيل وجود و عدم است يا دو امر مثبت است (مانند بيع و اجاره)؟ خطر يك امر مثبت و وجودى است. آيا امنيّت هم كه زوجه مدّعى آن است يك امر وجودى است يا عدم خطر است؟ ممكن است كسى بگويد امنيّت امر وجودى نيست و امنيت و خطر از قبيل وجود و عدم است كه در اين صورت تداعى نيست.

ممكن است گفته شود نه تداعى است و نه مدّعى و منكر، چون براى حج استطاعت بدنى و طريقى لازم است و مكلّف بايد اينها را احراز كند و زوج دخالتى در تكليف زوجه ندارد، بنابراين دعوايى نيست كه پيش قاضى بروند تا بحث تداعى يا مدّعى و منكر پيش آيد.

إن قلت: اگر كسى ايراد كند كه زوج منافعى در زوجه دارد، مثلاً همسر اوست و حق تمتّع دارد و چون منافع دارد مدّعى است.

قلنا: درست است كه زوج منافعى دارد ولى احراز شرايط استطاعت بر عهده كيست؟ استطاعت بدنى يا مالى را بايد مكلّف احراز كند و تشخيص زوج دخالتى ندارد.

به عنوان مثال اگر زن بگويد در ايّام عادت هستم، زوج نمى تواند بگويد اشتباه مى كنى و حقّ من ضايع مى شود، بلكه تشخيص موضوع با زوجه است.

نتيجه: ما مسأله را خارج از تداعى مى دانيم و اصلاً نمى توان در پيش قاضى طرح دعوى كرد، چون تزاحمى نيست و هر كسى بايد به وظيفه خود عمل كند و لذا ما در اينجا قائليم كه قسم هم لازم نيست.

زوج معتقد است زوجه دروغ مى گويد و مى داند كه جادّه امن نيست و زوجه مى گويد من راست مى گويم. حال آيا راست مى گويد و حق با اوست و يا دروغ مى گويد و حق با زوج است؟ گفته شده كه اينجا مى توان طرح دعوى كرد، چون زوج مى خواهد بگويد كه زوجه اصلاً مستطيع نبوده و حج بر او واجب نيست و حق من را از بين مى برد. زوجه مى گويد كه مى دانم مستطيع هستم و بدون اذن زوجه مى توانم بروم. در چنين دعوايى در جايى كه هيچ يك بيّنه نداشتند، حق با كيست؟ حق با زوجه است چون زوجه از خودش خبر دارد و مى داند كه راست مى گويد. پس همان گونه كه در صورت اوّل حق با زوجه بود، در صورت دوّم هم حق با زوجه است ولى در اين صورت قسم لازم است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo