< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

83/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 14 /

متن حديث:

و قال احمد بن عمر و الحسين بن يزيد: دخلنا على الرضا(عليه السلام) فقلنا إنّا كنّا فى سعة من الرزق و غضارة من العيش فتغيّرت الحال بعض التغيّر فادع الله أن يردّ ذلك الينا؟ فقال(عليه السلام) أىّ شىّ تريدون تكونون ملوكاً أيسّركم أن تكونوا مثل طاهر و هرثمة و إنّكم على خلاف ما أنتم عليه؟ فقلت: لاو الله ما سرّنى أنّ لى الدنيا بما فيها ذهباً و فضّة و إنّى على خلاف ما أنا عليه. فقال(عليه السلام): إنّ الله يقول: ﴿اعملوا آل داوود شكراً و قليلٌ من عبادى الشكور﴾.[1]

ترجمه حديث:

دو نفر از ياران امام رضا(عليه السلام) خدمت آن حضرت رسيده و عرض كردند: ما زندگانى وسيع، پر نعمت، شاداب و باطرواتى داشتيم، اوضاع دگرگون شده و كمى تغيير پيدا كرده است، از خدا بخواهيد كه آن زندگانى وسيع و پر نعمت به ما بازگردد، امام در پاسخ فرمود: چه مى خواهيد آيا مى خواهيد مانند ملوك باشيد آيا خوشحال مى كند شما را اين كه مانند طاهر و هرثمه باشيد در حالى كه بر خلاف چيزى باشيد كه الان هستيد (از نعمت ولايت خارج شويد؟) در جواب گفتند: به خدا سوگند دوست ندارم كه تمام دنيا را پر از طلا و نقره كنند و به من بدهند و نعمت ولايت را از من بگيرند. امام فرمود: مطابق آيه شريفه شكر نعمتهاى خدا را به جاى آوريد و بنده هاى شاكر خدا كم هستند.

شرح حديث:

مطابق اين حديث امام(عليه السلام) وقتى ملاحظه مى كنند كه دل مشغولى اين افراد اين است كه مقدارى از درآمدشان كاسته شده و فقط در فكر زندگى دنيا هستند، امام به عنوان يك طبيب، مصلحت بيمار را در نظر گرفته و آنها را به نعمتهايى كه دارند و از آن غافلند متوجّه كردند و مخاطب هم چون شخص با معرفتى بود با هشدار امام متوّجه شد.

اين حديث دو پيام دارد:

ما نعمتهايى داريم كه از آن غافليم و گاهى به اندازه دنيا ارزش دارد. يكى از آن نعمتها نعمت ولايت است، چون براى آن زحمت نكشيده و ارزان بدست آورده ايم قدر آن را نمى دانيم ولى براى اين نعمت زحمات زيادى كشيده شده و خونهاى زيادى ريخته شده است تا در شرايط سختى مانند زمان حجّاج اين آيين را حفظ كرده اند.

نعمت سلامت، امنيّت، فرزندان صالح و... هم از نعمتهايى است كه قدر آن مجهول است پس بايد با توجّه به فرمايش امام به نعمتهاى ديگر هم توجّه داشته باشيم.

شكر نعمت ولايت را بايد به جاى آوريم. شكر سه مرحله دارد:

الف) شكر زبانى: كه همين الحمدالله گفتن است.

ب) شكر عملى: هر چيزى را در جاى خويش به كار گرفتن شكر است و شكر نعمت ولايت اين است كه راه ائمّه(عليهم السلام)را طى كنيم. امام فقط براى حلّ مشكلات و گرفتاريها نيست بلكه براى اين است كه در خط آنها حركت كنيم.

ج) شكر قلبى: در دل هم به نعمت خدا راضى باشيم.

در نعمتها بايد هميشه به پايين دستها نگاه كرد. ما هم بايد از خدا بخواهيم كه خدايا نعمت ولايت را از ما سلب نكن: اللهّم لاتسلبنا صالح ما أنعمت به علينا و زدنا من فضلك و مواهبك يا كريم.

طاهر يكى از فرماندهان سپاه مأمون و ظاهراً شيعه بوده و بغداد را فتح كرده است و چون مأمون تظاهر به تشيّع مى كرد، فرماندهانش را از شيعيان انتخاب مى كرد و به او ذواليمينين گفته اند چون هر دو دستش قوى و مانند دست راست بود و در يكى از جنگها با دست چپش شخصى را به دو نيم كرد و مأمون به او گفت كه تو دو دستت دست راست است.

هرثمه هم يكى از فرماندهان مأمون در خراسان بود در مورد او هم گفته شده كه شيعه بوده است.

* * *

روز دحو الأرض

جمعه روز 25 ذى قعده و روز «دحوالارض» است كه معنى صحيح و علمى آن اين است كه زمين اززير مكّه كشيده شد; به اين معنى كه زمين وقتى از خورشيد جدا شد، مدّتى به صورت گاز بود بعد به تدريج سرد و منجمد شد و بخارهاى آب اطراف آن را گرفت و بارانهاى سيلابى شروع شد و زمين را خنك كرد و آبها تمام كره زمين را فرا گرفت، كم كم آبها در خلل و فُرج زمين فرو رفت و خشكيها پيدا شد و دحوالارض همان پيدايش خشكى ها از زير آب است كه مطابق روايات اوّلين نقطه اى كه از زير آب خارج شد مكّه بود.

* * *

بحث در مسئله چهاردهم از ابواب مهور به اينجا رسيد كه اگر زوجه فوت كند مشهور قائل به تمام مهر و اقلّيتى قائل به نصف بودند كه ادلّه مشهور بيان شد و دليل غير مشهور چندين روايت بود كه در ميان آنها روايت صحيح هم بود.

مشهور چگونه با وجود اين روايات نصف، فتوى به تمام مهر داده اند؟ بيان شد كه چند نكته دارد نكته اوّل اين بود كه آن ها چون به عصر ائمّه(عليهم السلام)نزديك بودند در روايات ضعيفى ديده بودند و لذا به آن عمل نكرده اند ما هم كه بعيد العهد هستيم معتقديم كه اعراض مشهور موجب ضعف روايات است.

نكته دوّم اين بود كه در اين روايات زوج و زوجه در كنار هم ذكر شده است و در مورد وفات هر دو نصف مهر ثابت است. وقتى ما در مسئله سابق قبول كرديم كه فوت زوج موجب تنصيف مهر نمى شود، نمى توانيم در اينجا نصف روايت (نصف مهر در موت زوجه) را بپذيريم خصوصاً گاهى با يك كلمه واحده، زوج و زوجه را مى گويد كه در اين صورت نمى توان به نصف آن عمل كرد و چنين تجزيه و تفكيكى در روايات نداريم و اين امر سبب شد كه ما از اصل اين روايات صرف نظر كنيم.

نكته سوّم اين كه مى توانيم روايات نصف را حمل كنيم بر اين كه تمام مهر مستقر مى شود ولى نصف آن به سبب ارث به زوج بر مى گردد به عبارت ساده تر وقتى زوجه فوت كرد ورثه زوجه تمام مهر را مطالبه مى كنند و زوج هم چون ارث مى برد، نصف را بر مى دارد و نصف ديگر را به ورثه ديگر مى دهد، پس اگر اين روايات تعبير نصف دارد اشاره به اين است كه بعد از كسر ميراث مهر نصف مى شود.

صاحب جواهر مى فرمايد بعضى از روايات شش گانه اى كه عرض كرديم تاب اين جمع را ندارد.

قلنا; هيچ يك از روايات تاب اين جمع ندارد چون ناهماهنگى پيش مى آيد، به اين بيان كه وقتى روايت مى گويد هر دو نصف مى برند ظاهرش اين است كه هر دو نصف مهر را به سبب موت مى برند و استقرار مهر كامل در هيچ يك نيست ولى شما مى گوييد زوجه به حسب وجوب الهى نصف مى برد و زوج كه نصف مى برد به حسب وجوب المهر نيست بلكه نصفش به ميراث برگشته است، پس روايت ناهماهنگ مى شود.

جواب ديگر اين كه هميشه مرد نصف نمى برد چون زنانى هستند كه از شوهر سابق بچّه دارند كه اين زوجها از زوجه ربع ارث مى برند و زنانى كه از شوهر سابق بچه دارند فرد نادر نيستند .

فتلخّص من جميع ما ذكرنا; حق با قول مشهور است و در موت زوج يا زوجه تمام مهر ثابت است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo