< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

84/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / مسئله 2 / لو شرط أن لا يفتضها

«حديث اخلاقى; برترين مقام»

قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): إنّ أعظم الناس منزلة عندالله يوم القيامة أمشاهم فى أرضه بالنصيحة لخلقه.[1]

ترجمه حديث:

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: برترين مقام در پيشگاه خدا در روز قيامت براى كسى است كه بيش از همه براى خير خواهى مردم گام بردارد.

شرح حديث:

نصيحت در اصل و لغت به معنى خالص گردانيدن است و در اين گونه موارد اشاره به اين است كه انسان خالصانه و مخلصانه براى بندگان خدا قدم بردارد و اين روايت بالاترين مقام را در قيامت براى اين افراد مى داند. مرحوم علاّمه مجلسى[2] در تفسير اين روايت جملات خوبى دارد و مى فرمايد اوّلين قدم در نصيحت اين است كه: ارشاده إلى مصالح دينيه و دنياه و تعليمه إذا كان جاهلا و تنبيهه إذا كان غافلا، يعنى از نظر فكرى كمك كند و راه و چاه را نشان دهد و اگر جاهل است به او بياموزد و اگر غافل است او را متنبّه كند.

ارشاد به مصالح دين و دنيا از دو راه است گاهى جاهل است كه او را تعليم مى كند و گاهى عالم است ولى غفلت كرده و او را متوجّه مى كند.

بسيارى از افراد راه و چاه را نمى دانند كه بايد به آنها آموخت و بسيارى هستند كه مى دانند ولى غافلند كه بايد آنها را از غفلت بيدار كرد.

مرحله ديگر نصيحت اين است كه: و الذبّ (دفاع كردن) عنه و عن أعراضه إذا كان ضعيفاً، و اگر ضعيف است از او دفاع كند.

حال با توجّه به اين تعاليم دقّت كنيم و ببينيم كه آيين مردمى كدام است؟ امروز هر كسى مى خواهد به جايى برسد شعار مردم را سر مى دهد. روايت مى فرمايد كسى كه بيش از همه خيرخواه مردم است روز قيامت از همه برتر است. در روايت تعبير «امشاهم» جالب است، يعنى حرف نزند بلكه عمل و اقدام كند و همچنين تعبير «لخلقه» قابل توجّه است، يعنى نه فقط مسلمانها بلكه تمام انسانها و حتّى شايد غير انسانها را هم شامل شود.

نكته ديگرى را هم مى توان از اين روايت فهميد و آن اين كه ابتدا خودش عالم، آگاه و اهل عمل باشد، همان گونه كه شاعر در اين زمينه مى گويد: آموزگار خلق شدى امّا *** نشناخته اى خود الف و با راو در مورد تنبيه غافل هم بايد خودش غافل نباشد تا بتواند غافلان را تنبيه كند و حمايت ضعيف هم به اين است كه خود قوى باشد.

اين برنامه را با آنچه كه در دنياى امروز وجود دارد كه شعار حمايت از خلق مى دهند، مقايسه كنيد; مسئله دموكراسى، حقوق بشر و آزادى انسانها امروزه شعارى در تمام دنياى غرب است كه يك مسئله رياكارانه است. غربيها مصداق واضح ريا كارى هستند و از همه آنها رياكارتر آمريكا است. وقتى مى گويند دموكراسى منظورشان جامعه اى است كه حافظ منافع آنها باشد. اگر حكومتى در خدمتشان باشد از ليست سياه خارج مى باشد. و اگر حكومتى در مقابل آنها و مخالف برنامه هاى آنها باشد در ليست سياه جاى دارد. اينها در شعارهايشان فريبكارند. بايد جوانان را بيدار كرد و بيچاره كسانى كه آلت دست آنها هستند; تا آنجا كه بدرد شان بخورند مى دوشند و وقتى بدردشان نخوردند دور مى اندازند. اسلام بهترين راه را براى مردمى بودن، معرّفى مى كند; اگر ما مسائل مردمى اسلام را پر رنگ نشان داده و عمل كنيم جاذبه اسلام چند برابر مى شود و وقتى مردم ببينند كه من به صورت متكلّم وحده سخن نمى گويم و همه جا منافع مردم را در نظر مى گيرم به اين آيين گرايش مى يابند. به عنوان مثال مسلمان وقتى كارى منافع بيشتر و اشتغال زايى كمترى دارد و در مقابل كار ديگر اشتغال زايى بيشتر و منافع كمترى دارد آن كارى را انتخاب مى كند كه اشتغال زايى بيشترى دارد تا مردم بيشترى از آن نفع ببرند، پس اسلام به جنبه مردمى اهميّت بيشترى مى دهد، در ميان غربيها كجا سراغ از دفاع مظلوم داريد؟! آنها به دنبال حفظ منافع خود هستند. ما بايد اين شعارهاى مردمى اسلام را در سخن و عمل تبليغ كنيم تا جاذبه اسلام دنيا را بگيرد و اگر اين تبليغات مسموم عليه اسلام نبود اسلام تمام دنيا را فرا گرفته بود، البتّه با وجود تمام اين تبليغات اسلام درقلب اروپا و آمريكا در حال پيشروى است.

* * *

مسألة 3: لو شرط أن لايفتضها (ازاله بكارت نكند) لزم الشرط و لو أذنت بعد ذلك جاز من غير فرق بين النكاح الدائم و المنقطع.

عنوان مسئله:اين مسئله يكى از صغريات مسئله اوّل است. مسئله اول اين بود كه هر شرط مطابق كتاب و سنّت در نكاح جايز است (كبرى) حال مى خواهيم ببينيم آن چه كه در مسئله سوّم آمده مطابق كتاب و سنت است يا نه؟ زنى ازدواج كرده و شرط كرده است كه زوج ازاله بكارت نكند، آيا اين مصداق شرط موافق كتاب و سنّت است؟ آيا بين عقد دائم و منقطع فرق است؟ و در هر صورت اگر قبول كرديم كه اين شرط جايز است آيا بعداً به مجرّد اذن زوجه، زوج حقّ ازاله دارد يا بايد طلاق دهد و بعد مجدّداً تزويج كند تا اجازه داشته باشد؟

اقوال: اين مسئله اختلافى است. و اقوال متعدّدى در آن وجود دارد و اقوال از اينجا پيدا شده كه آيا هم عقد و هم شرط صحيح است؟ آيا هر دو فاسد است؟ آيا عقد صحيح و شرط باطل است؟ آيا بين دائم و منقطع فرق است؟

ما خلاصه اقوال را از كتاب مسالك[3] نقل مى كنيم:

قول اوّل: در دائم و منقطع هم عقد و هم شرط صحيح است. مرحوم محقّق در شرايع و مرحوم شيخ در نهايه و صاحب جواهر[4] در آخر كلماتش اين قول را پذيرفته اند.

قول دوّم: عقد و شرط در نكاح منقطع صحيح است و در دائم هر دو باطل است.

اين قول شيخ در مبسوط است و جماعتى از متقدّمين و متأخّرين از ايشان تبعيّت كرده اند.

قول سوّم: در نكاح دائم و منقطع عقد صحيح و شرط باطل است كه قول ابن ادريس در سرائر است.

قول چهارم: در نكاح دائم عقد صحيح و شرط باطل است ولى در نكاح منقطع عقد و شرط صحيح است كه قول ابن حمزه است.

قول پنجم: عقد و شرط در دائم و منقطع باطل است كه نقطه مقابل قول اوّل است. مرحوم شهيد اين قول را به صورت احتمال ذكر كرده و قائل آن را ذكر نمى كند.

احتمال ششمى هم ما داريم و آن اين كه مسأله به حسب مقامات مختلف است مثلا كسى كه در سن بالا ازدواج كرده و هدف او لذّت جنسى نيست بلكه محرميّت يا هم صحبت شدن و ... را در نظر دارد اگر چنين شرطى كند صحيح است ولى اگر در سن پايين ازدواج كند چنين اهدافى بدون همراه بودن با تمتعات جنسى بعيد به نظر مى رسد و صحيح نيست.

ادلّه قائلين به قول اوّل:

قائلين به صحّت عقد و شرط در عقد دائم و منقطع (قول اوّل) به دو دليل تمسّك كرده اند:

1ـ ادلّه عامّه شروط:

«المؤمنون عند شروطهم» مطلق است و در بعضى از روايات در ذيلش آمده است كه مگر شرطى كه حلالى را حرام و حرامى را حلال كند و ما نحن فيه هم، حلالى را حرام يا حرامى را حلال نكرده است; چون غايت نكاح منحصر به دخول و اقتضاض نيست و شاهد آن اين است كه اگر كسى بيمارى داشته باشد كه مانع از مقاربت است نمى توان گفت كه نكاح او باطل است، پس از عمومات، صحّت عقد و شرط را فهميديم.

2ـ روايات خاصّه:

دو روايت در باب 36 از ابواب مهور است كه هر دو ضعيف السند است; البتّه روايت معارضى هم در باب 29 داريم كه به آن توجّه نكرده اند، ولى مرحوم صاحب جواهر به آن توجّه كرده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo