< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

83/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح/ ادامه مسئله 17 /

امروز مطابق روايات مصادف است با ميلاد امام هادى(عليه السلام) و در آستانه عيد ولايت، عيد غدير قرار داريم و به همين مناسبت حديث اخلاقى امروز از كلمات پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مورد على(عليه السلام) است.

متن حديث:

عن رسول الله(صلى الله عليه وآله) قال: إنّ الله عزوجل عَهِدَ إلىّ فى علىّ بن ابى طالب عهداً(از حديث استفاده مى شود خداوند ابتدا سربسته و بطور مجمل عهد را از پيامبر(صلى الله عليه وآله)گرفت) قلت ياربّ بيّنه لى قال: إنّ عليّاً راية الهدى و امام اوليائى و نور من أطاعنى و هو الكملة الّتى ألزمتها المتّقين مَنْ أحبّه أحبّنى و من أطاعه أطاعنى [1]

ترجمه حديث:

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: خداوند از من درباره على(عليه السلام) پيمانى گرفته است، به خدا عرض كردم خدايا اين پيمان را براى من بيان كن، خداوند فرمود: همانا على پرچم هدايت است و پيشواى دوستان من است و نور كسانى است كه مرا اطاعت مى كنند و او همان كلمه اى است كه من الزام به متّقين كردم، كسى كه او را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و كسى كه او را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده است.

شرح حديث:

حديث بسيار پر معنى است و دستورى است كه خداوند به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) داده و مقامات على(عليه السلام)را در پنج جمله بيان كرده است:

1ـ پرچم هدايت:

در ميدانهاى جنگ و قافله هايى كه حركت مى كردند براى اين كه افراد گم نشوند، پرچمى به دست يكى از افراد مى دادند; على(عليه السلام)وجودش پرچم هدايت است و كسانى كه راه را گم كرده اند بايد به دنبال او حركت كنند.

2 و 3ـ پيشواى دوستان خدا و نور كسانى كه خدا را اطاعت مى كنند:

شيعه بودن به اين است كه دنبال على(عليه السلام) حركت كند و على(عليه السلام) در علم، تقوى، امانت، شجاعت، بى اعتنايى به دنيا و ... پيشواى او باشد. على(عليه السلام) مانند نورى است كه همه به سوى او حركت مى كنند چون نور جاذبه دارد و افراد را به سوى خود جذب مى كند.

متأسّفانه پيوندهاى بسيارى از افراد اين مكتب به آن حضرت، پيوند محبّت و توسّل و حاجت است، نه امام و مأموم و راهنما و راهبر در حالى كه نور وجود او بايد تمام كسانى كه خدا را اطاعت مى كنند به سوى خود جلب كند و در زندگى از او الگو بگيرند.

4ـ على كلمه اى است كه خداوند الزام به مؤمنين كرد:

قرآن در اين زمينه مى فرمايد:

﴿فأنزل الله سكينته على رسوله و على المؤمنين و ألزمهم كلمة التقوى﴾.[2]

«كلمه» در آيه به معنى روح است همان گونه كه در مورد حضرت مسيح مى فرمايد كلمه اى بود كه به مريم القاء كرد و ﴿ألزمه كلمة التقوى﴾ يعنى روح تقوى را به مؤمنان القاء كرد و آن كلمه تقوى وجود مقدّس اميرالمؤمنين(عليه السلام) است و در روايات هم آمده است كه نحن كلمة التقوى.

5ـ محبّت على(عليه السلام)، محبّت خدا و اطاعت او اطاعت خداست:

وقتى اين بيان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در مورد على(عليه السلام)مى شنويم، مى بينيم كه على(عليه السلام) در مسير اطاعت خدا است و اطاعت او اطاعت خداست و حقيقت توحيد همين است كه ما اولياء الله را به خاطر اولياء الله بودن دوست مى داريم; در مقابل كسانى هستند كه تبليغات مسموم مى كنند مخصوصاً وهّابيّت متعصّب كه به خاطر جهل و بى خبرى و برداشتهاى غلطى كه از واژه توحيد و شرك، شفاعت و عبادت و... دارند همه مسلمانان را تكفير مى كنند و باعث خون ريزى هاى فراوان مى شوند.

در دنيا تنها مملكتى كه به تشيّع معروف است ايران است و اين امر مسئوليّتى براى ما ايجاد مى كند چرا كه صلاح ما صلاح مكتب ما و فساد ما فساد مكتب ما است. بنابراين بايد مواظب فساد و آلودگيها بود. نبايد آلودگى زياد شود، با آلودگى به جايى نمى توان رسيد، اينها سبب مى شود كه جوانهاى مبارز و جان بركف از دست بروند. از جمله راهكارهايى كه دشمنان براى پيروزى بر ما دارند اين است كه قرآن و امام حسين(عليه السلام) را ازجوانان شيعه بگيرند تا بر آنها پيروز شوند.

ايّام غدير، ايّامى است كه بايد با آرمانهاى مولى تجديد بيعت كنيم و اميدوارم كه خداوند ما را از شيعيان مخلص على(عليه السلام)قرار دهد تا آبروى مكتب باشيم و خدا رابطه ما را از اين خاندان قطع نكند.

* * *

در مسئله ختان النساء به اينجا رسيديم كه ما دليل قانع كننده اى بر استحباب نداريم، چون مهمترين دليل اجماع است و اجماع هم خواهيم ديد كه مدركى است و معمول اين است كه روى اجماع مدركى به عنوان دليل مستقل تكيه نمى كنند، بعلاوه اين اجماع خيلى محكم نيست چون فقها در كتابهاى معدودى (حدود بيست كتاب) در اين مورد بحث كرده اند و بسيارى از فقها به اين بحث متعرّض نشده و سكوت كرده اند، پس اجماع محكمى نيست.

دليل مهمّ ديگر روايات بود كه بر محور كلمه «مكرمة للنساء» دور مى زند و ما گفتيم كلمه مكرمت مجمل است و از آن استحباب استفاده نمى شود، چون در كنار آن كلمه «لاواجب و لا مستحب بل مكرمة» آمده بود.

مرحوم ميرازى قمى بهتر از ديگران وارد اين مسئله شده است. مجموعه سئوالاتى كه از ايشان شده از جمله در مورد ختان النساء است:

و أمّا السئوال عن خفض الجوارى فلاخلاف فى استحبابه (تعبير به اجماع نمى كند) و عدم ظهور الخلاف يكفى للمسامحة فى السنن و إن كان الأخبار ليست بصريحة فى الاستحباب بل فى بعضها نفى كونه من السّنة (اخبار ظاهر در استحباب نيست و ظهور كافى ندارد).[3]

حكم به استحباب از طرف ايشان با تمسّك به قاعده تسامح در ادّله سنن است كه ما اين قاعده را قبول نداريم و معتقديم واجبات و مكروهات و مستحبّات هم دليل معتبر مى خواهد; پس اين حكم براى ما ثابت نشد و ما آن را مستحّب نمى دانيم.

بررسى موضوعى:

از نظر موضوع مطلب همان است كه در حديث «محمّد بن مسلم» آمده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به امّ حبيب فرمود: نبايد عضو را به طور كامل قطع كرد بلكه بايد مختصرى از آن برداشته شود. يكى از علماى عامّه كتابى به نام «الفقه الاسلامى و ادلّته» نوشته است و در اين زمينه مى گويد:

والختان فى المرأة قطع أدنى جزء من الجلدة التى فى أعلى الفرج.[4]

نتيجه: هياهويى كه بعضى از روشن فكران و بعضى از شبهه افكنان در مورد اين حكم در اسلام به راه انداخته اند نشان مى دهد كه آنها نه حكم را فهميده اند و نه موضوع را و به همين جهت مى گويند اسلام بر ضرر مرأه راضى شده است، در حالى كه اصل استحبابش روشن نيست و اگر مستحب هم باشد چيزى مهمّى نيست و فقط كنار زدن يك غشاء است نه قطع عضو به طور كامل.


[4] ج1، ص461.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo